28-12-2014، 13:02
امت فاکس، نویسنده و فیلسوف معاصر، هنگامی که برای نخستین بار به آمریکا رفته بود برای صرف غذا به رستورانی رفت. او که تا آن زمان، هرگز به چنین رستورانی نرفته بود در گوشه ای به انتظار نشست با این نیت که از او پذیرایی شود.clock اما هر چه لحظات بیشتری سپری می شد ناشکیبایی او از اینکه می دید پیشخدمت ها کوچکترین توجهی به او ندارند، شدت گرفت. از همه بدتر اینکه مشاهده می کرد کسانی پس از او وارد شده بودند و در مقابل بشقاب های پر از غذا نشسته و مشغول خوردن بودند.
او با ناراحتی به مردی که بر سر میز مجاور نشسته بود نزدیک شد و گفت: «من حدود بیست دقیقه است که در اینجا نشسته ام بدون آنکه کسی کوچکترین توجهی به من نشان دهد. حالا می بینم شما که پنج دقیقه پیش وارد شدید با بشقابی پر از غذا در مقابلتان اینجا نشسته اید! موضوع چیست؟ مردم این کشور چگونه پذیرایی می شوند؟»
مرد با تعجب گفت: «ولی اینجا سلف سرویس است.» سپس به قسمت انتهایی رستوران جایی که غذاها به مقدار فراوان چیده شده بود، اشاره کرد و ادامه داد: «به آنجا بروید، یک سینی بردارید و هر چه می خواهید، انتخاب کنید، پول آن را بپردازید، بعد اینجا بنشینید و آن را میل کنید!»
امت فاکس، که قدری احساس حماقت می کرد، دستورات مرد را پی گرفت. اما وقتی غذا را روی میز گذاشت ناگهان به ذهنش رسید که زندگی هم در حکم سلف سرویس است.
همه نوع رخدادها ، فرصت ها ، موقعیت ها ، شادی ها ، سرورها و غم ها در برابر ما قرار دارد.
در حالی که اغلب ما بی حرکت به صندلی خود چسبیده ایم و آن چنان محو این هستیم که دیگران در بشقاب خود چه دارند و دچار شگفتی شده ایم که چرا او سهم بیشتری دارد؟ و هرگز به ذهنمان نمی رسد خیلی ساده از جای خود برخیزیم و ببینیم چه چیزهایی فراهم است. سپس آنچه می خواهیم برگزینیم.
در آخر داستان آموزنده “سلف سرویس” ، چند جمله آموزنده از این شخصیت :
عشق، بازیگر است و نقش مهمی ایفا میکند.((امت فاکس))
عشق، همیشه سازنده و ترس، همیشه ویران کننده است.(امت فاکس)
ما بر بستر قهرمانان ذهنی خود رشد میکنیم و بزرگ میشویم.(امت فاکس)
اگر به چیزی یا کسی نفرت بورزید، با حلقه ای کیهانی به او می پیوندید.(امت فاکس)
عشق، همیشه با نوآوری و سازندگی همراه بوده است و ترس با ویرانی.(امت فاکس)
او با ناراحتی به مردی که بر سر میز مجاور نشسته بود نزدیک شد و گفت: «من حدود بیست دقیقه است که در اینجا نشسته ام بدون آنکه کسی کوچکترین توجهی به من نشان دهد. حالا می بینم شما که پنج دقیقه پیش وارد شدید با بشقابی پر از غذا در مقابلتان اینجا نشسته اید! موضوع چیست؟ مردم این کشور چگونه پذیرایی می شوند؟»
مرد با تعجب گفت: «ولی اینجا سلف سرویس است.» سپس به قسمت انتهایی رستوران جایی که غذاها به مقدار فراوان چیده شده بود، اشاره کرد و ادامه داد: «به آنجا بروید، یک سینی بردارید و هر چه می خواهید، انتخاب کنید، پول آن را بپردازید، بعد اینجا بنشینید و آن را میل کنید!»
امت فاکس، که قدری احساس حماقت می کرد، دستورات مرد را پی گرفت. اما وقتی غذا را روی میز گذاشت ناگهان به ذهنش رسید که زندگی هم در حکم سلف سرویس است.
همه نوع رخدادها ، فرصت ها ، موقعیت ها ، شادی ها ، سرورها و غم ها در برابر ما قرار دارد.
در حالی که اغلب ما بی حرکت به صندلی خود چسبیده ایم و آن چنان محو این هستیم که دیگران در بشقاب خود چه دارند و دچار شگفتی شده ایم که چرا او سهم بیشتری دارد؟ و هرگز به ذهنمان نمی رسد خیلی ساده از جای خود برخیزیم و ببینیم چه چیزهایی فراهم است. سپس آنچه می خواهیم برگزینیم.
در آخر داستان آموزنده “سلف سرویس” ، چند جمله آموزنده از این شخصیت :
عشق، بازیگر است و نقش مهمی ایفا میکند.((امت فاکس))
عشق، همیشه سازنده و ترس، همیشه ویران کننده است.(امت فاکس)
ما بر بستر قهرمانان ذهنی خود رشد میکنیم و بزرگ میشویم.(امت فاکس)
اگر به چیزی یا کسی نفرت بورزید، با حلقه ای کیهانی به او می پیوندید.(امت فاکس)
عشق، همیشه با نوآوری و سازندگی همراه بوده است و ترس با ویرانی.(امت فاکس)