21-12-2014، 13:05
تاريخ معاصر ايران به دليل پيچدگيها و ابهامات گوناگون آن همواره محل مجادله و مباحثه بزرگان بوده است. مجادله و مباحثهاي که غالباَ با يافتن سندي خاتمه مييابد. در خيل اسناد به دست آمده از فاتحان تهران، سندي از سيد حسن تقيزاده در تلگرافخانه تبريز به دست آمده که به کوشش مرحوم ايرج افشار در کتاب اوراق تازهياب مشروطيت به چاپ رسيده است. اين سند يکي از معدود اسناد آن زمان است که اوضاع و شرايط ايران را در آن زمان به خوبي بيان ميکند و نگرانيها و دلمشغوليهاي ايران و ايرانيان را از حضور نيروهاي بيگانه افشا ميسازد. اين سند حاکي از آن است که تقيزاده که در آن زمان در تبريز تحت اشغال روسها به سر ميبرد از گسترش نفوذ و بسط قواي روس در ايران بسيار بيمناک بود به طوري که از ترس گسترش اين حضور، با فتح تهران مخالفت ميکرد:
حضوري از تبريز به قزوين، 22 جماديالاولي 1327
در خصوص تعيين تکليف ناچارم شرحي که تا به حال نتوانستهام به تفصيل عرض نمايم بگويم و آن اين است که مسئله ماندن جنابان عالي در قزوين و اقدامات پيشقدمانه آن اردوي معزز يا ترک جدال و برگشتن به اوطان چيزي نيست که در ميان اهل سياست و خبره و ارباب حلوعقد و رتق و فتق امور ملي ايران اتفاق آراء در آن باب حاصل باشد، يا فقط در ميان دو سه نفر اختلافي شود. خير! بلکه امروز اين فقره يک مسئله اساسي سياسي محتاج به حل شده که تمام ملت ايران يا پيشروان آنها در آن باب دو پارتي شده و صاحب دو مسلک مختلف گشتهاند و ملتپرستان در طهران و تبريز و حتي انجمنها و سايرين به اين دو عقيده مختلف تقسيم شدهاند.
فرقهاي معتقد اين هستند که به جهت ملاحظات باريک داخلي و خارجي بايد از نواقص کار هم چشم پوشيده با دولت صلح و صفا کرد. اگر چه قلوب دولتيان کاملاَ صاف و پاک نيست، اگر چه باز آثار استبداد در طهران باقي است، اگر چه وزرا و درباريان مغرض و خائنند، اگر چه ايشان تا يک اندازه با اجانب ساختهاند و اگر چه مرکز غير قابل تغيير است. زيرا مضرات قلب اين اساس از معايب حاليه هر قدر زياد باشد بيشتر است و آن مشروطه حقيقي صحيح بيغرضانه و اداره امين وطنپرست مشروطهطلب مراعات کننده کافه حقوق ملت و وطن به دلايل علمي در ايران محال و ممتنع است. اين است که به هر نحو است ولو ظاهراَ و صورة زورکي با دولت بايد اتحاد نمود و هر چه آن طرف خلاف کند اغماض کرده گرم گرفت، به عينه مثل دوستي و اتحاد دول دشمن با همديگر در مقام اقتضا، خصوصاَ روس و انگليس. اگر تفصيلش را بدانيد که با وجود اختلاف منافع طبيعي و محال بودن صفا و صداقت از طرف روسها که دشمن طبيعي انگليس است، چطور انگليسها از ناملايمات مشهود هر روزه چشم پوشيده زورکي به ملاحظه موازنه سياسيه اروپا و ترس آلمان دوستي ميکنند.
فرقه دويم با کمال شدت وحدت اين فرقه اولي را ملامت و طعن کرده و ميگويند تمام اين اوضاع دولت از مشروطه دادن و غيره انتريک و حقهبازي است. وضع تهران زير استبداد است. لياخوف در سر کار وزرا از خارجه منفعت مادي و معنوي ميبرند استرآباد در قتل عام است. دولت غرض آشکار در عدم تعيين مخبرالسلطنه به حکومت آذربايجان و عناد در ارسال علاالدوله خبيث که بدتر از اميربهادر است به خرج داد. در طهران به اشرار و الواط طرفداران استبداد سلاح با بليط داده ميشود، از ملت خلع و نزع ميگردد.
