25-11-2015، 11:59
نقد و نگاهی به دو مجموعه شعر «کلاغها...نقطههای پاییز» سروده عبدالعظیم صاعدی و«دوچرخه» اثر باران حجتی.
تاملی بر «کلاغها...نقطههای پاییز» سروده عبدالعظیم صاعدی
تصویری از پاییز و پولکهای طلاییاش
تاملی بر «کلاغها...نقطههای پاییز» سروده عبدالعظیم صاعدی
«کلاغها... نقطههای پاییز» سروده عبدالعظیم صاعدی دربرگیرنده شعرهایی است که شاعر در آن با بیش از 100 منظر به پاییز نگریسته است. همین نکته سنجی و ظریفنگری به شاعر کمک کرده است که با مدد گرفتن از زبانی ساده، شعرهایی ساده بسراید و پاییز را با پولکهای طلاییاش به تصویر بکشد.
کتاب «کلاغها... نقطههای پاییز» که سومین دفتر از چهار دفتر پاییزی صاعدی است از سوی انتشارات تجلی مهر منتشر شده است.
شاعر پاییز را چنین به تصویر میکشد:
«از اولین سپیده دم
تا آخرین شامگاه پاییز
تغییر لحن کلاغها
تقویم
و ساعت مچی دقیق من است.
به قدردانی
کاش میشد
درختهای جهان را تمام
سپیدار
کاج
چنار میکردم.»
این شعر صاعدی ساده است. او از واقعیتهای اطرافش و آنچه از پاییز دیده است روایت میکند و شعر میسراید و نگاهش فیلسوفانه نیست. شعرهای صاعدی اساساً «فیلسوفانه!» نیست. او خود را یک پاییز پرست میداند و مینویسد:
«پاییز پرستیام
بی سببی نیست:
روز نهم، از ماه نهم
سال 1324
سراشیب این فصل
زادگاه من است...»
شاعر از سادهترین نکتهها هم برای سرودن خود نمیگذرد. در یکی از شعرهایش میگوید که روزهای مسکوت در خاکستر، بی ظهور سپیدهای کریستالی، بی حضور غروبی عقیقی است و بعد به باران میگوید بس کن. شاعر در این شعر دلش برای شلوغکاری کلاغها تنگ شده و از همین رو میخواهد جیغ کلاغها را بشنود.
کلاغ در شعرهای صاعدی جایگاه ویژهای دارد. او کلاغها را به زبان خودش نقطههای پاییز میداند. گاه دلش برای آنها تنگ میشود و غوغایشان را دوست میدارد. همین کلاغهایی که در گوشه و کنار شهر، کنار سطلهای زباله و روی شیروانیهای کارخانهها میتوان دید.
صاعدی در یکی از شعرها شاعرانه میگوید ماه خزانی برای همه کلاغها جا دارد!
در یکی دیگر از شعرها در صفحه 19 کتاب، شاعر به عطر کلاغها اشاره میکند و میگوید آنها پاییزی چند روزه را قارقار میکنند.
صاعدی مینویسد:
«کلاغهای خاموش
کلاغهای کم آوا در بهار را
پاییز
با سمفونی شکیل و رنگیناش
حنجره و خنیا میبخشد
این فصل
هنرمندتر از بهار نیست؟»
صاعدی شاعری است شیفته پاییز. رو به بانوی خود میگوید: این استکان چای باز هم خالی است. من چگونه از بهار که تو دوستش میداری بنویسم در حالی که هنوز جرعه جرعه پاییز را سرنکشیدهام؟
صاعدی را اغلب با شعرهای آیینی میشناسند اما او از وصف پاییز سربلند بیرون میآید. شعر او وزن و هارمونی خاصی دارد و مخاطب با خواندن یکی از شعرهای این مجموعه او را به خواندن دیگر شعرها و کامل کردن پازل پاییز ترغیب میکند.
صاعدی مینویسد:
«تمام طول شب
از ارتفاع محو در ملال و مه
برف بارید
برف
برف.
صبحگاه
تمام درختان
پرچم صلح بودند
در عرصه جنگی نابرابر...»
