23-12-2014، 11:18
نيکسون، پس از نشستن بر کرسي رياست جمهوري ايالات متحده سلاح قاطع خود را در برخورد با حوادث بحرانزايي که امريکا را به مخاطره افکنده بود، سياست خارجي منطقي قرار داد. به گفته کيسينجر وزير امور خارجه، وي سياست خارجي را عنصر کليدي در رفع مشکلات ميدانست. 1 نيکسون به هنگام مسافرت خود به کشورهاي آسيايي، در 25 ژوئيه 1969م در پايگاه نظامي امريکا در جزيره گوام از اقيانوس آرام طي سخناني، راهبرد نوين سياست خارجي خود را مطرح کرد. اين راهبرد، اصطلاحاً با عناوين دکترين نيکسون، دکترين نيکسون ـ کيسينجر، نظريه مشارکت ملي و يا نظريه جايگزيني مورد بررسي قرار گرفته است.
مهمترين مباني فکري و اصول اين دکترين بر موارد ذيل استوار بود:
1. رعايت کليه تعهدات کشورهاي همپيمان از سوي امريکا
بر اين اساس، امريکا به تمامي قراردادها و پيمانهاي نظامي و اقتصادي پيشين با دولتهاي متحد، پايبند بود. نيکسون اين اصل را در سخنراني خود در جزيره گوام مطرح کرد و سپس در گزارش سياست خارجي خود در 18 فوريه 1970 بر آن تأکيد ورزيد. 2
مايک مانسفيلد ــ رهبر اکثريت مجلس سنا ــ در اين باره گفت: «تا آنجا که به آسياييها مربوط شود، امريکا به تعهدات خود پايبند خواهد بود». همچنين، وزير دفاع امريکا در توضيحي به کميته بودجه مجلس نمايندگان گفت: «آسياييها، بدون کمکهاي فني ما توان مقاومت ندارند و ما بايد سهم همکاري خود را بپردازيم». 3
2. تأمين پوشش اتمي براي متحدان يا کشوري که موجوديتش به منافع حياتي و امنيت امريکا بستگي دارد.
نيکسون در اين مورد ميگويد: «امريکا يک سپر دفاعي براي متحدانش که ادامه حيات آنان براي امنيت امريکا و جهان مهم و ضروري است، در برابر يک حکومت هستهاي ايجاد خواهد کرد». 4
3. کمک نظامي بر پايه تعهدات قبلي براي رويارويي با هر گونه تجاوز، به شرط آنکه کشورهاي مورد تجاوز، مسئوليت اصلي دفاع را بپذيرند. 5
اين اصل از مهمترين اصول دکترين نيکسون بود که ساختار سياست خارجي آينده امريکا را در مناطق مختلف جهان، به ويژه خليج فارس ترسيم کرد.
دکترين نيکسون به صراحت اعلام داشت که امريکا به دولتهايي که با خطر روبرو هستند، کمک خواهد کرد و ابزار نظامي لازم را در اختيار آنان خواهند گذاشت. البته اگر ملل ياد شده، خواهان پذيرش مسئوليت تدارک اوليه نيروي انساني لازم براي دفاع خودشان باشند. «ما ميتوانيم با تأمين کمکهاي نظامي و اقتصادي به دوستانمان، کاري کنيم که بتوانند از خويشتن دفاع کنند، بدون آنکه در فکر به دوش کشيدن بار جنگ براي آنها باشيم.» 6
الف. سياست دو ستون
خلاء قدرت در خليج فارس، نخستين ميدان آزمايش جدي را براي نظريه نيکسون پديد آورد. دولت امريکا با درک اوضاع جهاني، در مورد مسائل خليج فارس دو نکته اساسي را مورد توجه قرار داد:
1. احتمال به مخاطره افتادن منافع جهان غرب
2. عدم امکان دخالت مستقيم به عنوان نيروي جايگزين
بنابراين، سياستمداران امريکا با شروع زمزمههاي خروج انگلستان از خليج فارس، بر همکاريهاي منطقهاي تأکيد ورزيدند.
در سال 1968م، مدير کل وقت اداره شبه جزيره عربي، بخش خاور دور در آسياي جنوبي وزارت امور خارجه امريکا در کنفرانسي پيرامون مسائل خاورميانه، چنين عنوان کرد:
رهبران محلي بايد ]بتوانند[ و خواهند توانست بعد از خاتمه نقش تاريخي انگلستان، جاي آنان را بگيرند. امريکا همچنان هر کاري که قادر باشد، براي کمک به آنها انجام خواهد داد. ليکن نميتوان از هيچ گونه نقش ويژهاي براي امريکا در مسائل خليج فارس صحبت کرد. 7
ژوزف سيسکو 8 ــ معاون وقت وزارت امور خارجه امريکا نيز در 26 نوامبر م1968 در يکي از کميتههاي بودجه مجلس سنا، ضمن اشاره به تحولات خليج فارس، اظهار داشت: «کشورهاي واقع در خليج فارس بايد براي تأمين پيشرفت و ثبات منطقه، همکاري کرده، اختلافات فيصله نيافته را خودشان حل و فصل کنند». 9 همچنين، وي طي سخناني در کنگره عنوان کرد: «امريکا قصد ندارد براي دفاع از منافع غرب در خليج فارس، جانشين انگلستان شود. ليکن تصميم گرفته است که به کشورهاي منطقه براي دفاع از خود ياري رساند.» 10
با اين مقدمات، دکترين نيکسون بازتاب خود را بر منطقه خليج فارس با سياست دو ستون (سياست دوقلو) 11 نشان داد. بر اساس اين سياست، دولتهاي ايران و عربستان، به عنوان دو ستون مرکزي در راهبرد نوين امريکا، وظيفه رفع خلاء قدرت را در منطقه خليج فارس و درياي عمان عهدهدار شدند. 12 امريکا با اعطاي کمکهاي همهجانبه اقتصادي و نظامي به اين دو کشور، آنان را به عنوان ابزار و وسيله تأمين امنيت و منافع خود در کل منطقه تقويت ميکرد، بدون آنکه خود احتياجي به حضور مستقيم داشته باشد. نيکسون با اشاره به اين موضوع ميگويد:
رشد اقتصادي و ايجاد اصلاحات در کشورهاي کرانه خليج فارس، يکي از مسائل مهم در حفظ و استقرار امنيت و آرامش منطقه است و دو کشور عربستان و ايران ميتوانند با تلاش متعهدانه خود، آرامش را در خليج تقويت کنند. 13
نيکسون، سپس سياست چهارگانه ذيل را براي منطقه خليج فارس تعيين کرد:
1. همکاري نزديک با ايران و عربستان، به عنوان ستونهاي ثبات در منطقه
2. حضور اندک نظامي امريکا در حد سه کشتي از واحد فرماندهي خاورميانه
3. افزايش فعاليتهاي ديپلماتيک در منطقه و توسعه کمکهاي فنآورانه به آن کشورها
4. ايجاد زمينه براي کاهش توجه کشورهاي کوچک منطقه به انگلستان در جهت تأمين نيازهاي امنيتي آنان. 14
همچنين، ژوزف سيسکو ــ وزير امور خارجه امريکا در سپتامبر 1972، اصول عمده سياست خارجي کشورش را در اين منطقه به قرار ذيل دانست:
1. عدم دخالت در امور داخلي ديگر ملتها
2. تشويق همکاريهاي منطقهاي به منظور نيل به صلح و پيشرفت
3. تشويق کشورهاي دوست، براي پذيرش وظيفه امنيتي خود
4. مبارزه با توسعهطلبي مسکو
5 . تشويق به تبادل کالا، خدمات و فنآوري 15
از ميان اين دو ستون، انتخاب اول با ايران و توان نظامي آن بود و عربستان در درجه دوم و بيشتر از ديدگاه تأمينکننده مالي برنامههاي امنيتي، مورد توجه قرار داشت. عربستان به علل کمي جمعيت، عقبماندگي صنعتي و فقدان سازمانهاي اداري و سياسي مستحکم، با وجود ثروت فراوان و درآمدهاي حاصل از نفت، نميتوانست نيروي اول تأمينکننده منافع جهان غرب باشد. 16 ژوزف سيسکو در اين مورد ميگويد: «نيروي دريايي عربستان سعودي در خارج از آبهاي ساحلي خود، قابليت دفاعي و رزمي چنداني ندارد». 17
اما مهمترين علت اختصاص نقش درجه دوم به عربستان در سياست دو ستون را نيکسون به خوبي مطرح ميسازد: «به هر حال، سعوديها متحد مرموزي به شمار ميروند؛ زيرا بيم آن است که چهبسا در برابر حکومتهاي افراطي عرب، عقبنشيني کنند». 18 با وجود اين، حضور عربستان در سياست نيکسون علاوه بر اينکه اعراب را نسبت به همکاري با اين طرح، راضي و خوشبين ميساخت، 19 متضمن اين فرضيه نيز بود که منافع ايران و دولتهاي عرب کرانه جنوبي خليج فارس با يکديگر مطابقت و سازگاري دارد. 20
بدين ترتيب، رژيم پهلوي به عنوان ستون اصلي دکترين نيکسون، جايگاه ژاندارمي منطقه خليج فارس و درياي عمان را به خود اختصاص داد. دولتمردان ايران که در تاريخ 19 آذرماه 1346 / 30 نوامبر 1967، به سرعت و با اشتياق بسيار، اين وظيفه را پذيرفتند. شاه که در سال 1328 طي تلگرافي به حسين علاء سفير ايران در واشنگتن اعلام کرده بود :«اگر آمريکا کمک نظامي نکند من مسئوليت استقلال ايران را نخواهم داشت» 21
با اتکاء بر درآمدهاي نفتي و حمايتهاي همهجانبه آمريکا خود را آماده پذيرفتن وظيفه ژاندارمي منطقه کرده بود.
