26-02-2015، 16:39
«عصر ودایى عصرى است که آریاهاى ایرانى و هندى باهم مى زیستند و یا تازه از هم جدا شده و هنوز آداب ورسوم یکدیگر را فراموش نکرده بودند. این عصر را به نام کتاب ودا که قدیمترین کتب آریایى است عصر ودایى نامند … آیین زندگى آریاها در عصر ودایى براساس خانواده و عشیره و قبیله بود …
خانواده هسته مرکزى تشکیلات اجتماعى آریایى بود که ریاست آن را پدر خانواده داشت که حامى و نگهبان اهل خانه خود بود و مادر بانوى خانواده شمرده مىشد. پس از خانواده، عشیره یا گوترا قرار داشت و گوترا به معنى محل حفاظت گاوهاست و چون آریاها در شرایط شبانى زیست مىکردند خانواده هایى که براى نگاهدارى گاوهاى خود آغل مشترک داشتند جزو عشیره به شمار مى آمدند. چند عشیره اى که یک چراگاه مشترک داشتند گشتى نامیده مىشدند.
از اجتماع چند گشتى یک گرامه تشکیل مىشد که معنى آن «مجموعه» است. «ویسه» یا ویس از گرامه بالاتر است؛ چنانکه ساکنان چند ده را ویسه مىگفتند و رئیس آنها را «ویس پاتى» مى خواندند.
مجموعه چند ویس را یک «جانه» یا قبیله بزرگ مىخواندند و رئیس آن را «راجان» یعنى شاه مى نامیدند.
به عقیده شرق شناسان شوروى:
پیش از فتوحات پارس سازمان اجتماعى قبیله هاى ایرانى برپایه «جماعت عشیرتى» (ویس) قرار داشت که پیر عشیره در رأس آن بود. خانواده (که پدر رئیس آن بود) جزو جماعت عشیرتى شمرده مىشد. دسته اى از جماعت هاى عشیرتى «زانتو» را تشکیل مىدادند و قبیله رئیس یا پیشوایى را شاخص مىکرد. اتحاد قبیله ها نیز به نوبه خود واحدهاى بزرگتر اجتماعى را تشکیل مىداده که درآن باره در اوستا، کتاب مقدس دین زرتشتى، آمده است. در این دوران بود که در داخل عشیره قشرهایى به وجود آمد و از میان دیگر اعضاى عشیره که عامه مردم را تشکیل مىدادند کاهنان و اعیان که قشر علیاى آن شمرده مىشدند، پدید آمدند. به اضافه شکى نیست که بردگان نیز وجود داشتند ولى عده آنان اندک بود و بیشتر کارهاى خانگى را انجام مىدادند. «۱۳۲»
پس ازآنکه در دوره هخامنشیان حوزه قدرت پارسیان وسعت گرفت، وضع طبقات مختلف بیش از پیش مشخص گردید.
داریوش چه در امر تمرکز و اتحاد کشور خویش و چه در مورد سازمان دادن آن، به قشرهاى عالیه، به توانگران و اعیان و روحانیان و کاهنان متکى بود … در آن زمان روحانیان و کاهنان در جامعه از لحاظ سیاسى و اقتصادى نیروى بزرگى شمرده مىشدند و داریوش به منظور جلب مساعدت ایشان، اقدامات فراوان براى حفظ مبانى رفاه و آسایش کاهنان به عمل آورد و املاک و عواید معابد را از ورشکستگى محفوظ مىداشت؛ مثلا یکى از ساتراپ هاى آسیاى صغیر را توبیخ کرد که چرا از زارعینى که منتسب به رب النوع «اپولون» بوده اند، عوارض دریافت داشته و امر کرده است که اراضى شخصى او را شخم بزنند.
گواهى «اودزاگورسنت» کاهن نیز درباره حمایتى که داریوش از وى و اموال معبدى که او اداره مىکرده، نموده است در منابع موجود محفوظ مانده. پارسیان در دستگاه دولت و کشور وضع خاصى داشتند و خراج نمى پرداختند. در نظر پارسیان آزاد، حمل سلاح و یا اشتغال به کشاورزى و یا دامدارى به یک اندازه موجب احترام و شرافتمندانه بود. در جامعه ایرانى کار اجبارى بردگان وجود داشت و از آنان براى انجام امور گوناگون استفاده مىکردند؛ مثلا پارسیان کار ساختمانى انجام نمىدادند … شاه که به- لشکریان متکى بود … کار ساده و ناچیز کشاورزى را تحقیر نمىکرد و از آن رویگردان نبود …»
اصول ملوک الطوایفى عهد هخامنشى و سازمان دودمانى آن، چنانکه خواهیم دید، در عصر اسکندر و سلوکیها و در عصر اشکانیان نیز محفوظ ماند و تغییر اساسى در آن پدید نیامد.
در طى این دوره طولانى رؤساى خانواده ها، رئیس تیره و رؤساى تیره، رئیس قبیله را انتخاب مىکردند. زندگى مردم از راه شبانى و زراعت تأمین مىشد و با تکامل وسایل تولیدى همراه با گله دارى و زراعت زندگى شهرى نیز آغاز گردید و کمکم بر قدرت و نفوذ رؤساى قبایل افزوده گردید و قدرت پول جاى قدرت خون را گرفت و وضع ساده و بى آلایش قدیم رو به- فراموشى رفت.
مطالعات گرانبهاى دکتر گیرشمن در دوره ماقبل تاریخ ایران در تپه سیلک معرف تکامل تدریجى زندگى مردم در نجد ایران است. به عقیده باستانشناس نامبرده با هجوم اقوام خارجى در طرز زندگى بومى تغییرات شگرفى حاصل مىشود.
استعمال متناوب آجر خام و سنگهاى خشکى که با آنها دیوارها را مى- ساختند، فنون ساختمانى است که تا آن زمان در نجد ایران شناخته نبود؛ فاتحان مى بایست آن را از جاى دیگر … در طى مهاجرت بتدریج آموخته باشند. این طرز بنا کردن در زمینى مسطح، که روى آن باید قصر و اقامتگاه هاى نجبا ساخته شود، مستلزم گروهى کارگر، بنا، آجرچین، عمله و سنگکن بود. بنابراین، امیر عده اى رعیت را استخدام مىکرد که براى او، و بعضى نجباى ملتزم رکاب و نگهبانان خاص وى کار مىکردند.
