08-03-2015، 11:16
پیش از اینکه وارد مبحث علل فراگیر شدن ترانه های غمگین در جامعه شویم، باید در نظر بگیریم که ترانه از دل همین مردم بیرون می آید و خیلی اوقات همان چیزی است که آنها می خواهند اما لزوماً به ذهنیت مردم جهت نمی دهد. این دو کاملاً به هم مرتبط هستند چون خود هنرمند اعم از آهنگساز، ترانه سرا و تنظیم کننده هم از دل همین مردم بیرون می آیند و همان حرف ها و موضوعات مبتلا به جامعه را به زبان می آورند.
حالا در این میان موضوعاتی که در ترانه ها به آنها پرداخته نمی شود، مسائلی است که اجازه پرداختن به آنها نیست. از طرفی هم وقتی واژه ها محدود و ممنوع می شوند، بعد از مدتی به صورت واکنشی و حتی مقابله ای، کلمات و تعابیر بی پرده تری در ترانه های زیرزمینی جای آنها را می گیرد. در نتیجه اگر این تعادل را به هم بزنیم، در نهایت به سمت تشدید موضوع پیش می رویم.
اینکه چرا ترانه های غمگین در ایران بیشتر رواج پیدا می کنند چند دلیل می توانـــد داشته باشد؛ یکی اینکه فضای جامعه و فضای روابط به نوعی است که غم و غصه برای مردم، زبانِ حال آشناتری است تا شادی؛ یعنی مردم می خواهند ترانه ای را بشنوند که با آن همذات پنداری کنند و در واقع مشابه احساسات شان را در آن ترانه بشنوند تا به تحمل آنچه باعث درگیری ذهنی شان شده، کمک کند. از طرفی افراد زمانی که عاشق اند و در وصال، کمتر فرصت غم خوردن یا ترانه گفتن پیدا می کنند، چون آنقدر درگیر لذت های آن رابطه عاطفی می شوند که لیبیدو یا زیست مایه روانی آنها، در رابطه همراه با وصال مصرف می شود بنابراین خیلی فرصت یا انرژی برای شعر گفتن باقی نمی ماند.
اما زمانی که رابطه به هم می خورد، آن زیست مایه روایی شروع به تجمع می کند و شخص فرصت پیدا می کند تا تنشی را که درگیر آن شده، به کمک شعر تا حدی تخلیه کند؛ پس به همین دلیل است که تعداد شعرهایی که در این شرایط سروده می شود، بیشتر است. معمولاً افراد در این شرایط تحت فشار هستند، برای همین می خواهند به نحوی احساسات خود را بیان کنند که هم یاد معشوق را زنده نگاه داشته باشند، هم با احساسات و عواطف خود کنار بیایند.
در این شرایط، این گونه شعرها تأثیرگذاری بیشتری هم می توانند داشته باشند. ضمناً افرادی که در وصال و خوشی هستند، مشغله های مشترک زیادی دارند، بنابراین تنها یکی از مشغله های آنها گوش کردن به موسیقی است، اما زمانی که از هم جدا می شوند و زمان بیشتری را در تنهایی سپری می کنند، زمان خالی برای شنیدن موسیقی دارند؛ به خصوص موسیقی هایی که حکایت بیشتری از این فراق دارد. پس به دلیل این شرایط، هم سرایش شعرهای غمگین و هم مخاطب این گونه شعرها بیشتر خواهد بود.
البته این موضوع به فرهنگ ما نیز ارتباط دارد، اینکه نوع نگاه ما به روابط عاطفی چگونه است و ما چقدر درگیر آنها می مانیم. کلمه عشق در زبان ما به معانی خیلی زیادی به کار می رود؛ از چلوکباب بگیرید تا وطن و خدا و حالا در این میان، روابط عاطفی را هم شامل می شود. زمانی که ارتباط عاطفی پیش می آید، کلمه عشق با آن پیشینه اسطوره ای آشکار می شود و ما نام این غلیان احساسات را «عشق» می گذاریم.