شاه در مصاحبه با يک مجله امريکايي در 30 دي ماه 1347 / 20 ژانويه 1967م، اظهار داشت: «در خليج فارس، جايي براي قدرتهاي بزرگ نيست. پس از خروج بريتانيا از خليج نميخواهيم هيچ قدرت بزرگي سعي کند جاي آن را بگيرد و ايران از پايان يافتن کمکهاي امريکا احساس غرور ميکند». 22
وي همچنين در مصاحبه با يک نشريه انگليسي در 22 شهريور 1348 / 13 سپتامبر 1969م گفت: «هيچ قدرت و نفوذ خارجي ديگري حق ورود به خليج فارس را ندارد و ايران آزادي کشتيراني را تضمين ميکند». 23
و در گفتگويي با خبرگزاري آسوشيتدپرس 24 در 27 مهر 1348 / 1969م عنوان کرد:
«ما از کشورهاي عربي منطقه خليج فارس، خواستار همکاري امنيتي شدهايم. اما در صورتي که آنها همکاري نکنند، دولت ايران خود به تنهايي، مسئووليت امنيت و ثبات منطقه را به عهده خواهد گرفت». 25
سپس ايران به يکسري رايزنيهاي ديپلماتيک در جهت گسترش روابط و رفع اختلافات با دول عرب اقدام کرد. شاه در آبان ماه 1347 به کشورهاي عربستان و کويت مسافرت کرد. پيش از عزيمت، اختلافات ديرينه بين ايران و عربستان سعودي بر سر حدود فلات قاره حل شده بود و دو کشور، موافقتنامهاي را در دوم آبانماه همين سال امضاء کردند. اختلافات بر سر مالکيت دو جزيره فارسي و عربي نيز با تقسيم آن بين طرفين برطرف شد. 26
مشکل عمده و ريشه اختلافات و تنشهاي ميان ايران و اعراب، مسئله مجمعالجزاير بحرين بود که بر اساس سوابق تاريخي و اسناد مستند و قانوني در تملک ايران بود. شاه طي ديداري از هند در ژانويه 1969م، اظهار داشت: «با وجود مخالفت با عملکرد بريتانيا در بحرين، در آنجا به زور متوسل نخواهيم شد». 27 اين سخنان به معني تلاش ايران در جهت رفع اختلافات و استقلال اين جزاير بود. در نتيجه، ويتوريو گوييچاردي 28 ــ نماينده دبيرکل وقت سازمان ملل متحد (اوتانت) به بحرين مسافرت کرد و بر اساس برنامه او، ساکنان اين جزيره ميبايست يکي از موارد ذيل را انتخاب ميکردند:
الف. اتحاد با ايران
ب. حمايت بريتانيا از آنان به روال گذشته
ج. استقلال
از ميان اين موارد، سومي مورد پذيرش قرار گرفت و دولت ايران نيز يک ساعت پس از اعلام اين موضوع، استقلال بحرين را به رسميت شناخت. 29
يکي از رسانههاي ارتباط جمعي رسمي و وابسته به سياست نظامي و خارجي ايران، استقلال بحرين را چنين تجزيه و تحليل کرد:
سياست ايران بر اين مبنا بود که پس از خروج نيروهاي انگليسي از منطقه خليج فارس، قدرت مطلقه شود. مبارزه براي بازپسگيري بحرين، در اصل چون خاري در برابر اين ]خطمشي[ بود و ايران نميتوانست در عين حالي که مشغول مبارزه با بحرين است، راه دوستي خود را با ساير کشورها و واحدهاي سياسي خليج هموار کند. 30
ايران به همين صورت، استقلال قطر را نيز در 10 شهريور ماه 1350 به فوريت به رسميت شناخت. در 9 آذر ماه 1350، جزاير سهگانه ابوموسي، تنب کوچک و تنب بزرگ که از لحاظ قانوني جزيي از خاک ايران محسوب ميشد، در اختيار ايران قرار گرفت. 31
ايران پس از الحاق مجدد جزاير سهگانه، تشکيل فدراسيون شيوخ خليج فارس يا امارات متحده عربي را در 11 آذرماه 1350 به سرعت به رسميت شناخت و همين امر شايعههاي متعددي را در مورد معامله پنهاني بين ايران، بريتانيا و امريکا، درباره استقلال بحرين، به رسميت شناختن امارات متحده عربي و مسئله جزاير سهگانه، به وجود آورد. 32
ايران، همچنين از يک سو در تلاش براي گسترش روابط منطقهاي و کاهش تنشها و اختلافات با اعراب، ضمن نکوهش عملکرد توسعهطلبانه اسرائيل در جنگ ژوئن 1967، روابط ديپلماتيکي را با مصر در 7 شهريور 1349 برقرار کرد که با مرگ جمال عبدالناصر و به قدرت رسيدن انور سادات به اوج خود رسيد. 33 و از سوي ديگر، با درک ارتباط امنيت خليج فارس با درياي عمان و اقيانوس هند در دراز مدت، از قطعنامه 2832 سازمان ملل در 16 دسامبر 1971، مبني بر اينکه اقيانوس هند به عنوان يک منطقه صلح و عاري از حضور ابرقدرتها باشد، حمايت کرد. 34
وظايف امنيتي ايران به تدريج در جهت ايجاد پوشش امنيتي براي منافع غرب در منطقه خليج فارس با تکيه بر جريان مستمر نفت، مبارزه با اهداف توسعهطلبانه شوروي، برخورد با حکومتهاي افراطي ضد غرب و حمايت از رهبران محافظهکار عرب بروز يافت.
بدين ترتيب، امريکا با اجراي دکترين نيکسون و سياست دو ستون، ضمن محدود کردن قدرت امپراطوري بريتانيا در اقصي نقاط جهان، به ويژه حوزه خليج فارس که سخت خواستار آن بود، 35 قدرت و توازن و صلح امريکايي 36 را جايگزين قدرت و صلح انگليسي 37 قديمي کرد که آغازي براي دوران تشديد سلطهگرايي و چپاول با حفظ مشروعيت و به وسيله حکومتهاي وابسته در منطقه بود. در اين موازنه قدرت و صلح امريکايي، ايران نقش اول را با دارا بودن شرايط مناسب و آميخته با اهداف غرب ايفاء کرد.
ب. علل و اهداف گزينش ايران در راهبرد منطقهاي امريکا
دکترين نيکسون در کشورهايي به مورد اجرا درآمد که از شايستگي و توانمنديهاي لازم براي حفظ منافع امريکا و جهان غرب برخوردار بودند. ايران بر اساس ملاحظات زير، توانايي اجراي نقش اول را در سياست نوين امريکا دارا بود.
1. موقعيت راهبردي:
يکي از مهمترين شرايط انتخاب، برخورداري همپيمان منطقهاي از موقعيت راهبردي در حوزه مورد نظر بود. 38 تلفيقي از نفت در جنوب و کمونيست شوروي در شمال، مفاهيم آشکار و بنيادي در اهميت راهبردي ايران، محسوب ميشد. ايران نسبت به ديگر کشورهاي منطقه، تنها کشوري بود که بر خليج فارس اشراف کامل داشت. در حالي که در ساحل جنوبي آن، کشورهاي متعدد کوچک و ناتوان عرب قرار داشتند. اين وضعيت بدان مفهوم بود که ايران بيش از ساير دولتهاي منطقه ميتوانست در کنترل خليج فارس موثر باشد.
بنابراين، هر گونه تصميم سياسي يا موضعگيري نظامي در ارتباط با وضعيت منطقه، ميبايست به طور انحصاري از سوي رژيم شاه اتخاذ ميشد. اما با واگذاري اين وظيفه به شيوخ خليج فارس، امريکا ميبايست براي پيشبرد راهبرد خود، با شش کشور عرب هماهنگي برقرار ميکرد. ضمن آنکه ايران از لحاظ جغرافيايي در مرز جنوبي اتحاد شوروي واقع شده بود که بر ارزش راهبردي آن ميافزود.
