ارسالها: 1,168
موضوعها: 120
تاریخ عضویت: Dec 2020
سپاس ها 6144
سپاس شده 5945 بار در 4139 ارسال
حالت من:
1 حماقت،اسارت،شرافت!
2 طنز ترسناک تخیلی (هه) حماسی (:
3 قابل تامل برای یک ماه! بی چاره! (بدون چاره)
4 باهوش + دیوونه(: + جوکریسم! + بدبخت و نماد!
5 اگه اونطور که فکر میکنم درست باشه خیلی عالی تر از این حرفا (:
6 سیزده!
7 +18
--------
1 نقطه ای ریز ولی مهم!
2 طنز + غم انگیز
3 آدم خوب و درک نشدنی با کمی چاشنی شوخ!
4 شوخ + مهربان :v + روان شناس واو -.-
ارسالها: 124
موضوعها: 31
تاریخ عضویت: Jun 2022
سپاس ها 775
سپاس شده 220 بار در 164 ارسال
حالت من:
1: فکر کن درحال تایپ یک رمان درباره زندگی خودت هستی. اسم رمان رو چی انتخاب میکنی؟؟
یک کوسه داخل آکواریوم
2:ژانر رمان رو چی انتخاب میکنی؟
درام اجتماعی
3:اگه بخوای چهره شخصیت رمان یعنی خودت رو برای خواننده ها توصیف کنی چی می نویسی؟؟
مدام درحال تغییر و انس گیری اما با یک هدف و یک اصل
4:اگه بخوای خصوصیات و شخصیتت رو توضیح بدی چطوری می نویسی؟
با حذف جزپیات کم اهمیت
5:بنظرت پایان رمانت چطوری تموم میشه: (خوب/بد)
خوب
6:از کجای زندگیت، یعنی از چه سنی شروع میکنی؟
14
7: رمانت رو برای چه رنج سنی مناسب میدونی؟
+12
8:حالا چهار سوال اول رو درباره نفر قبلیت جواب بدید:
1)گم شده
2)درام ورزشی
3)سخت کوش اما سهل انگار
4)با اغراق و افزایش
خب می تونید سوال های من رو نقل قول بزنید و جلوی هر سوال جواب بدید...
ارسالها: 253
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: Jun 2012
سپاس ها 279
سپاس شده 408 بار در 190 ارسال
حالت من: هیچ کدام
1: فکر کن درحال تایپ یک رمان درباره زندگی خودت هستی. اسم رمان رو چی انتخاب میکنی؟؟
هیرایث
2:ژانر رمان رو چی انتخاب میکنی؟
ملودرام/اجتماعی/زندگی نامه
3:اگه بخوای چهره شخصیت رمان یعنی خودت رو برای خواننده ها توصیف کنی چی می نویسی؟؟
همونطور که دستش رو برای کمک به من به سمتم دراز میکرد و خورشید از پشت چهرش به چشمم میتابید با چشم های نیمه باز و تنگ به سختی چهرشو نگاه کردم...
مردی چهارشونه با موهای قهوه ای صاف کمی موج دار بلند تا زیر گوشهاش، ریش هاش که زیر نور آفتاب برق طلایی گونه ای میزد، لب های بزرگ و خطی که از انتهای چشمش مثل موچ شروع شده بود
قیافه نسبتا پخته و شکسته ای داشت که سنش رو ده سال بزرگتر نشون میداد
4:اگه بخوای خصوصیات و شخصیتت رو توضیح بدی چطوری می نویسی؟
گاهی آروم و بی سر و صدا و گاهی بسیار شلوغ بود
انگار بقدری درگیر بحث های بسیار پیچیده با با ثدای بلند با خودش توی ذهن خودش بود که معمولا بار اول که باهاش حرف میزدی متوجه نمیشد و نمیشنید حرفت رو
همیشه راه حل های عجیب و غریب و به ظاهر نشدنی ای داشت که خیلی ساده انجام میشد و جواب میداد ولی بسیار غیر معمول بود
گاهی اوقات بقدری دیر رنج بود که بهت برمیخورد و فکر میکردی کلا جدی نمیگیرتت و گاهی اوقات بقدری روی یک سری مسائل حساس و زود رنج بود که اصلا منطقی نبود
با همه مهربون بود، حتی با غریبه ها ولی در عین مهربونی میتونست با خونسری تمام اسلحش رو دربیاره و جون یک نفر رو بگیره
با حیوانات و بچهای کوچیک به راحتی ارتباط دو طرفه میگرفت و بچه غریبه حتی راحتتر از مادرش توی بغلش میخوابید
تلفیقی از مهربونی و بی رحمی
5:بنظرت پایان رمانت چطوری تموم میشه: (خوب/بد)
بعضیا دلشون برای مِین کاراکتر تنگ میشه و احساس از دست دادن یه چیز با ارزش رو دارن و بعضی ها قضاوتش میکنن که خوب شد که رفت
اصلا از همون اول لایق زنده بودن نبود
6:از کجای زندگیت، یعنی از چه سنی شروع میکنی؟
از سه چهار سالگیم تحلیل میکنم و از اون ببعد روز یه زندگی جدید رو لول آپ تر از روز قبل شروع میکنم توی داستانم
7: رمانت رو برای چه رنج سنی مناسب میدونی؟
ضریب هوشی رو اگه 100 در نظر بگیریم از بیست سال به بالا هر کسی میتونه بنا به درک خودش از محتویاتش استفاده کنه و چیزی که مورد نیازشه یاد بگیره
نه اینکه من خیلی معلم خوبی باشم، نه، میتونه از تجربه اشتباهاتمم خیلی یاد بگیره
8:حالا چهار سوال اول رو درباره نفر قبلیت جواب بدید:
نمیشناسمش متاسفانه
(این اکانت ساخته ی زمان کودکی بنده هست و فقط جهت مرور خاطرات امضا و بایو و آواتار عوض نشده پس لطفا قضاوت نکنید♥)
خداوند زمین را آفرید و گفت :
به به چه زیباست سپس مرد را آفرید و گفت : جانمی این دیگه آخرشه
و بعد هم زن را آفرید و با کمی اخم گفت : اشکالی نداره آرایش میکنه