بحث درباره نقش زنان در هر زمینه، ناخودآگاه به نوعی جدایی میان زن و مرد دامن میزند. منتقدانِ این بحثها معتقدند، نباید نگاه زنانه یا مردانه در مباحث دخالت داده شود و باید از نگاه انسانی در این زمینهها بحث شود، اما از این رو خود کلمه انسان تا چه حد مردانه است (جدالی که بین فمنیستهای لیبرال وجود داشته است) و چقدر تا به امروز به علم و فلسفه و به طور کلی دانش با نگاه مردانه نگریسته شده است. هنوز در این موضوعات جای سوال وجود دارد و هنوز جای اینچنین بحثهایی خالی مینماید، چنانچه در کتابهای اندکی نیز در مورد نقش زنان در ادبیات نوشته شده است.
مروری تاریخی بر نقش زنان در ادبیات
ادبیات _به معنی امروزی آن_ زمانی که وارد ایران شد، بخصوص در زمان مشروطه، سهم زنان در آن، مانند سایر زمینهها كمتر از مردان بوده است. نگاه سنتي و مذهبي موجود در جامعه مانع كسب تحصيلات زنان شد که بزرگترين عامل عقبماندگي زنان محسوب ميشود. همچنين نداشتن استقلال مالي، به دنبال آن عدم اعتماد به نفس برای حضور در جامعه از عواملی است که باعث غلبگی نگاه و زبان مردانه در ادبیات میباشد.
ویرجینییا وولف، در اثر خود به نام “اتاقی از آن خود” بیان میکند که اولین شرط لازم برای استقلال، استقلال مالی است و زنان مادامیکه به این استقلال نرسیدهاند و موجودی وابسته هستند، نمیتوانند آفریننده باشند.
اینکه آیا به واقع زنان ذاتاً فاقد تواناییهای لازم جهت آفرینش اثر ادبی هستند، سوال مطرودی است. چرا که در شرایط بسیار نامطلوب نیز زنان آگاه و پیشرو آثاری از خود (چه مخفیانه، چه با اسم مستعار) بر جای گذاشتهاند. این آثار با وجود عیب و نقصهایی همچنان قابل بررسی و دفاع میباشند. بنابرین باید دلایل ایجاد نوعی انفعال میان زنان را در شرایط اجتماعی جست نه در ماهیت وجودی زنان. این انفعال هم در شخصیتهای زن موجود در داستانها و رمانها دیده میشود هم در خود زنانی که وارد عرصه ادبیات شده بودند، گرچه ادبیات خود انفعال زداست و کسی که وارد عرصه ادبیات میشود با آفرینش و فاعل بودن سروکار دارد.
اما اینکه وارد شدن زنان به میدان ادبیات چه قدر آگاهانه بوده است، جای سوال دارد. چه اینکه نوعی بدبینی نسبت به مردان و حتی روشنفکران آن زمان دیده میشود که از زنان به عنوان ابزاری برای معادلات سیاسی و فرهنگی خودشان و ایجاد ژشت تجدد طلبیشان استفاده کردهاند، که این معضل هنوز هم دامنگیر فضای ادبی میباشد.
البته این گفته به معنی آن نیست که تلاشهای زنان و مردان روشنفکر مخصوصاً در دوران مشروطه جهت برابرخواهی را نادیده بگیریم و نقش نشریاتی همچون صور اسرافیل، ملانصرالدین و آثار طنزپردازان دیگر را که به زبان طنز با فرهنگ جهل آلود مردسالارانه به مبارزه برخواستند و به دفاع از زنان پرداختند، به حساب نیاوریم. جنبش مشروطه که در قرن ۱۹ و ۲۰ در ایران رخ داد، حاصل گسترش اندیشههای متأثر از جریان روشنگری و عقلانیت مدرن بود. اما وجود تضاد و تناقضهای جدی بین فرهنگ مردسالارانه و سنتی و مذهبی جامعه مانع رشد آن، آنچنان که باید، شد. در آن دوره تأکید بر مبارزه با جهل و نابرابری و کسب حقوق زنان به یکی از شعارهای اصلی تجددطلبی تبدیل شد. اما چنانچه گفته شد، عده ای روشنفکر از این فرصت استفاده کرده و نگاه ابزاری خود به زنان را زیر این شعارها مخفی نگه داشتند. به همین دلایل بود که زنانی که وارد ادبیات شده بودند آنچنان که باید نتوانستند جایگاه خود را به تثبیت برسانند. البته همیشه زنانی آگاه بودهاند که توانستهاند در این بازیها خود را مصون بدارند و آگاهانه دست به آفرینش بزنند. به هر روی نمیتوان نقش فزاینده و رو به رشد نویسندگان را در تعمیق زبان و نگاه زنانه نادیده گرفت.
