ادبیات قومی ما دارای مولفههای بسیارغنی فرهنگی است که باید در جامعه و برای فارسی زبانان عرضه شود.
وحید خلیلی اردلی روزنامه نگار و پژوهشگر ادبی و رئیس انجمن ادبی اهل قلم سمای کشور است که به تازگی کتابی در زمینه آموزش ادبیات فارسی به نام «تازهتر از باران» را زیر چاپ دارد.
آقای خلیل اردلی بفرمایید ادبیات قومی ایران چه تاثیری بر ادبیات فارسی میگذارد و جایگاه آن در بدنه ادبیات کجاست؟
گاهی ادبیات قومی ایران بر ادبیات فارسی و ملی ما تاثیر میگذارد و گاهی برعکس ادبیات ملی از ادبیات بومی و قومی تاثیر گرفته است واگر کسی بخواهد بر ادبیات فارسی به طور کلی اشراف دقیق پیدا کند ناگزیر است تمام مولفههای ادبیات و از جمله ادبیات بومی و قومی ایران را رصد کرده و بشناسد. تقریبا تمامی آثار فاخر و برجسته ما از ادبیات فولکوریک، چه شفاهی و چه کتبی تاثیر گرفته و در ارتباطی دو سویه هستند. اما این که الان چه جایگاهی برای ادبیات قومی و بومی تعریف میکنیم، باید بگویم جای ادبیات قومی در دروس دانشگاه واقعا خالی است. در زمینه ادبیات فولکوریک در حوزه دانشگاهی اصلا کار نشده است و اگر بخواهیم ادبیات قومی ایران را بپروریم و رابطه آن را با ادبیات پیدا کنیم، باید در دانشگاه مورد تدریس و پژوهش جدی قرار بگیرد و واحد دانشگاهی برای آن اختصاص پیدا کند. کم توجهی رسانههای ملی به این مقوله به خوبی مشهود است و اگر حرکتهایی شده است، یا پراکنده بوده و یا مبتنی بر یک نگاه دانشگاهی و منسجم نیست.
با توجه به این که ادبیات قومی و مخصوصا ادبیات فولکوریک ایران که اغلب به صورت شفاهی و سینه به سینه منتقل شده است، جمع آوری و تدوین درستی نشده، برای معرفی، شناخت و حفظ این ادبیات چه راهکارهایی را پیشنهاد میدهید؟
پیشنهاد اولم این است که یک رشته دانشگاهی برای بررسی ادبیات قومی تاسیس شود و بعد از آن حمایت ملی لازم است تا این ادبیات مکتوب و ترجمه شود.
ویژگیهای مهم ادبیات قومی ما را چه چیزهایی میدانید؟
ادبیات بومی ما یک رو ساخت دارد و یک درون مایه که باید درون مایههای این ادبیات توسط اهل فن کشف و تشریح شود و این کار هنوز به صورت آکادمیک صورت نگرفته است. ادبیات قومی ما دارای مولفههای بسیارغنی فرهنگی است که باید در جامعه و برای فارسی زبانان عرضه شود. گنجایش آوایی، هجایی، زبانی و نیز معنایی و معنوی در عمق جان و تن اقوام مختلف ریشه دارد و همین ریشهها در ادبیات آنها با موسیقی متفاوتی نمود پیدا کرده است و میتواند چشم اندازها و امکانات زبانی متنوعی را به زبان فارسی سرایت بدهد و همه این مولفهها باید شناخته و معرفی شوند.
با توجه به این که خوانندگان فارسی زبان اغلب با نشانگان زبانی اقوام مختلف بیگانه هستند، بنابراین وارد کردن زبان اقوام در یک شعر و متن ادبی باعث سردرگمی و گنگی متن میشود و حضور ترجمه و پانویس برای بر طرف کردن این سردرگمی را ضروری میسازد و دیری نمیگذرد که نویسنده از استفاده کردن این زبان ناآشنا صرف نظر میکند. به نظر شما به چه شیوهای میتوان زبان قومی و بومی را وارد متون ادبی کرد؟
آنهایی که ادبیات قومی کار میکنند دو هدف دارند. یا برای مخاطب آشنا به آن زبان مینویسند و یا برای مخاطب ناآشنا. هدف هر دو هم حفظ ادبیات قومی و بومی است. ما در مورد مخاطب آشنا بحثی نداریم چرا که آنها تشنه این ادبیات هستند و طبیعتا استقبال خواهند کرد و خواننده این نوع ادبیات هستند اما برای مخاطب ناآشنا بهتر آن است که متن نوشته شده یکسر به زبان قومی و بومی نوشته شود و بعد از آن نویسنده آشنا به این گویش و زبان، آن را برای مخاطب ناآشنا ترجمه کند. یعنی در واقع باید حلقه مترجمان فعال شود تا جامعه، با نویسندگان اقوام مختلف و دنیای آنها آشنا شوند.