قشون روس را خودشان در تبريز نگاه ميدارند. بواسطه غرض با سعيدالممالک اسباب آمدن قشون عثماني به اورمي و سلماس فراهم آوردند و اغتشاش اوضاع حدود آذربايجان را باعث شدند. به طهران قشون جمع ميکنند. صدهزار ليره يعني يک ميليون منات بدون تصويب ملت و پارلمان بر خلاف قانون اساسي از روس گرفتند به تمام کردن روساي ملت و مشروطهطلبان سعي کرده و تحريکات مينمايند. اسراي تبريز از دست رحيمخان که هفتاد نفر بيشتر خلاص نشده و با وجود گذشتن دو ماه از تاريخ عفو عمومي هنوز نخبه جوانان وطن در قراچهداغ زير زنجير و در حالت نزعند محبوس ... با آنکه به اقرار وزير خارجه ثابت شده که تقصيرشان پلتيک ايراني بود هنوز خلاص نشدند و هکذا و غيره و غيره. ميگويند که نجات ايران فقط در هجوم ملت به طهران و قطع دايره فساد و قلع ماده استبدادست و بس و از روس و انگليس و فلان هيچ ترس نيست.
بلي کميته واسطه هم در روي اين دو رأي منقسم شدند و من هم به دلالت عقل ناقص و يا قصور مدارک خودم از فرقه اولي هستم. ابداَ اصراري در عقيده خود ندارم و استبداد نميکنم و هميشه گفتم که من يک رأي دارم. شما هم در ميان خود و با عقلاي طهران شور کنيد و هر چه ميخواهيد عمل نماييد و هيچ وقت مسئوليت حکم و تعيين تکليف قطعي را قبول نکرده و اين بار گران را به دوش نخواهم گرفت.
ولي مکاتيب عديده از طهران و ساير جاها و قفقاز به من که همه از سر تا پا ملامت به اين عقيده بنده بود و توبيخ شديد ميکردند که شما چرا اينطور رأي داديد، يکي از رفقاي طهران به کسي در تبريز نوشته بود خدا انصاف بدهد تقيزاده را که نگذاشت اردوي سپهدار اعظم به طهران بيايد و ما بيچارگان را نجات دهد.
بلي حرف در آن است که اين دوران امتحان و تجربه ندارد و ممکن نيست اگر شما به رأي فرقه ثاني عمل کنيد فوراَ صحت و سقم هر دو رأي معلوم شود يعني واضح گردد که خيالات و واهمههاي ما حقيقت داشته است يا نه و اختلاف آراء از بين رفع گردد. اما اگر به رأي ماها عمل شود تا ابد اين درد و معما در دلها خواهد ماند که خير بابا نگذاشتند اين معايب توليد شد [شود]، و الا چنين و چنان ميشد و ميگذشت و آن خيالات و فرضيات قشنگ را هم در کارخانه خيال از روي «رولسيون» ممالک خوب دنيا و تربيت شده مثل فرانسه که منشا تمدن است و عثماني که يک ميليون قشون نظامي فرنگيمآب دارد ميبافند و قياس با مملکتي ميکنند که ثلث سنکهاش ايل چادرنشين وحشي و يغماگر و اغلب مجاهدينش داراي اوصافي است که من از ذکر آن خجلم.
بلي همه مطالب و معايبي را که فرقه دويم ادعا ميکنند تماماَ غير از مطلب آخري صحيح است. ولي افسوس که آخرين يعني اطمينان به عدم مداخله ديگران صحيح نيست. بلکه بالعکس اخبار متواتره بي حد و حساب از همه جا گرفتيم که اين خطر موجودست.
حتي ديروز محض ... فهميدن خيالات دولتين در اين زمينه قريب بيست نمره از روزنامه يوي تيمس لندن خواندم و به من ثابت شد که بودن مجاهدين تبعه خارجه در آن صفحات حکم سم را دارد و در پارلمان انگليس يکي از وکلا از وزير خارجه سوال ميکند که آيا دولت روس براي حفظ راه انزلي و طهران در خيال سوق عسکر از رشت تا طهران است؟ وزير خارجه صراحتاَ جواب ميدهد که بلي دولت روس حق دارد که قشون بفرستد، چه که آن راه خط مواصلات اروپا و طهران و عمدهترين خط مرکزي روس در ايران است و تا مرکز آن است و حالا خيلي شلوغ است. اشرار تبعه روس آنجاها را متصرف شدهاند ولي هنوز وقت اين کار نرسيده.
