11-03-2014، 18:21
آریایی (Aryan با تلفظ /ˈɛərɪən/ در زبان انگلیسی) کلمهای است مشتق شده ازواژه ārya که در زبان سانسکریت معنی نجیب میدهد. در نوشتههای آکادمیک سالهای اخیر آریایی عموما با اصطلاحات هندو-ایرانی و هندو-اروپایی جاگزین شده است . عبارت نژاد آریایی در مفهوم غربی کلمه نوعی طبقه بندی نژادی بود برای مشخص کردن مردمی که به یکی از زبانهای هندواروپایی سخن میگفتند، اما در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم مفهوم نژاد پرستانه این اصطلاح پر رنگتر شد و در نهایت در قالب نژاد برتر ایدئولوژی آلمان نازی نمود پیدا کرد. نازیها معتقد بودند که نژاد نوردیک (Nordic race) خالصترین گونه یک گله انسانی اولیه بنام هندو-اروپایی--آغازین (Proto-Indo-Europeans) است .ریشه لغو
واژه آریا برای نخستین بار در کتیبه داریوش یکم در سنگنبشته بیستون (حدود قرن ۶ پیش از میلاد) استفاده شده است.
واژه آریا برای نخستین بار در سده ششم پیش از میلاد در کتیبه بیستون داریوش یکم استفاده شده است، که اشاره به زبان نگارش متن (آریایی) دارد.
کلمه انگلیسی "Aryan" از لغت سانسکریتی "ārya", به معنای نجیب و در مفهوم پرستندگان خدای ودیکی ایندرا، مشتق شده است. البته واژه Ariāna بعنوان معادل کلمه لاتینی Ariānus --قسمت شرقی امپراطوری ایران-- برای مدتی طولانی در زبان انگلیسی استفاده شده است. در زبان ارمنی واژه های (արի ari) و (այր ayr) به ترتیب "شجاع" و"انسان" معنی میدهند، که بنابر نظر بعضی محققین با تئوری یونانی-آریایی (Graeco-Aryan) منشأ مردمان هندو-اروپایی تطبیق میکند. در انگلیسی محاورهای کلمه آریایی، در مطابقت با تحریف واژه در آلمان نازی، به افرادی اطلاق میشود که موهای بور و چشمان آبی دارند. این گونه از کاربرد واژگان آریایی در اواخر سده نوزدهوم و اوایل سده بیستم گسترش یافت. مثالی از کتابهای پر فروشی که اینگونه استعمال لغوی را جا انداختند، "طرحی از تاریخ" (The Outline of History) نوشته ولز است. ولز توضیح داد چگونه، در حالی که آشوریها با بابلی ها، سوریها و مصریان در جنگ بودند، مردمان آریایی "روشهای تمدن را یاد میگرفتند"، و بدینگونه بود که دست آخر همه جهان باستان را زیر سلطه در آوردند . در ویرایش ۱۹۴۴ اطلس جهانی راند مکنالی نژاد آریایی بعنوان یکی از نژادهای دهگانه بشری نمایانده میشود. استفاده از کلمه "آریایی" بعنوان مترادف "هندو-اروپایی" یا "هندو-ایرانی" در محافل سیاسی امروزی نادرست شمرده میشود.
واژه آریایی در نوشتههای ایرانی
واژه آریا در نوشتههای ایرانی، بر خلاف نوشتههای سانسکریتی، از زمان باستان در مفهومی قومی استفاده میشده است. کلمه airya همواره به معنی ایران یا ایرانی، و کلمه anairya به معنی غیرایرانی استفاده شدهاند.بدین ترتیب نام ایران به معنی "سرزمین آریایی ها" از زمان ساسانیان مورد به کار رفته است. اوستا airya/airyan را در عباراتی مانند airyāfi به معنی "سرزمینها و مردم ایران" استفاده کرده است. اصطلاح آریا یا آریایی در سنگ نوشتههای قدیمی ایران در سه زمینه متفاوت به کار رفته اند:
بعنوان زبانی که کتیبه داریوش بزرگ در بیستون به آن نوشته شده است.
بعنوان زمینه قومی داریوش بزرگ و خشایارشا در نوشتههای نقش رستم، شوش و پرسپولیس.
در تعریف اهورا مزدا، خدای مردم آریایی، در نسخه عیلامی کتیبه بیستون.
برای مثال، در کتیبه شوش داریوش و خشایارشا خود را چنین توصیف میکنند، "یک هخامنشی، یک پارسی پسر یک پری و یک آریایی، از نسل آریایی". هر چند داریوش زبان خود را آریایی نامید، محققین امروزی آن را به نام پارسی باستان میشناسند چرا که جدّ زبان فارسی کنونی است. منابع یونانی گفتههای داریوش را تایید میکنند. هرودوت در اشارات تاریخی خود در رابطه با مادها مینویسد، "همه این مادها را در قدیم آریایی مینامیدند." در منابع ارمنی، پارتها، مادها و پارسها یکجا آریایی نامیده میشوند. سترابو (Strabo)، در کتاب جغرافی خود، یکی بودن مادها، پارس ها، باختریها و سغدیها را یادآوری میکند.در کتیبه سه زبانهای که بدستور شاپور نوشته شده، آماده است، "من پادشاه آریاییها هستم. در دوره بعد از اسلام استفاده از اصطلاح آریایی (ایران) را در نوشته حمزه اصفهانی، تاریخنگار قرن دهم، میتوان به وضوح دید، "آریاییها که پارس نیز نامیده میشوند در میان این مملک قرار دارند..."[. تمام اینها بر این نکته دلالت درد که در گذشته نام ایران توصیفی بود از مردمانی که خود را به گروه قومی خاص با زبان و خدای مشترک منتسب میکردند.
واژه آریایی در نوشته های لاتین
کلمه آریانوس (Arianus) منطقه شرقی امرتوری ایران، آریانا، را مشخص میکرد. در ۱۶۰۱، فیلمون هلند (Philemon Holland) واژه Arianes را در ترجمه آریانوس به انگلیسی به مفهوم ساکنین آریانا بکار برد. این نخستین باری بود که واژه آریایی (Arian) در زبان انگلیسی مورد استفاده قرار میگرفت. در ۱۸۴۴ جیمز کولس پریکارد (James Cowles Prichard) هندیها و ایرانیان را آریایی نامید، با این فرض اشتباه که آنها خود از کلمه آریا بری اشاره به خودشان استفاده میکنند.
