21-02-2015، 13:14
اسلام برای بر آورده شدن نیازهای زن و مرد، چهارچوب ازدواج (دائم و موقت) را معین کرده است اما ازدواج موقت به ازدواجی گفته می شود که بین زن و مردی که هیچ مانعی از ازدواج نداشته باشند و با رضایت طرفین، همراه مهر معین تا زمان مشخصی عقد ازدواج بسته شود. از نظر اسلام صحت ازدواج موقت دارای شرایطی است ،از جمله این که عقد نکاح (موقت یا دائم) با دختر باکره مشروط به اجازه پدر و در صورت فقدان پدر، جد پدری است؛ ولی اگر باکره نباشد و یا پدر و جد پدری نداشته باشد، نیازی به اجازه نیست.
در این میان حضرت آیت الله العظمی نوری همدانی می فرماید: بنا بر أقوی اجازه پدر یا جدّ پدری لازم نیست، هر چند که بهتر آن است که بدون نظر و اجازۀ آنها اقدام به ازدواج نکند. ولی ازدواج باکره ای که به حدّ رشد و تشخیص مصلحت نرسیده است، بدون اجازه پدر یا جدّ، صحیح نیست
پس همان طور که ملاحظه می فرمائید برخی از مراجع رشیده بودن دختر را کافی نمی دانند، و اذن پدر را به آن ضمیمه می کنند، اما عده ای آن را کافی می دانند.
رشیده به دختری گفته می شودکه مصلحت خود را تشخیص می دهد و به دور از فشار، هیجانات و تحریکات شهوانی تصمیم می گیرد و به آینده ی خود و خانواده و حیثیت خانوادگی توجه دارد. اما دختری که از بلوغ عقلی برخوردار نیست و نمی تواند راجع به آینده تصمیم بگیرد و خیر و صلاح خود و خانواده اش را نمی داند، هر چند سنّش زیاد باشد، رشیده نخواهد بود و بدون اذن پدر یا جد پدری نمی تواند ازدواج کند.
گفتنی است اکثر فقها (از جمله آنانی که اجازه پدر را شرط می دانند) در این مسئله اتفاق نظر دارند در مواردی که پدر و جدّ پدری غایب باشند به طوری که نشود از آنان اجازه گرفت و دختر نیاز مبرم به ازدواج داشته باشد، یا همسر مناسبی برای دختر پیدا شده که شرعاً و عرفاً هم کفو اوست و پدر و جد پدری، بدون جهت مانع می شوند و سخت گیری می کنند، لازم نیست از پدر و جد پدری اجازه بگیرد.
اما این که چرا اسلام اجازۀ پدر را شرط دانسته است؟ استاد شهید مطهری (ره)در این باره می فرماید: فلسفۀ این که دوشیزگان لازم است یا لااقل خوب است بدون موافقت پدران با مردی ازدواج نکنند ناشی از این نیست که دختر قاصر شناخته شده و از لحاظ رشد اجتماعی کمتر از مرد بحساب آمده است. اگر به این جهت بود چه فرقی است میان بیوه و دوشیزه که بیوه شانزده ساله نیازی به موافقت پدر ندارد و دوشیزه هجده ساله طبق این قول نیاز دارد. بعلاوه اگر دختر از نظر اسلام در ادارۀ کار خودش قاصر است چرا اسلام به دختر بالغ رشید استقلال اقتصادی داده است و معاملات چند صد میلیونی او را صحیح و مستغنی از موافقت پدر یا برادر یا شوهر می داند؟ این مطالب فلسفۀ دیگری دارد که به گوشه ای از روانشناسی زن و مرد مربوط است. مربوط است به حس شکارچی گری مرد از یک طرف و به خوش باوری زن نسبت به وفا و صداقت مرد از طرف دیگر .مرد بنده شهوت است و زن اسیر محبت. آنچه مرد را می لغزاند و از پا در می آورد شهوت است، و زن باعتراف روانشناسان صبر و استقامتش در مقابل شهوت از مرد بیشتر است. اما آن چیزی که زن را از پا در می آورد و اسیر می کند اینست که نغمۀ محبت، صفا، وفا و عشق از دهان مردی بشنود .خوش باوری زن در همین جاست .زن مادامی که دوشیزه است و هنوز صابون مردان به جامه اش نخورده است، زمزمه های محبت مردان را بسهولت باور می کند. پروفسور ریک، روانشناس آمریکائی می گوید : بهترین جمله ای که یکمرد می تواند به زنی بگوید، اصطلاح عزیزم ، تو را دوست دارم است. همو می گوید: خوشبختی برای یک زن یعنی بدست آوردن قلب یکمرد و نگهداری او برای تمام عمر رسول اکرم (ص)، آن روانشناس خدائی، این حقیقت را چهارده قرن پیش به وضوح بیان کرده است. آن حضرت می فرماید: سخن مرد به زن که تو را دوست دارم، هرگز از دل زن بیرون نمی رود