اهميت راهبردي ايران از پايان جنگ دوم بينالملل و شروع جنگ سرد در برنامههاي امريکا افزايش يافت. رؤساي ستاد مشترک نيروهاي مسلح امريکا در 11 اکتبر 1946م، ضمن تأکيد بر اهميت موقعيت ايران اعلام داشتند:
حمايت از ايران براي حفظ منافع ملي امريکا ضروري است. ايران يک مانع طبيعي در برابر نفوذ شوروي به منابع نفت خاورميانه است و با تقويت و حمايت از اين کشور در واقع، امريکا منابع نفتي خود را در عربستان حفظ و حراست ميکند. 39
در راهبرد دفاع از پيرامون آيزنهاور 40 نيز ايران، همچنان اهميت و جايگاه ممتاز خود را در برنامههاي فرامرزي ايالات متحده حفظ کرد. 41
بر اساس نظرات جاشوا اپستين 42 ــ پژوهشگر در امور نظامي ــ با استناد به مدارک متعدد منتشر شده ناتو، پنتاگون و دستگاه نظامي شوروي در پنجاه سال گذشته، ايران به شکل حيرتآوري در سياستهاي نظامي امريکا نقش محوري داشت. چنانکه حتي استفاده از انفجار محدود هستهاي در ايران و حمله به اهداف شوروي نيز براي دفاع از آن مورد نظر بود. 43
هارولد براون 44 ــ وزير دفاع پيشين امريکا در مقايسهاي ميان تصرف ايران و اروپا از سوي شوروي عنوان کرد که امتياز به دست آمده از ايران، به همان اندازه اروپا، بزرگ خواهد بود؛ زيرا کنترل نفت خليج فارس، تسلط بر اروپاي غربي و ژاپن را امکانپذير خواهد کرد. 45
ايران مرکز کمربند امنيتي پيرامون شوروي محسوب ميشد و آن را با کمک پيمان سنتو استحکام ميبخشيد. ايران همچنين وظيفه اتصال پيمان ناتو با سنتو را بر عهده داشت. اين زنجيره دفاعي به منظور جلوگيري از توسعه کمونيسم از اروپاي غربي و شمال مديترانه، شروع و به موازات هم به منتهياليه جناح شرقي در ترکيه و از طريق ايران و پاکستان به جنوب شرقي آسيا منتهي ميشد. 46
نيکسون، ضمن اشاره به اهميت راهبردي ايران گفت: «اگر خطي ژئوپولتيک ميان خاورميانه رسم شود، آن خط مستقيماً از عربستان، ايران، امارات و تنگه هرمز عبور خواهد کرد.» 47 برژينسکي ــ طراح برجسته سياست خارجي امريکا ــ نيز تضعيف ايران و خليج فارس را سبب تسلط شوروي حتي بر اروپا و شرق آسيا ميدانست. 48
در نهايت، شاه با درک موقعيت راهبردي ايران و اهميت آن براي جهان غرب، به منظور پيشبرد اهداف درون و برونمرزي خود بر آن تأکيد کرد. او در مصاحبهاي در 17 بهمن 1340 گفت:
امريکا بايد در ارزيابي ارزش سوقالجيشي ايران تجديدنظر کند و مسلم سازد که ايران و ساير نقاط حساس در جنگ سرد فعلي به بوته فراموشي سپرده نخواهند شد. ايران بالنسبه از برلين يا آفريقا براي امريکا، حساس و ارزشمندتر است و افتادن ايران به دامان کمونيسم براي وحدت جهاني خطرناک است. 49
2. مبارزه با نفوذ و توسعه اتحاد شوروي در منطقه خليج فارس
خروج نيروهاي انگلستان از خليج فارس که مهمترين مانع در گسترش فعاليتهاي شوروي در اين منطقه بود، امريکا را سخت دچار مشکل ساخت. هنوز بيش از دو ماه از خروج انگيس سپري نشده بود که عناصري از نيروي دريايي شوروي در مارس، 1968 تردد خود را در اقيانوس هند شروع کردند. 50 در حالي که تا اين زمان، فعاليتهاي مسکو در آبهاي اقيانوس هند، تنها به يک برنامه تحقيقاتي اقيانوسشناسي محدود ميشد. 51
شوروي از بهار سال 1969 به بعد، حضور ناوگان دريايي خود را در اقيانوس هند دائمي کرد. 52 اين امر به معني تشديد بحران و احتمال مسابقه تسليحاتي بين ابرقدرتها در منطقه بود. در حالي که با توجه به روند تنشزدايي، تلاشي همهجانبه به منظور کاهش اختلافات و برخوردها صورت ميگرفت. احتمال توسعه قدرت شوروي در منطقه خليج فارس و درياي عمان که به لحاظ نظري، شعبهاي از اقيانوس هند است، 53 لزوم توجه به يک نيروي سوم بومي را که بتواند خارج از رقابتهاي تسليحاتي ابرقدرتها، مانع از نفوذ بيشتر شوروي شود، شدت بخشيد. بدين ترتيب، امريکا رژيم شاه را براي ايجاد سپر دفاعي در مقابل اهداف مسکو نسبت به خليج فارس، شايسته دانست. در نتيجه، ايران نيز فعاليتهاي شوروي را در منطقه به دقت زير نظر گرفت. يکي از سران بلندپايه نظامي رژيم شاه، نتايج و پيامدهاي حضور شوروي در منطقه را اينگونه تحليل کرد:
1. حضور پرتردد شوروي بين عدن و سنگاپور
2. احتمال جايگزيني بعد از انگلستان و تبديل به عامل بالقوهاي براي اعمال نفوذ در شبهجزيره عربستان و خليج فارس نفتخيز
3. امکان و قابليت بيشتر کمونيسم براي صدور سلاح و وسايل به حکومتهاي محلي همپيمان و يا عوامل و عناصر شورشي به منظور تأمين مقاصد براندازي و يا تضعيف قدرتهاي منطقهاي 54
3. تحولات خاورميانه؛ تثبيت حاکميت مجدد امريکا
گسترش جنبشهاي مليگرا، ناصريسم و ظهور دولتهاي عرب راديکال در دهه 60-1950م، پايههاي تسلط امريکا را در خاورميانه، لرزان و صحنه را به نفع رقيب سنتي، يعني شوروي دگرگون ساخته بود. حضور اسرائيل که وظيفه مبارزه با دولتهاي عرب تندرو را بر عهده داشت، نهتنها استقرار حاکميت و آرامش به نفع امريکا را در منطقه ايجاد نکرد، بلکه ناآرامي و تشنج را افزايش داد، جنبشهاي آزاديبخش را ريشهدارتر کرد و از همه مهمتر، به احساسات خصمانه عليه غرب در بين تودههاي عرب دامن زد. 55
کشورهاي عرب، امريکا و جهان غرب را مسئول و حامي اقدامات تجاوزکارانه اسرائيل ميدانستند که اين امر، موجب توسعه نقش سياسي، اقتصادي و نظامي شوروي در خاورميانه شد. 56
ايران با بررسي تحولات خاورميانه تلاش کرد که از آن در سياست منطقهاي خود استفاده کند. شاه در مصاحبهاي با روزنامه واشنگتن پست 57 در 7 تيرماه 1345 / 28 ژوئن 1966م گفت:
ايران در خليج فارس بايد آماده دفاع باشد؛ چرا که جمال عبدالناصر ميخواهد پس از تخليه انگلستان از عدن، نيروهاي خود را از يمن به طرف شبهجزيره عربستان و شيخنشينهاي خليج فارس بکشاند. 58
شاه همچنين طي مصاحبهاي با خبرگزاري آلمان در 21 ارديبهشت 1346 / 11 آوريل 1967م تأکيد کرد که ايران، حضور ناصر را در خليج فارس تحمل نميکند. 59 خشم و نفرت ملت عرب نسبت به امريکا و اسرائيل، ايران را در حقيقت به بهترين و مهمترين همپيمان براي آنان تبديل کرد. نقش ايران از دو ديدگاه براي امريکا اهميت داشت:
1. ايران، کشوري عربي محسوب نميشد و در نتيجه، در مسائل پيچيده اعراب و اسرائيل نيز درگير نبود.
2. ايران کشوري اسلامي بود و ميتوانست تحت لواي دين، ضمن تأثيرگذاري بر اعراب مسلمان، به تثبيت منافع غرب نيز کمک کند.
ايران با دارا بودن اين ويژگيهاي خاص در دوران جنگ اعراب و اسرائيل به فروش نفت و رابطه با اسرائيل ادامه داد و پس از جنگ 1967م و به مخاطره افتادن جان اتباع غربي، تهران به عنوان امنترين پايتخت خاورميانه به اقرار کارشناسان اروپايي، از آنان پذيرايي کرد. در واقع، ايران به تثبيت منافع امريکا ميپرداخت.
4. ثبات و آرامش داخلي
دولت امريکا در پيريزي راهبرد منطقهاي خود، همواره در جستجوي متحداني بود که براي تداوم قدرت خود از ثبات و امنيت لازم برخوردار باشند. به عبارت ديگر، واشنگتن نميتوانست در دکترين نوين خود به همپيماناني متکي باشد که شرايط داخلي آنان، به سادگي دستخوش ناآرامي شود و يا به دليل درگيري با مشکلات، نتوانند به منافع غرب خدمت کنند.
از ديدگاه استراتژيستهاي امريکا، ايران در اوايل دهه 1350ش / 1970م داراي اين ويژگيهاي مهم و ثبات کامل بود و در صورت بروز خطرات داخلي، شاه ميتوانست بر اوضاع کشور مسلط شود. در حالي که شيوخ عرب از ثبات و امنيت لازم براي بر عهده گرفتن اين مأموريت در منطقه برخوردار نبودند. 60
مجموعه رويدادهايي همچون سرکوب جنبش اسلامي مردم ايران در 15 خرداد 1342؛ اجراي انقلاب سفيد، کاهش تدريجي فشارهاي امريکا بر ايران درباره اجراي برنامهاي براي پيشرفت کندي در دوران رياست جمهوري جانسون؛ افزايش کمکهاي اقتصادي و نظامي به ايران و؛ کابينههاي امير اسدالله علم و اميرعباس هويدا ثبات و آرامشي نسبي را براي رژيم شاه به ارمغان آورد. به طوري که حکومت پهلوي دوم در اوايل دهه 1350ش / 1970م در خشنترين و در عين حال، قويترين شکل خود به سر ميبرد و مجموعهاي از سازمانهاي امنيتي و ابزار نظامي، اين امر را تشديد ميکرد.
شاه در راستاي نمايش آرامش داخلي و تثبيت پايههاي رژيم، سفرهاي گوناگوني به اقصي نقاط جهان، از جمله مسافرت به دور شرق اروپا در سال 1344 شامل يوگسلاوي، بلغارستان، لهستان، مجارستان و روماني و همچنين، سفرهايي به برزيل، آرژانتين، کانادا، اتريش، آلمان غربي، انگلستان و به ويژه امريکا انجام داد تا حکومت خود را شايسته لقب جزيره ثبات نشان دهد. 61
5 . سياست خارجي توسعهطلبانه شاه
محمدرضا پهلوي، اشتياق فراواني به اجراي نقش سرپرستي و حاکميت سياسي و نظامي بر پيرامون خود داشت. تأکيد دکترين نيکسون در مشارکت جمعي و سياست دو ستون، جاهطلبيهاي شخصي شاه را اجتنابناپذير ساخت. هدف عمده شاه، تثبيت پايههاي حکومت، گسترش تواناييهاي خود به خارج مرزها و داشتن يک نقش بينالمللي بود. و تمامي اينها نيز در سايه تأمين منافع غرب و وابستگي به آمريکا تأمين ميشد.
تاجگذاري شاه در سال 1346ش و لقب آريامهر و سپس، مراسم بزرگداشت 2500 سال شاهنشاهي در تخت جمشيد با حضور گسترده رهبران جهان، به ويژه شيوخ خليج فارس نشانگر اين بود که ايران به صحنه سياسي بينالمللي وارد شده و ميبايست بر منطقه خود تأثير بگذارد. 62 شاه در مصاحبه با آرنودو برچگويو 63 ــ سردبير مجله نيوزويک ــ 64 در سال 1973م بر اين امر تأکيد ورزيد:
من در سال 1959 و 1960م در اين باره فکر کردم و به اين نتيجه رسيدم که امريکا نميتواند، مدت زيادي نقش ژاندارم بينالمللي را بازي کند. در سال 1971 با خروج انگليسيها از خليج فارس خلاء پديدار شد. امريکاييها نيز براي اجراي نقش ژاندارمي بيميل بودند؛ ديگر ما چاره نداشتيم. 65
شاه همچنين در مراسم پايان تحصيلي دوره چهاردهم دانشکده ستاد نيروهاي مسلح و دوره هفتم مديريت و امنيت ملي دانشگاه پدافند ملي گفت:
اهميت ايران طوري است که ما چه بخواهيم و چه نخواهيم، مسئووليتهاي منطقهاي و حتي بينالمللي، کمکم به عهده ما محول خواهد شد و سرنوشت اين را ميخواهد که ايران در آينده نزديک، عظمتي به دست آورد که در گذشتههاي دور ما با آن آشنا بوديم. 66
او با افزايش قيمت نفت، اطمينان حاصل کرد که در آينده به يکي از پنج قدرت بزرگ جهان تبديل شده و عنوان منجي جهان سوم را بر خود خواهد نهاد. 67 اقدامات شاه در کمک به رژيمهاي مختلف خليج فارس، خاورميانه و حتي افريقا و اروپا نشانگر حس عظمتطلبي و اشتياق سيريناپذير در قدرت و سلطه بود.