«کلاغهای خاموش/ کلاغهای کم آوا در بهار را/ پاییز/ با سمفونی شکیل و رنگیناش/ حنجره و خنیا میبخشد/ این فصل/ هنرمندتر از بهار نیست؟»
صاعدی به نوعی شیفته صلح است، عاشق برف و عاشق عشق و عاشق پولکهای طلایی پاییز. اغلب شعرهای او نیز کوتاه، خواندنی و پرکشش و زیباست.
مجموعه شعر «کلاغها... نقطههای پاییز» با شمارگان هزار و 200 نسخه، با قیمت چهار هزار و 800 تومان امسال(1392) از سوی انتشارات تجلی مهر منتشر شده است.
عبدالعظیم صاعدی متولد 1324 و فارغالتحصیل رشته الهیات است.
مجموعههای شعر «سلام بر بعثت»، «غنچههای سرخ سجود»، «چرا با من نمیخوانی؟»، «کلید هفت آسمان»، «با حافظ تا کهکشان عرفان و اخلاق»، «نام دیگر زمین»، «فقط عشق میتواند»، «پرسه در پاییز»، «گزیده ادبیات معاصر»، «ارتفاع بیدار عشق»، «باغ پیراهن تو بود»، «پلههای آفتاب»، «وقت هلاک خواب»، «پاییز میهن من است»، «نیزه بر پلک پروانهها»، «روزهای جیوهای قصه و شعر»، «ایستادن روی بالها» و کتابهایی چون «مقدمهای بر کتاب تذکره المتقین»، «مقدمهای بر دیوان پروین اعتصامی» «خداباوری در شعر فروغ»، «حافظ در اشتیاق ظهور» «مقدمهای بر تماشاگه راز اثر استاد شهید مرتضی مطهری» و آینه در آفتاب(تفسیر مثنوی در رابطه با رسول اکرم و خاندانش) از آثار او به شمار میآیند.
***
مجموعه شعر«دوچرخه» باران حجتی
نگاهی به مجموعه شعر«دوچرخه» باران حجتی
خیالهای یک دوچرخه
کتاب «دوچرخه» مجموعه شعری سروده باران حجتی است که به عنوان پنجمین عنوان دومین سری مجموعه «شعر معاصر» انتشارات بوتیمار به چاپ میرسد.
اشعار این کتاب که همگی در قالب شعر سپید جا دارند، نام و عنوان خاصی ندارند و با شماره مشخص میشوند. به این ترتیب «دوچرخه» شامل اشعاری از «شعر شماره یک» تا «شعر شماره پنجاه و چهار» است.
شعر پشت کتاب، نام کتاب و تصویر روی جلد کتاب دوچرخه است؛ این است که از این شیء یا تجسم شیء به مثابه نشانهای روانشناختی سود میبریم تا به.
«مثل جای انگشتهای تو
مثل زیر گلویم
مثل کسی که پا نمیزند و
دوچرخهاش رد نمیشود»
یادآوری میکنم ابژه ممکن است کسی یا چیزی یا بخشی از کسی باشد.ممکن است واقعی یا خیالی باشد مثلاً در رابطه کودک با مادر، مادر ابژه کودک است. مادر اولین ابژهای است که کودک پناه را در او میجوید؛ در آغاز مادر کسی است که کودک را تغذیه میکند، پس از آن بعد عاطفی به رابطه اضافه میشود. جدایی از مادر دردناک و اضطراب آور است،چون بقای کودک را تهدید میکند و«منِ» او فقط در رابطه با مادر رشد مییابد. «منِ» کودک انبوهی از «ابژههای وانهاده» است. این رابطه نخست میان او و مادر و بعد پدر و بعد همه خانواده و تمامی ساختار اجتماعی است. جدایی از مادر او را به سمت فردشوندگی میبرد تا مستقل از حالت نیاز، ارتباط برقرار کند. هر خللی در این مسیر اختلالی در من و روابط او ایجاد میکند. تمام این توضیحات برای رسیدن به ابژهای است که شاعر این کتاب مدام در گیر آن است.دوچرخه ابژهای است که فقط با دوچرخ قادر به حرکت است و برای حرکت نیاز به چرخ دیگر و رکابی دارد که به زنجیرها متصل است. این زنجیر مثل بند ناف کودک عمل میکند.اگراین زنجیر در دوچرخه شاعر قادر به حرکت نیست مثل کودکی است کهبند نافاش پاره شده و قادر به تغذیه و حیات نیست. شاعر و مۆلف هم درجا زده و قادر به حرکت نخواهند بود. زنجیر مثل عضوی از اعضای تن درونی شده و چرخ دیگر گویی همزاد یا double the اوست و وجودش بدون این ابژه مفهومی ندارد. زنجیر او را به ابژهای پیوند میدهد که خصوصیات خودش را دارد.
