11-11-2017، 11:25
دلم نمیخواهد بداند بد جور خسته ام
دلم نمیخواهد بداند سخت دلتنگم
دلم میخواهد در آغوشش
از عشق بگویم
از دوست داشتن
از دوست بودن
از لحظههای خوب
از با هم بودن
از انتظار
و قرار
قرار روزهایِ آینده
به هم که می رسیم
جز آغوش حوصله چیزِ دیگری ندارد
خسته است
و دلتنگ
از عشق نمی گوید
از دوست داشتن
از دوست بودن
از روزهای خوب
از قرارِ فردا هم نمیگوید
من میمانم
و یک آغوش که حالا بویِ او را می دهد
و انتظار
انتظار
انتظار
و اینکه چقدر خسته ام
از او
از خودم
از تمامِ این روزها
نیکی فیروزکوهی
دلم نمیخواهد بداند سخت دلتنگم
دلم میخواهد در آغوشش
از عشق بگویم
از دوست داشتن
از دوست بودن
از لحظههای خوب
از با هم بودن
از انتظار
و قرار
قرار روزهایِ آینده
به هم که می رسیم
جز آغوش حوصله چیزِ دیگری ندارد
خسته است
و دلتنگ
از عشق نمی گوید
از دوست داشتن
از دوست بودن
از روزهای خوب
از قرارِ فردا هم نمیگوید
من میمانم
و یک آغوش که حالا بویِ او را می دهد
و انتظار
انتظار
انتظار
و اینکه چقدر خسته ام
از او
از خودم
از تمامِ این روزها
نیکی فیروزکوهی