31-12-2014، 11:32
._.
یادت باشد غم برای خوردن زیاد داشتم...
تو هم برایم لقـمه گرفتی!!!!
اونقدر حالم این روزا بده که حوصله خودمم ندارم چه برسه وبلاگم...
اما آخرشم هرچی تنهاتر میشم بیشتر یاد اینجا می افتم...
انگار تنها جائیه که دارم...
کاش میشد دستامو بذارم تو جیبمو تا صبح تو خیابونا راه برم...
کاش میشد به جای این همه بغض ، بلند بلند گریه کنم...
کاش یکی بود باهاش حرف بزنم...
کاش یکی بود میپرسید لعنتی چه مرگته؟...
همش کاش...کاش... کاش...
لعنت به این زندگی...
آزمون این روزهای مردان سرزمین من، قیمت مرغ و میوه است.
همان مردانی که هشت سال با دست خالی جنگیدندو سر بلند به خانه آمدند.
امروز سرافکنده از اهل وعیال پیاده رو ها را آنقدر میروند تا گم شوند.
خدایا،مردان در سکوت پیر میشوند و در خاموشی اشک میریزند،آنها را به مرغی امتحان مکن...
دوباره ماه رمضان شد و این سوالم بی جواب است :
که خدایا !
فرو دادن اینهمه بغض روزه رو باطل نمیکند؟!
می گویند :عشق آن است که به او نرسی !
و من می دانم چرا ؟!
زیرا در روزگار من.........
کسی نیست که زنانه عاشق شود ،
و مردانه بایستد...
و من می دانم چرا ؟!
زیرا در روزگار من.........
کسی نیست که زنانه عاشق شود ،
و مردانه بایستد...
دلـتـنـگی یـعـنـی
کنار کسی که دوستش داری باشی
امـا بـدونــی کـه رفـتـنـیـه . . .
هـــروقت کـم می آورم...
مـی گـــویم : اصـــلا مهـم نیـــست...
امـا تو خـــوب مـیدانی
نبـودنــــت چقـــدر بـرایــم مهـم اسـت... !
من به مردی وفا نمودم و او پشت پا زد به عشق و امیدم
هر چه دادم به او حلالش باد
غیر از آن دل که مفت بخشیدم.................................
فروغ فرخزاد
روزی بودنــم آرزو میشـــــود که من دیگــــر نیستم...
آن روز جای من خــــوب است و حـــــال تـو خــــراب...
روزگاری است سیگارم دلم را می زند ، میلی ندارم ...
اما بی انصافی است آنطور که تو مرا ترک کردی ، ترکش کنم!
دلی در سینه ی نحیفش با هر پک می تپد !!
اعتراف می کنم هیچگاه سیگارم را ترک نخواهم کرد ... آتش داری ؟؟
اینجا ایران است...
جائی که مردمش صحنه ی بوسیدن دو عاشق را
با نفرت بیشتری تماشا میکنند
تــــــا اعدام یک انســـــــــــــان...