ترجمه و مخصوصا ترجمه شعر مشکلات خاص خودش را دارد و برای این که متن بهتری ارائه بشود بهتر است خود نویسنده متن را ترجمه کند. ترجمه تنگناهای خودش را دارد اما به نظر من باید نویسندگان زبانهای قومی به جای این که تکههایی از زبان را وارد اثرشان کنند، کل اثر را به زبان قومی بنویسند و بعد آن را ترجمه کنند.
در مصاحبهای اشاره کرده بودید ادبیات قومی از زبان سانتیمانتال فاصله میگیرد. سانتیمانتال زبانی را چه تعریف میکنید و منظورتان چیست از این که میگویید ادبیات قومی از زبان سانتیمانتال به دور است؟
گویشها و زبانهای محلی به طبیعت رفتار، کردار و گفتار مردم بسیار نزدیکتر است. یعنی آینه سلوک حقیقی مردم است. پیرایهها، آرایههای زبانی و تکنیکهای ترجمه که بر اثر ترجمه زبانهای خارجی و بیگانه وارد زبان فارسی شده است زبان فارسی را به سمت یک نوع سانتیمانتالیسم زبانی برده است که زبانهای قومی و محلی از این آسیبها به دور هستند و برای همین میتوانند جزییات فرهنگی و سلوک مردم را بهتر به نمایش بگذارند.
وضعیت شاعران و نویسنگان قومی حال حاضر را چگونه ارزیابی میکنید؟
به دلیل این که در این سالهای اخیر میبینیم که فضای کار برای اقوام مختلف باز شده است، تلاشهای خوبی هم دیده میشود. چه در حوزه شعر و داستان و چه در حوزه رسم الخط نویسندگان بومی فعال شدهاند. در واقع این اعتماد به نفس به نویسندگان محلی داده شده تا به زبان خودشان بنویسند. مسئولین با برگزاری همایشها و سمینارهای مختلف پایگاههای خوبی به وجود آوردهاند و این پدیده مبارکی است که در آینده ثمره خوبی خواهد داد.
وحید خلیلی اردلی روزنامه نگار و پژوهشگر ادبی و رئیس انجمن ادبی اهل قلم سمای کشور است که به تازگی کتابی در زمینه آموزش ادبیات فارسی به نام «تازهتر از باران» را زیر چاپ دارد.
آقای خلیل اردلی بفرمایید ادبیات قومی ایران چه تاثیری بر ادبیات فارسی میگذارد و جایگاه آن در بدنه ادبیات کجاست؟
گاهی ادبیات قومی ایران بر ادبیات فارسی و ملی ما تاثیر میگذارد و گاهی برعکس ادبیات ملی از ادبیات بومی و قومی تاثیر گرفته است واگر کسی بخواهد بر ادبیات فارسی به طور کلی اشراف دقیق پیدا کند ناگزیر است تمام مولفههای ادبیات و از جمله ادبیات بومی و قومی ایران را رصد کرده و بشناسد. تقریبا تمامی آثار فاخر و برجسته ما از ادبیات فولکوریک، چه شفاهی و چه کتبی تاثیر گرفته و در ارتباطی دو سویه هستند. اما این که الان چه جایگاهی برای ادبیات قومی و بومی تعریف میکنیم، باید بگویم جای ادبیات قومی در دروس دانشگاه واقعا خالی است. در زمینه ادبیات فولکوریک در حوزه دانشگاهی اصلا کار نشده است و اگر بخواهیم ادبیات قومی ایران را بپروریم و رابطه آن را با ادبیات پیدا کنیم، باید در دانشگاه مورد تدریس و پژوهش جدی قرار بگیرد و واحد دانشگاهی برای آن اختصاص پیدا کند. کم توجهی رسانههای ملی به این مقوله به خوبی مشهود است و اگر حرکتهایی شده است، یا پراکنده بوده و یا مبتنی بر یک نگاه دانشگاهی و منسجم نیست.
با توجه به این که ادبیات قومی و مخصوصا ادبیات فولکوریک ایران که اغلب به صورت شفاهی و سینه به سینه منتقل شده است، جمع آوری و تدوین درستی نشده، برای معرفی، شناخت و حفظ این ادبیات چه راهکارهایی را پیشنهاد میدهید؟
پیشنهاد اولم این است که یک رشته دانشگاهی برای بررسی ادبیات قومی تاسیس شود و بعد از آن حمایت ملی لازم است تا این ادبیات مکتوب و ترجمه شود.