6. پيوندهاي عميق دوستي بين شاه و طراحان راهبرد منطقهاي امريکا
رابطه شاه با نيکسون بسيار نزديک و بر اساس دوستي قديمي شکل ميگرفت. هر دو، همديگر را عميقاً تحسين و پشتيباني ميکردند. نام شاه در فهرست نيکسون از رهبران بزرگ دنيا، هميشه در رديف سوم و يا چهارم بود. نيکسون در اين مورد ميگفت:
من با شاه، زماني که چهل ساله بودم و از عمر وي فقط سي و چهار سال ميگذشت، در تهران ملاقات کردم. او را زيرک، تيزهوش، متين و مؤثر، آرام و نهچندان مطمئن تشخيص دادم. او مستمع خوبي بود. سپس، بارها با هم ديدار کرديم و با هم دوست شديم. در دهه 1960 ميلادي که مسئووليتي نداشتم، چهار بار به تهران سفر کردم. 68
شاه از با استعدادترين زمامداران خاورميانه و بهترين سياستپيشه بود. او زمامدار لايقي بود. شاه متحد کليدي امريکا در خاورميانه و عامل ثبات در منطقه جغرافيايي از مديترانه تا افغانستان شد. 69
به قراري، شاه ايران نيز براي پيروزي نيکسون در انتخابات رياست جمهوري، مبالغي را مستقيم و غيرمستقيم پرداخته بود. 70
طراحان سياست خارجي امريکا، منافع ايران و امريکا را هممرز و قرين يکديگر ميديدند. به گفته کيسينجر، روند سياست امريکا و ايران در تمام مسائل مهم بينالمللي به موازات همديگر بود و بنابراين، به طور متقابل به خطمشيهاي يکديگر استمرار ميبخشيدند. از نظر کيسينجر، شاه از نادرترين رهبران دنيا و يک متحد واقعي و بيچون و چرا و کسي بود که درک او از دنيا، ديدگاههاي امريکا را تقويت ميکرد. 71 او در تقدير از سياستهاي شاه گفته بود:
ايران در ميان کشورهاي منطقه، صرفنظر از اسرائيل، دوستي با امريکا را نقطه آغاز سياست خارجي خود قرار داده بود. نفوذ ايران، همواره در حمايت از ما اعمال ميشد. امکانات و کمکهاي ايران، حتي در برخي از معاملات و قراردادهاي گوشه و کنار جهان باعث تقويت امکانات و کمکهاي خود ما نيز ميشد. او ]شاه[ يکي از بهترين و مهمترين و وفادارترين دوستان ما در جهان بود.
صفحه 1
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مجتبي اميري . «ريچارد نيکسون و رؤياي رهبري امريکا در جهان». اطلاعات سياسي و اقتصادي. سال 8. ش 7 و 8. فروردين و ارديبهشت 1373 .
2. جورج لنچافسکي. رؤساي جمهور امريکا و خاورميانه، از ترومن تا ريگان. ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوي. تهران، البرز، 1373. ص 173 .
3. جنگ بي پايان. ص 338 .
4. رؤساي جمهور امريکا و خاورميانه. ص 173 .
5. گزارش امير ارصلان افشار از سفارت شاهنشاهي ايران در واشنگتن به اردشير زاهدي وزير امور خارجه. به شماره و تاريخ 1349/10/3/823. بايگاني اسناد مؤسسه تاريخ معاصر ايران. سند شماره 693-2-4-72 الف. سند شماره 693-2-4-72-الف. مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران.
6. همان. ص 323-324 .
7. همايون الهي. خليج فارس و مسائل آن. تهران، قومس، 1370. ص 96.
8. Jozeph Sisco
9. خليج فارس و مسائل آن.
10. «امريکا در دفاع خليج فارس درگير نميشود». آيندگان. 18/5/1351. ص 1 .
11. Two Pillar Policy
12. ريچارد نيکسون. فرصت را دريابيم، وظيفه امريکا در جهاني با يک قدرت. ترجمه حسين وصينژاد. تهران، طرح نو، 1371. ص 264 .
13. محمدحسين طباطبائي. روابط ايران و غرب. بيجا، بينا. ص 46 .
14. محمدرضا حافظ نيا. خليج فارس و نقش استراتژيک تنگه هرمز. تهران، سازمان مطالعات و تدوين کتب علوم انساني. 1371. ص 117 .
15. Long. Op. cit. P. 139.
16. يک بستر و دو رويا. ص 456 .
17. لاري باومن، يان کلارک. اقيانوس هند در سياست جهاني. زيرنظر همايون الهي. تهران، قومس، ص 14 .
18. اليويه دلاژ، ژرار گريزبک. توفان خليج. ترجمه اسداله مبشري، محسن مؤيدي. تهران، اطلاعات، ص 200 .
19. باري روبين. جنگ قدرتها در ايران. ترجمه محمود مشرقي. تهران، آشتياني، ص 103 .
20. جان شس کمبل. ابرقدرتها در خليج فارس ـ خليج فارس و اقيانوس هند در سياست بينالملل. ويرايش عباس اميري. تهران، مؤسسه پژوهشهاي سياسي و اقتصادي، 1354. ص 88 .
21. سيروس غني. يادداشتهاي دکتر قاسم غني. تهران، زوار، 1367. ج 4، ص 91.
22. غلامرضا کرباسچي. هفت هزار روز تاريخ ايران و انقلاب اسلامي. تهران، بنياد تاريخ انقلاب اسلامي ايران، 1371. ج 1، ص 352 .
23. همان. ص 374 .
24. Associated Press
25. همان. ص 378 .
26. سيمين صدقياني. «ملاحظاتي چند درباره مسائل سياسي امارات و نظام حقوقي آبهاي خليج فارس». مجله روابط بينالملل. ش 4. پاييز 1354. صص 102-103 .
27. کيهان. 14/10/1347. ص 2 .
28. Vittorio Guiddiardi
29. Zaven, N. Davidian. Iran in the Service of World Peace. University of Isfahan, 1971. P. 129.
30. «ايران و حل مسئله بحرين». مجله ارتش شاهنشاهي. ش 2، 1349. ص 8 .
31. پيروز مجتهدزاده. «نظام دگرگونشونده جهاني و آثارش در منطقه خليج فارس». اطلاعات سياسي و اقتصادي. سال 9، ش 10 و 9، خرداد و تير 1374. ص 43 .
32. Pirouz Mojtahedzadeh. Political Geography of Strait of Hormuz. School of Oriental and African Studies. University of London, p. 19.
33. تاريخ روابط خارجي ايران. ص 238 .
34. مسعود طارم سري و ديگران. روابط ايران و چين. تهران، دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي. 1364. ص 182 .
35. فرصت را دريابيم. ص 63 .
36. Pan- Americana
37. Pan- Britanica
38. سليم الحسني. مباني تفکر رؤساي جمهوري امريکا. ترجمه صالح ماجدي، فرزاد مهدوي. تهران، اطلاعات. ص 81 .
39. جنگ قدرتها در ايران. ص 44 .
40. Eisenhower
41. سياست خارجي امريکا و شاه. ص 165 .
42. Jashoo Epstin
43. جاشوا اپستين. استراتژي و طرحريزي نيروها براي اهداف امريکا در خليج فارس. ترجمه کاوه باسمنجي. تهران، روشنفکران، 1370. صص 8-11 .
44. Harold Brown
45. همان منبع. ص 28 .
46. اسماعيل سهرابي. «علايق استراتژيک و هدفهاي امريکا در خليج فارس و تقويت نظامي کشورهاي عرب منطقه». مجموعه مقالات خليج فارس. تهران، دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي، 1368. ص 337 .
47. جنگ واقعي، صلح واقعي. ص 146 .
48. بيگنيو برژينسکي. در جستجوي امنيت ملي. ترجمه ابراهيم خليلي نجفآبادي. تهران، نشر سفير، 1369. ص 54 .
49. هفت هزار روز. ص 79 .
50. ناصر فربد. «قدرتهاي دريائي امريکا و شوروي در اقيانوس هند». مجله ارتش شاهنشاهي. ش 4. تير ماه 1354. ص 10 .
51. پيروز مجتهدزاده. «افقهاي تازه در خليج فارس و اقيانوس هند». مجله مسائل جهان، سال 4. ش 4. دي ماه 1355. ص 30 .
52. دانشجويان پيرو خط امام. اسناد لانه جاسوسي. شوروي؛ شرق تجاوزگر. بخش 2. ص 113 .
53. مجتهدزاده. «افقهاي تازه در خليج فارس». همان منبع. ص 28 .
54. «قدرتهاي دريايي امريکا و شوروي در اقيانوس هند». ص 11 .
55. محمدحسين طباطبائي. روابط ايران و غرب. بيجا، بينا، 1356. ص 3 .
56. رمام بورل. «روشهاي سياسي کشورهاي عربي ساحلي در منطقه خليج فارس». خليج فارس و اقيانوس هند در سياست بينالملل. ويرايش عباس اميري. تهران، مؤسسه پژوهشهاي سياسي و اقتصادي، 1354. ص 380 .
57. Washington Post
58. هفت هزار روز. ص 267 .
59. همان. ص 391 .
60. مباني تفکر رؤساي جمهوري امريکا. صص 82-83 .
61. مسعود بهنود. از سيد ضياء تا بختيار. تهران، جاويدان، 1369. ص 525 .
62. شمسالدين اميرعلايي. صعود محمدرضا شاه به قدرت يا شکوفايي ديکتاتوري. بيجا، بينا، 1361. ص 366 .
63. Arno de Berchigview
64. News Week
65. آلکسي واسيليف. مشعلهاي خليج فارس. ترجمه سيروس ايزدي. تهران، کتابهاي جيبي، 1358. ص 144 .
66. مجله ارتش شاهنشاهي. ش 7، مهرماه 1354. ص 5 .
67. نيکي. آر. کدي. ريشههاي انقلاب ايران. ترجمه عبدالرحيم گواهي. تهران، قلم، 1369. ص 206 .
68. جنگ واقعي، صلح واقعي. ص 457 .
69. ريچارد نيکسون. رهبران؛ کساني که دنيا را تغيير دادهاند. ترجمه کاظم عمادي. تهران، عطايي. صص 409-11 .