در نتیجه تمام برخوردهای نادرست را تحمل می کنیم و انعطاف های بیش از حد نشان می دهیم؛ چون فکر می کنیم عشق یک امتحان است که ما باید در آن از پیشگاه معشوق سربلند بیرون بیاییم. خیلی از این فشارها را تحمل می کنیم و در نهایت هم به آن نتیجه اسطوره ای و افسانه ای که در داستان ها از عشق شنیده بودیم، نمی رسیم.
به طور معمول، جامعه در شرایط استرس و ناراحتی ممکن است روحیه غمگینی پیدا کند اما ممکن است به صورت معکوس هم عمل کرده و بعضاً با پرداختن به موضوعات شادتر و توجه به نکات طنزآمیز، برای قابل تحمل تر کردن آن شرایط تلاش کند. کما اینکه می بینیم در مقاطع پراسترس، تعداد جوک هایی که مردم می سازند هم بیشتر می شود و به اتفاقات تلخ اطراف می خندند؛ حالا از اختلاس های میلیاردی گرفته تا خیلی از رفتارهای غلط سیاسی و تصمیم گیری هایی که به مردم آسیب زده یا آنها را ناراحت کرده است. در چنین شرایطی ممکن است روی دیگری از ترانه گل کند؛ ترانه هایی که به موضوعات شادتر می پردازد و طنز را وارد ترانه های معمول می کند که در بسیاری از مواقع نقدهای اجتماعی هم در آنها به چشم می خورد.
به طور مثال ترانه «همه چی آرومه» در زمانی پخش شد که جامعه در حال تجربه سنگین ترین استرس ها بود اما دیدیم که این ترانه در آن زمان توانست مخاطب زیادی را جذب کند. شاید دلیلش این باشد که مردم انعکاس آرزوها و نیازهای ساده خود را در آن ترانه می دیدند. این اثر به نوعی یک تخلیه فشار روانی برای مخاطبانی بود که واقعیت جامعه شان پرتنش شده بود. مخاطبانی هم هستند که با این ترانه از بخش آرام زندگی خود خاطره دارند بنابراین کارکردها در هر ترانه و تعامل ترانه با اجتماع چندبُعدی است و ما نمی توانیم به این موضوع تک بُعدی نگاه کنیم؛ چون عامل های زیادی از جمله عامل های شخصی، اجتماعی و حتی عامل های تعاملی بین دو نفر در فراگیر شدن یا نشدن یک ترانه نقش دارد.
دکتر افشین یداللهی
حالا در این میان موضوعاتی که در ترانه ها به آنها پرداخته نمی شود، مسائلی است که اجازه پرداختن به آنها نیست. از طرفی هم وقتی واژه ها محدود و ممنوع می شوند، بعد از مدتی به صورت واکنشی و حتی مقابله ای، کلمات و تعابیر بی پرده تری در ترانه های زیرزمینی جای آنها را می گیرد. در نتیجه اگر این تعادل را به هم بزنیم، در نهایت به سمت تشدید موضوع پیش می رویم.
اینکه چرا ترانه های غمگین در ایران بیشتر رواج پیدا می کنند چند دلیل می توانـــد داشته باشد؛ یکی اینکه فضای جامعه و فضای روابط به نوعی است که غم و غصه برای مردم، زبانِ حال آشناتری است تا شادی؛ یعنی مردم می خواهند ترانه ای را بشنوند که با آن همذات پنداری کنند و در واقع مشابه احساسات شان را در آن ترانه بشنوند تا به تحمل آنچه باعث درگیری ذهنی شان شده، کمک کند. از طرفی افراد زمانی که عاشق اند و در وصال، کمتر فرصت غم خوردن یا ترانه گفتن پیدا می کنند، چون آنقدر درگیر لذت های آن رابطه عاطفی می شوند که لیبیدو یا زیست مایه روانی آنها، در رابطه همراه با وصال مصرف می شود بنابراین خیلی فرصت یا انرژی برای شعر گفتن باقی نمی ماند.