سپس دکتر گیرشمن مىگوید، در این جامعه، بموجب آثار و قبورى که از آنها به یادگار مانده، دو طبقه توانگر و فقیر زندگى مىکردند. در قبور ثروتمندان زینت آلات سیمین با اسلحه و ابزار مختلف دیده مىشود درحالىکه در قبور طبقه دیگر تزیینات مختصر آهنى وجود دارد و حتى بعضى قبور، که شاید متعلق به سکنه بومى مغلوب بود، فاقد تخته سنگ و هر نوع آلات زینتى است.
در نتیجه مبارزه دایمى رؤساى قبایل جدید با یکدیگر و با امراى محلى، عدهاى از امرا که مقام و موقعیت مهمترى به دست آورده بودند با بزرگان و ملتزمین خود به روستاییان حکومت مىکردند و از آنها براى شکار کردن و صید ماهى و تربیت اغنام، مالیات مىگرفتند و در زمینهاى اختصاصى امرا عده اى کارگر برده مشغول کار بودند. علاوه براین، روستاییان مجبور بودند برحسب دستور امرا، براى ایجاد جاده ها، قنوات، پلها و استحکامات، بیگارى کنند. در مواردى که مالیات و عوارض، مخارج دستگاه امرا را تأمین نمىکرد آنها به جنگ و غارتگرى مىپرداختند و از این راه کمبود مخارج روزافزون خود را تأمین مىکردند.
جامعه به چندین طبقه تقسیم مىشد:
امیر، نجبا، آزادمردان، مالک زمین و کسانى که چیزى نداشتند و در آخر بردگان. در این عهد از پیش نشانه هایى از ستیزه آینده بین طبقات غیر مالک و روستاییان برضد نجبا دیده مىشود.
وضع ایران در طى سالهاى نخستین هزاره اول ق. م. مىبایست بسیار شبیه به وضع یونان، آنچنانکه «اومیروس» (هومر) شرح داده، باشد. در ایران در سراى امرا و بزرگان قرن نهم و هشتم ق. م. به نظر مىرسد که غلامان و کنیزان (بردگان) و همه انواع پیشه وران که تمام چیزهاى مورد احتیاج مخدوم خود را مىساختند، وجود داشته اند. محققا پیشه وران آزاد هم بودند ولى بسیار بندرت از آنان استفاده مىشد. مازاد عواید محدود را مىفروختند و آنها بدون شک در وهله اول عبارت بود از محصولات فلاحتى و تربیت اغنام بسیار.
همچنین آن زمان عهدى بود که ممالک کوچک شروع به توسعه نمودند و دانشمندان عموما متفقند که روستاییان این عصر از آزادى در ایران استفاده بیشتر مىکردند تا در بین النهرین یا مصر. فلاحت تمایل به تقسیم املاک را به واحدهاى کوچکتر و خرده مالکى که نشانه پیشرفت حقیقى در وضع موجود شرق قدیم در عهد مفرغ بود، نشان مىدهد.
هنگامى که پارسیان قدم به خاک ایران گذاشتند با سازمان ملوک الطویفى وسیعى که در ایران بود، روبروگردیدند. آنها ضمن فراگرفتن بسیارى از مظاهر تمدن ایران هنرهاى خود را نیز به آنها آموختند. اقوام پارسى ضمن برخوردهاى نظامى با آشوریان نه تنها در رشته معمارى و ساختمان بلکه در عملیات آبیارى و حفر قنوات نیرومند نیز از همسایگان خود مطالبى آموختند.
مقارن تشکیل حکومت مادها، آهن بیش ازپیش در فعالیتهاى تولیدى به کار مىرود، شهرها وسعت مىیابد و صنوف و پیشه وران هریک موقعیت خاص پیدا مىکند. روىکارآمدن حکومت هخامنشى و بسط قدرت فرمانروایان این سلسله در منطقه وسیعى از آسیاى غربى، و ایجاد راههاى امن در خشکى و دریا بیش ازپیش وضع طبقات و حدود قدرت و اختیارات سیاسى و اقتصادى آنها را مشخص نمود.
در حماسه ملى ایران، که مطلقا ارزش تاریخى ندارد، ضمن توصیف تاریخ افسانه اى «پیشدادیان» به وضع طبقات اشاره شده و بنا به مندرجات آن، «هوشنگ» پسر «کیومرث» از سنگ و فولاد آتش پدید آورد و «جشن سده» را به یادگار این کشف بزرگ برقرار داشت و پسرش «طهمورث» دیوان را امنیت جانى داد؛ بدان شرط که فن نوشتن را به او بیاموزند.
نبشتن مراو را بیاموختند
دلش را به دانش برافروختند
نبشتن یکى نه که نزدیک سى
چه رومى چه تازى و چه پارسى
در شاهنامه «جمشید» پادشاه بزرگى است که آلت جنگ و فن نوشتن و بافتن را اختراع کرد، طرز استفاده از حیوانات را به مردم آموخت و طبقات چهارگانه روحانى و نظامى، فلاح، و پیشه ور را به وجود آورد. آقاى على پاشا صالح مترجم تاریخ ادبى ایران، توضیح مىدهد که طبقات چهارگانه فوق را گروه کاتوزیان، گروه نیساریان، گروه بسودى یا نسودى (کشاورزان) و گروه اهنوخوشى یا اهتوخوشى (دستورزان و کارگران) نیز نوشته اند.