واژه آریایی در زبانهای اروپایی
واژه آریایی در السنه اروپایی به معنی زبانهای هندواروپایی، و نهایتاً، در مفهوم سخنگویان این زبانها بکار رفته است. در قرن نوزدهم، زبان یکی از ویژگیهای نژادی به حساب میآمد. در نتیجه، سخنگویان به زبانهای هندواروپایی نژاد آریایی نام گرفتند و بدین نحو از سخنگویان به زبانهای سامی تفکیک شدند. در اواخر قرن نوزدهم، مبحث نژاد آریایی به مبحث "برتری نژادی مردم شمال اروپا (Nordic)" وصل شد. این ایدهآل "نژاد برتر" نطفهای شد بر برنامه "آریایی سازی" آلمان نازی و به تلاش برای حذف یهودیها منتهی شد. بعد از شروع جنگ جهانی دوم تاکنون، کلمه "آریایی" با تئوریهای نژادی و جنایات رژیم نازی عجین گشته است.
"آریایی" و انسان شناسی قرن نوزدهم
ویرایش چهارم کتاب آلمانی (Meyers Konversationslexikon) در سالهای ۱۸۸۵-۱۸۹۰ ترکیب نژاد قفقازی (آریایی ها، سامیها و هایمت ها) را با رنگهای آبی سبز مشخص کرده است.
در مباحث انسان شناسی قرن نوزدهم، "نژاد آریایی" زیر شاخهای از "نژاد قفقازی" تعریف میشد که به زبانهای هندو-اروپایی حرف میزدند، و در ازمنه متاخر در سرزمینهای ذیل ساکن بودهاند: شمال هند، شرق هند، نپال، سریلانکا، ملداوی، بنگلادش، اروپا، ایران، ارمنستان، تاجیکستان، انگلو-آمریکا، کبک، جنوب امریکای جنوبی، افریقای جنوبی، استرالیا و نیوزیلند، پاکستان، افغانستان، و بخش اسیایی روسیه. بدینترتیب، در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم کلمه "آریایی" به معنی "سخنگویان اولیه زبانهای هندواروپایی و اعقاب آنها" بود.
در قرن نوزدهم، زبان شناسان فرض کرده بودند که عمر بالای یک زبان نشان برتری آن است. آنگاه، با این فرض که سانسکریت قدیمترین زبان هندواروپایی است، و با این فرض اشتباه که کلمه ایرلندی 'Eire با واژه ārya یکی است ، در ۱۸۳۷ آدولف پیکتت (Adolphe Pictet) این فکر را جا انداخت که واژه "آریایی" قابل تعمیم به تمام زبانهای هندواروپایی است. متعاقب این بحث زبانشناسی، در دهه ۱۸۵۰ جوزف آرتور دو گوبینو(Joseph Arthur de Gobineau) (1816-1882) فرانسوی فرض کرد که "آریایی" با فرهنگ ما قبل تاریخی هندو-اروپایی یکی است. او، که در ایران به «کُنت دو گوبینو» مشهور است، در دورانِ «امپراطوریِ دومِ فرانسه» (1852-1870) (معاصرِ ناپلئونِ سوم) گوبینو به عنوانِ دیپلمات به چند کشورِ خارجی سفر کرد و از قضا مدتی را هم در ایران گذراند. در تمامِ مدتِ فعالیتِ سیاسیِ خود، گوبینو تلاش می کرد تا راه و رسمِ آریستوکراتیک و «نژادِگیِ» دورانِ پیش از انقلاب را در فرانسه زنده کند و انقلاب و جمهوری ای که در پی آورده بود را نفی کند. در راستای همین هدف بود که کتابِ معروفش «جستاری در نابرابریِ نژادهای بشری (1853-1855) را به رشته تحریر درآورد. چنانکه مایکل بیدیس در کتابش «پدرِ ایدئولوژیِ نژادپرستانه: افکارِ اجتماعی و سیاسیِ کنت گوبینو" می گوید، در نامه ای به کنت آنتون فون پروکِش-اوستِن در 1856، گوبینو اعتراف می کند که این کتاب را «برای تسکینِ نفرت ام از دموکراسی و اسلحه آن یعنی انقلاب به نگارش درآورده ام، و در آن به طُرُقِ مختلف نشان داده ام که انقلاب و دموکراسی از کجا آغاز می شوند و به کجا ختم خواهند شد». گوبینو، بعلاوه، معتقد به وجود سه نژاد سفید، زرد و سیاه بود، و فکر میکرد هر چیز دیگر از حرامزادگی (miscegenation) پدید میاید و فساد بر انگیز است. او آریاییهای شمال اروپا را نژاد برتر بشمار آورد چرا که خلوص نژادی را حفظ کرده بودند. بر عکس، اهالی جنوب و شرق اروپا، شمال آفریقا، خاور میانه، ایران، هند، و آسیای میانه همگی به علت اختلاط نژادی کمتر ایدهآل بودند.
در سالهای ۱۸۸۰ تعدادی از زبانشناسان و باستانشناسان استدلال کردند که آریاییها در جایی از اروپا نشات گرفتند. در ۱۸۸۶ کارل پنکا (Karl Penka) این ایده را مطرح کرد که آریاییها در اسکاندیناوی ظاهر شدند و توماس هنری هاکسلی (Thomas Henry Huxley) زیست شناس با او موافقت کرده کلمه "Xanthochroi" را برای اشاره به اروپاییهای سفید چهره ابداع نمود. تئوری نژاد نوردیک در ۱۸۸۸ بعد از چاپ کتاب "نژاد آریایی" چارلز موریس (Charles Morris)آمریکایی مقبولیت بیشتری پیدا کرد. واشه ده لپوژ (Vacher de Lapouge) فرانسوی در کتاب آریایی (L'Aryen)، استدلال کردکه برتری نژادآریایی میتواند با استفاده از شاخصهای بیولوژیکی، ماند فرم سر، مشخص شود. واشه از طرح ایده نژادی دو هدف داشت؛ انهدام اتحادیههای صنفی و ممانعت از اعتراضات کارگری با این استدلال که انسانها در انواع مختلف و برای انجام وظایف خاص خلق شده اند. ماکس مولر (Max Müller)، اغلب، بعنوان اولین نویسندهای شناخته میشود که در سال ۱۸۶۱ آریایی را در مفهوم نژادی وارد زبان انگلیسی کرد. البته، مولر بعدها خطر مخلوط کردن مفاهیم زبان شناسی و انسان شناسی را گوشزد کرد. مولر، در واقع، به گسترش انسان شناسی نژادی تحت تاثیر نظرات آرتور دو گوبینو واکنش نشان میداد، که بر والایی شاخه هندو-اروپایی نسل بشری تاکید میکرد.
