20-11-2015، 21:58
کیان سهیل عضو هیئت علمی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی، مترجم و صاحب کتاب ها و پژوهش هایی از جمله «اثرات فرهنگ ایران در ادبیات قرن نوزدهم انگلستان»،« شاه لیر و ارگانیسم در ادبیات انگلیس» ،«کارلایل و رهبری»،« تحول تازه در فرم تک گویی نمایشی» است. گفتگوی زیر درباره رابطه مخاطب با علوم انسانی است که می خوانید.
بچههای امروز نمی خوانند!
به نظر شما چیزی به نام ادبیات اینترنتی می تواند وجود داشته باشد یا خیر؟
در ایران یا خارج از ایران؟
مد نظر من اختصاصا ایران است. چرا که خارج از ایران و مخصوصا غربی ها رفتار متفاوتی با اینترنت دارند.
در غرب هم خیلی از نویسندگان مستقیما آثارشان را در اینترنت منتشر و چاپ می کنند.
اما در غرب اگر نویسنده ای اثرش را در اینترنت منتشر کند به خواست خودش این کار را انجام می دهد اما در ایران خیلی وقت ها به دلیل مجوز نگرفتن و محدودیت هایی از این دست اقدام به چاپ اثرش در اینترنت می کند. به همین دلیل هم چیزی به نام ادبیات اینترنی شکل گرفته که خیلی هم نمی توان کلمه ادبیات را برایش به کار برد.
در پاسخ به سوال شما باید بگویم من یکی دو سایت و و بلاگ را به سفارش دوستان نگاه کرده ام که نویسندگانی نقد، شعر و مطالبشان را در آن قرار می دهند. اما هیچ وقت جدی سراغ اینترنت نرفته ام. اگر هم سر زده ام به عنوان سرگرمی بوده است. و خیلی در این موضوع صاحب نظر نیستم که بتوان اظهار نظر کنم.
فکر می کنید ما بحران مخاطب در حوزه ادبیات داریم؟
به نظر من کلا سطح سواد علوم انسانی در این ده بیست ساله اخیر پایین آمده است. بچه های امروز کتاب نمی خوانند. من این را با وضعیت سی یا چهل سال پیش مقایسه می کنم. امروز وقتی سر کلاس هایم از آدم های خیلی خیلی معروف نام می برم نام هایی مثل ناپلئون و جولیوس سزار همه بر و بر به من نگاه می کنند و اصلا چیزی از این آدم ها نمی دانند. از این نظر سواد بچه های این نسل خیلی پایین است. اما از طرف دیگر در وبلاگ ها و سایت ها نگاه کنید یا بروید دور و بر تئاتر شهر چرخی بزنید می بینید که خیلی ها هم هستند که دارند کارهای جالبی انجام می دهند و علاقمند هستند. حالا ممکن است درصد این افراد در سطح جامعه خیلی کم باشد. اما آن درصد کم در سطح بسیار بالا و با کیفیت خیلی خوب کار می کنند.
چون اغلب مردم زبان بلد هستند و می توانند بخوانند، فکر می کنند لزوما ادبیات و شعر را فهمیده اند و هدف و منظور نویسنده را درک کرده اند. در صورتی ده بیست سال طول می کشد تا شما ادبیات را بشناسید و بتوانید توسط آن شعر بگویید و به دست مخاطب برسانید. پس لزوما اگر در جامعه ای شعر خوانده می شود دلیل بر فهم آن نیست.