فردوسى گفته:
زهر پیشه ور انجمن گرد کرد
بدین اندرون نیز پنجاه خورد
گروهى که کاتوزیان خوانیش
به رسم پرستندگان دانیش
جدا کردشان از میان گروه
پرستنده را جایگه کرد، کوه
صفى بر دگر دست بنشاندند
همى نام نیساریان خواندند
کجا شیرمردان جنگآورند
فروزنده لشکر و کشورند
نسودى، سه دیگر گره را شناس
کجا نیست بر کس از ایشان، سپاس
بکارند و ورزند و خود بدروند
به گاه خورش، سرزنش نشنوند
چهارم که خوانند اهنوخوشى
همان دستورزان با سرکشى
کجا کارشان همگنان پیشه بود
روانشان همیشه پراندیشه بود
بنا به حکایت افسانه هاى ملى ایران، جمشید در دوران سلطنت هفتصد ساله خود دیوان ناپاک را به کار ساختمان وادار کرد. از احجار کریمه، فلزات، و عطریات استفاده نمود. از پزشکى و درمان دردمندان و کشتى سازى چاره ها کرد (و مانند حضرت سلیمان طبق افسانه هاى اسلامى) تختى هوایى بساخت.
که چون خواستى دیو برداشتى
ز هامون به گردون برافراشتى
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته بر آن شاه فرمانروا
و بدین طریق هرجا اراده مى کرد با این تخت پرواز مى کرد. وى سر سال نو جشن بزرگ ملى یعنى نوروز را در اعتدال ربیعى بنیان نهاد.
حدود و قیود طبقاتى از عهد کهن تا ظهور اسلام در ایران برقرار بود. «بلعمى» ضمن توصیف پادشاهى جمشید مىنویسد: «و هم مردمان را به چهار گروه کرد، از این گروه دبیران و دانایانند و گروهى لشکریان و گروهى کشاورزان و گروهى پیشه وران و هرگروه را گفت که مبادا بجز کار خود هیچ کار کنند. «۱۳۶»
استاد پورداود در بخش نخست از گاتها ضمن گفتگو از پیشه وران مىنویسد: «پیشه در اوستا … از براى گروه چهارگانه مردم که پیشوایان و رزمیان و کشاورزان و دستورزان باشند، به کار رفته است.»
در آغاز مردمان به سه گروه تقسیم شده بودند. بعدها دستورزان یا دستکاران را از کشاورزان جدا کردند. «پادشاه و همه سران و لشکریان از ارتشتاران، موبدان و پیشوایان و دبیران و دانایان از آرتوربانان، برزیگران و شبانان و همه دستورزان چون آهنگر و کفشگر و درودگر و جز آن از واستریوشان به شمار بودند.»
پژوهندگان خارجى براى روشن کردن وضع اجتماعى و طبقاتى ایران تلاش بسیار کرده اند ازجمله ریچاردن فراى مىنویسد:
… بسیارى از محققان موقع یا وضع اجتماعى را از لحاظ عمودى و افقى بررسى مىکنند. از نظر عمودى، شخص را در واحدهاى خانواده و کلان و ایل مىسنجند و از نظر افقى، موقع او را در یک طبقه اجتماعى آنچنانکه از تولد و شغل او برمى آید؛ مانند طبقه پیشه وران یا اشراف پایینتر یا مانند آنها بررسى مىکنند.
گویا تقسیم اخیر تنها در یک اجتماع روستانشین و با تمدن درست آید. چون بیابانگردان، که در راهپیمایى هستند، کمتر به تنظیم ساختمان طبقه مىپردازند.
با پیشرفت کار هخامنشیان، ما به آستانه رشد سازمان افقى اجتماعى دستکم در بیرون ماد مىرسیم. موضوع رواج بسیار مادرسالارى در جامعه هندواروپاییان یا آریاییان در اینجا به بحث ما مربوط نمىشود. با آنکه در منابع کهن از چیرگى زن و مرد در مشرق زمین سخن رفته ولى آثارى از این وضع درمیان ایرانیان قرن هفتم و ششم پیش از میلاد نمىتوان یافت. کلان پدرسالارى که در آن مردان در مناسبات خویشاوندى مقام برترى داشتند واحد جامعه ایرانى بود اما اهمیت مرد در خانواده هاى کوچک و قبایل بزرگتر اندک بود.
مىتوان ساختمان عمودى جامعه ایرانى را به گونه زیر مجسم کرد (مقایسه دقیق نیست):
۱٫ خانواده ۲٫ کلان ۳٫ قبیله ۴٫ استان یا کشور ۵٫ ملت یا مردم. با جستجو و بررسى بیشتر … گفته مىشود که در خانه، خانواده زندگى مىکند و در جایگاه، کلان و در قلمرو، قبیله و مهمانان مىزیند. این تحلیل مهمى است که مبتکر آن تیم «۱۳۹» بود … در اینجا دیگر نظام کاستى هند، یا نظام طبقاتى ساسانى که بعدها پیدا شد، وجود نداشت، ولى بندگان و خدمتکاران و نژادگان بوده اند … دستورزان شاید به دوگروه تقسیم مىشدند: خدمتکاران بومى و بندگان بیگانه
به نظر خاورشناسان شورى:
سازمان اجتماعى ماد را مىتوان سازمان عشیرتى در حال پاشیدگى شمرد.
توسعه دامداراى و زراعت موجب پیدایش کار بردگان گشته بود و نقل وانتقال توده هاى بزرگ مردم و لشکرکشى بمنظور تسخیر و تصرف اراضى دیگران و جهان گشایى سبب مىشد که مردم کثیرى به قید اسارت و بردگى درآیند. در سده هشتم پیش از میلاد بلاشک پیشه وران در ماد وجود داشتند، زیرا در کتیبه هاى شاهان آشور مذکور است که در اثر پیروزى بر قبایل ماد، ایشان (شاهان آشور) توانستند عده کثیرى پیشه ور را با خود به کشور خویش (آشور) ببرند. «۱۴۱»
به عقیده اومستد، در سرزمین مادها و پارسها زندگى بسیار ساده بود. مهمترین فعالیت اقتصادى چرانیدن گله هاى بزرگ گوسفند و بز در دره هاى کوهستانها و نگهدارى گله هاى گاو مقدس بود که به دست قبایل نیمه صحرانشین صورت مىگرفت.
در جلگه ها عده اى سکونت اختیار کرده و با کمک آبیارى از قناتها، یک کشاورزى ابتدایى پیش گرفته بودند. پس از آنکه کورش عیلام و بابل را گشود با تمدن نوینى روبرو گردید که ۲۵ قرن سابقه داشت. از مطالعه لوحهاى گلى، که در این سرزمین به دست آمده است، مىتوان به درجه تمدن و خصوصیات زندگى اقتصادى و اجتماعى بابلیها و عیلامیها پىبرد.