در این میان، در هند، دولت استعماری بریتانیا با پیش کشیدن ایده نژاد برتر آریایی در راستای حفظ سیستم طبقاتی سؤ استفاده میکرد. تفسیر انگلیسیها نوعی تفکیک اجتماعی را ٔبر اساس طبقه بندی کاستهای اشرافی به مثابه آریایی و کاستهای پایین در رده "غیر آریایی" شامل میشد. این برداشت انگلیسیها را با برهمنها همتراز میکرد.نتیجه آنکه تاریخ هند، در تضاد با ملی گرائی، ٔبر اساس نژاد گرایی بازتفسیر شده و راه را برای ظهور نظریه مهاجرت آریاییها به هند هموار کرد.. در میانههای قرن نوزدهم، عموما اعتقاد بر آن بود که آریاییها از استپهای جنوب غربی روسیه بر خاسته اند. اما، در اواخر قرن نوزدهم تئوریهای جدیدتری مبدأ آریاییها را در آلمان باستان یا اسکندیناوی قرار دادند. مبلغ اصلی نظریه مبدأ آلمان گستاف کسیننا (Gustaf Kossinna) باستانشناس بود، که نظریه او در اوایل قرن بیستم در محیطهای روشنفکری و میان عامه مقبول افتاد.
فلسفه رمزی (Occultism)
مادام بلاواتسکی و هنری اوکلوت.
جنبش تئوسفی (Theosophical movement)، که توسط مادام بلاواتسکی (Madame Blavatsky) و هنری اوکلوت (Henry Olcott) در اخر قرن نوزدهم ایجاد شد، از فرهنگ هند، احتمالا جنبش آریا-سماج (Arya Samaj)، الهام گرفته بود. بلاواتسکی استدلال کرد که بشریت از یک سری نژادهای ریشهای نشات گرفته است. او نژاد آریایی را بدینسان توصیف کرد: "نژاد آریایی ... از یک ریشه است، .. که گفته میشود ۱۸ میلیون سال پیش، شاید هم ۸۵۰۰۰۰ سال پیش، در زمان غرق شدن قاره بزرگ آتلانتیس میزیسته است." او، همچنین، ادعا کرد که مردمانی غیر-آریایی نیز وجود دارند که از آریاییها پست ترند. او اغلب فرهنگ آریایی را با فرهنگ سامی مقایسه میکرد، تا ثابت کند که سامیها شاخهای از آریاییها بودند که در طی زمان از نظر روحی پست شدند ولی از نظر مادی جلو رفتند. او، بعلاوه، بیان کرد که بعضی مردم فرهنگ نیمه-حیوانی دارند. علیرغم این، مریدان بلاواتسکی ادعا میکنند که افکار او به ایدههای نژادی و فاشیستی مربوط نمیشود، بلکه هدف او برادری جهانی بود. مشکل آنجاست که بلاواتسکی در نوشتههایش نژاد فیزیکی را با مشخصات روحی مخلوط میکند و روزی را مژده میدهد که با سربلند کردن "نژاد برتر" "انحراف طبیعت" تصحیح خواهد شد. تئوسفیستها ادعا میکنند که حدود ۳۰۰۰۰ سال پیش جهودها در سرزمین یمن از ریشه نژاد آریایی جدا شدند. آنها، نخست به سومالی و بعد به مصر مهاجرت کرده و تا زمان موسی آنجا ساکن بودند.
گویدو فون لیست (Guido von List) برخی از عقاید بلاواتسکی را با ایدههای فاشیستی و نژاد پرستانه مخلوط کرده و یک سیستم فکری بنام آریوسوفی (Ariosophy) به وجود آورد. در این سیستم اعتقاد بر آن است که مردم آلمان از مردم دیگر برترند چرا که آلمانها و نژاد نوردیک آخرین گروهی هستند که از نژاد آریایی نشأت گرفته اند. چنین دیدی از نژادهای انسانی منجر به ایدئولوژی نازیها شد.
مهاجرت هنددو-اروپایی
صبحدم زندگی--آریاییها وارد هند میشوند.
مدلهای مهاجرت هندو-اروپایی سناریوهای مختلف مهاجرت ماقبل تاریخ هندو-اروپاییان اولیه به مناطق استقرار در شمال غربی شبه قاره هند و از آنجا به شمال هند را بررسی میکنند. ادعای مهاجرت هندواروپاییان عمدتاً مبنا در ملاحظات زبان شناختی قرار دارد. تمام مباحث مهاجرت تاریخی نژاد هندواروپایی،امروزه، بحث برانگیز است. علائمی که دال بر مهاجرت گسترده باشند در مطالعه اسکلتها یافت نشده است.
آریایی گرائی
آدولف هیتلر.
آریایی گرایی با اعتقاد به برتری نژاد آریایی مترادف است.
نازیسم
ایدئولوژی نازیسم بر مبنای برتری نژاد آریایی بنا شده است. برداشت نازیها از نژاد آریایی بر اساس نوشتههای آرتور ده گوبینو (Arthur de Gobineau) و هوستن استوارت چمبرلین (Houston Stewart Chamberlain) میباشد.