اما زمانی که رابطه به هم می خورد، آن زیست مایه روایی شروع به تجمع می کند و شخص فرصت پیدا می کند تا تنشی را که درگیر آن شده، به کمک شعر تا حدی تخلیه کند؛ پس به همین دلیل است که تعداد شعرهایی که در این شرایط سروده می شود، بیشتر است. معمولاً افراد در این شرایط تحت فشار هستند، برای همین می خواهند به نحوی احساسات خود را بیان کنند که هم یاد معشوق را زنده نگاه داشته باشند، هم با احساسات و عواطف خود کنار بیایند.
در این شرایط، این گونه شعرها تأثیرگذاری بیشتری هم می توانند داشته باشند. ضمناً افرادی که در وصال و خوشی هستند، مشغله های مشترک زیادی دارند، بنابراین تنها یکی از مشغله های آنها گوش کردن به موسیقی است، اما زمانی که از هم جدا می شوند و زمان بیشتری را در تنهایی سپری می کنند، زمان خالی برای شنیدن موسیقی دارند؛ به خصوص موسیقی هایی که حکایت بیشتری از این فراق دارد. پس به دلیل این شرایط، هم سرایش شعرهای غمگین و هم مخاطب این گونه شعرها بیشتر خواهد بود.
البته این موضوع به فرهنگ ما نیز ارتباط دارد، اینکه نوع نگاه ما به روابط عاطفی چگونه است و ما چقدر درگیر آنها می مانیم. کلمه عشق در زبان ما به معانی خیلی زیادی به کار می رود؛ از چلوکباب بگیرید تا وطن و خدا و حالا در این میان، روابط عاطفی را هم شامل می شود. زمانی که ارتباط عاطفی پیش می آید، کلمه عشق با آن پیشینه اسطوره ای آشکار می شود و ما نام این غلیان احساسات را «عشق» می گذاریم.
در نتیجه تمام برخوردهای نادرست را تحمل می کنیم و انعطاف های بیش از حد نشان می دهیم؛ چون فکر می کنیم عشق یک امتحان است که ما باید در آن از پیشگاه معشوق سربلند بیرون بیاییم. خیلی از این فشارها را تحمل می کنیم و در نهایت هم به آن نتیجه اسطوره ای و افسانه ای که در داستان ها از عشق شنیده بودیم، نمی رسیم.
به طور معمول، جامعه در شرایط استرس و ناراحتی ممکن است روحیه غمگینی پیدا کند اما ممکن است به صورت معکوس هم عمل کرده و بعضاً با پرداختن به موضوعات شادتر و توجه به نکات طنزآمیز، برای قابل تحمل تر کردن آن شرایط تلاش کند. کما اینکه می بینیم در مقاطع پراسترس، تعداد جوک هایی که مردم می سازند هم بیشتر می شود و به اتفاقات تلخ اطراف می خندند؛ حالا از اختلاس های میلیاردی گرفته تا خیلی از رفتارهای غلط سیاسی و تصمیم گیری هایی که به مردم آسیب زده یا آنها را ناراحت کرده است. در چنین شرایطی ممکن است روی دیگری از ترانه گل کند؛ ترانه هایی که به موضوعات شادتر می پردازد و طنز را وارد ترانه های معمول می کند که در بسیاری از مواقع نقدهای اجتماعی هم در آنها به چشم می خورد.
به طور مثال ترانه «همه چی آرومه» در زمانی پخش شد که جامعه در حال تجربه سنگین ترین استرس ها بود اما دیدیم که این ترانه در آن زمان توانست مخاطب زیادی را جذب کند. شاید دلیلش این باشد که مردم انعکاس آرزوها و نیازهای ساده خود را در آن ترانه می دیدند. این اثر به نوعی یک تخلیه فشار روانی برای مخاطبانی بود که واقعیت جامعه شان پرتنش شده بود. مخاطبانی هم هستند که با این ترانه از بخش آرام زندگی خود خاطره دارند بنابراین کارکردها در هر ترانه و تعامل ترانه با اجتماع چندبُعدی است و ما نمی توانیم به این موضوع تک بُعدی نگاه کنیم؛ چون عامل های زیادی از جمله عامل های شخصی، اجتماعی و حتی عامل های تعاملی بین دو نفر در فراگیر شدن یا نشدن یک ترانه نقش دارد.
دکتر افشین یداللهی