اومستد مىنویسد:
در میان این سندها، وامهاى بذر، خوراک، و سیم، قراردادهاى معمولى بازرگانى، فروش زمین و ملک یا خانه یا کشتزارها، اجاره نامه براى آنها و رسید پرداخت اجاره بها، فروش برده، صورت رعیت هاى وابسته به ملکهاى بزرگ و معاملات با آنها، صورت روستاییان آزادى که کار مىکنند، قراردادهاى شاگردان کارآموز، گزارش دادرسی ها … و غیره دیده مىشود.
در میان جامعه بابلى غیر از شاه و اشراف و وابستگان آنها که طبقه ممتاز را تشکیل مىدادند، بازرگانان، بانکداران و صاحب منصبان طبقه متوسط بالا و پیشه وران یعنى نانواها، نوشابه سازها، قصابها، درودگران، رختشوها، مسگرها طبقه متوسط پایین را تشکیل مىدادند.
به عقیده امستد، در نتیجه استقرار رژیم بردگى و مظالم اجتماعى و اقتصادى ناشیه از آن و بالا بودن نرخ بهره (صدى بیست در سال) روزبهروز بر تعداد بردگان افزوده مىشد. بسیارى از مردم آزاد که قادر نبودند وامهاى خود را در موعد مقرر بپردازند، به صورت برده درمى آمدند.
پدران گاه گاه فرزند دلبند خود را مى فروختند. در میان الواحى که به ما رسیده اسناد زیادى که حکایت از فروش بردگان دارد به چشم مىخورد. رعایاى وابسته به زمین از لحاظ موقعیت اجتماعى پایینتر از کارگر آزاد بودند. پرستش گاهها عده زیادى از کارگران خوش نشین را که به عنوان مزد، نان بخور و نمیرى دریافت مىداشتند به کار مىگرفتند. با این مزد کم، قیمت غلات بسیار گران بود و اگر کارگرى نمىتوانست با گرده نان شکم خود را سیر کند، مىتوانست با خرید خرما رفع گرسنگى کند. مردم بومى در تابستان با لباس کم کار مىکردند و هنگام زمستان از سرما مىلرزیدند. اسناد و مدارک بابلى بخوبى وضع اجتماعى طبقات زحمتکش را روشن مىکند.
امستد مىنویسد:
… افزایش بیرون از اندازه جمعیت بردگان در این دوره سختی هایى بر سر طبقه میانه پایینتر آورد. بردگان جاى زنان را در صنایع مىگرفتند و اینسان سبب کاهش درآمدهاى خانواده ها مىشدند. شمار روزافزونى از این بردگان در داد و ستدهایى که در گذشته به دست مردمان آزاد انجام مىگرفت، شاگردى و کارآموزى مىکردند. آرایشگران و نانوایان برده پدید آمدند. بردگان اجازه داشتند براى خودشان به سوداگرى بپردازند … بردگى پایین ترین پله نردبان اجتماعى بود. مردم آزاد ممکن بود براى وام یا کیفر جنایتى به بردگى درآیند. پدران ممکن بود فرزندانشان را در سختى بفروشند … زناشویى بردگان براى فرزندکشى پرسود بود.
معمولا با برده خوب رفتار مىشد مگر آنکه از پیش سرورش مىگریخت یا به دروغ ادعاى آزادنژادى مىکرد. چه بسا کارهاى با مسؤولیت به او سپرده مىشد … در حالى که رعیت هاى وابسته به ملک اغلب با ملکهاى بزرگ پرستشگاهى بستگى دارند، بردگان معمولا در دارایى طبقه هاى بالاتر یافت مىشوند.» «۱۴۲»
ژ. دومزیل «۱۴۳»، خاورشناس، راجع به طبقات اجتماعى ایران قدیم مىگوید:
طرز فکر نیاکان هندیها و ایرانیها و کسانى که طبق فرضیه اى (قوم هند و ایرانى) نامیده شده اند و حتى اجداد بالاترشان که به همین طریق به نام هندو اروپایى شناخته شده اند، در تمام امور به ترتیب بسیار ساده اى خلاصه مىشد.
همه چیز اعم از قسمتهاى مختلف دنیا و اصول مهم فعالیتهاى زندگى سیاسى و اجتماعى و اصول مذهبى، مظهرى از یکى از طبقات سهگانه مردم است. بین تمام طبقات، طبقه اى که حکومت را در دست داشت و کارش اداره عالم یا جامعه و افکار مردم، از راه اصول حقوقى یا مذهبى بود، بر طبقات دیگر برترى داشت. طبقات پایین تر مربوط به نیروى جنگى بود. سومین و آخرین طبقه، کار آبادانى و فراوانى را بر عهده داشت؛ بطورى که ممکن است این سه طبقه را به طریق زیر خلاصه نمود: طبقه روحانى، طبقه جنگى و طبقه اقتصادى … در ایران تقسیم بندى طبقات روى اصول قابل انعطافى قرار داشت و در این تقسیمبندى اصول طبقات سه گانه مختلط را پذیرفته اند و در حماسه هاى ملى از آن گفتگو شده است … نه در ایران بسیار قدیم و نه در ادوار مختلف تاریخش هیچگاه چیزى شبیه به طبقات سه گانه هند (کاست) به وجود نیامده … بزودى یک طبقه چهارمى به طبقات موصوف افزوده شد و آن طبقه صنعتگران یا تجار بود. «۱۴۴»
این بود وضع عمومى طبقات در عهد باستان.
(۱۳۵). ایران از آغاز تا اسلام، پیشین، ص ۷۱ و ۷۲٫
(۱۳۷ و ۱۳۸). پورداود، گاتها، بخش نخست، ص یط و یص.
(۱۳۹).Thieme
(۱۴۰). میراث باستانى ایران، پیشین، ص ۸۴ به بعد.
(۱۴۱). ایران از دوران باستان تا پایان سده هجدهم، پیشین، ص ۱۳٫
(۱۴۲). شاهنشاهى هخامنشى، پیشین، ص ۱۰۵ به بعد.