70. محمدعلي کاتوزيان. اقتصاد سياسي ايران. ترجمه محمدرضا نفيسي، کامبيز عزيزي. تهران، پاپيروس، 1368. ص 258 .
71. جيمز. آ. بيل. شير و عقاب؛ روابط بدفرجام ايران و امريکا. ترجمه فروزنده برليان. تهران، فاخته، 1371. ص 279.
مهمترين مباني فکري و اصول اين دکترين بر موارد ذيل استوار بود:
1. رعايت کليه تعهدات کشورهاي همپيمان از سوي امريکا
بر اين اساس، امريکا به تمامي قراردادها و پيمانهاي نظامي و اقتصادي پيشين با دولتهاي متحد، پايبند بود. نيکسون اين اصل را در سخنراني خود در جزيره گوام مطرح کرد و سپس در گزارش سياست خارجي خود در 18 فوريه 1970 بر آن تأکيد ورزيد. 2
مايک مانسفيلد ــ رهبر اکثريت مجلس سنا ــ در اين باره گفت: «تا آنجا که به آسياييها مربوط شود، امريکا به تعهدات خود پايبند خواهد بود». همچنين، وزير دفاع امريکا در توضيحي به کميته بودجه مجلس نمايندگان گفت: «آسياييها، بدون کمکهاي فني ما توان مقاومت ندارند و ما بايد سهم همکاري خود را بپردازيم». 3
2. تأمين پوشش اتمي براي متحدان يا کشوري که موجوديتش به منافع حياتي و امنيت امريکا بستگي دارد.
نيکسون در اين مورد ميگويد: «امريکا يک سپر دفاعي براي متحدانش که ادامه حيات آنان براي امنيت امريکا و جهان مهم و ضروري است، در برابر يک حکومت هستهاي ايجاد خواهد کرد». 4
3. کمک نظامي بر پايه تعهدات قبلي براي رويارويي با هر گونه تجاوز، به شرط آنکه کشورهاي مورد تجاوز، مسئوليت اصلي دفاع را بپذيرند. 5
اين اصل از مهمترين اصول دکترين نيکسون بود که ساختار سياست خارجي آينده امريکا را در مناطق مختلف جهان، به ويژه خليج فارس ترسيم کرد.
دکترين نيکسون به صراحت اعلام داشت که امريکا به دولتهايي که با خطر روبرو هستند، کمک خواهد کرد و ابزار نظامي لازم را در اختيار آنان خواهند گذاشت. البته اگر ملل ياد شده، خواهان پذيرش مسئوليت تدارک اوليه نيروي انساني لازم براي دفاع خودشان باشند. «ما ميتوانيم با تأمين کمکهاي نظامي و اقتصادي به دوستانمان، کاري کنيم که بتوانند از خويشتن دفاع کنند، بدون آنکه در فکر به دوش کشيدن بار جنگ براي آنها باشيم.» 6
الف. سياست دو ستون
خلاء قدرت در خليج فارس، نخستين ميدان آزمايش جدي را براي نظريه نيکسون پديد آورد. دولت امريکا با درک اوضاع جهاني، در مورد مسائل خليج فارس دو نکته اساسي را مورد توجه قرار داد:
1. احتمال به مخاطره افتادن منافع جهان غرب
2. عدم امکان دخالت مستقيم به عنوان نيروي جايگزين
بنابراين، سياستمداران امريکا با شروع زمزمههاي خروج انگلستان از خليج فارس، بر همکاريهاي منطقهاي تأکيد ورزيدند.
در سال 1968م، مدير کل وقت اداره شبه جزيره عربي، بخش خاور دور در آسياي جنوبي وزارت امور خارجه امريکا در کنفرانسي پيرامون مسائل خاورميانه، چنين عنوان کرد:
رهبران محلي بايد ]بتوانند[ و خواهند توانست بعد از خاتمه نقش تاريخي انگلستان، جاي آنان را بگيرند. امريکا همچنان هر کاري که قادر باشد، براي کمک به آنها انجام خواهد داد. ليکن نميتوان از هيچ گونه نقش ويژهاي براي امريکا در مسائل خليج فارس صحبت کرد. 7
ژوزف سيسکو 8 ــ معاون وقت وزارت امور خارجه امريکا نيز در 26 نوامبر م1968 در يکي از کميتههاي بودجه مجلس سنا، ضمن اشاره به تحولات خليج فارس، اظهار داشت: «کشورهاي واقع در خليج فارس بايد براي تأمين پيشرفت و ثبات منطقه، همکاري کرده، اختلافات فيصله نيافته را خودشان حل و فصل کنند». 9 همچنين، وي طي سخناني در کنگره عنوان کرد: «امريکا قصد ندارد براي دفاع از منافع غرب در خليج فارس، جانشين انگلستان شود. ليکن تصميم گرفته است که به کشورهاي منطقه براي دفاع از خود ياري رساند.» 10
با اين مقدمات، دکترين نيکسون بازتاب خود را بر منطقه خليج فارس با سياست دو ستون (سياست دوقلو) 11 نشان داد. بر اساس اين سياست، دولتهاي ايران و عربستان، به عنوان دو ستون مرکزي در راهبرد نوين امريکا، وظيفه رفع خلاء قدرت را در منطقه خليج فارس و درياي عمان عهدهدار شدند. 12 امريکا با اعطاي کمکهاي همهجانبه اقتصادي و نظامي به اين دو کشور، آنان را به عنوان ابزار و وسيله تأمين امنيت و منافع خود در کل منطقه تقويت ميکرد، بدون آنکه خود احتياجي به حضور مستقيم داشته باشد. نيکسون با اشاره به اين موضوع ميگويد:
رشد اقتصادي و ايجاد اصلاحات در کشورهاي کرانه خليج فارس، يکي از مسائل مهم در حفظ و استقرار امنيت و آرامش منطقه است و دو کشور عربستان و ايران ميتوانند با تلاش متعهدانه خود، آرامش را در خليج تقويت کنند. 13
نيکسون، سپس سياست چهارگانه ذيل را براي منطقه خليج فارس تعيين کرد:
1. همکاري نزديک با ايران و عربستان، به عنوان ستونهاي ثبات در منطقه
2. حضور اندک نظامي امريکا در حد سه کشتي از واحد فرماندهي خاورميانه
3. افزايش فعاليتهاي ديپلماتيک در منطقه و توسعه کمکهاي فنآورانه به آن کشورها
4. ايجاد زمينه براي کاهش توجه کشورهاي کوچک منطقه به انگلستان در جهت تأمين نيازهاي امنيتي آنان. 14
همچنين، ژوزف سيسکو ــ وزير امور خارجه امريکا در سپتامبر 1972، اصول عمده سياست خارجي کشورش را در اين منطقه به قرار ذيل دانست:
1. عدم دخالت در امور داخلي ديگر ملتها
2. تشويق همکاريهاي منطقهاي به منظور نيل به صلح و پيشرفت
3. تشويق کشورهاي دوست، براي پذيرش وظيفه امنيتي خود
4. مبارزه با توسعهطلبي مسکو
5 . تشويق به تبادل کالا، خدمات و فنآوري 15
از ميان اين دو ستون، انتخاب اول با ايران و توان نظامي آن بود و عربستان در درجه دوم و بيشتر از ديدگاه تأمينکننده مالي برنامههاي امنيتي، مورد توجه قرار داشت. عربستان به علل کمي جمعيت، عقبماندگي صنعتي و فقدان سازمانهاي اداري و سياسي مستحکم، با وجود ثروت فراوان و درآمدهاي حاصل از نفت، نميتوانست نيروي اول تأمينکننده منافع جهان غرب باشد. 16 ژوزف سيسکو در اين مورد ميگويد: «نيروي دريايي عربستان سعودي در خارج از آبهاي ساحلي خود، قابليت دفاعي و رزمي چنداني ندارد». 17
اما مهمترين علت اختصاص نقش درجه دوم به عربستان در سياست دو ستون را نيکسون به خوبي مطرح ميسازد: «به هر حال، سعوديها متحد مرموزي به شمار ميروند؛ زيرا بيم آن است که چهبسا در برابر حکومتهاي افراطي عرب، عقبنشيني کنند». 18 با وجود اين، حضور عربستان در سياست نيکسون علاوه بر اينکه اعراب را نسبت به همکاري با اين طرح، راضي و خوشبين ميساخت، 19 متضمن اين فرضيه نيز بود که منافع ايران و دولتهاي عرب کرانه جنوبي خليج فارس با يکديگر مطابقت و سازگاري دارد. 20
بدين ترتيب، رژيم پهلوي به عنوان ستون اصلي دکترين نيکسون، جايگاه ژاندارمي منطقه خليج فارس و درياي عمان را به خود اختصاص داد. دولتمردان ايران که در تاريخ 19 آذرماه 1346 / 30 نوامبر 1967، به سرعت و با اشتياق بسيار، اين وظيفه را پذيرفتند. شاه که در سال 1328 طي تلگرافي به حسين علاء سفير ايران در واشنگتن اعلام کرده بود :«اگر آمريکا کمک نظامي نکند من مسئوليت استقلال ايران را نخواهم داشت» 21
با اتکاء بر درآمدهاي نفتي و حمايتهاي همهجانبه آمريکا خود را آماده پذيرفتن وظيفه ژاندارمي منطقه کرده بود.