«به خیال دوچرخه رکاب درجا میزند.»ص24
«زنگ دوچرخهاش که صدای رابطه است خط میافتد» ص1ظ
و در نهایت:
«دوچرخه در هیجان کوچه گیر کرده
عنقریب مرا میاندازد و
خودش میرود.»
شاعر طبق نظریه ملانی کلاین، ابژه بیرونی را به «درون شخصی» در «پندار» منتقل کرده است؛ چنین ابژهای را ابژه درونی شده میگویند.من فکر میکنم شاعر این مجموعه،ارتباط و وابستگی خود را به چرخی دیگر برای حرکت در متن و کوچههایش به دوچرخه فرافکنی کرده است و رکابی که در صورت افتادن زنجیر یا بند ناف، درجا میزند. شاعر، بیچرخ دیگر قادر به عبور از متن نیست و در گلوی کوچه گیر میکند.
شانزدهمین شعر این کتاب را میخوانیم:
با تو جمعیت میشوم
از بازار مسگرها
تا مجمعه ی هل و نعناع و زعفران و
تاس پُر باران
یک در میان میشود آجر
دو در میان
سه در میان
و همه جا میمانند
از سکوتِ پیچ کوچه و
لوکوموتیوی
که رانندهاش را میگذارد و
دنبالِ دنبالهاش میرود
این کتاب با 61 صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت4 هزار و 200 تومان منتشر شده است.
منابع: روزنامه ایران، خبرگزاری کتاب ایران، خبرگزاری مهر
تاملی بر «کلاغها...نقطههای پاییز» سروده عبدالعظیم صاعدی
تصویری از پاییز و پولکهای طلاییاش
تاملی بر «کلاغها...نقطههای پاییز» سروده عبدالعظیم صاعدی
«کلاغها... نقطههای پاییز» سروده عبدالعظیم صاعدی دربرگیرنده شعرهایی است که شاعر در آن با بیش از 100 منظر به پاییز نگریسته است. همین نکته سنجی و ظریفنگری به شاعر کمک کرده است که با مدد گرفتن از زبانی ساده، شعرهایی ساده بسراید و پاییز را با پولکهای طلاییاش به تصویر بکشد.
کتاب «کلاغها... نقطههای پاییز» که سومین دفتر از چهار دفتر پاییزی صاعدی است از سوی انتشارات تجلی مهر منتشر شده است.
شاعر پاییز را چنین به تصویر میکشد:
«از اولین سپیده دم
تا آخرین شامگاه پاییز
تغییر لحن کلاغها
تقویم
و ساعت مچی دقیق من است.
به قدردانی
کاش میشد
درختهای جهان را تمام
سپیدار
کاج
چنار میکردم.»
این شعر صاعدی ساده است. او از واقعیتهای اطرافش و آنچه از پاییز دیده است روایت میکند و شعر میسراید و نگاهش فیلسوفانه نیست. شعرهای صاعدی اساساً «فیلسوفانه!» نیست. او خود را یک پاییز پرست میداند و مینویسد:
«پاییز پرستیام
بی سببی نیست:
روز نهم، از ماه نهم
سال 1324
سراشیب این فصل
زادگاه من است...»
شاعر از سادهترین نکتهها هم برای سرودن خود نمیگذرد. در یکی از شعرهایش میگوید که روزهای مسکوت در خاکستر، بی ظهور سپیدهای کریستالی، بی حضور غروبی عقیقی است و بعد به باران میگوید بس کن. شاعر در این شعر دلش برای شلوغکاری کلاغها تنگ شده و از همین رو میخواهد جیغ کلاغها را بشنود.