(۱۴۳).G .Dumesil
(۱۴۴). تاریخ تمدن ایران، پیشین، ص ۵۴ به بعد.
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۴۴۴
خانواده هسته مرکزى تشکیلات اجتماعى آریایى بود که ریاست آن را پدر خانواده داشت که حامى و نگهبان اهل خانه خود بود و مادر بانوى خانواده شمرده مىشد. پس از خانواده، عشیره یا گوترا قرار داشت و گوترا به معنى محل حفاظت گاوهاست و چون آریاها در شرایط شبانى زیست مىکردند خانواده هایى که براى نگاهدارى گاوهاى خود آغل مشترک داشتند جزو عشیره به شمار مى آمدند. چند عشیره اى که یک چراگاه مشترک داشتند گشتى نامیده مىشدند.
از اجتماع چند گشتى یک گرامه تشکیل مىشد که معنى آن «مجموعه» است. «ویسه» یا ویس از گرامه بالاتر است؛ چنانکه ساکنان چند ده را ویسه مىگفتند و رئیس آنها را «ویس پاتى» مى خواندند.
مجموعه چند ویس را یک «جانه» یا قبیله بزرگ مىخواندند و رئیس آن را «راجان» یعنى شاه مى نامیدند.
به عقیده شرق شناسان شوروى:
پیش از فتوحات پارس سازمان اجتماعى قبیله هاى ایرانى برپایه «جماعت عشیرتى» (ویس) قرار داشت که پیر عشیره در رأس آن بود. خانواده (که پدر رئیس آن بود) جزو جماعت عشیرتى شمرده مىشد. دسته اى از جماعت هاى عشیرتى «زانتو» را تشکیل مىدادند و قبیله رئیس یا پیشوایى را شاخص مىکرد. اتحاد قبیله ها نیز به نوبه خود واحدهاى بزرگتر اجتماعى را تشکیل مىداده که درآن باره در اوستا، کتاب مقدس دین زرتشتى، آمده است. در این دوران بود که در داخل عشیره قشرهایى به وجود آمد و از میان دیگر اعضاى عشیره که عامه مردم را تشکیل مىدادند کاهنان و اعیان که قشر علیاى آن شمرده مىشدند، پدید آمدند. به اضافه شکى نیست که بردگان نیز وجود داشتند ولى عده آنان اندک بود و بیشتر کارهاى خانگى را انجام مىدادند. «۱۳۲»
پس ازآنکه در دوره هخامنشیان حوزه قدرت پارسیان وسعت گرفت، وضع طبقات مختلف بیش از پیش مشخص گردید.
داریوش چه در امر تمرکز و اتحاد کشور خویش و چه در مورد سازمان دادن آن، به قشرهاى عالیه، به توانگران و اعیان و روحانیان و کاهنان متکى بود … در آن زمان روحانیان و کاهنان در جامعه از لحاظ سیاسى و اقتصادى نیروى بزرگى شمرده مىشدند و داریوش به منظور جلب مساعدت ایشان، اقدامات فراوان براى حفظ مبانى رفاه و آسایش کاهنان به عمل آورد و املاک و عواید معابد را از ورشکستگى محفوظ مىداشت؛ مثلا یکى از ساتراپ هاى آسیاى صغیر را توبیخ کرد که چرا از زارعینى که منتسب به رب النوع «اپولون» بوده اند، عوارض دریافت داشته و امر کرده است که اراضى شخصى او را شخم بزنند.
گواهى «اودزاگورسنت» کاهن نیز درباره حمایتى که داریوش از وى و اموال معبدى که او اداره مىکرده، نموده است در منابع موجود محفوظ مانده. پارسیان در دستگاه دولت و کشور وضع خاصى داشتند و خراج نمى پرداختند. در نظر پارسیان آزاد، حمل سلاح و یا اشتغال به کشاورزى و یا دامدارى به یک اندازه موجب احترام و شرافتمندانه بود. در جامعه ایرانى کار اجبارى بردگان وجود داشت و از آنان براى انجام امور گوناگون استفاده مىکردند؛ مثلا پارسیان کار ساختمانى انجام نمىدادند … شاه که به- لشکریان متکى بود … کار ساده و ناچیز کشاورزى را تحقیر نمىکرد و از آن رویگردان نبود …»
اصول ملوک الطوایفى عهد هخامنشى و سازمان دودمانى آن، چنانکه خواهیم دید، در عصر اسکندر و سلوکیها و در عصر اشکانیان نیز محفوظ ماند و تغییر اساسى در آن پدید نیامد.
در طى این دوره طولانى رؤساى خانواده ها، رئیس تیره و رؤساى تیره، رئیس قبیله را انتخاب مىکردند. زندگى مردم از راه شبانى و زراعت تأمین مىشد و با تکامل وسایل تولیدى همراه با گله دارى و زراعت زندگى شهرى نیز آغاز گردید و کمکم بر قدرت و نفوذ رؤساى قبایل افزوده گردید و قدرت پول جاى قدرت خون را گرفت و وضع ساده و بى آلایش قدیم رو به- فراموشى رفت.
مطالعات گرانبهاى دکتر گیرشمن در دوره ماقبل تاریخ ایران در تپه سیلک معرف تکامل تدریجى زندگى مردم در نجد ایران است. به عقیده باستانشناس نامبرده با هجوم اقوام خارجى در طرز زندگى بومى تغییرات شگرفى حاصل مىشود.
استعمال متناوب آجر خام و سنگهاى خشکى که با آنها دیوارها را مى- ساختند، فنون ساختمانى است که تا آن زمان در نجد ایران شناخته نبود؛ فاتحان مى بایست آن را از جاى دیگر … در طى مهاجرت بتدریج آموخته باشند. این طرز بنا کردن در زمینى مسطح، که روى آن باید قصر و اقامتگاه هاى نجبا ساخته شود، مستلزم گروهى کارگر، بنا، آجرچین، عمله و سنگکن بود. بنابراین، امیر عده اى رعیت را استخدام مىکرد که براى او، و بعضى نجباى ملتزم رکاب و نگهبانان خاص وى کار مىکردند.