شاه در مصاحبه با يک مجله امريکايي در 30 دي ماه 1347 / 20 ژانويه 1967م، اظهار داشت: «در خليج فارس، جايي براي قدرتهاي بزرگ نيست. پس از خروج بريتانيا از خليج نميخواهيم هيچ قدرت بزرگي سعي کند جاي آن را بگيرد و ايران از پايان يافتن کمکهاي امريکا احساس غرور ميکند». 22
وي همچنين در مصاحبه با يک نشريه انگليسي در 22 شهريور 1348 / 13 سپتامبر 1969م گفت: «هيچ قدرت و نفوذ خارجي ديگري حق ورود به خليج فارس را ندارد و ايران آزادي کشتيراني را تضمين ميکند». 23
و در گفتگويي با خبرگزاري آسوشيتدپرس 24 در 27 مهر 1348 / 1969م عنوان کرد:
«ما از کشورهاي عربي منطقه خليج فارس، خواستار همکاري امنيتي شدهايم. اما در صورتي که آنها همکاري نکنند، دولت ايران خود به تنهايي، مسئووليت امنيت و ثبات منطقه را به عهده خواهد گرفت». 25
سپس ايران به يکسري رايزنيهاي ديپلماتيک در جهت گسترش روابط و رفع اختلافات با دول عرب اقدام کرد. شاه در آبان ماه 1347 به کشورهاي عربستان و کويت مسافرت کرد. پيش از عزيمت، اختلافات ديرينه بين ايران و عربستان سعودي بر سر حدود فلات قاره حل شده بود و دو کشور، موافقتنامهاي را در دوم آبانماه همين سال امضاء کردند. اختلافات بر سر مالکيت دو جزيره فارسي و عربي نيز با تقسيم آن بين طرفين برطرف شد. 26
مشکل عمده و ريشه اختلافات و تنشهاي ميان ايران و اعراب، مسئله مجمعالجزاير بحرين بود که بر اساس سوابق تاريخي و اسناد مستند و قانوني در تملک ايران بود. شاه طي ديداري از هند در ژانويه 1969م، اظهار داشت: «با وجود مخالفت با عملکرد بريتانيا در بحرين، در آنجا به زور متوسل نخواهيم شد». 27 اين سخنان به معني تلاش ايران در جهت رفع اختلافات و استقلال اين جزاير بود. در نتيجه، ويتوريو گوييچاردي 28 ــ نماينده دبيرکل وقت سازمان ملل متحد (اوتانت) به بحرين مسافرت کرد و بر اساس برنامه او، ساکنان اين جزيره ميبايست يکي از موارد ذيل را انتخاب ميکردند:
الف. اتحاد با ايران
ب. حمايت بريتانيا از آنان به روال گذشته
ج. استقلال
از ميان اين موارد، سومي مورد پذيرش قرار گرفت و دولت ايران نيز يک ساعت پس از اعلام اين موضوع، استقلال بحرين را به رسميت شناخت. 29
يکي از رسانههاي ارتباط جمعي رسمي و وابسته به سياست نظامي و خارجي ايران، استقلال بحرين را چنين تجزيه و تحليل کرد:
سياست ايران بر اين مبنا بود که پس از خروج نيروهاي انگليسي از منطقه خليج فارس، قدرت مطلقه شود. مبارزه براي بازپسگيري بحرين، در اصل چون خاري در برابر اين ]خطمشي[ بود و ايران نميتوانست در عين حالي که مشغول مبارزه با بحرين است، راه دوستي خود را با ساير کشورها و واحدهاي سياسي خليج هموار کند. 30
ايران به همين صورت، استقلال قطر را نيز در 10 شهريور ماه 1350 به فوريت به رسميت شناخت. در 9 آذر ماه 1350، جزاير سهگانه ابوموسي، تنب کوچک و تنب بزرگ که از لحاظ قانوني جزيي از خاک ايران محسوب ميشد، در اختيار ايران قرار گرفت. 31
ايران پس از الحاق مجدد جزاير سهگانه، تشکيل فدراسيون شيوخ خليج فارس يا امارات متحده عربي را در 11 آذرماه 1350 به سرعت به رسميت شناخت و همين امر شايعههاي متعددي را در مورد معامله پنهاني بين ايران، بريتانيا و امريکا، درباره استقلال بحرين، به رسميت شناختن امارات متحده عربي و مسئله جزاير سهگانه، به وجود آورد. 32
ايران، همچنين از يک سو در تلاش براي گسترش روابط منطقهاي و کاهش تنشها و اختلافات با اعراب، ضمن نکوهش عملکرد توسعهطلبانه اسرائيل در جنگ ژوئن 1967، روابط ديپلماتيکي را با مصر در 7 شهريور 1349 برقرار کرد که با مرگ جمال عبدالناصر و به قدرت رسيدن انور سادات به اوج خود رسيد. 33 و از سوي ديگر، با درک ارتباط امنيت خليج فارس با درياي عمان و اقيانوس هند در دراز مدت، از قطعنامه 2832 سازمان ملل در 16 دسامبر 1971، مبني بر اينکه اقيانوس هند به عنوان يک منطقه صلح و عاري از حضور ابرقدرتها باشد، حمايت کرد. 34
وظايف امنيتي ايران به تدريج در جهت ايجاد پوشش امنيتي براي منافع غرب در منطقه خليج فارس با تکيه بر جريان مستمر نفت، مبارزه با اهداف توسعهطلبانه شوروي، برخورد با حکومتهاي افراطي ضد غرب و حمايت از رهبران محافظهکار عرب بروز يافت.
بدين ترتيب، امريکا با اجراي دکترين نيکسون و سياست دو ستون، ضمن محدود کردن قدرت امپراطوري بريتانيا در اقصي نقاط جهان، به ويژه حوزه خليج فارس که سخت خواستار آن بود، 35 قدرت و توازن و صلح امريکايي 36 را جايگزين قدرت و صلح انگليسي 37 قديمي کرد که آغازي براي دوران تشديد سلطهگرايي و چپاول با حفظ مشروعيت و به وسيله حکومتهاي وابسته در منطقه بود. در اين موازنه قدرت و صلح امريکايي، ايران نقش اول را با دارا بودن شرايط مناسب و آميخته با اهداف غرب ايفاء کرد.
ب. علل و اهداف گزينش ايران در راهبرد منطقهاي امريکا
دکترين نيکسون در کشورهايي به مورد اجرا درآمد که از شايستگي و توانمنديهاي لازم براي حفظ منافع امريکا و جهان غرب برخوردار بودند. ايران بر اساس ملاحظات زير، توانايي اجراي نقش اول را در سياست نوين امريکا دارا بود.
1. موقعيت راهبردي:
يکي از مهمترين شرايط انتخاب، برخورداري همپيمان منطقهاي از موقعيت راهبردي در حوزه مورد نظر بود. 38 تلفيقي از نفت در جنوب و کمونيست شوروي در شمال، مفاهيم آشکار و بنيادي در اهميت راهبردي ايران، محسوب ميشد. ايران نسبت به ديگر کشورهاي منطقه، تنها کشوري بود که بر خليج فارس اشراف کامل داشت. در حالي که در ساحل جنوبي آن، کشورهاي متعدد کوچک و ناتوان عرب قرار داشتند. اين وضعيت بدان مفهوم بود که ايران بيش از ساير دولتهاي منطقه ميتوانست در کنترل خليج فارس موثر باشد.
بنابراين، هر گونه تصميم سياسي يا موضعگيري نظامي در ارتباط با وضعيت منطقه، ميبايست به طور انحصاري از سوي رژيم شاه اتخاذ ميشد. اما با واگذاري اين وظيفه به شيوخ خليج فارس، امريکا ميبايست براي پيشبرد راهبرد خود، با شش کشور عرب هماهنگي برقرار ميکرد. ضمن آنکه ايران از لحاظ جغرافيايي در مرز جنوبي اتحاد شوروي واقع شده بود که بر ارزش راهبردي آن ميافزود.
اهميت راهبردي ايران از پايان جنگ دوم بينالملل و شروع جنگ سرد در برنامههاي امريکا افزايش يافت. رؤساي ستاد مشترک نيروهاي مسلح امريکا در 11 اکتبر 1946م، ضمن تأکيد بر اهميت موقعيت ايران اعلام داشتند:
حمايت از ايران براي حفظ منافع ملي امريکا ضروري است. ايران يک مانع طبيعي در برابر نفوذ شوروي به منابع نفت خاورميانه است و با تقويت و حمايت از اين کشور در واقع، امريکا منابع نفتي خود را در عربستان حفظ و حراست ميکند. 39
در راهبرد دفاع از پيرامون آيزنهاور 40 نيز ايران، همچنان اهميت و جايگاه ممتاز خود را در برنامههاي فرامرزي ايالات متحده حفظ کرد. 41
بر اساس نظرات جاشوا اپستين 42 ــ پژوهشگر در امور نظامي ــ با استناد به مدارک متعدد منتشر شده ناتو، پنتاگون و دستگاه نظامي شوروي در پنجاه سال گذشته، ايران به شکل حيرتآوري در سياستهاي نظامي امريکا نقش محوري داشت. چنانکه حتي استفاده از انفجار محدود هستهاي در ايران و حمله به اهداف شوروي نيز براي دفاع از آن مورد نظر بود. 43
هارولد براون 44 ــ وزير دفاع پيشين امريکا در مقايسهاي ميان تصرف ايران و اروپا از سوي شوروي عنوان کرد که امتياز به دست آمده از ايران، به همان اندازه اروپا، بزرگ خواهد بود؛ زيرا کنترل نفت خليج فارس، تسلط بر اروپاي غربي و ژاپن را امکانپذير خواهد کرد. 45
ايران مرکز کمربند امنيتي پيرامون شوروي محسوب ميشد و آن را با کمک پيمان سنتو استحکام ميبخشيد. ايران همچنين وظيفه اتصال پيمان ناتو با سنتو را بر عهده داشت. اين زنجيره دفاعي به منظور جلوگيري از توسعه کمونيسم از اروپاي غربي و شمال مديترانه، شروع و به موازات هم به منتهياليه جناح شرقي در ترکيه و از طريق ايران و پاکستان به جنوب شرقي آسيا منتهي ميشد. 46
نيکسون، ضمن اشاره به اهميت راهبردي ايران گفت: «اگر خطي ژئوپولتيک ميان خاورميانه رسم شود، آن خط مستقيماً از عربستان، ايران، امارات و تنگه هرمز عبور خواهد کرد.» 47 برژينسکي ــ طراح برجسته سياست خارجي امريکا ــ نيز تضعيف ايران و خليج فارس را سبب تسلط شوروي حتي بر اروپا و شرق آسيا ميدانست. 48