حالا اين فهم بنده بود. علاوه بر اينکه معتقد بر اين هستم که بدون مدارس و مکاتب ايران کنوني با اين سکنه حاليه هر نوع خودکشي کند و هر ورقش را برگرداند خواه يخني بکند يا تريد بهتر از اين نخواهد شد و ابرو اصلاح شود چشم ضايع. براي اصلاح آن هم باز عوض يکسال، سه سال جنگ لازم ميشود و هکذا که بايد مادامالدهر ايران در انقلاب و خونريزي باشد و چون انقلاب هم فرصت تعليم و مدرسه نميدهد هميشه بعد از صد سال هم در همان جايي هستيم که بوديم. باز آدم نداريم. باز همه دزد و مغرضند.
اگر اختيار کافه ايران را هم به دست جنابان عالي و بنده بدهند بهتر از اين نخواهيم توانست اداره کنيم. چه که به يک کلمه مشکلات زياد و بي حد است و آدم نيست، والسلام.
با اين همه رأي بنده يک رأي بيشتر نيست و واجبالاتباع هم نيست. بعد از اين هم پس از اين تفصيل و تصديع تکرار نخواهم کرد و ديگران هم رأي ديگر دارند و بعضي در اينجا هم از بابت مکاتيبي که از طهران رسيده مشوش خاطرند و ميگويند مشروطه داده نشده و در طهران فريب و حقهبازي است. آثارش ظاهر نيست، وضع بد است، الخ. چنانکه ديروز هم سبب استعفاي کميته و اسطه را در جرايد قفقاز اينطور خوانديم که کميته استعفاي خود را به وزير اعظم داده و بيان کرد که با دولت نميخواهد مشروطه بدهد و يا نميتواند. بلي اين را هم بدانيد که جمعي از رفقاي ما در طهران که آنها آقا ميرزا اسدالله خان سرتيپ را بهتر ميشناسند در عقيده اين مجمع يعني فرق ثاني هستند. و امروز وقتي که به تلگرافخانه ميآمدم يکي از اعضاي محترم انجمن ايالتي اظهار نگراني از وضع طهران و انديشه از کليه اوضاع کرده و ميگفت که مبادا به قزوين بگوييد که قوا را متفرق کند که مکاتيب طهران خيلي بد حکايتي ميکند.
حالا گويا مطلب را تمام کردم و معلومات خود را عرضه داشتم. در باب اردو هم خوب است همانطور که رمزاَ به حضرت سپهداراعظم عرض کردهام عمل شود.
با دوست عزيزم جناب يپرم سابقه آشنايي از رشت دارم و خدمتشان سلام خالصانه عرض ميکنم.
تقيزاده
(مهر تلگرافخانه مبارکه تبريز) 1
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ايرج افشار، اوراق تازهياب مشروطيت، ص 36- 40 .
حضوري از تبريز به قزوين، 22 جماديالاولي 1327
در خصوص تعيين تکليف ناچارم شرحي که تا به حال نتوانستهام به تفصيل عرض نمايم بگويم و آن اين است که مسئله ماندن جنابان عالي در قزوين و اقدامات پيشقدمانه آن اردوي معزز يا ترک جدال و برگشتن به اوطان چيزي نيست که در ميان اهل سياست و خبره و ارباب حلوعقد و رتق و فتق امور ملي ايران اتفاق آراء در آن باب حاصل باشد، يا فقط در ميان دو سه نفر اختلافي شود. خير! بلکه امروز اين فقره يک مسئله اساسي سياسي محتاج به حل شده که تمام ملت ايران يا پيشروان آنها در آن باب دو پارتي شده و صاحب دو مسلک مختلف گشتهاند و ملتپرستان در طهران و تبريز و حتي انجمنها و سايرين به اين دو عقيده مختلف تقسيم شدهاند.
