25-04-2015، 15:09
چرا در وجود خدا شک نمی کنید؟
برای شناخت انسان چهار ابزار و چهار راه وجود دارد. یکی راه حواس است که محصول آن علم است. دیگری راه عقل است که محصول آن حکمت و فلسفه است. یکی راه دل است که محصول آن عرفان و کشف و شهود است و در نهایت هم راه وحی است که محصول آن مذهب و دین است.
[b]البته می توان راه های دیگری هم تصور کرد ولی راه های عمده همین چهار تاست. هر نوع شناختی که انسان بخواهد به دست بیاورد باید در یکی از این چهار راه وارد شود. جز این چهار ابزار چیز دیگری در اختیار بشر نیست[/b].
برهان نظم
در مورد خداشناسی که موضوع بحث ماست راه حس مستقیماً نمی تواند راهی باشد که ما بتوانیم خدا را بشناسیم. چون راه حواس تنها محسوسات و مادیات و آنچه که قابل مشاهده و آزمایش است را می تواند بشناسد. ذات باریتعالی چون جسم و ماده نیست و قابل مشاهده و رویت جسمی هم نیست از این طریق یعنی به طور مستقیم نمی شود او را شناخت. اما از طریق حواس می شود علم مقدماتی را برای برهان های عقلی فراهم کرد. به عبارت دیگر معمولاً برهان عقلی مرکب از یک مقدمه کلی و یک مقدمه جزئی است که به اولی کبری و به دومی صغری می گویند.
علم می تواند برای ما مقدمه دوم یعنی مقدمه جزئی را درست بکند. به همین دلیل برهان هایی که یک مقدمه حسی دارند را مقدمه حسی می گوییم و گرنه واقع این است که با توجه به اینکه کبری عقلی است مجموعه برهان هم باید عقلی تلقی بشود اما برای اینکه تقسیم درست بشود به این نوع برهان ها که یک مقدمه حسی دارد برهان حسی می گوییم.
این برهان ها با توجه به اینکه با محسوسات انسان سر و کار دارد برای عامه مردم بسیار مفید است. به همین دلیل قرآن و روایات هم بیشتر در این راه برای اثبات ذات باریتعالی وارد شده اند.
از طریق برهان های عقلی محض یا از طرق دیگر می توان برای خواص برهان اقامه کرد. اما عامه مردم که به محسوسات عادت دارند و با محسوسات معمولاً سر و کار دارند و ورزیدگی فکری لازم در این افراد نیست که بتوانند برهان های عقلی محض را دریافت کنند نمی توان برهان عقلی ارایه داد. به همین دلیل قرآن عمده برهان هایی که نقل کرده برهان هایی است که یا یک مقدمه حسی دارد مثل برهان نظم، برهان حدوث و برهان هایی از این قبیل، یا از راه فطرت و دل وارد شده که این بحث را در مقالات دیگر به آن می پردازیم.
در بعضی از نقل ها هست که دانشمندی کتاب می نوشت کسی از او پرسید چه می نویسی گفت کتاب برای اثبات وجود خدا می نویسم. آن شخص این آیه را برای او خواند "أفی الله شک فاطر السموات و الأرض" مگر می شود در وجود خدا شک کرد؟ مگر می شود کسی انسان و حتی مخلوق خدا باشد و در وجود خالقش شک بکند؟ خداوند متعال همین مطلب را در آیات دیگری بیان کرده است.
اولین برهانی که مطرح می کنیم برهان نظم است. برهان نظم یک مقدمه عقلی دارد و آن اینکه هر نظمی محتاج ناظمی است و این در واقع از اصل علّیت سرچشمه می گیرد که هر معلولی علتی می خواهد. این مقدمه کلی برهان است. مقدمه جزئیش این است که در عالم نظم وجود دارد و نتیجه این می شود که پس عالم ناظمی دارد و قاعدتاً این ناظم باید خارج از عالم باشد و نمی تواند جزء عالم باشد.
1- اصل وجود ناظم عالم را ثابت کردیم.
2- یک قدم از عالم محسوسات و ماده فراتر رفتیم و وارد عالم ماوراء ماده شدیم و گفتیم که ناظم باید بر ماوراء ماده باشد.
3- ناظم باید شعور، عقل و علم داشته باشد. زیرا به عنوان مثال سنگ نمی تواند نظم ایجاد بکند پس علم ناظم و شعور ناظم هم ثابت می شود و سوم اینکه آن ناظم باید قدرت بی حد و بزرگی داشته باشد که بتواند چنین نظمی را بر کل عالم حاکم بکند.
این برهان برای متوسط مردم مطرح می شود نه برای دانشمندان و عقلا و حکما، زیرا آنها به این برهان ها قانع نمی شوند.
خلاصه
حاصل این شد که برهان نظم با یک شکل منطقی به این شکل مطرح می شود که در عالم نظم وجود دارد. هر نظمی ناظمی می خواهد پس عالم ناظمی دارد که به آن ناظم خدا می گوییم.
برای شناخت انسان چهار ابزار و چهار راه وجود دارد. یکی راه حواس است که محصول آن علم است. دیگری راه عقل است که محصول آن حکمت و فلسفه است. یکی راه دل است که محصول آن عرفان و کشف و شهود است و در نهایت هم راه وحی است که محصول آن مذهب و دین است.