در نهايت، شاه با درک موقعيت راهبردي ايران و اهميت آن براي جهان غرب، به منظور پيشبرد اهداف درون و برونمرزي خود بر آن تأکيد کرد. او در مصاحبهاي در 17 بهمن 1340 گفت:
امريکا بايد در ارزيابي ارزش سوقالجيشي ايران تجديدنظر کند و مسلم سازد که ايران و ساير نقاط حساس در جنگ سرد فعلي به بوته فراموشي سپرده نخواهند شد. ايران بالنسبه از برلين يا آفريقا براي امريکا، حساس و ارزشمندتر است و افتادن ايران به دامان کمونيسم براي وحدت جهاني خطرناک است. 49
2. مبارزه با نفوذ و توسعه اتحاد شوروي در منطقه خليج فارس
خروج نيروهاي انگلستان از خليج فارس که مهمترين مانع در گسترش فعاليتهاي شوروي در اين منطقه بود، امريکا را سخت دچار مشکل ساخت. هنوز بيش از دو ماه از خروج انگيس سپري نشده بود که عناصري از نيروي دريايي شوروي در مارس، 1968 تردد خود را در اقيانوس هند شروع کردند. 50 در حالي که تا اين زمان، فعاليتهاي مسکو در آبهاي اقيانوس هند، تنها به يک برنامه تحقيقاتي اقيانوسشناسي محدود ميشد. 51
شوروي از بهار سال 1969 به بعد، حضور ناوگان دريايي خود را در اقيانوس هند دائمي کرد. 52 اين امر به معني تشديد بحران و احتمال مسابقه تسليحاتي بين ابرقدرتها در منطقه بود. در حالي که با توجه به روند تنشزدايي، تلاشي همهجانبه به منظور کاهش اختلافات و برخوردها صورت ميگرفت. احتمال توسعه قدرت شوروي در منطقه خليج فارس و درياي عمان که به لحاظ نظري، شعبهاي از اقيانوس هند است، 53 لزوم توجه به يک نيروي سوم بومي را که بتواند خارج از رقابتهاي تسليحاتي ابرقدرتها، مانع از نفوذ بيشتر شوروي شود، شدت بخشيد. بدين ترتيب، امريکا رژيم شاه را براي ايجاد سپر دفاعي در مقابل اهداف مسکو نسبت به خليج فارس، شايسته دانست. در نتيجه، ايران نيز فعاليتهاي شوروي را در منطقه به دقت زير نظر گرفت. يکي از سران بلندپايه نظامي رژيم شاه، نتايج و پيامدهاي حضور شوروي در منطقه را اينگونه تحليل کرد:
1. حضور پرتردد شوروي بين عدن و سنگاپور
2. احتمال جايگزيني بعد از انگلستان و تبديل به عامل بالقوهاي براي اعمال نفوذ در شبهجزيره عربستان و خليج فارس نفتخيز
3. امکان و قابليت بيشتر کمونيسم براي صدور سلاح و وسايل به حکومتهاي محلي همپيمان و يا عوامل و عناصر شورشي به منظور تأمين مقاصد براندازي و يا تضعيف قدرتهاي منطقهاي 54
3. تحولات خاورميانه؛ تثبيت حاکميت مجدد امريکا
گسترش جنبشهاي مليگرا، ناصريسم و ظهور دولتهاي عرب راديکال در دهه 60-1950م، پايههاي تسلط امريکا را در خاورميانه، لرزان و صحنه را به نفع رقيب سنتي، يعني شوروي دگرگون ساخته بود. حضور اسرائيل که وظيفه مبارزه با دولتهاي عرب تندرو را بر عهده داشت، نهتنها استقرار حاکميت و آرامش به نفع امريکا را در منطقه ايجاد نکرد، بلکه ناآرامي و تشنج را افزايش داد، جنبشهاي آزاديبخش را ريشهدارتر کرد و از همه مهمتر، به احساسات خصمانه عليه غرب در بين تودههاي عرب دامن زد. 55
کشورهاي عرب، امريکا و جهان غرب را مسئول و حامي اقدامات تجاوزکارانه اسرائيل ميدانستند که اين امر، موجب توسعه نقش سياسي، اقتصادي و نظامي شوروي در خاورميانه شد. 56
ايران با بررسي تحولات خاورميانه تلاش کرد که از آن در سياست منطقهاي خود استفاده کند. شاه در مصاحبهاي با روزنامه واشنگتن پست 57 در 7 تيرماه 1345 / 28 ژوئن 1966م گفت:
ايران در خليج فارس بايد آماده دفاع باشد؛ چرا که جمال عبدالناصر ميخواهد پس از تخليه انگلستان از عدن، نيروهاي خود را از يمن به طرف شبهجزيره عربستان و شيخنشينهاي خليج فارس بکشاند. 58
شاه همچنين طي مصاحبهاي با خبرگزاري آلمان در 21 ارديبهشت 1346 / 11 آوريل 1967م تأکيد کرد که ايران، حضور ناصر را در خليج فارس تحمل نميکند. 59 خشم و نفرت ملت عرب نسبت به امريکا و اسرائيل، ايران را در حقيقت به بهترين و مهمترين همپيمان براي آنان تبديل کرد. نقش ايران از دو ديدگاه براي امريکا اهميت داشت:
1. ايران، کشوري عربي محسوب نميشد و در نتيجه، در مسائل پيچيده اعراب و اسرائيل نيز درگير نبود.
2. ايران کشوري اسلامي بود و ميتوانست تحت لواي دين، ضمن تأثيرگذاري بر اعراب مسلمان، به تثبيت منافع غرب نيز کمک کند.
ايران با دارا بودن اين ويژگيهاي خاص در دوران جنگ اعراب و اسرائيل به فروش نفت و رابطه با اسرائيل ادامه داد و پس از جنگ 1967م و به مخاطره افتادن جان اتباع غربي، تهران به عنوان امنترين پايتخت خاورميانه به اقرار کارشناسان اروپايي، از آنان پذيرايي کرد. در واقع، ايران به تثبيت منافع امريکا ميپرداخت.
4. ثبات و آرامش داخلي
دولت امريکا در پيريزي راهبرد منطقهاي خود، همواره در جستجوي متحداني بود که براي تداوم قدرت خود از ثبات و امنيت لازم برخوردار باشند. به عبارت ديگر، واشنگتن نميتوانست در دکترين نوين خود به همپيماناني متکي باشد که شرايط داخلي آنان، به سادگي دستخوش ناآرامي شود و يا به دليل درگيري با مشکلات، نتوانند به منافع غرب خدمت کنند.
از ديدگاه استراتژيستهاي امريکا، ايران در اوايل دهه 1350ش / 1970م داراي اين ويژگيهاي مهم و ثبات کامل بود و در صورت بروز خطرات داخلي، شاه ميتوانست بر اوضاع کشور مسلط شود. در حالي که شيوخ عرب از ثبات و امنيت لازم براي بر عهده گرفتن اين مأموريت در منطقه برخوردار نبودند. 60
مجموعه رويدادهايي همچون سرکوب جنبش اسلامي مردم ايران در 15 خرداد 1342؛ اجراي انقلاب سفيد، کاهش تدريجي فشارهاي امريکا بر ايران درباره اجراي برنامهاي براي پيشرفت کندي در دوران رياست جمهوري جانسون؛ افزايش کمکهاي اقتصادي و نظامي به ايران و؛ کابينههاي امير اسدالله علم و اميرعباس هويدا ثبات و آرامشي نسبي را براي رژيم شاه به ارمغان آورد. به طوري که حکومت پهلوي دوم در اوايل دهه 1350ش / 1970م در خشنترين و در عين حال، قويترين شکل خود به سر ميبرد و مجموعهاي از سازمانهاي امنيتي و ابزار نظامي، اين امر را تشديد ميکرد.
شاه در راستاي نمايش آرامش داخلي و تثبيت پايههاي رژيم، سفرهاي گوناگوني به اقصي نقاط جهان، از جمله مسافرت به دور شرق اروپا در سال 1344 شامل يوگسلاوي، بلغارستان، لهستان، مجارستان و روماني و همچنين، سفرهايي به برزيل، آرژانتين، کانادا، اتريش، آلمان غربي، انگلستان و به ويژه امريکا انجام داد تا حکومت خود را شايسته لقب جزيره ثبات نشان دهد. 61
5 . سياست خارجي توسعهطلبانه شاه
محمدرضا پهلوي، اشتياق فراواني به اجراي نقش سرپرستي و حاکميت سياسي و نظامي بر پيرامون خود داشت. تأکيد دکترين نيکسون در مشارکت جمعي و سياست دو ستون، جاهطلبيهاي شخصي شاه را اجتنابناپذير ساخت. هدف عمده شاه، تثبيت پايههاي حکومت، گسترش تواناييهاي خود به خارج مرزها و داشتن يک نقش بينالمللي بود. و تمامي اينها نيز در سايه تأمين منافع غرب و وابستگي به آمريکا تأمين ميشد.
تاجگذاري شاه در سال 1346ش و لقب آريامهر و سپس، مراسم بزرگداشت 2500 سال شاهنشاهي در تخت جمشيد با حضور گسترده رهبران جهان، به ويژه شيوخ خليج فارس نشانگر اين بود که ايران به صحنه سياسي بينالمللي وارد شده و ميبايست بر منطقه خود تأثير بگذارد. 62 شاه در مصاحبه با آرنودو برچگويو 63 ــ سردبير مجله نيوزويک ــ 64 در سال 1973م بر اين امر تأکيد ورزيد:
من در سال 1959 و 1960م در اين باره فکر کردم و به اين نتيجه رسيدم که امريکا نميتواند، مدت زيادي نقش ژاندارم بينالمللي را بازي کند. در سال 1971 با خروج انگليسيها از خليج فارس خلاء پديدار شد. امريکاييها نيز براي اجراي نقش ژاندارمي بيميل بودند؛ ديگر ما چاره نداشتيم. 65
شاه همچنين در مراسم پايان تحصيلي دوره چهاردهم دانشکده ستاد نيروهاي مسلح و دوره هفتم مديريت و امنيت ملي دانشگاه پدافند ملي گفت:
اهميت ايران طوري است که ما چه بخواهيم و چه نخواهيم، مسئووليتهاي منطقهاي و حتي بينالمللي، کمکم به عهده ما محول خواهد شد و سرنوشت اين را ميخواهد که ايران در آينده نزديک، عظمتي به دست آورد که در گذشتههاي دور ما با آن آشنا بوديم. 66
او با افزايش قيمت نفت، اطمينان حاصل کرد که در آينده به يکي از پنج قدرت بزرگ جهان تبديل شده و عنوان منجي جهان سوم را بر خود خواهد نهاد. 67 اقدامات شاه در کمک به رژيمهاي مختلف خليج فارس، خاورميانه و حتي افريقا و اروپا نشانگر حس عظمتطلبي و اشتياق سيريناپذير در قدرت و سلطه بود.