زن در ادبیات
کشف و بازنمایی تصویر زن در ادبیات یکی از رویکردهای انتقادی مهمی است که میتواند ما را در مسیر موضوع این نوشتار یاری کند. جوزفین داناون، نماینده مهم این رویکرد، یعنی رویکرد بررسی چگونگی ترسیم زن در اثر ادبی به حساب میآید. وقتی از جایگاه یک منتقد فمنیست به اثر ادبی نگاه کنیم، با ادبیات به عنوان مظهر جامعه روبرو خواهیم شد و نخواهیم توانست جنبهی اخلاقی اثر را از جنبهی زیباییشناختی آن جدا بنماییم. در همین راستا باید باور داشت که کار ادبی بیش از هرچیز ثمرهی زمان و مکان، نگاه و تفکر جامعه است. از آنجایی که جامعه مردسالار و اصطلاحاً نرینه_محور است، کار ادبی نیز ناگزیر چنین خواهد بود. زن، در ادبیات معمولاً دیگر است و در مقابل مرد است که معنی مییابد. بنابرین، این نوع ادبیات، برای خوانندهی زن بیگانه است. در واقع یک رشته از تصاور قالبی و محدود از زن، همیشه در ادبیات تکرار شده است. یا او نمایندهی شیطان و مکر است، یا فرشتهای کامل. نماد اول همان تکرار حوا است و دومین نماد تکرار مریم مقدس. به عنوان مثال چنین نگاهی را در آثار مشهوری مانند کمدی الهی و یا ادیسه میتوان مشاهده نمود. در این دست نوشتههای ادبی هیچ نگاهی به درون زن و هیچ سخنی از تجربهی زنانه به میان نمیآید، زیرا زن وسیلهای است برای پیشرفت و شکوفایی قهرمان داستان. بلی در ادبیات نیز، معراج مرد از دامان زن ممکن میشود!
زبان نوشتار زنان
این واژه که توسط شوالتر مطرح شده، بیشتر به تفاوتهای نوشتاری زبان و متن نویسندگان زن و مرد اشاره دارد. این مفهوم بیشتر توصیف یک ایدهآل است تا بیان نمونههای موجود. چراکه زنان به طور اساسی و بنیادی زیر نفوذ زبان و مغلوب معیارها و ارزشگذاری مردان هستند.
اگر نظرات فوکو را صحیح تلقی نماییم، واقعیت یا حقیقت به دیدگاه و جهانبینی کنترل کننده آن وابسته خواهد بود. بنابراین تسلط مردان برجهان بینیهایی که در بالا نیز ذکر شدند، زنان را در زندانی از حقایق مردانه به دام انداخته است. وولف، اولین مشکل زن در بیان وجودی خود را مشکل فنی زبان میداند، چراکه ساختار جملههای موجود، مناسب شکل وجودی او نیست. زن باید ساختار را چنان تغییر دهد که بیانگر شکل اصیل تفکر و شخصیت او باشد. در این جا ما به دنبال تفاوت بنیادی در زبان مورد استفاده نیستیم، بلکه به دنبال تفاوتهای مربوط به ساختار، گزینشواژهها، سبک ترکیب و حتی تصاویر ساخته شده هستیم که غالباً توسط جامعهی مردسالار به مؤلف تحمیل میشوند.
باتوجه به اینکه چنین ایدهآلی هنوز به شکلی بارز به وجود نیامده، باید به دنبال راههای تحقق آن در جامعهی خود بود. مانند شاعری که مستلزم غلبه بر افقهای غالب و تحمیلی و نیل به زبان و تصویری آزادانه است. نهایتاً، باید گفت زن نیازمند خلق زبانی برای دستیابی به واقعیت درون خود دارد و این مفهوم همان زبان نوشتار زنان یا Ecriture Feminine است.
نویسنده : فائزه بهادری