ساختار زبان به سمت سادگی پیش می رود و عده ای بر این عقیده هستند که ما زبان ادبیات کلاسیک را درک نمی کنیم. نویسندگان تلاش می کنند خودشان را سطح عوام برسانند اما این حرکت به سمت نویسنده جهت پیدا نمی کند. یعنی عوام تلاش نمی کنند زبان پیچیده را درک کنند. دلیل این قطع رابطه با ادبیات کلاسیک و معاصر را چه می دانید؟
در زمان ما در سطح دبیرستان و حتی دانشگاه شعر و نقد را آموزش نمی دادند. حد اقل زمانه ما این چیزها را فرا نمی گرفتیم. و امروز هم به نظر می رسد خیلی پی گیر این داستان ها نیستیم. حالا اگر کسی این مسائل را پی گیری کند به واسطه بستری است که در خانواده اش وجود دارد. یادم هست که پدرم شب های عید و یلدا می نشست و برایمان شعر می خواند. یا وقتی به سفر می رفتیم هر کسی هر چه حفظ بود برای دیگران می خواند. اما الان خیلی نمی دانم چنین بستری در خانواده ها وجود دارد یا خیر. نباید فراموش کنیم که ادبیات مثل هر رشته دیگری علمی دارد و مهارت هایی می خواهد. نظر کسی که فیلم شناس است و با کارگردانی، صحنه گردانی، میزانسن و کلا تکنیک و تاریخ سینما آشناست فرق دارد با نظر کسی که صرفا فیلمی را دیده و می گوید خوشش آمده یا خوشش نیامده است. در مورد ادبیات چون اغلب زبان بلد هستند و می توانند بخوانند، فکر می کنند لزوما ادبیات و شعر را فهمیده اند و هدف و منظور نویسنده را درک کرده اند. در صورتی ده بیست سال طول می کشد تا شما ادبیات را بشناسید و بتوانید توسط آن شعر بگویید و به دست مخاطب برسانید. پس لزوما اگر در جامعه ای شعر خوانده می شود دلیل بر فهم آن نیست. برای همین باید جزیی تر نگاه کرد و پرسید آیا علاقه به رشته ادبیات و علوم انسانی کم شده است ؟ در قدیم که دانشگاه ادبیات هم نبود اگر بیشتر شعر و داستان می خواندند دلیلش چه بوده است؟
پاسخ به این پرسش ها چیست؟
من نمی دانم این سوالات را باید یک جامعه شناس پاسخ بدهد. شعرهایی هست که فهمشان آسان است و شعر هایی که پیچیده هستند. ما نمی توانیم بگوییم فقط آنهایی که تاریخ هنر می دانند باید از یک تابلو لذت ببرند. هر کسی در سطح توانایی، ذوق و تجربه خودش از ادبیات بهره می برد. دوره ای بوده است که کتاب ها تیراژهای ده هزار تایی داشته و خوانده می شده و بچه ها شعر ها از بر بودند. اینها سوالاتی است که جامعه شناسان باید پاسخ بدهند.
فکر می کنید مهم این است که یک نسل چیزهایی را از فرهنگ بگیرد و امروز این نکته ها را در جای دیگری به غیر از کتاب به دست می آورد؟ مثلا در اینترنت و غیره؟
قطع رابطه با علوم انسانی در سطح های مختلف همه جای دنیا اتفاق افتاده است. یک زمانی تفریحات مردم کتاب بود و حالا تلویزیون و سینما و اینترنت جای کتاب را گرفته است. زمان کوتاه تر شده و سرعت زندگی بیشتر شده است و کسی حوصله خواندن رمان هشتصد صفحه ای را ندارد. زمان ما تفریحات دیگری نبود بعد هم پدر و مادر ها ادبیات را بهتر می شناختند. وقتی می گفتی تولستوی چنین گفته اغلب خوانده بودند. الان علوم انسانی کمتر در زندگی روزمره نقش بازی می کند، حد اقل به شکل کتاب. فشارهای اجتماعی هم هست و برخی هنرها و سرگرمی ها تبلیغ بیشتری می شود. برخی هنرها خوب است اما مجال و سطح اقتصادی جامعه اجازه نمی دهد به آنها بپردازید. این است که نسل امروز ترجیح می دهد بازی ویدئو گیم انجام بدهد تا این که کتاب بخواند. برای پاسخ به این سوالات باید تحقیق جامع تری کرد و از نسل های مختلف نظر سنجی کرد مخصوصا کسانی که خودشان وبلاگ و سایت دارند بهتر می توانند بگوید مخاطب ادبیات حرفه ای از کتاب های کاغذی به سراغ اینترنت رفته است یا خیر.
