26-06-2015، 16:32
پسر جوانی که برای خرید خانه اجارهای شان دست به سرقت های سریالی میزد، توسط پلیس شناسایی و دستگیر شد.
به گزارش باشگاه خبرنگاران، چندی پیش ماموران پلیس در جریان وقوع كیف قاپی های سریالی از مردم در جنوب پایتخت قرار گرفتند که بلافاصله موضوع را در دستور كار خود قرار دادند.
با آغاز تحقیقات ماموران موفق شدند پسر كیف قاپ را شناسایی و دستگیر كنند.
این پسر در بازجویی ها با اعتراف به جرم خود گفت: از بچگی وضع مالی خوبی نداشتیم. پدرم در یک کارگاه کار می کرد و نمی توانست خرج من و خواهرانم را بدهد. زندگی ما همیشه با بدختی و حسرت همراه بود. تا اینکه 9 سال پیش پدرم به دلیل سکته قلبی فوت کرد.
متهم ادامه داد:با مرگ پدرم من سرپرست خانواده ام شدم. ما در تمام مدتی که پدرم زنده بود و حتی پس از مرگش در یک خانه اجاره ای زندگی می کردیم و به آن خانه و محل زندگیمان عادت کرده بودیم. هرسال نیز صاحبخانه مبلغی به اجاره اضافه می کرد و اجازه می داد باز هم در آن خانه زنگی کنیم. اما چند ماه پیش یک روز صاحبخانه به منزل ما آمد و گفت که قصد فروش خانه اش را دارد و ما هم باید از آن خانه اسباب کشی کنیم.
وی در ادامه گفت:مادرم با شنیدن این موضوع خیلی ناراحت شد. او خاطرات زیادی در این خانه داشت و دوستان زیادی در محل دور و برش بودند. و دل کندن از آنجا برایش سخت بود. با شنیدن خبر فروش این خانه فقط اشک می ریخت و غصه می خورد. به خاطر همین با صاحبخانه صحبت کردم و از او خواهش کردم اجازه دهد با اجاره بیشتر در آن خانه بمانیم اما او گفت که به پول فروش این خانه نیاز شدیدی پیدا کرده و فقط به خاطر پول است که می خواهد این خانه را بفروشد. من هم که دیگر نمی خواستم مادرم غصه بخورد و اشک بریزد تصمیم گرفتم پول خرید این خانه را از هر راهی که شده برایش فراهم کنم. به همین دلیل به فکر دزدی و کیف قاپی افتادم.
با اعتراف این پسر وی با قرار قانونی روانه زندان شد و تحقیقات در این خصوص در دادسرای ناحیه 16 تهران ادامه دارد.
با آغاز تحقیقات ماموران موفق شدند پسر كیف قاپ را شناسایی و دستگیر كنند.
این پسر در بازجویی ها با اعتراف به جرم خود گفت: از بچگی وضع مالی خوبی نداشتیم. پدرم در یک کارگاه کار می کرد و نمی توانست خرج من و خواهرانم را بدهد. زندگی ما همیشه با بدختی و حسرت همراه بود. تا اینکه 9 سال پیش پدرم به دلیل سکته قلبی فوت کرد.
متهم ادامه داد:با مرگ پدرم من سرپرست خانواده ام شدم. ما در تمام مدتی که پدرم زنده بود و حتی پس از مرگش در یک خانه اجاره ای زندگی می کردیم و به آن خانه و محل زندگیمان عادت کرده بودیم. هرسال نیز صاحبخانه مبلغی به اجاره اضافه می کرد و اجازه می داد باز هم در آن خانه زنگی کنیم. اما چند ماه پیش یک روز صاحبخانه به منزل ما آمد و گفت که قصد فروش خانه اش را دارد و ما هم باید از آن خانه اسباب کشی کنیم.
وی در ادامه گفت:مادرم با شنیدن این موضوع خیلی ناراحت شد. او خاطرات زیادی در این خانه داشت و دوستان زیادی در محل دور و برش بودند. و دل کندن از آنجا برایش سخت بود. با شنیدن خبر فروش این خانه فقط اشک می ریخت و غصه می خورد. به خاطر همین با صاحبخانه صحبت کردم و از او خواهش کردم اجازه دهد با اجاره بیشتر در آن خانه بمانیم اما او گفت که به پول فروش این خانه نیاز شدیدی پیدا کرده و فقط به خاطر پول است که می خواهد این خانه را بفروشد. من هم که دیگر نمی خواستم مادرم غصه بخورد و اشک بریزد تصمیم گرفتم پول خرید این خانه را از هر راهی که شده برایش فراهم کنم. به همین دلیل به فکر دزدی و کیف قاپی افتادم.
با اعتراف این پسر وی با قرار قانونی روانه زندان شد و تحقیقات در این خصوص در دادسرای ناحیه 16 تهران ادامه دارد.