کلاغ در شعرهای صاعدی جایگاه ویژهای دارد. او کلاغها را به زبان خودش نقطههای پاییز میداند. گاه دلش برای آنها تنگ میشود و غوغایشان را دوست میدارد. همین کلاغهایی که در گوشه و کنار شهر، کنار سطلهای زباله و روی شیروانیهای کارخانهها میتوان دید.
صاعدی در یکی از شعرها شاعرانه میگوید ماه خزانی برای همه کلاغها جا دارد!
در یکی دیگر از شعرها در صفحه 19 کتاب، شاعر به عطر کلاغها اشاره میکند و میگوید آنها پاییزی چند روزه را قارقار میکنند.
صاعدی مینویسد:
«کلاغهای خاموش
کلاغهای کم آوا در بهار را
پاییز
با سمفونی شکیل و رنگیناش
حنجره و خنیا میبخشد
این فصل
هنرمندتر از بهار نیست؟»
صاعدی شاعری است شیفته پاییز. رو به بانوی خود میگوید: این استکان چای باز هم خالی است. من چگونه از بهار که تو دوستش میداری بنویسم در حالی که هنوز جرعه جرعه پاییز را سرنکشیدهام؟
صاعدی را اغلب با شعرهای آیینی میشناسند اما او از وصف پاییز سربلند بیرون میآید. شعر او وزن و هارمونی خاصی دارد و مخاطب با خواندن یکی از شعرهای این مجموعه او را به خواندن دیگر شعرها و کامل کردن پازل پاییز ترغیب میکند.
صاعدی مینویسد:
«تمام طول شب
از ارتفاع محو در ملال و مه
برف بارید
برف
برف.
صبحگاه
تمام درختان
پرچم صلح بودند
در عرصه جنگی نابرابر...»
«کلاغهای خاموش/ کلاغهای کم آوا در بهار را/ پاییز/ با سمفونی شکیل و رنگیناش/ حنجره و خنیا میبخشد/ این فصل/ هنرمندتر از بهار نیست؟»
صاعدی به نوعی شیفته صلح است، عاشق برف و عاشق عشق و عاشق پولکهای طلایی پاییز. اغلب شعرهای او نیز کوتاه، خواندنی و پرکشش و زیباست.
مجموعه شعر «کلاغها... نقطههای پاییز» با شمارگان هزار و 200 نسخه، با قیمت چهار هزار و 800 تومان امسال(1392) از سوی انتشارات تجلی مهر منتشر شده است.
عبدالعظیم صاعدی متولد 1324 و فارغالتحصیل رشته الهیات است.
مجموعههای شعر «سلام بر بعثت»، «غنچههای سرخ سجود»، «چرا با من نمیخوانی؟»، «کلید هفت آسمان»، «با حافظ تا کهکشان عرفان و اخلاق»، «نام دیگر زمین»، «فقط عشق میتواند»، «پرسه در پاییز»، «گزیده ادبیات معاصر»، «ارتفاع بیدار عشق»، «باغ پیراهن تو بود»، «پلههای آفتاب»، «وقت هلاک خواب»، «پاییز میهن من است»، «نیزه بر پلک پروانهها»، «روزهای جیوهای قصه و شعر»، «ایستادن روی بالها» و کتابهایی چون «مقدمهای بر کتاب تذکره المتقین»، «مقدمهای بر دیوان پروین اعتصامی» «خداباوری در شعر فروغ»، «حافظ در اشتیاق ظهور» «مقدمهای بر تماشاگه راز اثر استاد شهید مرتضی مطهری» و آینه در آفتاب(تفسیر مثنوی در رابطه با رسول اکرم و خاندانش) از آثار او به شمار میآیند.
***
مجموعه شعر«دوچرخه» باران حجتی
نگاهی به مجموعه شعر«دوچرخه» باران حجتی
خیالهای یک دوچرخه
کتاب «دوچرخه» مجموعه شعری سروده باران حجتی است که به عنوان پنجمین عنوان دومین سری مجموعه «شعر معاصر» انتشارات بوتیمار به چاپ میرسد.