[b]البته می توان راه های دیگری هم تصور کرد ولی راه های عمده همین چهار تاست. هر نوع شناختی که انسان بخواهد به دست بیاورد باید در یکی از این چهار راه وارد شود. جز این چهار ابزار چیز دیگری در اختیار بشر نیست[/b].
برهان نظم
در مورد خداشناسی که موضوع بحث ماست راه حس مستقیماً نمی تواند راهی باشد که ما بتوانیم خدا را بشناسیم. چون راه حواس تنها محسوسات و مادیات و آنچه که قابل مشاهده و آزمایش است را می تواند بشناسد. ذات باریتعالی چون جسم و ماده نیست و قابل مشاهده و رویت جسمی هم نیست از این طریق یعنی به طور مستقیم نمی شود او را شناخت. اما از طریق حواس می شود علم مقدماتی را برای برهان های عقلی فراهم کرد. به عبارت دیگر معمولاً برهان عقلی مرکب از یک مقدمه کلی و یک مقدمه جزئی است که به اولی کبری و به دومی صغری می گویند.
علم می تواند برای ما مقدمه دوم یعنی مقدمه جزئی را درست بکند. به همین دلیل برهان هایی که یک مقدمه حسی دارند را مقدمه حسی می گوییم و گرنه واقع این است که با توجه به اینکه کبری عقلی است مجموعه برهان هم باید عقلی تلقی بشود اما برای اینکه تقسیم درست بشود به این نوع برهان ها که یک مقدمه حسی دارد برهان حسی می گوییم.
این برهان ها با توجه به اینکه با محسوسات انسان سر و کار دارد برای عامه مردم بسیار مفید است. به همین دلیل قرآن و روایات هم بیشتر در این راه برای اثبات ذات باریتعالی وارد شده اند.
از طریق برهان های عقلی محض یا از طرق دیگر می توان برای خواص برهان اقامه کرد. اما عامه مردم که به محسوسات عادت دارند و با محسوسات معمولاً سر و کار دارند و ورزیدگی فکری لازم در این افراد نیست که بتوانند برهان های عقلی محض را دریافت کنند نمی توان برهان عقلی ارایه داد. به همین دلیل قرآن عمده برهان هایی که نقل کرده برهان هایی است که یا یک مقدمه حسی دارد مثل برهان نظم، برهان حدوث و برهان هایی از این قبیل، یا از راه فطرت و دل وارد شده که این بحث را در مقالات دیگر به آن می پردازیم.
برهان نظم یک مقدمه عقلی دارد و آن اینکه هر نظمی محتاج ناظمی است و این در واقع از اصل علّیت سرچشمه می گیرد که هر معلولی علتی می خواهد
نکته دیگری که باید تأکید بکنیم این که حقیقت این است که وجود خدا نه تنها برای انسان بلکه برای همه مخلوقات مثل روز روشن است. به تعبیر دیگر اصلاً نیاز به برهان ندارد. ولی برای اینکه به هر حال راه، راه منطقی و معقولی باشد برهان هایی اقامه می شود.در بعضی از نقل ها هست که دانشمندی کتاب می نوشت کسی از او پرسید چه می نویسی گفت کتاب برای اثبات وجود خدا می نویسم. آن شخص این آیه را برای او خواند "أفی الله شک فاطر السموات و الأرض" مگر می شود در وجود خدا شک کرد؟ مگر می شود کسی انسان و حتی مخلوق خدا باشد و در وجود خالقش شک بکند؟ خداوند متعال همین مطلب را در آیات دیگری بیان کرده است.
اولین برهانی که مطرح می کنیم برهان نظم است. برهان نظم یک مقدمه عقلی دارد و آن اینکه هر نظمی محتاج ناظمی است و این در واقع از اصل علّیت سرچشمه می گیرد که هر معلولی علتی می خواهد. این مقدمه کلی برهان است. مقدمه جزئیش این است که در عالم نظم وجود دارد و نتیجه این می شود که پس عالم ناظمی دارد و قاعدتاً این ناظم باید خارج از عالم باشد و نمی تواند جزء عالم باشد.
برهان نظم با یک شکل منطقی به این شکل مطرح می شود که در عالم نظم وجود دارد. هر نظمی ناظمی می خواهد پس عالم ناظمی دارد که به آن ناظم خدا می گوییم
بنابراین اگر در این عالم ماده نظمی مشاهده می کنیم باید یک ناظمی ماوراء ماده باشد که این نظم را ایجاد کرده باشد. با این برهان چند قدم برداشتیم. 1- اصل وجود ناظم عالم را ثابت کردیم.
2- یک قدم از عالم محسوسات و ماده فراتر رفتیم و وارد عالم ماوراء ماده شدیم و گفتیم که ناظم باید بر ماوراء ماده باشد.
3- ناظم باید شعور، عقل و علم داشته باشد. زیرا به عنوان مثال سنگ نمی تواند نظم ایجاد بکند پس علم ناظم و شعور ناظم هم ثابت می شود و سوم اینکه آن ناظم باید قدرت بی حد و بزرگی داشته باشد که بتواند چنین نظمی را بر کل عالم حاکم بکند.
این برهان برای متوسط مردم مطرح می شود نه برای دانشمندان و عقلا و حکما، زیرا آنها به این برهان ها قانع نمی شوند.
خلاصه
حاصل این شد که برهان نظم با یک شکل منطقی به این شکل مطرح می شود که در عالم نظم وجود دارد. هر نظمی ناظمی می خواهد پس عالم ناظمی دارد که به آن ناظم خدا می گوییم.