مردان شکارچی از این احساس زن همواره استفاده می کنند. دام عزیزم ،از عشق تو می میرم برای شکار دخترانی که دربارۀ مردان تجربه ای ندارند بهترین دامها است. اینجاست که لازم است دخترِ مرد ناآزموده، با پدرش که از احساسات مردان بهتر آگاه است و پدران جز در شرایط استثنائی برای دختران خیر و سعادت می خواهند مشورت کند و لزوما موافقت او را جلب کند. در اینجا قانون به هیچ وجه زن را تحقیر نکرده است، بلکه دست حمایت خود را روی شانه او گذاشته است. اگر اختیار ازدواج بدست خود دختران باشد و موافقت پدر را شرط صحت ازدواج بدانیم آنهم بشرط این که پدر سوء نیت یا کج سلیقگی خاصی که مانع ازدواج دختر بشود نداشته باشد چه عیبی دارد و چه منافاتی با اصل آزادی انسانها دارد؟ این یک احتیاط و مراقبتی است که قانون برای حفظ زن ِِ تجربه نکرده، کرده است و ناشی از نوعی سوء ظن بطبیعت مرد است.
با این توضیحات استاد، یکی از حکمت های مهم این حکم روشن شد که ممکن است در اینجا علت ها و حکمت های دیگری نیز وجود داشته باشد.
در پایان به این نکته توجه می دهیم که جوانان و مخصوصا دختران جوان باید از مشکلات بزرگی که بسیاری از جوانان را گرفتار کرده است عبرت بگیرند. چه بسیار جوانانی که در بهار زندگی خود با عشقی خالص دل به هم بستند و بعد از مدتی با فرو نشستن هیجان شدیدشان با زندگی واقعی و آینده ای مبهم روبرو شدند. باید مراقب بود به دلیل خواسته های عجولانه یک عمر زندگی با صفا و صمیمیت در آغوش گرم یک خانواده مستحکم و همیشگی را از دست نداد.
در این میان حضرت آیت الله العظمی نوری همدانی می فرماید: بنا بر أقوی اجازه پدر یا جدّ پدری لازم نیست، هر چند که بهتر آن است که بدون نظر و اجازۀ آنها اقدام به ازدواج نکند. ولی ازدواج باکره ای که به حدّ رشد و تشخیص مصلحت نرسیده است، بدون اجازه پدر یا جدّ، صحیح نیست
پس همان طور که ملاحظه می فرمائید برخی از مراجع رشیده بودن دختر را کافی نمی دانند، و اذن پدر را به آن ضمیمه می کنند، اما عده ای آن را کافی می دانند.
رشیده به دختری گفته می شودکه مصلحت خود را تشخیص می دهد و به دور از فشار، هیجانات و تحریکات شهوانی تصمیم می گیرد و به آینده ی خود و خانواده و حیثیت خانوادگی توجه دارد. اما دختری که از بلوغ عقلی برخوردار نیست و نمی تواند راجع به آینده تصمیم بگیرد و خیر و صلاح خود و خانواده اش را نمی داند، هر چند سنّش زیاد باشد، رشیده نخواهد بود و بدون اذن پدر یا جد پدری نمی تواند ازدواج کند.
گفتنی است اکثر فقها (از جمله آنانی که اجازه پدر را شرط می دانند) در این مسئله اتفاق نظر دارند در مواردی که پدر و جدّ پدری غایب باشند به طوری که نشود از آنان اجازه گرفت و دختر نیاز مبرم به ازدواج داشته باشد، یا همسر مناسبی برای دختر پیدا شده که شرعاً و عرفاً هم کفو اوست و پدر و جد پدری، بدون جهت مانع می شوند و سخت گیری می کنند، لازم نیست از پدر و جد پدری اجازه بگیرد.
