23-10-2017، 15:41
(آخرین ویرایش در این ارسال: 23-10-2017، 15:42، توسط l...o...v...e...zizi***.)
جای خالی تورا با عروسکی پر میکنم
همانند توست، مرا دوست ندارد
احساس ندارد
اما هر چه هست
دل شکستن بلد نیست…
.
.
.
جزیره دلم را برای امدنت چراغانی کردم
اما تو بهانه کردی که از دریا می ترسم
.
.
.
به یاد اونی که فکر میکنیم تونستیم فراموشش کنیم
اما وقتی شب خوابشو می بینیم کل روز رو پکریم
.
.
.
بی خیال اسم ها و حرف ها
من خلاصه می شوم در تو … همین !
.
.
.
تو را من “تو” کردم
وگرنه “او” هم زیادت است
پس اینقدر برایم، شما، شما نکن…
.
.
.
درد من چشمانی بود
که به من” اشک” هدیه میداد
و به دیگران چشمک………..
.
.
.
خاک بر سرِ تمامِ این کلمات
اگر تو از میانِ تمامشان
نفهمی من دلتنگم . . . !
.
.
.
دلــــــم ؛
گـاهی میــگیــرد !
گـاهی میــسوزد !
و حتی گـاهی ،
گـاهی نــه _خِیــلی وقتـــها_ میـــشکند !
امــ ـا هنـــــوز می تَپــــد
.
.
.
تنهاپرانتزی که دوست ندارم بسته شود
لبان توست وقتی که میخندی.
.
.
.
می گویند : نیستی؟؟؟
می گویم : وقتی بودن و نبودنت فرقی نکند برای دیگران
نباشی سنگین تری…
.
.
.
بودن هم بودن های قدیم .. نه اینترنت بود ، نه تلـــفن
فقط نـــگاه بود ، روبرو .. چشم در چشم ، به همین خلوص
به همــین کیــفیــت .. به همیـــن ســــادگی…
.
.
.
در دفتر خاطراتم نوشتم رفیق زیباست، معلم دفتر رادید و گفت این رویاست
گفتم ای معلم از نوازش رفیق چه میدانی؟
گفت درعالم رفاقت، رفیق همیشه تنهاست…
.
.
.
بهترین قصه ی دنیا عشق است و بدترین آن عادت…
اما بدتر از همه عادت به کسی است که روزی عاشقش بودی…
.
.
.
در زندگی به هیچ کس اعتماد نکن
آیینه با تمام یک رنگیش
دست چپ و راست را
به تو اشتباه نشان می دهد…
.
.
.
همه جا هستی!
در نوشته هایم، در خیالم، در دنیایم
تنها جایی که باید باشی و ندارمت کنارم است…
.
.
.
دلتنگم نه دلتنگ تو…
دلتنگ اینکه هر لحظه به یادم بودی…
دلتنگ تا صبح بیدار موندنت
فقط به خاطر اینکه دل من گرفته…
دلتنگ اینکه اسممو سوالی صدا کنی…
دیدی؟ من که دلتنگ تو نیستم…
.
.
.
در نهان به آنانی دل می بندیم که دوستمان ندارند…
و در آشکار از آنانی که دوستمان دارند غافلیم…
شاید این است دلیل تنهایی مان…
.
.
.
ما مثل دفترهای قدیمی کاهی بودیم، دو به دو به هم چسبیده…
هر کداممان را که می کندند، آن یکی هم بیرون میزد از زندگی…
حالا سیمی مان کردند که با رفتن دیگری کک مان هم نگزد
.
.
.
ای کاش همیشه جمعه بود ……….
و دل تنگی هایم را گردن غروب اش می انداختم…
.
.
.
دوستت دارم
و دوستت خواهم داشت
از آن دوستت دارم ها
که کسی نمی داند
که کسی بلد نیست !
سپاس فراموش نشه
ببخشید اگه تکراری بود
همانند توست، مرا دوست ندارد
احساس ندارد
اما هر چه هست
دل شکستن بلد نیست…
.
.
.
جزیره دلم را برای امدنت چراغانی کردم
اما تو بهانه کردی که از دریا می ترسم
.
.
.
به یاد اونی که فکر میکنیم تونستیم فراموشش کنیم
اما وقتی شب خوابشو می بینیم کل روز رو پکریم
.
.
.
بی خیال اسم ها و حرف ها
من خلاصه می شوم در تو … همین !
.
.
.
تو را من “تو” کردم
وگرنه “او” هم زیادت است
پس اینقدر برایم، شما، شما نکن…
.
.
.
درد من چشمانی بود
که به من” اشک” هدیه میداد
و به دیگران چشمک………..
.
.
.
خاک بر سرِ تمامِ این کلمات
اگر تو از میانِ تمامشان
نفهمی من دلتنگم . . . !
.
.
.
دلــــــم ؛
گـاهی میــگیــرد !
گـاهی میــسوزد !
و حتی گـاهی ،
گـاهی نــه _خِیــلی وقتـــها_ میـــشکند !
امــ ـا هنـــــوز می تَپــــد
.
.
.
تنهاپرانتزی که دوست ندارم بسته شود
لبان توست وقتی که میخندی.
.
.
.
می گویند : نیستی؟؟؟
می گویم : وقتی بودن و نبودنت فرقی نکند برای دیگران
نباشی سنگین تری…
.
.
.
بودن هم بودن های قدیم .. نه اینترنت بود ، نه تلـــفن
فقط نـــگاه بود ، روبرو .. چشم در چشم ، به همین خلوص
به همــین کیــفیــت .. به همیـــن ســــادگی…
.
.
.
در دفتر خاطراتم نوشتم رفیق زیباست، معلم دفتر رادید و گفت این رویاست
گفتم ای معلم از نوازش رفیق چه میدانی؟
گفت درعالم رفاقت، رفیق همیشه تنهاست…
.
.
.
بهترین قصه ی دنیا عشق است و بدترین آن عادت…
اما بدتر از همه عادت به کسی است که روزی عاشقش بودی…
.
.
.
در زندگی به هیچ کس اعتماد نکن
آیینه با تمام یک رنگیش
دست چپ و راست را
به تو اشتباه نشان می دهد…
.
.
.
همه جا هستی!
در نوشته هایم، در خیالم، در دنیایم
تنها جایی که باید باشی و ندارمت کنارم است…
.
.
.
دلتنگم نه دلتنگ تو…
دلتنگ اینکه هر لحظه به یادم بودی…
دلتنگ تا صبح بیدار موندنت
فقط به خاطر اینکه دل من گرفته…
دلتنگ اینکه اسممو سوالی صدا کنی…
دیدی؟ من که دلتنگ تو نیستم…
.
.
.
در نهان به آنانی دل می بندیم که دوستمان ندارند…
و در آشکار از آنانی که دوستمان دارند غافلیم…
شاید این است دلیل تنهایی مان…
.
.
.
ما مثل دفترهای قدیمی کاهی بودیم، دو به دو به هم چسبیده…
هر کداممان را که می کندند، آن یکی هم بیرون میزد از زندگی…
حالا سیمی مان کردند که با رفتن دیگری کک مان هم نگزد
.
.
.
ای کاش همیشه جمعه بود ……….
و دل تنگی هایم را گردن غروب اش می انداختم…
.
.
.
دوستت دارم
و دوستت خواهم داشت
از آن دوستت دارم ها
که کسی نمی داند
که کسی بلد نیست !
سپاس فراموش نشه
ببخشید اگه تکراری بود