31-12-2014، 9:53
پروردگارا
داده هایت ، نداده هایت و گرفته هایت را شکر می گویم
چون داده هایت نعمت ، نداده هایت حکمت و گرفته هایت امتحان است.

بعد از مرگم مرا در تابوت سیاهی بگذارید تا مردم بدانند هر چه سیاهی در این دنیا بوده، من کشیده ام و دستانم را از تابوت بیرون بگذارید که بدانند به آرزویم نر سیده ام و با دستان خالی از این دنیا رفته ام و چشم هایم را باز بگذارید تا مردم بدانند چشم انتظار بوده ام و دهانم را باز بگذارید که بدانند حرفهایم تمام نشده است.پاهایم را ببندید تا بدانند در اسارت و غربت مرده ام و بلاخره تابوتم را در جای بلند بگذارید تا باد بوی کفنم را به وطن ببرد و تکه یخی بر مزارم بگذارید که به جای مادرم برایم اشک بریزد.
زیبا ترین کلمه برلب های بشریت کلمه«مادر» وزیبا ترین آوا،
آوای«مادرم» است.این کلمه آکنده از عشق و امید است،
کلمه شیرین و مهر انگیز که از اعماق قلب بر می خیزد
وزیبائی است.مادر همه چیز ماست
مادر آن روح جاودانی است که
لبریز از عشق و
زیبائی است.


سنگ ریزه کوچک مقابل کوه بلند ایستاد و گفت : ای کوه بزرگ لطفا مرا جزیی از وجود خودت کن که سخت تنهایم و باعث شکوه تو خواهم شد .
کوه خندید و با تکبر گفت : تو سنگریزه نادان چه تاثیری برعظمت من خواهی داشت ؟
سنگریزه های سطح کوه از گفته اش دلخور شدند و یکی یکی از کوه جدا شدند . دیری نپایید که از کوه بلند تنها خاطره ای در ذهن دشت باقی ماند.

داده هایت ، نداده هایت و گرفته هایت را شکر می گویم
چون داده هایت نعمت ، نداده هایت حکمت و گرفته هایت امتحان است.

بعد از مرگم مرا در تابوت سیاهی بگذارید تا مردم بدانند هر چه سیاهی در این دنیا بوده، من کشیده ام و دستانم را از تابوت بیرون بگذارید که بدانند به آرزویم نر سیده ام و با دستان خالی از این دنیا رفته ام و چشم هایم را باز بگذارید تا مردم بدانند چشم انتظار بوده ام و دهانم را باز بگذارید که بدانند حرفهایم تمام نشده است.پاهایم را ببندید تا بدانند در اسارت و غربت مرده ام و بلاخره تابوتم را در جای بلند بگذارید تا باد بوی کفنم را به وطن ببرد و تکه یخی بر مزارم بگذارید که به جای مادرم برایم اشک بریزد.
زیبا ترین کلمه برلب های بشریت کلمه«مادر» وزیبا ترین آوا،
آوای«مادرم» است.این کلمه آکنده از عشق و امید است،
کلمه شیرین و مهر انگیز که از اعماق قلب بر می خیزد
وزیبائی است.مادر همه چیز ماست
مادر آن روح جاودانی است که
لبریز از عشق و
زیبائی است.

چون شمع نیمه جان به هوای تو سوختیم
با گریه ساختیم وبه پای تو سوختیم
اشکی که ریختیم به یاد تو ریختیم
عمری که سوختیم برای تو سوختیم

ای شمع آهسته بسوز که شب دراز است
ای اشک آهسته بریز که غم زیاد است

معلمی در کلاس به دانش آموزان گفت:
دو خط موازی رسم کنید
پسرکی دو خط موازی کشید، دو خط نگاهشان در هم گره خورد،قلبشان لرزید.
خط اولی به خط دومی گفت: ما می توانیم با هم باشیم خط دومی سرخ شد و گفت: ما می توانیم با هم زندگی کنیم.
خط اولی گفت: من می شوم خط کنار یک نردبان یا خط کنار یک گلدان،
خط دومی گفت: من می شوم خط کنار یک جاده متروک یا خط کنار یک خانه ی خراب.
چه زیباست پیوند میان دو قلب عاشق
اما ناگهان معلم با صدای بلند گفت:دو خط موازی هرگز به هم نمی رسند،خطها ناراحت شدند چشمانشان پر اشک شد
خط اولی به خط دومی گفت:
بیا از کاغذ خارج شویم و دور دنیا را بگردیم شاید کسی پیدا شد تا راه حلی برای ما پیدا کند خط ها از کاغذ خارج شدند
رفتندو رفتند و رفتند ، تا رسیدن به دکتری ، دکتر گفت: دوایی برای درمان شما ندارم.
نزد فیزیکدان رفتند، گفت: من راه حلی برای تو ندارم
نزد شیمیدان رفتند، گفت: شما دو تا عنصرجدایی نا پذیرهستید
خطها نا امید از همه جا راه خود را گرفتند و رفتند تا رسیدن به صحرایی و نقاشی را دیدند که روبروی بوم خود نشته است
و نقاشی می کند تصمیم گرفتند وارد بوم نقاش شوند و هرگز از آن خارج نشوند...
تا اینکه نقاش با دو خط موازی ریل قطاری را کشید که در غروب آفتاب به یکدیگر رسیدند. 
سنگ ریزه کوچک مقابل کوه بلند ایستاد و گفت : ای کوه بزرگ لطفا مرا جزیی از وجود خودت کن که سخت تنهایم و باعث شکوه تو خواهم شد .
کوه خندید و با تکبر گفت : تو سنگریزه نادان چه تاثیری برعظمت من خواهی داشت ؟
سنگریزه های سطح کوه از گفته اش دلخور شدند و یکی یکی از کوه جدا شدند . دیری نپایید که از کوه بلند تنها خاطره ای در ذهن دشت باقی ماند.