اما این که چرا اسلام اجازۀ پدر را شرط دانسته است؟ استاد شهید مطهری (ره)در این باره می فرماید: فلسفۀ این که دوشیزگان لازم است یا لااقل خوب است بدون موافقت پدران با مردی ازدواج نکنند ناشی از این نیست که دختر قاصر شناخته شده و از لحاظ رشد اجتماعی کمتر از مرد بحساب آمده است. اگر به این جهت بود چه فرقی است میان بیوه و دوشیزه که بیوه شانزده ساله نیازی به موافقت پدر ندارد و دوشیزه هجده ساله طبق این قول نیاز دارد. بعلاوه اگر دختر از نظر اسلام در ادارۀ کار خودش قاصر است چرا اسلام به دختر بالغ رشید استقلال اقتصادی داده است و معاملات چند صد میلیونی او را صحیح و مستغنی از موافقت پدر یا برادر یا شوهر می داند؟ این مطالب فلسفۀ دیگری دارد که به گوشه ای از روانشناسی زن و مرد مربوط است. مربوط است به حس شکارچی گری مرد از یک طرف و به خوش باوری زن نسبت به وفا و صداقت مرد از طرف دیگر .مرد بنده شهوت است و زن اسیر محبت. آنچه مرد را می لغزاند و از پا در می آورد شهوت است، و زن باعتراف روانشناسان صبر و استقامتش در مقابل شهوت از مرد بیشتر است. اما آن چیزی که زن را از پا در می آورد و اسیر می کند اینست که نغمۀ محبت، صفا، وفا و عشق از دهان مردی بشنود .خوش باوری زن در همین جاست .زن مادامی که دوشیزه است و هنوز صابون مردان به جامه اش نخورده است، زمزمه های محبت مردان را بسهولت باور می کند. پروفسور ریک، روانشناس آمریکائی می گوید : بهترین جمله ای که یکمرد می تواند به زنی بگوید، اصطلاح عزیزم ، تو را دوست دارم است. همو می گوید: خوشبختی برای یک زن یعنی بدست آوردن قلب یکمرد و نگهداری او برای تمام عمر رسول اکرم (ص)، آن روانشناس خدائی، این حقیقت را چهارده قرن پیش به وضوح بیان کرده است. آن حضرت می فرماید: سخن مرد به زن که تو را دوست دارم، هرگز از دل زن بیرون نمی رود
مردان شکارچی از این احساس زن همواره استفاده می کنند. دام عزیزم ،از عشق تو می میرم برای شکار دخترانی که دربارۀ مردان تجربه ای ندارند بهترین دامها است. اینجاست که لازم است دخترِ مرد ناآزموده، با پدرش که از احساسات مردان بهتر آگاه است و پدران جز در شرایط استثنائی برای دختران خیر و سعادت می خواهند مشورت کند و لزوما موافقت او را جلب کند. در اینجا قانون به هیچ وجه زن را تحقیر نکرده است، بلکه دست حمایت خود را روی شانه او گذاشته است. اگر اختیار ازدواج بدست خود دختران باشد و موافقت پدر را شرط صحت ازدواج بدانیم آنهم بشرط این که پدر سوء نیت یا کج سلیقگی خاصی که مانع ازدواج دختر بشود نداشته باشد چه عیبی دارد و چه منافاتی با اصل آزادی انسانها دارد؟ این یک احتیاط و مراقبتی است که قانون برای حفظ زن ِِ تجربه نکرده، کرده است و ناشی از نوعی سوء ظن بطبیعت مرد است.
با این توضیحات استاد، یکی از حکمت های مهم این حکم روشن شد که ممکن است در اینجا علت ها و حکمت های دیگری نیز وجود داشته باشد.
در پایان به این نکته توجه می دهیم که جوانان و مخصوصا دختران جوان باید از مشکلات بزرگی که بسیاری از جوانان را گرفتار کرده است عبرت بگیرند. چه بسیار جوانانی که در بهار زندگی خود با عشقی خالص دل به هم بستند و بعد از مدتی با فرو نشستن هیجان شدیدشان با زندگی واقعی و آینده ای مبهم روبرو شدند. باید مراقب بود به دلیل خواسته های عجولانه یک عمر زندگی با صفا و صمیمیت در آغوش گرم یک خانواده مستحکم و همیشگی را از دست نداد.