تئوریسین نازی هانس گونتر (Hans F. K. Günther) نژاد آریایی در اروپا را به پنج گره طبقه بندی کرد: نژاد نوردیک، مدیترانهای، دینریک(Dinaric race)، آلپی، و بالتیک شرقی. از نظر گونتر نوردیکها در میان این پنج گروه بالاترین مقام را داشتند. او آلمانیها را ترکیبی از هر پنج گروه در نظر گرفت، اما ار برجسته تر بودن جنبه نوردیک در آلمانیها تاکید کرد. گونتر، زیر شاخهها را ار حسب ظواهر فیزیکی و روانشناختی مشخص کرده، جزییاتی در باره رنگ مو، چشم، چهره، و ساختار صورت ارائه داد. آدولف هیتلر از کتاب گونتر الهام گرفت. او در سال ۱۹۳۲ در مراسم شروع تدریس گونتر در دپارتمان باستانشناسی دانشگاه ینا شرکت کرد
برداشت هیتلر از نژاد برتر آریایی بطور صریح اکثریت اسلاوها را از دایره این نژاد بیرون میگذشت، چرا که آنها را مخلوط شده با نژاد جهود و نژادهای شرقی میدانست. البته، در مورد اقلیتی از اسلاوها، که فکر میشد از بزمنگان مهاجرین آلمانی هستند، استثنا وجود داشت. هیتلر اسلاوها را "جمعیتی برده بدنیا آمده میپنداشت که نیاز به ارباب دارند". او اسلاوها را "خانواده خرگوشی" خطاب کرد که ذاتاً تنبل و بینظم هستند. جوزف گوبلز، وزیر تبلیغات نازیها رسانهها را مجبور کرده بود تا از اسلاوها بعنوان حیواناتی اسم ببرند که، مانند موجی از فضولات، از توندرا ی سیبری آمده بودند.
فاشیسم در ایتالیا
در یک سخنرانی در سال ۱۹۲۱، موسولینی گفت، "فاشیسم ... از نیازهای همیشگی نژاد آریایی مدیترانهای متولد شد". فاشیسم ایتالیائی تاکید میکرد که نژاد به پایههای روحی و فرهنگی وابسته است، و بر همین اساس یک سلسله مراتب نژادی بر مبنای عوامل فرهنگی مشخص کرد.ِموسولینی صریحاً وجود نژاد خالص بیولوژیکی را انکار کرد. در اوایل دهه ۱۹۳۰، با صعود حزب نازی در آلمان تنش شدیدی بین فاشیستها و نازیها در رابطه با مساله نژادی بروز کرد. در سال ۱۹۳۴، بعد از قتل صدر اعظم اتریش به دست نازی ها، موسولینی خشمگین شده و نازیسم را محکوم کرد. تا ۱۹۳۶، تنشها کاهش یافت، و روابط فاشیستهای ایتالیا و نازیهای آلمان دوستانه شد. در ۱۹۳۶، موسلینی تصمیم گرفت که برنامه نژادی را در ایتالیا راه بیندازد. فاشیستها انتشار مجله نژاد پرستانه (La Difesa della Razza) را در سال ۱۹۳۸ آغاز کردند. در ۱۹۴۱ فاشیستها تعریفی جمع از نژاد ایتالیایی را ارائه کردند.
نئونازیسم
سمبل نژاد آریائی که توسط نئونازیها استفاده میشود.
از زمان شکست نظامی آلمان نازی در سال ۱۹۴۵، نئونازیها تعریفی از نژاد آریایی داده اند که تمام مردم اروپای غربی را شامل میشود[۶۶]. بسیاری از نئونازیها بدنبال برقراری یک حکومت خود کامه طبق الگو ی آلمان نازی هستند، که ``مپریوم غربی`` نام خواه داشت. انتظار بر آن است که این حکومت با ترکیب زراد خانه هستهای چهار دولت آریایی بتواند دنیا را تحت انقیاد در آورد.کشور مورد ذکر توسط یک رهبر پیشوا--گون، که بعنوان ویندکس (Vindex) شناخته میشود، اداره خواهد شد و تمام سرزمینهای مسکون توسط آریائیان را در بر میگیرد. تنها، آریائیان شهروندی کامل این کشور را خوهند داشت.
آریایی گرائی در ایران
گوبينو دوبار٬ جمعا پنج سال٬ درايران اقامت داشته است..
یک بحث کارشناسانه در مورد نژاد آریایی در بیبیسی فارسی با نقل قولی از شاه پیشین ایران آغاز میشود: "ما ایرانیها، آریایی هستیم و اینکه در جوار ملتهای آریایی دیگر در اروپا قرار نداریم تنها یک تصادف جغرافیایی است." باور به اصل و نسب آریایی ایرانیها، ویژه شاهان و شاهنشاهان سرزمین ایران نبوده است. این باور چنان ریشه دار است که تردید در آن، نزد بسیاری از ایرانیها مایه ی ننگ است. برای مثال، هنگامی که بیبیسی خبری تحت عنوان "نتایج تحقیقات تازه در مورد نژاد ایرانیان" منتشر کرد،واکنشهای منفی فضای مجازی را پر کرد.
شیوع آریاگرایی در ایران در دورهای روی دادکه رضا شاه پهلوی سلطۀ خود را با تکیه بر "میراث ایران باستان" و سرچشمههای اصیل ملت ایران تحکیم میکرد. رضا شاه که میکوشید پروژهی نوسازی کشور را بدون دخالت استعمارگران پیش ببرد، در آلمان نازی متحدی یافت که میتوانست به رشد ایران کمک کند، و چه بهتر که این متحد خود را از "نژاد آریا" نیز میدانست. وزارت تبلیغات آلمان نازی به رهبری گوبلز میکوشید با برنامهای سنجیده، نظریات برتری نژادی و عقاید ضدسامی را در ایران گسترش دهد. فرستندهی فارسیزبان "رادیو برلین" تبلیغ میکرد که آلمانیها و ایرانیان از یک نژاد هستند و باید در جبههای متحد علیه استعمار مبارزه کنند. بسیاری از عوام باور داشتند که آلمانیها یا اهالی قوم "ژرمن" در اصل اهل استان کرمان بودهاند.
حزب سومکا نمونهای از نژادگرایی آریایی است . هارون یشایایی، تهيهكننده باسابقه سينماي ايران، در مصاحبهای در گفتگو با «تاریخ ایرانی» از گرایشها و اقدامهای ضدّ یهودی این حزب یاد کرده است
نقش آذریها در شیوع آریایی گرایی در ایران
سرانجام جنبش مشروطه ایران تاسیس سلسه پهلوی بود که چندان سنخیتی با دموکراسی نداشت و تاکید آن بر مرکز گرائی اقلیتهای قومی را خوش نمی آمد.جالب آنکه معمار اصلی چنین سیاستی میرزا فتحعلی آخوندوف، یکی از روشنفکران آذری ایران، بود. در راستای نقطه نظر خاورشناسان مبنی بر برتری نژاد آریایی، آخوندوف امپراطوریهای پیش از اسلام ایران را بعنوان جامعه آرمانی مطرح کرد که توسط اعراب به قهقرا رفت. این ایدهآلیسم توسط پادشا هان سلسله پهلوی به اجرا گذشته شد. حسن تقیزاده، موسس انجمن ایران در برلین، نیز در ایجاد ناسیونالیسم ایرانی نقشی بارز داشت. از سال ۱۹۱۶ او در مجله "کاوه" مقالاتی را در باره همنژادی ایرانیان و آلمانیها چاپ میکرد.
