06-06-2015، 22:43
زبان از یک دیدگاه میتواند فقط یک ابزار ارتباطی باشد، ابزاری که باید از آن درست استفاده کرد تا کارکرد درستی داشته باشد. این دیدگاه میتواند در کنار دلبستگی به آن به عنوان بازماندهای از نیاکان باعث شود تا با دیدی منطقی هر جا به لحاظ ظهور عرصههای نو و ناشناخته یاریگرمان نبود، با وام گرفتن از زبانها و فرهنگهای بیگانه و در صورت لزوم واژهسازی دامنه پوشش آن را گسترش دهیم و آن را غنا بخشیم.
دلبستگی افراطی و یا شناخت نادرست از زبان و کارکردهای آن باعث شده که گهگاه زبان را به صورت یک پرچم و یک نماد ملی در آستانه نابودی ببینیم. دیدگاهی که به ما اجازه میدهد حتی برای واژههایی که از دوران کودکی بر زبان خودمان جاری بوده و حالا با تکیه بر سواد مدرسهای متوجه شدهایم اصلیت بیگانه دارد بدون توجه به عوامل شکل دهنده و تأثیرگذار بر زبان جایگزینهای مندرآوردی ارائه دهیم یا همزبانانمان را به کاربرد مجدد واژههای مرده فرابخوانیم. فرایند پیشنهاد کلمات و ترکیبهای بومی، فرایندی لازم و مؤثر است به شرط آن که وظیفه آن اتخاذ تصمیمات منطقی در قبال آینده زبان باشد و نه بازخوانی و بازنویسی گذشته زبان. ایده تلاش برای عدم قطع ارتباط با گذشتگان و حفظ ساختار باستانی زبان زمانی قابل دفاع خواهد بود که بدانیم در قبال حفظ و یا احیای ساختارهای سنتی زبان، رسایی و کارایی آن حفظ میشود. زبان ما بیش از آن که بازمانده پدرانمان باشد، ابزار ضروری ارتباطیمان است. ابزاری که کارایی نداشته باشد، دیر یا زود و به ناچار با ابزار صاحب کارایی جایگزین خواهد شد.
حفظ خلوص زبان آنقدر مهم نیست که توانمند نگاه داشتن آن. کارشناسی که محتوای تخصصی به زبان خود تولید میکند، خدمت مهمتری به زبان کرده است تا ادیبی که به شیوه امر و نهی سعی در پالایش زبان مردم کوچه و بازار دارد. به نظر من اگر میخواهیم زبانمان را حفظ کنیم بهترین خدمتی که میتوانیم به آن بکنیم این است که امکان دستیابی به دانستههای تخصصیمان را به زبان خودمان برای همعصران و آیندگانمان فراهم سازیم تا برای آنان دانستن زبان بیگانه را از یک اصل لازم به یک قابلیت انتخابی و قابل صرف نظر تبدیل کنیم.