فرقهاي معتقد اين هستند که به جهت ملاحظات باريک داخلي و خارجي بايد از نواقص کار هم چشم پوشيده با دولت صلح و صفا کرد. اگر چه قلوب دولتيان کاملاَ صاف و پاک نيست، اگر چه باز آثار استبداد در طهران باقي است، اگر چه وزرا و درباريان مغرض و خائنند، اگر چه ايشان تا يک اندازه با اجانب ساختهاند و اگر چه مرکز غير قابل تغيير است. زيرا مضرات قلب اين اساس از معايب حاليه هر قدر زياد باشد بيشتر است و آن مشروطه حقيقي صحيح بيغرضانه و اداره امين وطنپرست مشروطهطلب مراعات کننده کافه حقوق ملت و وطن به دلايل علمي در ايران محال و ممتنع است. اين است که به هر نحو است ولو ظاهراَ و صورة زورکي با دولت بايد اتحاد نمود و هر چه آن طرف خلاف کند اغماض کرده گرم گرفت، به عينه مثل دوستي و اتحاد دول دشمن با همديگر در مقام اقتضا، خصوصاَ روس و انگليس. اگر تفصيلش را بدانيد که با وجود اختلاف منافع طبيعي و محال بودن صفا و صداقت از طرف روسها که دشمن طبيعي انگليس است، چطور انگليسها از ناملايمات مشهود هر روزه چشم پوشيده زورکي به ملاحظه موازنه سياسيه اروپا و ترس آلمان دوستي ميکنند.
فرقه دويم با کمال شدت وحدت اين فرقه اولي را ملامت و طعن کرده و ميگويند تمام اين اوضاع دولت از مشروطه دادن و غيره انتريک و حقهبازي است. وضع تهران زير استبداد است. لياخوف در سر کار وزرا از خارجه منفعت مادي و معنوي ميبرند استرآباد در قتل عام است. دولت غرض آشکار در عدم تعيين مخبرالسلطنه به حکومت آذربايجان و عناد در ارسال علاالدوله خبيث که بدتر از اميربهادر است به خرج داد. در طهران به اشرار و الواط طرفداران استبداد سلاح با بليط داده ميشود، از ملت خلع و نزع ميگردد.
قشون روس را خودشان در تبريز نگاه ميدارند. بواسطه غرض با سعيدالممالک اسباب آمدن قشون عثماني به اورمي و سلماس فراهم آوردند و اغتشاش اوضاع حدود آذربايجان را باعث شدند. به طهران قشون جمع ميکنند. صدهزار ليره يعني يک ميليون منات بدون تصويب ملت و پارلمان بر خلاف قانون اساسي از روس گرفتند به تمام کردن روساي ملت و مشروطهطلبان سعي کرده و تحريکات مينمايند. اسراي تبريز از دست رحيمخان که هفتاد نفر بيشتر خلاص نشده و با وجود گذشتن دو ماه از تاريخ عفو عمومي هنوز نخبه جوانان وطن در قراچهداغ زير زنجير و در حالت نزعند محبوس ... با آنکه به اقرار وزير خارجه ثابت شده که تقصيرشان پلتيک ايراني بود هنوز خلاص نشدند و هکذا و غيره و غيره. ميگويند که نجات ايران فقط در هجوم ملت به طهران و قطع دايره فساد و قلع ماده استبدادست و بس و از روس و انگليس و فلان هيچ ترس نيست.
بلي کميته واسطه هم در روي اين دو رأي منقسم شدند و من هم به دلالت عقل ناقص و يا قصور مدارک خودم از فرقه اولي هستم. ابداَ اصراري در عقيده خود ندارم و استبداد نميکنم و هميشه گفتم که من يک رأي دارم. شما هم در ميان خود و با عقلاي طهران شور کنيد و هر چه ميخواهيد عمل نماييد و هيچ وقت مسئوليت حکم و تعيين تکليف قطعي را قبول نکرده و اين بار گران را به دوش نخواهم گرفت.
ولي مکاتيب عديده از طهران و ساير جاها و قفقاز به من که همه از سر تا پا ملامت به اين عقيده بنده بود و توبيخ شديد ميکردند که شما چرا اينطور رأي داديد، يکي از رفقاي طهران به کسي در تبريز نوشته بود خدا انصاف بدهد تقيزاده را که نگذاشت اردوي سپهدار اعظم به طهران بيايد و ما بيچارگان را نجات دهد.