واژه آریا برای نخستین بار در کتیبه داریوش یکم در سنگنبشته بیستون (حدود قرن ۶ پیش از میلاد) استفاده شده است.
واژه آریا برای نخستین بار در سده ششم پیش از میلاد در کتیبه بیستون داریوش یکم استفاده شده است، که اشاره به زبان نگارش متن (آریایی) دارد.
کلمه انگلیسی "Aryan" از لغت سانسکریتی "ārya", به معنای نجیب و در مفهوم پرستندگان خدای ودیکی ایندرا، مشتق شده است. البته واژه Ariāna بعنوان معادل کلمه لاتینی Ariānus --قسمت شرقی امپراطوری ایران-- برای مدتی طولانی در زبان انگلیسی استفاده شده است. در زبان ارمنی واژه های (արի ari) و (այր ayr) به ترتیب "شجاع" و"انسان" معنی میدهند، که بنابر نظر بعضی محققین با تئوری یونانی-آریایی (Graeco-Aryan) منشأ مردمان هندو-اروپایی تطبیق میکند. در انگلیسی محاورهای کلمه آریایی، در مطابقت با تحریف واژه در آلمان نازی، به افرادی اطلاق میشود که موهای بور و چشمان آبی دارند. این گونه از کاربرد واژگان آریایی در اواخر سده نوزدهوم و اوایل سده بیستم گسترش یافت. مثالی از کتابهای پر فروشی که اینگونه استعمال لغوی را جا انداختند، "طرحی از تاریخ" (The Outline of History) نوشته ولز است. ولز توضیح داد چگونه، در حالی که آشوریها با بابلی ها، سوریها و مصریان در جنگ بودند، مردمان آریایی "روشهای تمدن را یاد میگرفتند"، و بدینگونه بود که دست آخر همه جهان باستان را زیر سلطه در آوردند . در ویرایش ۱۹۴۴ اطلس جهانی راند مکنالی نژاد آریایی بعنوان یکی از نژادهای دهگانه بشری نمایانده میشود. استفاده از کلمه "آریایی" بعنوان مترادف "هندو-اروپایی" یا "هندو-ایرانی" در محافل سیاسی امروزی نادرست شمرده میشود.
واژه آریایی در نوشتههای ایرانی
واژه آریا در نوشتههای ایرانی، بر خلاف نوشتههای سانسکریتی، از زمان باستان در مفهومی قومی استفاده میشده است. کلمه airya همواره به معنی ایران یا ایرانی، و کلمه anairya به معنی غیرایرانی استفاده شدهاند.بدین ترتیب نام ایران به معنی "سرزمین آریایی ها" از زمان ساسانیان مورد به کار رفته است. اوستا airya/airyan را در عباراتی مانند airyāfi به معنی "سرزمینها و مردم ایران" استفاده کرده است. اصطلاح آریا یا آریایی در سنگ نوشتههای قدیمی ایران در سه زمینه متفاوت به کار رفته اند:
بعنوان زبانی که کتیبه داریوش بزرگ در بیستون به آن نوشته شده است.
بعنوان زمینه قومی داریوش بزرگ و خشایارشا در نوشتههای نقش رستم، شوش و پرسپولیس.
در تعریف اهورا مزدا، خدای مردم آریایی، در نسخه عیلامی کتیبه بیستون.
برای مثال، در کتیبه شوش داریوش و خشایارشا خود را چنین توصیف میکنند، "یک هخامنشی، یک پارسی پسر یک پری و یک آریایی، از نسل آریایی". هر چند داریوش زبان خود را آریایی نامید، محققین امروزی آن را به نام پارسی باستان میشناسند چرا که جدّ زبان فارسی کنونی است. منابع یونانی گفتههای داریوش را تایید میکنند. هرودوت در اشارات تاریخی خود در رابطه با مادها مینویسد، "همه این مادها را در قدیم آریایی مینامیدند." در منابع ارمنی، پارتها، مادها و پارسها یکجا آریایی نامیده میشوند. سترابو (Strabo)، در کتاب جغرافی خود، یکی بودن مادها، پارس ها، باختریها و سغدیها را یادآوری میکند.در کتیبه سه زبانهای که بدستور شاپور نوشته شده، آماده است، "من پادشاه آریاییها هستم. در دوره بعد از اسلام استفاده از اصطلاح آریایی (ایران) را در نوشته حمزه اصفهانی، تاریخنگار قرن دهم، میتوان به وضوح دید، "آریاییها که پارس نیز نامیده میشوند در میان این مملک قرار دارند..."[. تمام اینها بر این نکته دلالت درد که در گذشته نام ایران توصیفی بود از مردمانی که خود را به گروه قومی خاص با زبان و خدای مشترک منتسب میکردند.
واژه آریایی در نوشته های لاتین
کلمه آریانوس (Arianus) منطقه شرقی امرتوری ایران، آریانا، را مشخص میکرد. در ۱۶۰۱، فیلمون هلند (Philemon Holland) واژه Arianes را در ترجمه آریانوس به انگلیسی به مفهوم ساکنین آریانا بکار برد. این نخستین باری بود که واژه آریایی (Arian) در زبان انگلیسی مورد استفاده قرار میگرفت. در ۱۸۴۴ جیمز کولس پریکارد (James Cowles Prichard) هندیها و ایرانیان را آریایی نامید، با این فرض اشتباه که آنها خود از کلمه آریا بری اشاره به خودشان استفاده میکنند.