ویژگیهای مهم ادبیات قومی ما را چه چیزهایی میدانید؟
ادبیات بومی ما یک رو ساخت دارد و یک درون مایه که باید درون مایههای این ادبیات توسط اهل فن کشف و تشریح شود و این کار هنوز به صورت آکادمیک صورت نگرفته است. ادبیات قومی ما دارای مولفههای بسیارغنی فرهنگی است که باید در جامعه و برای فارسی زبانان عرضه شود. گنجایش آوایی، هجایی، زبانی و نیز معنایی و معنوی در عمق جان و تن اقوام مختلف ریشه دارد و همین ریشهها در ادبیات آنها با موسیقی متفاوتی نمود پیدا کرده است و میتواند چشم اندازها و امکانات زبانی متنوعی را به زبان فارسی سرایت بدهد و همه این مولفهها باید شناخته و معرفی شوند.
با توجه به این که خوانندگان فارسی زبان اغلب با نشانگان زبانی اقوام مختلف بیگانه هستند، بنابراین وارد کردن زبان اقوام در یک شعر و متن ادبی باعث سردرگمی و گنگی متن میشود و حضور ترجمه و پانویس برای بر طرف کردن این سردرگمی را ضروری میسازد و دیری نمیگذرد که نویسنده از استفاده کردن این زبان ناآشنا صرف نظر میکند. به نظر شما به چه شیوهای میتوان زبان قومی و بومی را وارد متون ادبی کرد؟
آنهایی که ادبیات قومی کار میکنند دو هدف دارند. یا برای مخاطب آشنا به آن زبان مینویسند و یا برای مخاطب ناآشنا. هدف هر دو هم حفظ ادبیات قومی و بومی است. ما در مورد مخاطب آشنا بحثی نداریم چرا که آنها تشنه این ادبیات هستند و طبیعتا استقبال خواهند کرد و خواننده این نوع ادبیات هستند اما برای مخاطب ناآشنا بهتر آن است که متن نوشته شده یکسر به زبان قومی و بومی نوشته شود و بعد از آن نویسنده آشنا به این گویش و زبان، آن را برای مخاطب ناآشنا ترجمه کند. یعنی در واقع باید حلقه مترجمان فعال شود تا جامعه، با نویسندگان اقوام مختلف و دنیای آنها آشنا شوند.
گنجایش آوایی، هجایی، زبانی و نیز معنایی و معنوی در عمق جان و تن اقوام مختلف ریشه دارد و همین ریشهها در ادبیات آنها با موسیقی متفاوتی نمود پیدا کرده است و میتواند چشم اندازها و امکانات زبانی متنوعی را به زبان فارسی سرایت بدهد و همه این مولفهها باید شناخته و معرفی شوند.
اما ترجمه خودش پیچیدگیها و مشکلاتی دارد و نمیتواند به درستی متن اصلی را به زبان معیار منتقل کند و بنابراین در این پروسه باز متنی که به زبان قومی نوشته شده است بسیاری از مولفههای زبانیاش را از دست میدهد.ترجمه و مخصوصا ترجمه شعر مشکلات خاص خودش را دارد و برای این که متن بهتری ارائه بشود بهتر است خود نویسنده متن را ترجمه کند. ترجمه تنگناهای خودش را دارد اما به نظر من باید نویسندگان زبانهای قومی به جای این که تکههایی از زبان را وارد اثرشان کنند، کل اثر را به زبان قومی بنویسند و بعد آن را ترجمه کنند.
در مصاحبهای اشاره کرده بودید ادبیات قومی از زبان سانتیمانتال فاصله میگیرد. سانتیمانتال زبانی را چه تعریف میکنید و منظورتان چیست از این که میگویید ادبیات قومی از زبان سانتیمانتال به دور است؟
گویشها و زبانهای محلی به طبیعت رفتار، کردار و گفتار مردم بسیار نزدیکتر است. یعنی آینه سلوک حقیقی مردم است. پیرایهها، آرایههای زبانی و تکنیکهای ترجمه که بر اثر ترجمه زبانهای خارجی و بیگانه وارد زبان فارسی شده است زبان فارسی را به سمت یک نوع سانتیمانتالیسم زبانی برده است که زبانهای قومی و محلی از این آسیبها به دور هستند و برای همین میتوانند جزییات فرهنگی و سلوک مردم را بهتر به نمایش بگذارند.
وضعیت شاعران و نویسنگان قومی حال حاضر را چگونه ارزیابی میکنید؟
به دلیل این که در این سالهای اخیر میبینیم که فضای کار برای اقوام مختلف باز شده است، تلاشهای خوبی هم دیده میشود. چه در حوزه شعر و داستان و چه در حوزه رسم الخط نویسندگان بومی فعال شدهاند. در واقع این اعتماد به نفس به نویسندگان محلی داده شده تا به زبان خودشان بنویسند. مسئولین با برگزاری همایشها و سمینارهای مختلف پایگاههای خوبی به وجود آوردهاند و این پدیده مبارکی است که در آینده ثمره خوبی خواهد داد.