21-10-2015، 9:30
نگاهی گذرا به سیر گسترش زبان و ادبیات فارسی در شبه قاره هند
از میان ملل و نژادهای بسیاری كه با هندوستان تماس داشتهاند و در زندگانی و فرهنگ هند نفوذ كردهاند، قدیمیترین و بادوامترین آنها ایرانیان هستند.(جواهر لعل نهرو)
یكی از مهمترین دستاوردهای لشكركشیهای پادشاهان ایران، روم و عثمانی به عنوان امپراتوریهای بزرگ به دیگر كشورها، تبادلات فرهنگی این تمدنها با دیگر فرهنگها بوده است.
بیشترین تأثیر را در این میان زبان و ادبیات شفاهی و مكتوب این قومها پذیرا بودند. به طوری كه ما امروزه شاهد آن هستیم در زبان و ادبیات فارسی واژگانی وارد شدهاند كه ریشه اصلی آنها عربی ، روسی ، تركی ، كردی، هندی ، انگلیسی و حتی فرانسوی است و همانقدر هم زبان و ادبیات فارسی بر روی این فرهنگها تأثیر گذارده است.
یكی از نمونههای بارز این تأثیر را در زبان و ادبیات هند میتوانیم مشاهده نماییم كه سابقه آن به 500 سال قبل از میلاد مسیح باز میگردد، هنگامی كه داریوش كبیر به عنوان اولین پادشاه ایرانی بر قسمتی از سند حكومت كرد و باعث شد زبان فارسی در سند و بلوچستان رواج پیدا كند.
در عهد غزنویان نیز دربار سلطان محمود غزنوی جایگاه علما، حكما، ادبا و شعرا از هر گروه و نژادی بود و با آنان با عزت و احترام برخورد مینمود و هر كجا كه حكیم، عالم و ادیبی سراغ داشت او را به غزنین فرا میخواند. ابوریحان بیرونی، ابوعلی سینا، عنصری ، فرخی و عسجدی از این دست هستند، از این جمع ابوریحان بیرونی در بعضی از لشكركشیهای محمود همراه ایشان به هند میرفت و در یكی از همین سفرها بود كه كتاب ارزشمند «فی تحقیق ماللهند من مقوله مقبوله فی العقل اومر ذوله» را از هند به ایران آورد. علما و ادبای بسیاری از هند هم در دربار ایشان رفت و آمد داشتند كه معروفترین ایشان مسعود سعد سلمان است، سعد سلمان یكی از بزرگترین قصیدهسرایان سده ششم هجری است. قصاید و قطعات او پر از مضامین نغز و شعرش از لحاظ لطافت و بلاغت، سهل و ممتنع است و با اینكه اصالتاً هندی میباشد فارسی را به استادی تمام میداند؛ قسمتی از شعر ایشان را هنگامی كه در قلعه نای زندانی بود و به یاد لاهور سروده است را میخوانیم:
ای لاهور ویحك بـی من چگونهای؟
بـی آفتـاب روشـن، روشـن چگونهای؟
ای آن كه باغ طبع من آراسته تو را
بـی لاله و بنفشـه و سوسن چگونهای؟
تو مرغزار بـودی و من شیر مـرغزار
با من چگونه بودی و بی من چگونهای؟
نفرستیم پیام و نگویی به حسن عهد
كاندر حصار بستـه چو بیژن چگونهای؟
از دیگر پادشاهانی كه در گسترش زبان فارسی در هند بسیار تأثیرگذار بودند میتوان به شاهیخان كه در تاریخ به نام سلطان زینالعابدین شهرت دارد اشاره نمود. ایشان زبان فارسی را در میان هندوان كشمیر رواج داد. اما در هندوستان نخستین كوشش در راه گسترش زبان فارسی به عهد پادشاه سكندر لودی بر میگردد. این در حالی است كه زبان فارسی تا قرن شانزدهم میلادی بیشتر در بین طبقات عالی هندو رواج داشته است و آن هم محدود به نوشتن و گفتار عادی بوده است به طوری كه نثری مسجع و یا نظمی در این نوشتار دیده نمیشود. این بدان معناست كه فارسی میدانستهاند اما آنقدر تسلط نداشتهاند كه بتوانند از زبان فارسی قطعهای ادبی خلق كنند. این تا زمان حمله مغول ادامه داشته است اما عصر جدید از گسترش زبان فارسی در بین هندوها با جلوس جلال الدین محمد اكبر معروف به اكبر شاه بر تخت سلطنت آغاز میشود.