واژه آریایی در زبانهای اروپایی
واژه آریایی در السنه اروپایی به معنی زبانهای هندواروپایی، و نهایتاً، در مفهوم سخنگویان این زبانها بکار رفته است. در قرن نوزدهم، زبان یکی از ویژگیهای نژادی به حساب میآمد. در نتیجه، سخنگویان به زبانهای هندواروپایی نژاد آریایی نام گرفتند و بدین نحو از سخنگویان به زبانهای سامی تفکیک شدند. در اواخر قرن نوزدهم، مبحث نژاد آریایی به مبحث "برتری نژادی مردم شمال اروپا (Nordic)" وصل شد. این ایدهآل "نژاد برتر" نطفهای شد بر برنامه "آریایی سازی" آلمان نازی و به تلاش برای حذف یهودیها منتهی شد. بعد از شروع جنگ جهانی دوم تاکنون، کلمه "آریایی" با تئوریهای نژادی و جنایات رژیم نازی عجین گشته است.
"آریایی" و انسان شناسی قرن نوزدهم
ویرایش چهارم کتاب آلمانی (Meyers Konversationslexikon) در سالهای ۱۸۸۵-۱۸۹۰ ترکیب نژاد قفقازی (آریایی ها، سامیها و هایمت ها) را با رنگهای آبی سبز مشخص کرده است.
در مباحث انسان شناسی قرن نوزدهم، "نژاد آریایی" زیر شاخهای از "نژاد قفقازی" تعریف میشد که به زبانهای هندو-اروپایی حرف میزدند، و در ازمنه متاخر در سرزمینهای ذیل ساکن بودهاند: شمال هند، شرق هند، نپال، سریلانکا، ملداوی، بنگلادش، اروپا، ایران، ارمنستان، تاجیکستان، انگلو-آمریکا، کبک، جنوب امریکای جنوبی، افریقای جنوبی، استرالیا و نیوزیلند، پاکستان، افغانستان، و بخش اسیایی روسیه. بدینترتیب، در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم کلمه "آریایی" به معنی "سخنگویان اولیه زبانهای هندواروپایی و اعقاب آنها" بود.
در قرن نوزدهم، زبان شناسان فرض کرده بودند که عمر بالای یک زبان نشان برتری آن است. آنگاه، با این فرض که سانسکریت قدیمترین زبان هندواروپایی است، و با این فرض اشتباه که کلمه ایرلندی 'Eire با واژه ārya یکی است ، در ۱۸۳۷ آدولف پیکتت (Adolphe Pictet) این فکر را جا انداخت که واژه "آریایی" قابل تعمیم به تمام زبانهای هندواروپایی است. متعاقب این بحث زبانشناسی، در دهه ۱۸۵۰ جوزف آرتور دو گوبینو(Joseph Arthur de Gobineau) (1816-1882) فرانسوی فرض کرد که "آریایی" با فرهنگ ما قبل تاریخی هندو-اروپایی یکی است. او، که در ایران به «کُنت دو گوبینو» مشهور است، در دورانِ «امپراطوریِ دومِ فرانسه» (1852-1870) (معاصرِ ناپلئونِ سوم) گوبینو به عنوانِ دیپلمات به چند کشورِ خارجی سفر کرد و از قضا مدتی را هم در ایران گذراند. در تمامِ مدتِ فعالیتِ سیاسیِ خود، گوبینو تلاش می کرد تا راه و رسمِ آریستوکراتیک و «نژادِگیِ» دورانِ پیش از انقلاب را در فرانسه زنده کند و انقلاب و جمهوری ای که در پی آورده بود را نفی کند. در راستای همین هدف بود که کتابِ معروفش «جستاری در نابرابریِ نژادهای بشری (1853-1855) را به رشته تحریر درآورد. چنانکه مایکل بیدیس در کتابش «پدرِ ایدئولوژیِ نژادپرستانه: افکارِ اجتماعی و سیاسیِ کنت گوبینو" می گوید، در نامه ای به کنت آنتون فون پروکِش-اوستِن در 1856، گوبینو اعتراف می کند که این کتاب را «برای تسکینِ نفرت ام از دموکراسی و اسلحه آن یعنی انقلاب به نگارش درآورده ام، و در آن به طُرُقِ مختلف نشان داده ام که انقلاب و دموکراسی از کجا آغاز می شوند و به کجا ختم خواهند شد». گوبینو، بعلاوه، معتقد به وجود سه نژاد سفید، زرد و سیاه بود، و فکر میکرد هر چیز دیگر از حرامزادگی (miscegenation) پدید میاید و فساد بر انگیز است. او آریاییهای شمال اروپا را نژاد برتر بشمار آورد چرا که خلوص نژادی را حفظ کرده بودند. بر عکس، اهالی جنوب و شرق اروپا، شمال آفریقا، خاور میانه، ایران، هند، و آسیای میانه همگی به علت اختلاط نژادی کمتر ایدهآل بودند.
در سالهای ۱۸۸۰ تعدادی از زبانشناسان و باستانشناسان استدلال کردند که آریاییها در جایی از اروپا نشات گرفتند. در ۱۸۸۶ کارل پنکا (Karl Penka) این ایده را مطرح کرد که آریاییها در اسکاندیناوی ظاهر شدند و توماس هنری هاکسلی (Thomas Henry Huxley) زیست شناس با او موافقت کرده کلمه "Xanthochroi" را برای اشاره به اروپاییهای سفید چهره ابداع نمود. تئوری نژاد نوردیک در ۱۸۸۸ بعد از چاپ کتاب "نژاد آریایی" چارلز موریس (Charles Morris)آمریکایی مقبولیت بیشتری پیدا کرد. واشه ده لپوژ (Vacher de Lapouge) فرانسوی در کتاب آریایی (L'Aryen)، استدلال کردکه برتری نژادآریایی میتواند با استفاده از شاخصهای بیولوژیکی، ماند فرم سر، مشخص شود. واشه از طرح ایده نژادی دو هدف داشت؛ انهدام اتحادیههای صنفی و ممانعت از اعتراضات کارگری با این استدلال که انسانها در انواع مختلف و برای انجام وظایف خاص خلق شده اند. ماکس مولر (Max Müller)، اغلب، بعنوان اولین نویسندهای شناخته میشود که در سال ۱۸۶۱ آریایی را در مفهوم نژادی وارد زبان انگلیسی کرد. البته، مولر بعدها خطر مخلوط کردن مفاهیم زبان شناسی و انسان شناسی را گوشزد کرد. مولر، در واقع، به گسترش انسان شناسی نژادی تحت تاثیر نظرات آرتور دو گوبینو واکنش نشان میداد، که بر والایی شاخه هندو-اروپایی نسل بشری تاکید میکرد.