6. پيوندهاي عميق دوستي بين شاه و طراحان راهبرد منطقهاي امريکا
رابطه شاه با نيکسون بسيار نزديک و بر اساس دوستي قديمي شکل ميگرفت. هر دو، همديگر را عميقاً تحسين و پشتيباني ميکردند. نام شاه در فهرست نيکسون از رهبران بزرگ دنيا، هميشه در رديف سوم و يا چهارم بود. نيکسون در اين مورد ميگفت:
من با شاه، زماني که چهل ساله بودم و از عمر وي فقط سي و چهار سال ميگذشت، در تهران ملاقات کردم. او را زيرک، تيزهوش، متين و مؤثر، آرام و نهچندان مطمئن تشخيص دادم. او مستمع خوبي بود. سپس، بارها با هم ديدار کرديم و با هم دوست شديم. در دهه 1960 ميلادي که مسئووليتي نداشتم، چهار بار به تهران سفر کردم. 68
شاه از با استعدادترين زمامداران خاورميانه و بهترين سياستپيشه بود. او زمامدار لايقي بود. شاه متحد کليدي امريکا در خاورميانه و عامل ثبات در منطقه جغرافيايي از مديترانه تا افغانستان شد. 69
به قراري، شاه ايران نيز براي پيروزي نيکسون در انتخابات رياست جمهوري، مبالغي را مستقيم و غيرمستقيم پرداخته بود. 70
طراحان سياست خارجي امريکا، منافع ايران و امريکا را هممرز و قرين يکديگر ميديدند. به گفته کيسينجر، روند سياست امريکا و ايران در تمام مسائل مهم بينالمللي به موازات همديگر بود و بنابراين، به طور متقابل به خطمشيهاي يکديگر استمرار ميبخشيدند. از نظر کيسينجر، شاه از نادرترين رهبران دنيا و يک متحد واقعي و بيچون و چرا و کسي بود که درک او از دنيا، ديدگاههاي امريکا را تقويت ميکرد. 71 او در تقدير از سياستهاي شاه گفته بود:
ايران در ميان کشورهاي منطقه، صرفنظر از اسرائيل، دوستي با امريکا را نقطه آغاز سياست خارجي خود قرار داده بود. نفوذ ايران، همواره در حمايت از ما اعمال ميشد. امکانات و کمکهاي ايران، حتي در برخي از معاملات و قراردادهاي گوشه و کنار جهان باعث تقويت امکانات و کمکهاي خود ما نيز ميشد. او ]شاه[ يکي از بهترين و مهمترين و وفادارترين دوستان ما در جهان بود.
صفحه 1
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مجتبي اميري . «ريچارد نيکسون و رؤياي رهبري امريکا در جهان». اطلاعات سياسي و اقتصادي. سال 8. ش 7 و 8. فروردين و ارديبهشت 1373 .
2. جورج لنچافسکي. رؤساي جمهور امريکا و خاورميانه، از ترومن تا ريگان. ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوي. تهران، البرز، 1373. ص 173 .
3. جنگ بي پايان. ص 338 .
4. رؤساي جمهور امريکا و خاورميانه. ص 173 .
5. گزارش امير ارصلان افشار از سفارت شاهنشاهي ايران در واشنگتن به اردشير زاهدي وزير امور خارجه. به شماره و تاريخ 1349/10/3/823. بايگاني اسناد مؤسسه تاريخ معاصر ايران. سند شماره 693-2-4-72 الف. سند شماره 693-2-4-72-الف. مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران.
6. همان. ص 323-324 .
7. همايون الهي. خليج فارس و مسائل آن. تهران، قومس، 1370. ص 96.
8. Jozeph Sisco
9. خليج فارس و مسائل آن.
10. «امريکا در دفاع خليج فارس درگير نميشود». آيندگان. 18/5/1351. ص 1 .
11. Two Pillar Policy
12. ريچارد نيکسون. فرصت را دريابيم، وظيفه امريکا در جهاني با يک قدرت. ترجمه حسين وصينژاد. تهران، طرح نو، 1371. ص 264 .
13. محمدحسين طباطبائي. روابط ايران و غرب. بيجا، بينا. ص 46 .
14. محمدرضا حافظ نيا. خليج فارس و نقش استراتژيک تنگه هرمز. تهران، سازمان مطالعات و تدوين کتب علوم انساني. 1371. ص 117 .
15. Long. Op. cit. P. 139.
16. يک بستر و دو رويا. ص 456 .
17. لاري باومن، يان کلارک. اقيانوس هند در سياست جهاني. زيرنظر همايون الهي. تهران، قومس، ص 14 .
18. اليويه دلاژ، ژرار گريزبک. توفان خليج. ترجمه اسداله مبشري، محسن مؤيدي. تهران، اطلاعات، ص 200 .
19. باري روبين. جنگ قدرتها در ايران. ترجمه محمود مشرقي. تهران، آشتياني، ص 103 .
20. جان شس کمبل. ابرقدرتها در خليج فارس ـ خليج فارس و اقيانوس هند در سياست بينالملل. ويرايش عباس اميري. تهران، مؤسسه پژوهشهاي سياسي و اقتصادي، 1354. ص 88 .
21. سيروس غني. يادداشتهاي دکتر قاسم غني. تهران، زوار، 1367. ج 4، ص 91.
22. غلامرضا کرباسچي. هفت هزار روز تاريخ ايران و انقلاب اسلامي. تهران، بنياد تاريخ انقلاب اسلامي ايران، 1371. ج 1، ص 352 .
23. همان. ص 374 .
24. Associated Press
25. همان. ص 378 .
26. سيمين صدقياني. «ملاحظاتي چند درباره مسائل سياسي امارات و نظام حقوقي آبهاي خليج فارس». مجله روابط بينالملل. ش 4. پاييز 1354. صص 102-103 .
27. کيهان. 14/10/1347. ص 2 .
28. Vittorio Guiddiardi
29. Zaven, N. Davidian. Iran in the Service of World Peace. University of Isfahan, 1971. P. 129.
30. «ايران و حل مسئله بحرين». مجله ارتش شاهنشاهي. ش 2، 1349. ص 8 .
31. پيروز مجتهدزاده. «نظام دگرگونشونده جهاني و آثارش در منطقه خليج فارس». اطلاعات سياسي و اقتصادي. سال 9، ش 10 و 9، خرداد و تير 1374. ص 43 .
32. Pirouz Mojtahedzadeh. Political Geography of Strait of Hormuz. School of Oriental and African Studies. University of London, p. 19.
33. تاريخ روابط خارجي ايران. ص 238 .
34. مسعود طارم سري و ديگران. روابط ايران و چين. تهران، دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي. 1364. ص 182 .
35. فرصت را دريابيم. ص 63 .
36. Pan- Americana
37. Pan- Britanica
38. سليم الحسني. مباني تفکر رؤساي جمهوري امريکا. ترجمه صالح ماجدي، فرزاد مهدوي. تهران، اطلاعات. ص 81 .
39. جنگ قدرتها در ايران. ص 44 .
40. Eisenhower
41. سياست خارجي امريکا و شاه. ص 165 .
42. Jashoo Epstin
43. جاشوا اپستين. استراتژي و طرحريزي نيروها براي اهداف امريکا در خليج فارس. ترجمه کاوه باسمنجي. تهران، روشنفکران، 1370. صص 8-11 .
44. Harold Brown
45. همان منبع. ص 28 .
46. اسماعيل سهرابي. «علايق استراتژيک و هدفهاي امريکا در خليج فارس و تقويت نظامي کشورهاي عرب منطقه». مجموعه مقالات خليج فارس. تهران، دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي، 1368. ص 337 .
47. جنگ واقعي، صلح واقعي. ص 146 .
48. بيگنيو برژينسکي. در جستجوي امنيت ملي. ترجمه ابراهيم خليلي نجفآبادي. تهران، نشر سفير، 1369. ص 54 .
49. هفت هزار روز. ص 79 .
50. ناصر فربد. «قدرتهاي دريائي امريکا و شوروي در اقيانوس هند». مجله ارتش شاهنشاهي. ش 4. تير ماه 1354. ص 10 .
51. پيروز مجتهدزاده. «افقهاي تازه در خليج فارس و اقيانوس هند». مجله مسائل جهان، سال 4. ش 4. دي ماه 1355. ص 30 .
52. دانشجويان پيرو خط امام. اسناد لانه جاسوسي. شوروي؛ شرق تجاوزگر. بخش 2. ص 113 .
53. مجتهدزاده. «افقهاي تازه در خليج فارس». همان منبع. ص 28 .
54. «قدرتهاي دريايي امريکا و شوروي در اقيانوس هند». ص 11 .
55. محمدحسين طباطبائي. روابط ايران و غرب. بيجا، بينا، 1356. ص 3 .
56. رمام بورل. «روشهاي سياسي کشورهاي عربي ساحلي در منطقه خليج فارس». خليج فارس و اقيانوس هند در سياست بينالملل. ويرايش عباس اميري. تهران، مؤسسه پژوهشهاي سياسي و اقتصادي، 1354. ص 380 .
57. Washington Post
58. هفت هزار روز. ص 267 .
59. همان. ص 391 .
60. مباني تفکر رؤساي جمهوري امريکا. صص 82-83 .
61. مسعود بهنود. از سيد ضياء تا بختيار. تهران، جاويدان، 1369. ص 525 .
62. شمسالدين اميرعلايي. صعود محمدرضا شاه به قدرت يا شکوفايي ديکتاتوري. بيجا، بينا، 1361. ص 366 .
63. Arno de Berchigview
64. News Week
65. آلکسي واسيليف. مشعلهاي خليج فارس. ترجمه سيروس ايزدي. تهران، کتابهاي جيبي، 1358. ص 144 .
66. مجله ارتش شاهنشاهي. ش 7، مهرماه 1354. ص 5 .
67. نيکي. آر. کدي. ريشههاي انقلاب ايران. ترجمه عبدالرحيم گواهي. تهران، قلم، 1369. ص 206 .
68. جنگ واقعي، صلح واقعي. ص 457 .
69. ريچارد نيکسون. رهبران؛ کساني که دنيا را تغيير دادهاند. ترجمه کاظم عمادي. تهران، عطايي. صص 409-11 .
70. محمدعلي کاتوزيان. اقتصاد سياسي ايران. ترجمه محمدرضا نفيسي، کامبيز عزيزي. تهران، پاپيروس، 1368. ص 258 .
71. جيمز. آ. بيل. شير و عقاب؛ روابط بدفرجام ايران و امريکا. ترجمه فروزنده برليان. تهران، فاخته، 1371. ص 279.