15-05-2015، 14:45
جنوب شهر، جایی در نزدیکی کارخانه پنبه و کمیته امداد امام خمینی (ره) شهر داراب. وارد کوچه که شدیم «عقیل» به استقبالمان آمد، از او خواستیم ما را به خانهشان ببرد تا با پدر و مادرش در مورد اهمیت تحصیل صحبت کنیم. او چادری را که پشت یک ساختمان مسکونی برپا شده بود، نشانم داد و گفت: مادرم آنجاست! باورش سخت بود که آنها در چادر زندگی میکنند، ولی واقعیت داشت.
این داستان «عقیل» است؛ کودکی هشت ساله که در آستانه ترک تحصیل بوده و مجبور است برای تأمین معاش پدر و مادر سن و سالدار و بیمارش کار کند؛ نپرسید «چه کاری؟» که نگفتنش بهتر است!
به گزارش «تابناک»، درست در همان لحظههایی که ما در کانون گرم خانواده خود، زیر نسیم خنک کولرهای آبی یا گازی روبهروی تلویزیون نشستهایم، در همین حوالی عدهای از اینجا رانده و از آنجا مانده، در گوشهای از شهر با سختی و مشکلات دست و پنجه نرم میکنند؛ هموطنانی که از ابتداییترین امکانات زندگی محرومند و از بد روزگار به این حال و روز افتادهاند.
این آغاز گزارش داراب آنلاین از یک حاشیه نشینی دردناک در این شهر استان فارس است؛ حاشیهنشینی یک خانواده سه نفره که بزرگترشان پدری هفتاد ساله و از کار افتاده است که با مادری ۳۴ ساله و بیمار، روزگارشان در چادر برپا شده پشت کمیته امداد شهرستان گذران میشود و چشمشان به دستان پسری هشت ساله است که باید در مدرسه باشد؛ اما اگر او به مدرسه برود، چه کسی خرج روزمره زندگیشان را بدهد؟
در ادامه گزارش میخوانیم: تماس تلفنی یکی از معلمان آموزشگاه شهید زارعپور در جنوب شهر داراب، خبرنگار ما را از زندگی اسفناک عقیل، پسر بچه هشت ساله دارابی مطلع کرد. معلمش میگفت، دو سال است که نامنظم به مدرسه میآید و بعد از تعطیلات نوروز ۹۴ دیگر به مدرسه نیامده، خانوادهاش فقیرند و او امکان تحصیل ندارد.
به همراه معلم آموزشگاه به محل زندگی عقیل رفتیم؛ جنوب شهر، جایی در نزدیکی کارخانه پنبه و کمیته امداد امام خمینی (ره) شهر داراب. وارد کوچه که شدیم «عقیل» به استقبالمان آمد، از او خواستم ما را به خانهشان ببرد تا با پدر و مادرش در مورد اهمیت تحصیل صحبت کنیم. او چادری را که پشت یک ساختمان مسکونی برپا شده بود نشانم داد و گفت مادرم آنجاست! باورش سخت بود که آنها در چادر زندگی میکنند اما واقعیت داشت. با دیدن وضعیت زندگی عقیل و خانوادهاش تحصیل و درسش یادم رفت و ناخودآگاه به یاد تصاویر آوارگان جنگی افتادم!
به گزارش «تابناک»، درست در همان لحظههایی که ما در کانون گرم خانواده خود، زیر نسیم خنک کولرهای آبی یا گازی روبهروی تلویزیون نشستهایم، در همین حوالی عدهای از اینجا رانده و از آنجا مانده، در گوشهای از شهر با سختی و مشکلات دست و پنجه نرم میکنند؛ هموطنانی که از ابتداییترین امکانات زندگی محرومند و از بد روزگار به این حال و روز افتادهاند.
این آغاز گزارش داراب آنلاین از یک حاشیه نشینی دردناک در این شهر استان فارس است؛ حاشیهنشینی یک خانواده سه نفره که بزرگترشان پدری هفتاد ساله و از کار افتاده است که با مادری ۳۴ ساله و بیمار، روزگارشان در چادر برپا شده پشت کمیته امداد شهرستان گذران میشود و چشمشان به دستان پسری هشت ساله است که باید در مدرسه باشد؛ اما اگر او به مدرسه برود، چه کسی خرج روزمره زندگیشان را بدهد؟
در ادامه گزارش میخوانیم: تماس تلفنی یکی از معلمان آموزشگاه شهید زارعپور در جنوب شهر داراب، خبرنگار ما را از زندگی اسفناک عقیل، پسر بچه هشت ساله دارابی مطلع کرد. معلمش میگفت، دو سال است که نامنظم به مدرسه میآید و بعد از تعطیلات نوروز ۹۴ دیگر به مدرسه نیامده، خانوادهاش فقیرند و او امکان تحصیل ندارد.