در این میان، در هند، دولت استعماری بریتانیا با پیش کشیدن ایده نژاد برتر آریایی در راستای حفظ سیستم طبقاتی سؤ استفاده میکرد. تفسیر انگلیسیها نوعی تفکیک اجتماعی را ٔبر اساس طبقه بندی کاستهای اشرافی به مثابه آریایی و کاستهای پایین در رده "غیر آریایی" شامل میشد. این برداشت انگلیسیها را با برهمنها همتراز میکرد.نتیجه آنکه تاریخ هند، در تضاد با ملی گرائی، ٔبر اساس نژاد گرایی بازتفسیر شده و راه را برای ظهور نظریه مهاجرت آریاییها به هند هموار کرد.. در میانههای قرن نوزدهم، عموما اعتقاد بر آن بود که آریاییها از استپهای جنوب غربی روسیه بر خاسته اند. اما، در اواخر قرن نوزدهم تئوریهای جدیدتری مبدأ آریاییها را در آلمان باستان یا اسکندیناوی قرار دادند. مبلغ اصلی نظریه مبدأ آلمان گستاف کسیننا (Gustaf Kossinna) باستانشناس بود، که نظریه او در اوایل قرن بیستم در محیطهای روشنفکری و میان عامه مقبول افتاد.
فلسفه رمزی (Occultism)
مادام بلاواتسکی و هنری اوکلوت.
جنبش تئوسفی (Theosophical movement)، که توسط مادام بلاواتسکی (Madame Blavatsky) و هنری اوکلوت (Henry Olcott) در اخر قرن نوزدهم ایجاد شد، از فرهنگ هند، احتمالا جنبش آریا-سماج (Arya Samaj)، الهام گرفته بود. بلاواتسکی استدلال کرد که بشریت از یک سری نژادهای ریشهای نشات گرفته است. او نژاد آریایی را بدینسان توصیف کرد: "نژاد آریایی ... از یک ریشه است، .. که گفته میشود ۱۸ میلیون سال پیش، شاید هم ۸۵۰۰۰۰ سال پیش، در زمان غرق شدن قاره بزرگ آتلانتیس میزیسته است." او، همچنین، ادعا کرد که مردمانی غیر-آریایی نیز وجود دارند که از آریاییها پست ترند. او اغلب فرهنگ آریایی را با فرهنگ سامی مقایسه میکرد، تا ثابت کند که سامیها شاخهای از آریاییها بودند که در طی زمان از نظر روحی پست شدند ولی از نظر مادی جلو رفتند. او، بعلاوه، بیان کرد که بعضی مردم فرهنگ نیمه-حیوانی دارند. علیرغم این، مریدان بلاواتسکی ادعا میکنند که افکار او به ایدههای نژادی و فاشیستی مربوط نمیشود، بلکه هدف او برادری جهانی بود. مشکل آنجاست که بلاواتسکی در نوشتههایش نژاد فیزیکی را با مشخصات روحی مخلوط میکند و روزی را مژده میدهد که با سربلند کردن "نژاد برتر" "انحراف طبیعت" تصحیح خواهد شد. تئوسفیستها ادعا میکنند که حدود ۳۰۰۰۰ سال پیش جهودها در سرزمین یمن از ریشه نژاد آریایی جدا شدند. آنها، نخست به سومالی و بعد به مصر مهاجرت کرده و تا زمان موسی آنجا ساکن بودند.
گویدو فون لیست (Guido von List) برخی از عقاید بلاواتسکی را با ایدههای فاشیستی و نژاد پرستانه مخلوط کرده و یک سیستم فکری بنام آریوسوفی (Ariosophy) به وجود آورد. در این سیستم اعتقاد بر آن است که مردم آلمان از مردم دیگر برترند چرا که آلمانها و نژاد نوردیک آخرین گروهی هستند که از نژاد آریایی نشأت گرفته اند. چنین دیدی از نژادهای انسانی منجر به ایدئولوژی نازیها شد.
مهاجرت هنددو-اروپایی
صبحدم زندگی--آریاییها وارد هند میشوند.
مدلهای مهاجرت هندو-اروپایی سناریوهای مختلف مهاجرت ماقبل تاریخ هندو-اروپاییان اولیه به مناطق استقرار در شمال غربی شبه قاره هند و از آنجا به شمال هند را بررسی میکنند. ادعای مهاجرت هندواروپاییان عمدتاً مبنا در ملاحظات زبان شناختی قرار دارد. تمام مباحث مهاجرت تاریخی نژاد هندواروپایی،امروزه، بحث برانگیز است. علائمی که دال بر مهاجرت گسترده باشند در مطالعه اسکلتها یافت نشده است.
آریایی گرائی
آدولف هیتلر.
آریایی گرایی با اعتقاد به برتری نژاد آریایی مترادف است.
نازیسم
ایدئولوژی نازیسم بر مبنای برتری نژاد آریایی بنا شده است. برداشت نازیها از نژاد آریایی بر اساس نوشتههای آرتور ده گوبینو (Arthur de Gobineau) و هوستن استوارت چمبرلین (Houston Stewart Chamberlain) میباشد.
تئوریسین نازی هانس گونتر (Hans F. K. Günther) نژاد آریایی در اروپا را به پنج گره طبقه بندی کرد: نژاد نوردیک، مدیترانهای، دینریک(Dinaric race)، آلپی، و بالتیک شرقی. از نظر گونتر نوردیکها در میان این پنج گروه بالاترین مقام را داشتند. او آلمانیها را ترکیبی از هر پنج گروه در نظر گرفت، اما ار برجسته تر بودن جنبه نوردیک در آلمانیها تاکید کرد. گونتر، زیر شاخهها را ار حسب ظواهر فیزیکی و روانشناختی مشخص کرده، جزییاتی در باره رنگ مو، چشم، چهره، و ساختار صورت ارائه داد. آدولف هیتلر از کتاب گونتر الهام گرفت. او در سال ۱۹۳۲ در مراسم شروع تدریس گونتر در دپارتمان باستانشناسی دانشگاه ینا شرکت کرد
برداشت هیتلر از نژاد برتر آریایی بطور صریح اکثریت اسلاوها را از دایره این نژاد بیرون میگذشت، چرا که آنها را مخلوط شده با نژاد جهود و نژادهای شرقی میدانست. البته، در مورد اقلیتی از اسلاوها، که فکر میشد از بزمنگان مهاجرین آلمانی هستند، استثنا وجود داشت. هیتلر اسلاوها را "جمعیتی برده بدنیا آمده میپنداشت که نیاز به ارباب دارند". او اسلاوها را "خانواده خرگوشی" خطاب کرد که ذاتاً تنبل و بینظم هستند. جوزف گوبلز، وزیر تبلیغات نازیها رسانهها را مجبور کرده بود تا از اسلاوها بعنوان حیواناتی اسم ببرند که، مانند موجی از فضولات، از توندرا ی سیبری آمده بودند.