اشعار این کتاب که همگی در قالب شعر سپید جا دارند، نام و عنوان خاصی ندارند و با شماره مشخص میشوند. به این ترتیب «دوچرخه» شامل اشعاری از «شعر شماره یک» تا «شعر شماره پنجاه و چهار» است.
شعر پشت کتاب، نام کتاب و تصویر روی جلد کتاب دوچرخه است؛ این است که از این شیء یا تجسم شیء به مثابه نشانهای روانشناختی سود میبریم تا به.
«مثل جای انگشتهای تو
مثل زیر گلویم
مثل کسی که پا نمیزند و
دوچرخهاش رد نمیشود»
یادآوری میکنم ابژه ممکن است کسی یا چیزی یا بخشی از کسی باشد.ممکن است واقعی یا خیالی باشد مثلاً در رابطه کودک با مادر، مادر ابژه کودک است. مادر اولین ابژهای است که کودک پناه را در او میجوید؛ در آغاز مادر کسی است که کودک را تغذیه میکند، پس از آن بعد عاطفی به رابطه اضافه میشود. جدایی از مادر دردناک و اضطراب آور است،چون بقای کودک را تهدید میکند و«منِ» او فقط در رابطه با مادر رشد مییابد. «منِ» کودک انبوهی از «ابژههای وانهاده» است. این رابطه نخست میان او و مادر و بعد پدر و بعد همه خانواده و تمامی ساختار اجتماعی است. جدایی از مادر او را به سمت فردشوندگی میبرد تا مستقل از حالت نیاز، ارتباط برقرار کند. هر خللی در این مسیر اختلالی در من و روابط او ایجاد میکند. تمام این توضیحات برای رسیدن به ابژهای است که شاعر این کتاب مدام در گیر آن است.دوچرخه ابژهای است که فقط با دوچرخ قادر به حرکت است و برای حرکت نیاز به چرخ دیگر و رکابی دارد که به زنجیرها متصل است. این زنجیر مثل بند ناف کودک عمل میکند.اگراین زنجیر در دوچرخه شاعر قادر به حرکت نیست مثل کودکی است کهبند نافاش پاره شده و قادر به تغذیه و حیات نیست. شاعر و مۆلف هم درجا زده و قادر به حرکت نخواهند بود. زنجیر مثل عضوی از اعضای تن درونی شده و چرخ دیگر گویی همزاد یا double the اوست و وجودش بدون این ابژه مفهومی ندارد. زنجیر او را به ابژهای پیوند میدهد که خصوصیات خودش را دارد.
«به خیال دوچرخه رکاب درجا میزند.»ص24
«زنگ دوچرخهاش که صدای رابطه است خط میافتد» ص1ظ
و در نهایت:
«دوچرخه در هیجان کوچه گیر کرده
عنقریب مرا میاندازد و
خودش میرود.»
شاعر طبق نظریه ملانی کلاین، ابژه بیرونی را به «درون شخصی» در «پندار» منتقل کرده است؛ چنین ابژهای را ابژه درونی شده میگویند.من فکر میکنم شاعر این مجموعه،ارتباط و وابستگی خود را به چرخی دیگر برای حرکت در متن و کوچههایش به دوچرخه فرافکنی کرده است و رکابی که در صورت افتادن زنجیر یا بند ناف، درجا میزند. شاعر، بیچرخ دیگر قادر به عبور از متن نیست و در گلوی کوچه گیر میکند.
شانزدهمین شعر این کتاب را میخوانیم:
با تو جمعیت میشوم
از بازار مسگرها
تا مجمعه ی هل و نعناع و زعفران و
تاس پُر باران
یک در میان میشود آجر
دو در میان
سه در میان
و همه جا میمانند
از سکوتِ پیچ کوچه و
لوکوموتیوی
که رانندهاش را میگذارد و
دنبالِ دنبالهاش میرود
این کتاب با 61 صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت4 هزار و 200 تومان منتشر شده است.
منابع: روزنامه ایران، خبرگزاری کتاب ایران، خبرگزاری مهر