فاطمه شفیعی
بچههای امروز نمی خوانند!
به نظر شما چیزی به نام ادبیات اینترنتی می تواند وجود داشته باشد یا خیر؟
در ایران یا خارج از ایران؟
مد نظر من اختصاصا ایران است. چرا که خارج از ایران و مخصوصا غربی ها رفتار متفاوتی با اینترنت دارند.
در غرب هم خیلی از نویسندگان مستقیما آثارشان را در اینترنت منتشر و چاپ می کنند.
اما در غرب اگر نویسنده ای اثرش را در اینترنت منتشر کند به خواست خودش این کار را انجام می دهد اما در ایران خیلی وقت ها به دلیل مجوز نگرفتن و محدودیت هایی از این دست اقدام به چاپ اثرش در اینترنت می کند. به همین دلیل هم چیزی به نام ادبیات اینترنی شکل گرفته که خیلی هم نمی توان کلمه ادبیات را برایش به کار برد.
در پاسخ به سوال شما باید بگویم من یکی دو سایت و و بلاگ را به سفارش دوستان نگاه کرده ام که نویسندگانی نقد، شعر و مطالبشان را در آن قرار می دهند. اما هیچ وقت جدی سراغ اینترنت نرفته ام. اگر هم سر زده ام به عنوان سرگرمی بوده است. و خیلی در این موضوع صاحب نظر نیستم که بتوان اظهار نظر کنم.
فکر می کنید ما بحران مخاطب در حوزه ادبیات داریم؟
به نظر من کلا سطح سواد علوم انسانی در این ده بیست ساله اخیر پایین آمده است. بچه های امروز کتاب نمی خوانند. من این را با وضعیت سی یا چهل سال پیش مقایسه می کنم. امروز وقتی سر کلاس هایم از آدم های خیلی خیلی معروف نام می برم نام هایی مثل ناپلئون و جولیوس سزار همه بر و بر به من نگاه می کنند و اصلا چیزی از این آدم ها نمی دانند. از این نظر سواد بچه های این نسل خیلی پایین است. اما از طرف دیگر در وبلاگ ها و سایت ها نگاه کنید یا بروید دور و بر تئاتر شهر چرخی بزنید می بینید که خیلی ها هم هستند که دارند کارهای جالبی انجام می دهند و علاقمند هستند. حالا ممکن است درصد این افراد در سطح جامعه خیلی کم باشد. اما آن درصد کم در سطح بسیار بالا و با کیفیت خیلی خوب کار می کنند.
چون اغلب مردم زبان بلد هستند و می توانند بخوانند، فکر می کنند لزوما ادبیات و شعر را فهمیده اند و هدف و منظور نویسنده را درک کرده اند. در صورتی ده بیست سال طول می کشد تا شما ادبیات را بشناسید و بتوانید توسط آن شعر بگویید و به دست مخاطب برسانید. پس لزوما اگر در جامعه ای شعر خوانده می شود دلیل بر فهم آن نیست.