به همراه معلم آموزشگاه به محل زندگی عقیل رفتیم؛ جنوب شهر، جایی در نزدیکی کارخانه پنبه و کمیته امداد امام خمینی (ره) شهر داراب. وارد کوچه که شدیم «عقیل» به استقبالمان آمد، از او خواستم ما را به خانهشان ببرد تا با پدر و مادرش در مورد اهمیت تحصیل صحبت کنیم. او چادری را که پشت یک ساختمان مسکونی برپا شده بود نشانم داد و گفت مادرم آنجاست! باورش سخت بود که آنها در چادر زندگی میکنند اما واقعیت داشت. با دیدن وضعیت زندگی عقیل و خانوادهاش تحصیل و درسش یادم رفت و ناخودآگاه به یاد تصاویر آوارگان جنگی افتادم!
پدر ۷۰ ساله این پسر بچه هشت ساله، سه سال پیش در اثر یک سانحه رانندگی دچار ضربه مغزی و آسیب جدی پا شد و دیگر قادر به کار کردن و تأمین معاش خانواده نیست. عقیل، حاصل سومین ازدواج این مرد با زنی ۳۴ ساله است که او نیز در اثر تصادف قادر به کار و کسب درآمد نبوده و هر دو زمینگیر هستند.
عقیل که به پدر و مادرش علاقه زیادی دارد و حاضر نیست حتی یک لحظه از آنها جدا شود، برای تأمین هزینههای خانواده در کلاسهای مدرسه حاضر نمیشود. او میگوید مدرسه را دوست دارم اما اگر نباشد خانوادهاش هیچ درآمدی ندارند.
چند پتو و مقداری ظرف و ظروف تنها دارایی این خانواده است. آنها بدون آب لولهکشی، سرویس بهداشتی و کولر، زیر چادر و در گرمای سوزان داراب روزگار میگذرانند و قطعا پرسه زدن یک پسر بچه هشت ساله برای کسب درآمد در خیابانهای شهر و زندگی در آن وضعیت، مخاطرات زیادی دارد.
همسایه این خانواده سه نفری میگفت، عقیل علاقه زیادی به درس و مدرسه دارد و از استعداد زیادی برخوردار است اما چون مجبور است برای تأمین هزینه خانوادهاش تلاش کند، نمیتواند در کلاس درس حاضر شود. سال تحصیلی گذشته به دلیل عدم حضور در مدرسه، کلاس اول ابتدایی را تجدید شد و امسال نیز احتمال تجدیدی و حتی ترک تحصیل او در این مقطع تحصیلی وجود دارد.
عقیل و مادرش هیچ پشتیبانی جز خداوند ندارند و چشم امیدشان به کمکهای خیرین نیک اندیش و مسئولین است تا حداقل، سرپناهی برای تحمل گرمای سوزان تابستان و سرمای زمستان داشته باشند.
عقیل که به پدر و مادرش علاقه زیادی دارد و حاضر نیست حتی یک لحظه از آنها جدا شود، برای تأمین هزینههای خانواده در کلاسهای مدرسه حاضر نمیشود. او میگوید مدرسه را دوست دارم اما اگر نباشد خانوادهاش هیچ درآمدی ندارند.
چند پتو و مقداری ظرف و ظروف تنها دارایی این خانواده است. آنها بدون آب لولهکشی، سرویس بهداشتی و کولر، زیر چادر و در گرمای سوزان داراب روزگار میگذرانند و قطعا پرسه زدن یک پسر بچه هشت ساله برای کسب درآمد در خیابانهای شهر و زندگی در آن وضعیت، مخاطرات زیادی دارد.
همسایه این خانواده سه نفری میگفت، عقیل علاقه زیادی به درس و مدرسه دارد و از استعداد زیادی برخوردار است اما چون مجبور است برای تأمین هزینه خانوادهاش تلاش کند، نمیتواند در کلاس درس حاضر شود. سال تحصیلی گذشته به دلیل عدم حضور در مدرسه، کلاس اول ابتدایی را تجدید شد و امسال نیز احتمال تجدیدی و حتی ترک تحصیل او در این مقطع تحصیلی وجود دارد.
عقیل و مادرش هیچ پشتیبانی جز خداوند ندارند و چشم امیدشان به کمکهای خیرین نیک اندیش و مسئولین است تا حداقل، سرپناهی برای تحمل گرمای سوزان تابستان و سرمای زمستان داشته باشند.