در زمان سلطنت اكبر شاه به فرمان «درین ولاراجه تودرمل»
زبان فارسی به عنوان زبان اداری شناخته شد و هندوان مجبور شدند تا زبان فارسی را یاد بگیرند. در این دوران است كه حجم بسیار زیادی از كتب سانسكریت به فارسی ترجمه گردید و شاعرانی به مانند «میرزا منوهر توسنی» ظهور مییابند.
پس از مرگ اكبر شاه پسرش جهانگیر به تخت سلطنت مینشیند، جهانگیر در مكتب میرزا منوهر توسنی پرورش یافته است، بنابراین به زبان فارسی مسلط است و این خود انگیزهای برای ترویج زبان فارسی در میان هندوان است.
در دوران حكومت جهانگیر اولین تألیفات را میبینیم كه البته سرآغاز این تألیفات، ترجمه است و سپس در حكومت شاه جهان و اورنگ زیب با انشاءنگاری و تاریخ نویسی به اوج خود میرسد به طوری كه تاریخنگاریهای این دوره از نظر صحت و امانتداری از نمونههای دورههای قبلی به مراتب معتبرتر است.
پس از مرگ اورنگ زیب گسترش زبان و ادبیات فارسی در هندوستان وارد دوره جدیدی گردید. از آنجائیكه در دوره قبلی هندوانِ با سواد مشغول امور دولتی و خدمات سلطنتی شده بودند جدا كردن این قشر از جامعه از بدنه حكومت امكانپذیر نبود لذا زبان فارسی با سرعت بیشتری گسترش یافت و در واقع گسترش زبان و ادبیات فارسی در هندوستان مرهون ادبیات كارمندان سلطنتی است. در این دوران ما بیشترین حجم كتب در زمینههای مختلف از جمله تاریخ، بیوگرافی، ریاضی، ترجمه، قصص، انشاء و شعر میبینیم.
تأسیس شركت هند شرقی توسط انگلیسیها دوران جدیدی را فرا روی زبان و ادبیات فارسی در شبه قاره هند نهاد. تا آن زمان زبان فارسی، زبان دربار بود و امور دادگاهها، قراردادها و نامههای اداری تمامی به زبان فارسی انجام میپذیرفت و این امر مستشاران انگلیسی را برآن داشت تا زبان فارسی را فرا بگیرند. و همین توجه انگلیسیها به زبان فارسی – گر چه انگیزه سیاسی داشت – باعث گردید تا كتابهای فارسی بیشتری توسط هندوان نوشته و ترجمه شود و زبان فارسی در این دوره بیش از پیش رشد كند.
پس از آنكه انگلیسیها بر هندوستان مسلط گردیدند بر آن شدند تا زبان انگلیسی را جایگزین زبان فارسی در ادارات بكنند و سرانجام در سال 1829 میلادی رسماً زبان انگلیسی جایگزین زبان فارسی گردید.
هر چند این تصمیم به سرعت نتوانست عملی شود ولی در نهایت این زبان انگلیسی بود كه به عنوان زبان رسمی ادارات شناخته شد و زبان فارسی تنها در میان مردم عادی و در سینه علاقمندان به این زبان باقی بماند و جایگاه خود را در ادارات از دست داد. با این حال شور و شوق و علاقه مردم هند به زبان و ادبیات فارسی به طور كامل از بین نرفت و در بین خانوادهها افرادی بودند كه همچنان برای یادگیری زبان فارسی همت مینمودند اما این علاقه نهایتاً تا سال 1900 میلادی دوام آورد و بعد از آن بسیاركمرنگ گردید.
در حال حاضر زبان و ادبیات فارسی به عنوان یك رشته تحصیلی در نزدیك به 200 دانشگاه و دانشكدههای هندوستان تدریس میگردد و در میان عامه مردم نیز تأثیرات زبان و ادبیات فارسی به قدری بوده است كه ریشهها و آثار آن را در مكالمات و گفت و شنودهای روزمره مردم كوچه و بازار به خوبی میتوانیم ببینیم.
در واقع بذری كه اكبر شاه و تودرمل در میان هندوان پاشیدند، نهال آن در دوران سیصد ساله حكومت گوركانیان هند ریشههای خود را در دل مردم هند تنیده و این نهال با تغذیه از باورهای هندی تبدیل به درخت بارور و تنومندی تبدیل گردیده كه دیگر هیچ چیزی نمیتواند آن را بخشكاند و یا از ادبیات هندوستان جدا نماید.