ساختار زبان به سمت سادگی پیش می رود و عده ای بر این عقیده هستند که ما زبان ادبیات کلاسیک را درک نمی کنیم. نویسندگان تلاش می کنند خودشان را سطح عوام برسانند اما این حرکت به سمت نویسنده جهت پیدا نمی کند. یعنی عوام تلاش نمی کنند زبان پیچیده را درک کنند. دلیل این قطع رابطه با ادبیات کلاسیک و معاصر را چه می دانید؟
در زمان ما در سطح دبیرستان و حتی دانشگاه شعر و نقد را آموزش نمی دادند. حد اقل زمانه ما این چیزها را فرا نمی گرفتیم. و امروز هم به نظر می رسد خیلی پی گیر این داستان ها نیستیم. حالا اگر کسی این مسائل را پی گیری کند به واسطه بستری است که در خانواده اش وجود دارد. یادم هست که پدرم شب های عید و یلدا می نشست و برایمان شعر می خواند. یا وقتی به سفر می رفتیم هر کسی هر چه حفظ بود برای دیگران می خواند. اما الان خیلی نمی دانم چنین بستری در خانواده ها وجود دارد یا خیر. نباید فراموش کنیم که ادبیات مثل هر رشته دیگری علمی دارد و مهارت هایی می خواهد. نظر کسی که فیلم شناس است و با کارگردانی، صحنه گردانی، میزانسن و کلا تکنیک و تاریخ سینما آشناست فرق دارد با نظر کسی که صرفا فیلمی را دیده و می گوید خوشش آمده یا خوشش نیامده است. در مورد ادبیات چون اغلب زبان بلد هستند و می توانند بخوانند، فکر می کنند لزوما ادبیات و شعر را فهمیده اند و هدف و منظور نویسنده را درک کرده اند. در صورتی ده بیست سال طول می کشد تا شما ادبیات را بشناسید و بتوانید توسط آن شعر بگویید و به دست مخاطب برسانید. پس لزوما اگر در جامعه ای شعر خوانده می شود دلیل بر فهم آن نیست. برای همین باید جزیی تر نگاه کرد و پرسید آیا علاقه به رشته ادبیات و علوم انسانی کم شده است ؟ در قدیم که دانشگاه ادبیات هم نبود اگر بیشتر شعر و داستان می خواندند دلیلش چه بوده است؟
پاسخ به این پرسش ها چیست؟
من نمی دانم این سوالات را باید یک جامعه شناس پاسخ بدهد. شعرهایی هست که فهمشان آسان است و شعر هایی که پیچیده هستند. ما نمی توانیم بگوییم فقط آنهایی که تاریخ هنر می دانند باید از یک تابلو لذت ببرند. هر کسی در سطح توانایی، ذوق و تجربه خودش از ادبیات بهره می برد. دوره ای بوده است که کتاب ها تیراژهای ده هزار تایی داشته و خوانده می شده و بچه ها شعر ها از بر بودند. اینها سوالاتی است که جامعه شناسان باید پاسخ بدهند.
فکر می کنید مهم این است که یک نسل چیزهایی را از فرهنگ بگیرد و امروز این نکته ها را در جای دیگری به غیر از کتاب به دست می آورد؟ مثلا در اینترنت و غیره؟
قطع رابطه با علوم انسانی در سطح های مختلف همه جای دنیا اتفاق افتاده است. یک زمانی تفریحات مردم کتاب بود و حالا تلویزیون و سینما و اینترنت جای کتاب را گرفته است. زمان کوتاه تر شده و سرعت زندگی بیشتر شده است و کسی حوصله خواندن رمان هشتصد صفحه ای را ندارد. زمان ما تفریحات دیگری نبود بعد هم پدر و مادر ها ادبیات را بهتر می شناختند. وقتی می گفتی تولستوی چنین گفته اغلب خوانده بودند. الان علوم انسانی کمتر در زندگی روزمره نقش بازی می کند، حد اقل به شکل کتاب. فشارهای اجتماعی هم هست و برخی هنرها و سرگرمی ها تبلیغ بیشتری می شود. برخی هنرها خوب است اما مجال و سطح اقتصادی جامعه اجازه نمی دهد به آنها بپردازید. این است که نسل امروز ترجیح می دهد بازی ویدئو گیم انجام بدهد تا این که کتاب بخواند. برای پاسخ به این سوالات باید تحقیق جامع تری کرد و از نسل های مختلف نظر سنجی کرد مخصوصا کسانی که خودشان وبلاگ و سایت دارند بهتر می توانند بگوید مخاطب ادبیات حرفه ای از کتاب های کاغذی به سراغ اینترنت رفته است یا خیر.
فاطمه شفیعی