فاشیسم در ایتالیا
در یک سخنرانی در سال ۱۹۲۱، موسولینی گفت، "فاشیسم ... از نیازهای همیشگی نژاد آریایی مدیترانهای متولد شد". فاشیسم ایتالیائی تاکید میکرد که نژاد به پایههای روحی و فرهنگی وابسته است، و بر همین اساس یک سلسله مراتب نژادی بر مبنای عوامل فرهنگی مشخص کرد.ِموسولینی صریحاً وجود نژاد خالص بیولوژیکی را انکار کرد. در اوایل دهه ۱۹۳۰، با صعود حزب نازی در آلمان تنش شدیدی بین فاشیستها و نازیها در رابطه با مساله نژادی بروز کرد. در سال ۱۹۳۴، بعد از قتل صدر اعظم اتریش به دست نازی ها، موسولینی خشمگین شده و نازیسم را محکوم کرد. تا ۱۹۳۶، تنشها کاهش یافت، و روابط فاشیستهای ایتالیا و نازیهای آلمان دوستانه شد. در ۱۹۳۶، موسلینی تصمیم گرفت که برنامه نژادی را در ایتالیا راه بیندازد. فاشیستها انتشار مجله نژاد پرستانه (La Difesa della Razza) را در سال ۱۹۳۸ آغاز کردند. در ۱۹۴۱ فاشیستها تعریفی جمع از نژاد ایتالیایی را ارائه کردند.
نئونازیسم
سمبل نژاد آریائی که توسط نئونازیها استفاده میشود.
از زمان شکست نظامی آلمان نازی در سال ۱۹۴۵، نئونازیها تعریفی از نژاد آریایی داده اند که تمام مردم اروپای غربی را شامل میشود[۶۶]. بسیاری از نئونازیها بدنبال برقراری یک حکومت خود کامه طبق الگو ی آلمان نازی هستند، که ``مپریوم غربی`` نام خواه داشت. انتظار بر آن است که این حکومت با ترکیب زراد خانه هستهای چهار دولت آریایی بتواند دنیا را تحت انقیاد در آورد.کشور مورد ذکر توسط یک رهبر پیشوا--گون، که بعنوان ویندکس (Vindex) شناخته میشود، اداره خواهد شد و تمام سرزمینهای مسکون توسط آریائیان را در بر میگیرد. تنها، آریائیان شهروندی کامل این کشور را خوهند داشت.
آریایی گرائی در ایران
گوبينو دوبار٬ جمعا پنج سال٬ درايران اقامت داشته است..
یک بحث کارشناسانه در مورد نژاد آریایی در بیبیسی فارسی با نقل قولی از شاه پیشین ایران آغاز میشود: "ما ایرانیها، آریایی هستیم و اینکه در جوار ملتهای آریایی دیگر در اروپا قرار نداریم تنها یک تصادف جغرافیایی است." باور به اصل و نسب آریایی ایرانیها، ویژه شاهان و شاهنشاهان سرزمین ایران نبوده است. این باور چنان ریشه دار است که تردید در آن، نزد بسیاری از ایرانیها مایه ی ننگ است. برای مثال، هنگامی که بیبیسی خبری تحت عنوان "نتایج تحقیقات تازه در مورد نژاد ایرانیان" منتشر کرد،واکنشهای منفی فضای مجازی را پر کرد.
شیوع آریاگرایی در ایران در دورهای روی دادکه رضا شاه پهلوی سلطۀ خود را با تکیه بر "میراث ایران باستان" و سرچشمههای اصیل ملت ایران تحکیم میکرد. رضا شاه که میکوشید پروژهی نوسازی کشور را بدون دخالت استعمارگران پیش ببرد، در آلمان نازی متحدی یافت که میتوانست به رشد ایران کمک کند، و چه بهتر که این متحد خود را از "نژاد آریا" نیز میدانست. وزارت تبلیغات آلمان نازی به رهبری گوبلز میکوشید با برنامهای سنجیده، نظریات برتری نژادی و عقاید ضدسامی را در ایران گسترش دهد. فرستندهی فارسیزبان "رادیو برلین" تبلیغ میکرد که آلمانیها و ایرانیان از یک نژاد هستند و باید در جبههای متحد علیه استعمار مبارزه کنند. بسیاری از عوام باور داشتند که آلمانیها یا اهالی قوم "ژرمن" در اصل اهل استان کرمان بودهاند.
حزب سومکا نمونهای از نژادگرایی آریایی است . هارون یشایایی، تهيهكننده باسابقه سينماي ايران، در مصاحبهای در گفتگو با «تاریخ ایرانی» از گرایشها و اقدامهای ضدّ یهودی این حزب یاد کرده است
نقش آذریها در شیوع آریایی گرایی در ایران
سرانجام جنبش مشروطه ایران تاسیس سلسه پهلوی بود که چندان سنخیتی با دموکراسی نداشت و تاکید آن بر مرکز گرائی اقلیتهای قومی را خوش نمی آمد.جالب آنکه معمار اصلی چنین سیاستی میرزا فتحعلی آخوندوف، یکی از روشنفکران آذری ایران، بود. در راستای نقطه نظر خاورشناسان مبنی بر برتری نژاد آریایی، آخوندوف امپراطوریهای پیش از اسلام ایران را بعنوان جامعه آرمانی مطرح کرد که توسط اعراب به قهقرا رفت. این ایدهآلیسم توسط پادشا هان سلسله پهلوی به اجرا گذشته شد. حسن تقیزاده، موسس انجمن ایران در برلین، نیز در ایجاد ناسیونالیسم ایرانی نقشی بارز داشت. از سال ۱۹۱۶ او در مجله "کاوه" مقالاتی را در باره همنژادی ایرانیان و آلمانیها چاپ میکرد.