سپس دکتر گیرشمن مىگوید، در این جامعه، بموجب آثار و قبورى که از آنها به یادگار مانده، دو طبقه توانگر و فقیر زندگى مىکردند. در قبور ثروتمندان زینت آلات سیمین با اسلحه و ابزار مختلف دیده مىشود درحالىکه در قبور طبقه دیگر تزیینات مختصر آهنى وجود دارد و حتى بعضى قبور، که شاید متعلق به سکنه بومى مغلوب بود، فاقد تخته سنگ و هر نوع آلات زینتى است.
در نتیجه مبارزه دایمى رؤساى قبایل جدید با یکدیگر و با امراى محلى، عدهاى از امرا که مقام و موقعیت مهمترى به دست آورده بودند با بزرگان و ملتزمین خود به روستاییان حکومت مىکردند و از آنها براى شکار کردن و صید ماهى و تربیت اغنام، مالیات مىگرفتند و در زمینهاى اختصاصى امرا عده اى کارگر برده مشغول کار بودند. علاوه براین، روستاییان مجبور بودند برحسب دستور امرا، براى ایجاد جاده ها، قنوات، پلها و استحکامات، بیگارى کنند. در مواردى که مالیات و عوارض، مخارج دستگاه امرا را تأمین نمىکرد آنها به جنگ و غارتگرى مىپرداختند و از این راه کمبود مخارج روزافزون خود را تأمین مىکردند.
جامعه به چندین طبقه تقسیم مىشد:
امیر، نجبا، آزادمردان، مالک زمین و کسانى که چیزى نداشتند و در آخر بردگان. در این عهد از پیش نشانه هایى از ستیزه آینده بین طبقات غیر مالک و روستاییان برضد نجبا دیده مىشود.
وضع ایران در طى سالهاى نخستین هزاره اول ق. م. مىبایست بسیار شبیه به وضع یونان، آنچنانکه «اومیروس» (هومر) شرح داده، باشد. در ایران در سراى امرا و بزرگان قرن نهم و هشتم ق. م. به نظر مىرسد که غلامان و کنیزان (بردگان) و همه انواع پیشه وران که تمام چیزهاى مورد احتیاج مخدوم خود را مىساختند، وجود داشته اند. محققا پیشه وران آزاد هم بودند ولى بسیار بندرت از آنان استفاده مىشد. مازاد عواید محدود را مىفروختند و آنها بدون شک در وهله اول عبارت بود از محصولات فلاحتى و تربیت اغنام بسیار.
همچنین آن زمان عهدى بود که ممالک کوچک شروع به توسعه نمودند و دانشمندان عموما متفقند که روستاییان این عصر از آزادى در ایران استفاده بیشتر مىکردند تا در بین النهرین یا مصر. فلاحت تمایل به تقسیم املاک را به واحدهاى کوچکتر و خرده مالکى که نشانه پیشرفت حقیقى در وضع موجود شرق قدیم در عهد مفرغ بود، نشان مىدهد.
هنگامى که پارسیان قدم به خاک ایران گذاشتند با سازمان ملوک الطویفى وسیعى که در ایران بود، روبروگردیدند. آنها ضمن فراگرفتن بسیارى از مظاهر تمدن ایران هنرهاى خود را نیز به آنها آموختند. اقوام پارسى ضمن برخوردهاى نظامى با آشوریان نه تنها در رشته معمارى و ساختمان بلکه در عملیات آبیارى و حفر قنوات نیرومند نیز از همسایگان خود مطالبى آموختند.
مقارن تشکیل حکومت مادها، آهن بیش ازپیش در فعالیتهاى تولیدى به کار مىرود، شهرها وسعت مىیابد و صنوف و پیشه وران هریک موقعیت خاص پیدا مىکند. روىکارآمدن حکومت هخامنشى و بسط قدرت فرمانروایان این سلسله در منطقه وسیعى از آسیاى غربى، و ایجاد راههاى امن در خشکى و دریا بیش ازپیش وضع طبقات و حدود قدرت و اختیارات سیاسى و اقتصادى آنها را مشخص نمود.
در حماسه ملى ایران، که مطلقا ارزش تاریخى ندارد، ضمن توصیف تاریخ افسانه اى «پیشدادیان» به وضع طبقات اشاره شده و بنا به مندرجات آن، «هوشنگ» پسر «کیومرث» از سنگ و فولاد آتش پدید آورد و «جشن سده» را به یادگار این کشف بزرگ برقرار داشت و پسرش «طهمورث» دیوان را امنیت جانى داد؛ بدان شرط که فن نوشتن را به او بیاموزند.
نبشتن مراو را بیاموختند
دلش را به دانش برافروختند
نبشتن یکى نه که نزدیک سى
چه رومى چه تازى و چه پارسى
در شاهنامه «جمشید» پادشاه بزرگى است که آلت جنگ و فن نوشتن و بافتن را اختراع کرد، طرز استفاده از حیوانات را به مردم آموخت و طبقات چهارگانه روحانى و نظامى، فلاح، و پیشه ور را به وجود آورد. آقاى على پاشا صالح مترجم تاریخ ادبى ایران، توضیح مىدهد که طبقات چهارگانه فوق را گروه کاتوزیان، گروه نیساریان، گروه بسودى یا نسودى (کشاورزان) و گروه اهنوخوشى یا اهتوخوشى (دستورزان و کارگران) نیز نوشته اند.
فردوسى گفته:
زهر پیشه ور انجمن گرد کرد
بدین اندرون نیز پنجاه خورد
گروهى که کاتوزیان خوانیش
به رسم پرستندگان دانیش
جدا کردشان از میان گروه
پرستنده را جایگه کرد، کوه
صفى بر دگر دست بنشاندند
همى نام نیساریان خواندند
کجا شیرمردان جنگآورند
فروزنده لشکر و کشورند
نسودى، سه دیگر گره را شناس
کجا نیست بر کس از ایشان، سپاس
بکارند و ورزند و خود بدروند
به گاه خورش، سرزنش نشنوند
چهارم که خوانند اهنوخوشى
همان دستورزان با سرکشى
کجا کارشان همگنان پیشه بود
روانشان همیشه پراندیشه بود
بنا به حکایت افسانه هاى ملى ایران، جمشید در دوران سلطنت هفتصد ساله خود دیوان ناپاک را به کار ساختمان وادار کرد. از احجار کریمه، فلزات، و عطریات استفاده نمود. از پزشکى و درمان دردمندان و کشتى سازى چاره ها کرد (و مانند حضرت سلیمان طبق افسانه هاى اسلامى) تختى هوایى بساخت.