از میان ملل و نژادهای بسیاری كه با هندوستان تماس داشتهاند و در زندگانی و فرهنگ هند نفوذ كردهاند، قدیمیترین و بادوامترین آنها ایرانیان هستند.(جواهر لعل نهرو)
یكی از مهمترین دستاوردهای لشكركشیهای پادشاهان ایران، روم و عثمانی به عنوان امپراتوریهای بزرگ به دیگر كشورها، تبادلات فرهنگی این تمدنها با دیگر فرهنگها بوده است.
بیشترین تأثیر را در این میان زبان و ادبیات شفاهی و مكتوب این قومها پذیرا بودند. به طوری كه ما امروزه شاهد آن هستیم در زبان و ادبیات فارسی واژگانی وارد شدهاند كه ریشه اصلی آنها عربی ، روسی ، تركی ، كردی، هندی ، انگلیسی و حتی فرانسوی است و همانقدر هم زبان و ادبیات فارسی بر روی این فرهنگها تأثیر گذارده است.
یكی از نمونههای بارز این تأثیر را در زبان و ادبیات هند میتوانیم مشاهده نماییم كه سابقه آن به 500 سال قبل از میلاد مسیح باز میگردد، هنگامی كه داریوش كبیر به عنوان اولین پادشاه ایرانی بر قسمتی از سند حكومت كرد و باعث شد زبان فارسی در سند و بلوچستان رواج پیدا كند.
در عهد غزنویان نیز دربار سلطان محمود غزنوی جایگاه علما، حكما، ادبا و شعرا از هر گروه و نژادی بود و با آنان با عزت و احترام برخورد مینمود و هر كجا كه حكیم، عالم و ادیبی سراغ داشت او را به غزنین فرا میخواند. ابوریحان بیرونی، ابوعلی سینا، عنصری ، فرخی و عسجدی از این دست هستند، از این جمع ابوریحان بیرونی در بعضی از لشكركشیهای محمود همراه ایشان به هند میرفت و در یكی از همین سفرها بود كه كتاب ارزشمند «فی تحقیق ماللهند من مقوله مقبوله فی العقل اومر ذوله» را از هند به ایران آورد. علما و ادبای بسیاری از هند هم در دربار ایشان رفت و آمد داشتند كه معروفترین ایشان مسعود سعد سلمان است، سعد سلمان یكی از بزرگترین قصیدهسرایان سده ششم هجری است. قصاید و قطعات او پر از مضامین نغز و شعرش از لحاظ لطافت و بلاغت، سهل و ممتنع است و با اینكه اصالتاً هندی میباشد فارسی را به استادی تمام میداند؛ قسمتی از شعر ایشان را هنگامی كه در قلعه نای زندانی بود و به یاد لاهور سروده است را میخوانیم:
ای لاهور ویحك بـی من چگونهای؟
بـی آفتـاب روشـن، روشـن چگونهای؟
ای آن كه باغ طبع من آراسته تو را
بـی لاله و بنفشـه و سوسن چگونهای؟
تو مرغزار بـودی و من شیر مـرغزار
با من چگونه بودی و بی من چگونهای؟
نفرستیم پیام و نگویی به حسن عهد
كاندر حصار بستـه چو بیژن چگونهای؟
از دیگر پادشاهانی كه در گسترش زبان فارسی در هند بسیار تأثیرگذار بودند میتوان به شاهیخان كه در تاریخ به نام سلطان زینالعابدین شهرت دارد اشاره نمود. ایشان زبان فارسی را در میان هندوان كشمیر رواج داد. اما در هندوستان نخستین كوشش در راه گسترش زبان فارسی به عهد پادشاه سكندر لودی بر میگردد. این در حالی است كه زبان فارسی تا قرن شانزدهم میلادی بیشتر در بین طبقات عالی هندو رواج داشته است و آن هم محدود به نوشتن و گفتار عادی بوده است به طوری كه نثری مسجع و یا نظمی در این نوشتار دیده نمیشود. این بدان معناست كه فارسی میدانستهاند اما آنقدر تسلط نداشتهاند كه بتوانند از زبان فارسی قطعهای ادبی خلق كنند. این تا زمان حمله مغول ادامه داشته است اما عصر جدید از گسترش زبان فارسی در بین هندوها با جلوس جلال الدین محمد اكبر معروف به اكبر شاه بر تخت سلطنت آغاز میشود.
