چقدر مـآندہ تا سقـــوط
از هرچـہ هست غمزدہ تر عاشق من استـ
زن خستـہ از تمام بشر عاشق من استـ
من برگ برگ برگ درختم مقابلش
او ضربـہ ضربـہ ضربـہ تبر عاشق من استـ
مانند مصرعے بـہ غزل، مثل گل بـہ باغ
مانند دخترے بـہ پسر... عاشق من استـ!
این چیزِ داغ چیست اگر مَرد مُردہ استـ؟!
این مَردِ مُردہ کیست اگر عاشق من استـ؟!
زن حدس مے زند چقدر ماندہ تا سقوط
زن فکر مے کند چقدر عاشق من استـ
او عاشق من استـ چرا، کِی، چقدر، تا،
امّا، ولی، چگونه، مگر... عاشق من استـ
فریاد مے زند برو گمشو کثافتـ ...
هرچند مے رسد بـہ نظر عاشق من استـ!!
ترسیــدہ است از اینهمـہ احساس در تنش
یعنے بـہ جاے چند نفر عاشق من استـ؟!
«چشمم بـہ راه تا کـہ خبر مے دهد ز دوستـ *»
او با خبر، بدون خبر عاشق من استـ
من بیت، بیت در همـہ ے شعر مردہ امـ
زن در تمام طول اثر عاشق من استـ