که چون خواستى دیو برداشتى
ز هامون به گردون برافراشتى
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته بر آن شاه فرمانروا
و بدین طریق هرجا اراده مى کرد با این تخت پرواز مى کرد. وى سر سال نو جشن بزرگ ملى یعنى نوروز را در اعتدال ربیعى بنیان نهاد.
حدود و قیود طبقاتى از عهد کهن تا ظهور اسلام در ایران برقرار بود. «بلعمى» ضمن توصیف پادشاهى جمشید مىنویسد: «و هم مردمان را به چهار گروه کرد، از این گروه دبیران و دانایانند و گروهى لشکریان و گروهى کشاورزان و گروهى پیشه وران و هرگروه را گفت که مبادا بجز کار خود هیچ کار کنند. «۱۳۶»
استاد پورداود در بخش نخست از گاتها ضمن گفتگو از پیشه وران مىنویسد: «پیشه در اوستا … از براى گروه چهارگانه مردم که پیشوایان و رزمیان و کشاورزان و دستورزان باشند، به کار رفته است.»
در آغاز مردمان به سه گروه تقسیم شده بودند. بعدها دستورزان یا دستکاران را از کشاورزان جدا کردند. «پادشاه و همه سران و لشکریان از ارتشتاران، موبدان و پیشوایان و دبیران و دانایان از آرتوربانان، برزیگران و شبانان و همه دستورزان چون آهنگر و کفشگر و درودگر و جز آن از واستریوشان به شمار بودند.»
پژوهندگان خارجى براى روشن کردن وضع اجتماعى و طبقاتى ایران تلاش بسیار کرده اند ازجمله ریچاردن فراى مىنویسد:
… بسیارى از محققان موقع یا وضع اجتماعى را از لحاظ عمودى و افقى بررسى مىکنند. از نظر عمودى، شخص را در واحدهاى خانواده و کلان و ایل مىسنجند و از نظر افقى، موقع او را در یک طبقه اجتماعى آنچنانکه از تولد و شغل او برمى آید؛ مانند طبقه پیشه وران یا اشراف پایینتر یا مانند آنها بررسى مىکنند.
گویا تقسیم اخیر تنها در یک اجتماع روستانشین و با تمدن درست آید. چون بیابانگردان، که در راهپیمایى هستند، کمتر به تنظیم ساختمان طبقه مىپردازند.
با پیشرفت کار هخامنشیان، ما به آستانه رشد سازمان افقى اجتماعى دستکم در بیرون ماد مىرسیم. موضوع رواج بسیار مادرسالارى در جامعه هندواروپاییان یا آریاییان در اینجا به بحث ما مربوط نمىشود. با آنکه در منابع کهن از چیرگى زن و مرد در مشرق زمین سخن رفته ولى آثارى از این وضع درمیان ایرانیان قرن هفتم و ششم پیش از میلاد نمىتوان یافت. کلان پدرسالارى که در آن مردان در مناسبات خویشاوندى مقام برترى داشتند واحد جامعه ایرانى بود اما اهمیت مرد در خانواده هاى کوچک و قبایل بزرگتر اندک بود.
مىتوان ساختمان عمودى جامعه ایرانى را به گونه زیر مجسم کرد (مقایسه دقیق نیست):
۱٫ خانواده ۲٫ کلان ۳٫ قبیله ۴٫ استان یا کشور ۵٫ ملت یا مردم. با جستجو و بررسى بیشتر … گفته مىشود که در خانه، خانواده زندگى مىکند و در جایگاه، کلان و در قلمرو، قبیله و مهمانان مىزیند. این تحلیل مهمى است که مبتکر آن تیم «۱۳۹» بود … در اینجا دیگر نظام کاستى هند، یا نظام طبقاتى ساسانى که بعدها پیدا شد، وجود نداشت، ولى بندگان و خدمتکاران و نژادگان بوده اند … دستورزان شاید به دوگروه تقسیم مىشدند: خدمتکاران بومى و بندگان بیگانه
به نظر خاورشناسان شورى:
سازمان اجتماعى ماد را مىتوان سازمان عشیرتى در حال پاشیدگى شمرد.
توسعه دامداراى و زراعت موجب پیدایش کار بردگان گشته بود و نقل وانتقال توده هاى بزرگ مردم و لشکرکشى بمنظور تسخیر و تصرف اراضى دیگران و جهان گشایى سبب مىشد که مردم کثیرى به قید اسارت و بردگى درآیند. در سده هشتم پیش از میلاد بلاشک پیشه وران در ماد وجود داشتند، زیرا در کتیبه هاى شاهان آشور مذکور است که در اثر پیروزى بر قبایل ماد، ایشان (شاهان آشور) توانستند عده کثیرى پیشه ور را با خود به کشور خویش (آشور) ببرند. «۱۴۱»
به عقیده اومستد، در سرزمین مادها و پارسها زندگى بسیار ساده بود. مهمترین فعالیت اقتصادى چرانیدن گله هاى بزرگ گوسفند و بز در دره هاى کوهستانها و نگهدارى گله هاى گاو مقدس بود که به دست قبایل نیمه صحرانشین صورت مىگرفت.
در جلگه ها عده اى سکونت اختیار کرده و با کمک آبیارى از قناتها، یک کشاورزى ابتدایى پیش گرفته بودند. پس از آنکه کورش عیلام و بابل را گشود با تمدن نوینى روبرو گردید که ۲۵ قرن سابقه داشت. از مطالعه لوحهاى گلى، که در این سرزمین به دست آمده است، مىتوان به درجه تمدن و خصوصیات زندگى اقتصادى و اجتماعى بابلیها و عیلامیها پىبرد.