در زمان سلطنت اكبر شاه به فرمان «درین ولاراجه تودرمل»
زبان فارسی به عنوان زبان اداری شناخته شد و هندوان مجبور شدند تا زبان فارسی را یاد بگیرند. در این دوران است كه حجم بسیار زیادی از كتب سانسكریت به فارسی ترجمه گردید و شاعرانی به مانند «میرزا منوهر توسنی» ظهور مییابند.
پس از مرگ اكبر شاه پسرش جهانگیر به تخت سلطنت مینشیند، جهانگیر در مكتب میرزا منوهر توسنی پرورش یافته است، بنابراین به زبان فارسی مسلط است و این خود انگیزهای برای ترویج زبان فارسی در میان هندوان است.
در دوران حكومت جهانگیر اولین تألیفات را میبینیم كه البته سرآغاز این تألیفات، ترجمه است و سپس در حكومت شاه جهان و اورنگ زیب با انشاءنگاری و تاریخ نویسی به اوج خود میرسد به طوری كه تاریخنگاریهای این دوره از نظر صحت و امانتداری از نمونههای دورههای قبلی به مراتب معتبرتر است.
پس از مرگ اورنگ زیب گسترش زبان و ادبیات فارسی در هندوستان وارد دوره جدیدی گردید. از آنجائیكه در دوره قبلی هندوانِ با سواد مشغول امور دولتی و خدمات سلطنتی شده بودند جدا كردن این قشر از جامعه از بدنه حكومت امكانپذیر نبود لذا زبان فارسی با سرعت بیشتری گسترش یافت و در واقع گسترش زبان و ادبیات فارسی در هندوستان مرهون ادبیات كارمندان سلطنتی است. در این دوران ما بیشترین حجم كتب در زمینههای مختلف از جمله تاریخ، بیوگرافی، ریاضی، ترجمه، قصص، انشاء و شعر میبینیم.
تأسیس شركت هند شرقی توسط انگلیسیها دوران جدیدی را فرا روی زبان و ادبیات فارسی در شبه قاره هند نهاد. تا آن زمان زبان فارسی، زبان دربار بود و امور دادگاهها، قراردادها و نامههای اداری تمامی به زبان فارسی انجام میپذیرفت و این امر مستشاران انگلیسی را برآن داشت تا زبان فارسی را فرا بگیرند. و همین توجه انگلیسیها به زبان فارسی – گر چه انگیزه سیاسی داشت – باعث گردید تا كتابهای فارسی بیشتری توسط هندوان نوشته و ترجمه شود و زبان فارسی در این دوره بیش از پیش رشد كند.
پس از آنكه انگلیسیها بر هندوستان مسلط گردیدند بر آن شدند تا زبان انگلیسی را جایگزین زبان فارسی در ادارات بكنند و سرانجام در سال 1829 میلادی رسماً زبان انگلیسی جایگزین زبان فارسی گردید.
هر چند این تصمیم به سرعت نتوانست عملی شود ولی در نهایت این زبان انگلیسی بود كه به عنوان زبان رسمی ادارات شناخته شد و زبان فارسی تنها در میان مردم عادی و در سینه علاقمندان به این زبان باقی بماند و جایگاه خود را در ادارات از دست داد. با این حال شور و شوق و علاقه مردم هند به زبان و ادبیات فارسی به طور كامل از بین نرفت و در بین خانوادهها افرادی بودند كه همچنان برای یادگیری زبان فارسی همت مینمودند اما این علاقه نهایتاً تا سال 1900 میلادی دوام آورد و بعد از آن بسیاركمرنگ گردید.
در حال حاضر زبان و ادبیات فارسی به عنوان یك رشته تحصیلی در نزدیك به 200 دانشگاه و دانشكدههای هندوستان تدریس میگردد و در میان عامه مردم نیز تأثیرات زبان و ادبیات فارسی به قدری بوده است كه ریشهها و آثار آن را در مكالمات و گفت و شنودهای روزمره مردم كوچه و بازار به خوبی میتوانیم ببینیم.
در واقع بذری كه اكبر شاه و تودرمل در میان هندوان پاشیدند، نهال آن در دوران سیصد ساله حكومت گوركانیان هند ریشههای خود را در دل مردم هند تنیده و این نهال با تغذیه از باورهای هندی تبدیل به درخت بارور و تنومندی تبدیل گردیده كه دیگر هیچ چیزی نمیتواند آن را بخشكاند و یا از ادبیات هندوستان جدا نماید.