اومستد مىنویسد:
در میان این سندها، وامهاى بذر، خوراک، و سیم، قراردادهاى معمولى بازرگانى، فروش زمین و ملک یا خانه یا کشتزارها، اجاره نامه براى آنها و رسید پرداخت اجاره بها، فروش برده، صورت رعیت هاى وابسته به ملکهاى بزرگ و معاملات با آنها، صورت روستاییان آزادى که کار مىکنند، قراردادهاى شاگردان کارآموز، گزارش دادرسی ها … و غیره دیده مىشود.
در میان جامعه بابلى غیر از شاه و اشراف و وابستگان آنها که طبقه ممتاز را تشکیل مىدادند، بازرگانان، بانکداران و صاحب منصبان طبقه متوسط بالا و پیشه وران یعنى نانواها، نوشابه سازها، قصابها، درودگران، رختشوها، مسگرها طبقه متوسط پایین را تشکیل مىدادند.
به عقیده امستد، در نتیجه استقرار رژیم بردگى و مظالم اجتماعى و اقتصادى ناشیه از آن و بالا بودن نرخ بهره (صدى بیست در سال) روزبهروز بر تعداد بردگان افزوده مىشد. بسیارى از مردم آزاد که قادر نبودند وامهاى خود را در موعد مقرر بپردازند، به صورت برده درمى آمدند.
پدران گاه گاه فرزند دلبند خود را مى فروختند. در میان الواحى که به ما رسیده اسناد زیادى که حکایت از فروش بردگان دارد به چشم مىخورد. رعایاى وابسته به زمین از لحاظ موقعیت اجتماعى پایینتر از کارگر آزاد بودند. پرستش گاهها عده زیادى از کارگران خوش نشین را که به عنوان مزد، نان بخور و نمیرى دریافت مىداشتند به کار مىگرفتند. با این مزد کم، قیمت غلات بسیار گران بود و اگر کارگرى نمىتوانست با گرده نان شکم خود را سیر کند، مىتوانست با خرید خرما رفع گرسنگى کند. مردم بومى در تابستان با لباس کم کار مىکردند و هنگام زمستان از سرما مىلرزیدند. اسناد و مدارک بابلى بخوبى وضع اجتماعى طبقات زحمتکش را روشن مىکند.
امستد مىنویسد:
… افزایش بیرون از اندازه جمعیت بردگان در این دوره سختی هایى بر سر طبقه میانه پایینتر آورد. بردگان جاى زنان را در صنایع مىگرفتند و اینسان سبب کاهش درآمدهاى خانواده ها مىشدند. شمار روزافزونى از این بردگان در داد و ستدهایى که در گذشته به دست مردمان آزاد انجام مىگرفت، شاگردى و کارآموزى مىکردند. آرایشگران و نانوایان برده پدید آمدند. بردگان اجازه داشتند براى خودشان به سوداگرى بپردازند … بردگى پایین ترین پله نردبان اجتماعى بود. مردم آزاد ممکن بود براى وام یا کیفر جنایتى به بردگى درآیند. پدران ممکن بود فرزندانشان را در سختى بفروشند … زناشویى بردگان براى فرزندکشى پرسود بود.
معمولا با برده خوب رفتار مىشد مگر آنکه از پیش سرورش مىگریخت یا به دروغ ادعاى آزادنژادى مىکرد. چه بسا کارهاى با مسؤولیت به او سپرده مىشد … در حالى که رعیت هاى وابسته به ملک اغلب با ملکهاى بزرگ پرستشگاهى بستگى دارند، بردگان معمولا در دارایى طبقه هاى بالاتر یافت مىشوند.» «۱۴۲»
ژ. دومزیل «۱۴۳»، خاورشناس، راجع به طبقات اجتماعى ایران قدیم مىگوید:
طرز فکر نیاکان هندیها و ایرانیها و کسانى که طبق فرضیه اى (قوم هند و ایرانى) نامیده شده اند و حتى اجداد بالاترشان که به همین طریق به نام هندو اروپایى شناخته شده اند، در تمام امور به ترتیب بسیار ساده اى خلاصه مىشد.
همه چیز اعم از قسمتهاى مختلف دنیا و اصول مهم فعالیتهاى زندگى سیاسى و اجتماعى و اصول مذهبى، مظهرى از یکى از طبقات سهگانه مردم است. بین تمام طبقات، طبقه اى که حکومت را در دست داشت و کارش اداره عالم یا جامعه و افکار مردم، از راه اصول حقوقى یا مذهبى بود، بر طبقات دیگر برترى داشت. طبقات پایین تر مربوط به نیروى جنگى بود. سومین و آخرین طبقه، کار آبادانى و فراوانى را بر عهده داشت؛ بطورى که ممکن است این سه طبقه را به طریق زیر خلاصه نمود: طبقه روحانى، طبقه جنگى و طبقه اقتصادى … در ایران تقسیم بندى طبقات روى اصول قابل انعطافى قرار داشت و در این تقسیمبندى اصول طبقات سه گانه مختلط را پذیرفته اند و در حماسه هاى ملى از آن گفتگو شده است … نه در ایران بسیار قدیم و نه در ادوار مختلف تاریخش هیچگاه چیزى شبیه به طبقات سه گانه هند (کاست) به وجود نیامده … بزودى یک طبقه چهارمى به طبقات موصوف افزوده شد و آن طبقه صنعتگران یا تجار بود. «۱۴۴»
این بود وضع عمومى طبقات در عهد باستان.
(۱۳۵). ایران از آغاز تا اسلام، پیشین، ص ۷۱ و ۷۲٫
(۱۳۷ و ۱۳۸). پورداود، گاتها، بخش نخست، ص یط و یص.
(۱۳۹).Thieme
(۱۴۰). میراث باستانى ایران، پیشین، ص ۸۴ به بعد.
(۱۴۱). ایران از دوران باستان تا پایان سده هجدهم، پیشین، ص ۱۳٫
(۱۴۲). شاهنشاهى هخامنشى، پیشین، ص ۱۰۵ به بعد.
(۱۴۳).G .Dumesil
(۱۴۴). تاریخ تمدن ایران، پیشین، ص ۵۴ به بعد.
تاریخ اجتماعى ایران، ج۱، ص: ۴۴۴