بلي حرف در آن است که اين دوران امتحان و تجربه ندارد و ممکن نيست اگر شما به رأي فرقه ثاني عمل کنيد فوراَ صحت و سقم هر دو رأي معلوم شود يعني واضح گردد که خيالات و واهمههاي ما حقيقت داشته است يا نه و اختلاف آراء از بين رفع گردد. اما اگر به رأي ماها عمل شود تا ابد اين درد و معما در دلها خواهد ماند که خير بابا نگذاشتند اين معايب توليد شد [شود]، و الا چنين و چنان ميشد و ميگذشت و آن خيالات و فرضيات قشنگ را هم در کارخانه خيال از روي «رولسيون» ممالک خوب دنيا و تربيت شده مثل فرانسه که منشا تمدن است و عثماني که يک ميليون قشون نظامي فرنگيمآب دارد ميبافند و قياس با مملکتي ميکنند که ثلث سنکهاش ايل چادرنشين وحشي و يغماگر و اغلب مجاهدينش داراي اوصافي است که من از ذکر آن خجلم.
بلي همه مطالب و معايبي را که فرقه دويم ادعا ميکنند تماماَ غير از مطلب آخري صحيح است. ولي افسوس که آخرين يعني اطمينان به عدم مداخله ديگران صحيح نيست. بلکه بالعکس اخبار متواتره بي حد و حساب از همه جا گرفتيم که اين خطر موجودست.
حتي ديروز محض ... فهميدن خيالات دولتين در اين زمينه قريب بيست نمره از روزنامه يوي تيمس لندن خواندم و به من ثابت شد که بودن مجاهدين تبعه خارجه در آن صفحات حکم سم را دارد و در پارلمان انگليس يکي از وکلا از وزير خارجه سوال ميکند که آيا دولت روس براي حفظ راه انزلي و طهران در خيال سوق عسکر از رشت تا طهران است؟ وزير خارجه صراحتاَ جواب ميدهد که بلي دولت روس حق دارد که قشون بفرستد، چه که آن راه خط مواصلات اروپا و طهران و عمدهترين خط مرکزي روس در ايران است و تا مرکز آن است و حالا خيلي شلوغ است. اشرار تبعه روس آنجاها را متصرف شدهاند ولي هنوز وقت اين کار نرسيده.
حالا اين فهم بنده بود. علاوه بر اينکه معتقد بر اين هستم که بدون مدارس و مکاتب ايران کنوني با اين سکنه حاليه هر نوع خودکشي کند و هر ورقش را برگرداند خواه يخني بکند يا تريد بهتر از اين نخواهد شد و ابرو اصلاح شود چشم ضايع. براي اصلاح آن هم باز عوض يکسال، سه سال جنگ لازم ميشود و هکذا که بايد مادامالدهر ايران در انقلاب و خونريزي باشد و چون انقلاب هم فرصت تعليم و مدرسه نميدهد هميشه بعد از صد سال هم در همان جايي هستيم که بوديم. باز آدم نداريم. باز همه دزد و مغرضند.
اگر اختيار کافه ايران را هم به دست جنابان عالي و بنده بدهند بهتر از اين نخواهيم توانست اداره کنيم. چه که به يک کلمه مشکلات زياد و بي حد است و آدم نيست، والسلام.
با اين همه رأي بنده يک رأي بيشتر نيست و واجبالاتباع هم نيست. بعد از اين هم پس از اين تفصيل و تصديع تکرار نخواهم کرد و ديگران هم رأي ديگر دارند و بعضي در اينجا هم از بابت مکاتيبي که از طهران رسيده مشوش خاطرند و ميگويند مشروطه داده نشده و در طهران فريب و حقهبازي است. آثارش ظاهر نيست، وضع بد است، الخ. چنانکه ديروز هم سبب استعفاي کميته و اسطه را در جرايد قفقاز اينطور خوانديم که کميته استعفاي خود را به وزير اعظم داده و بيان کرد که با دولت نميخواهد مشروطه بدهد و يا نميتواند. بلي اين را هم بدانيد که جمعي از رفقاي ما در طهران که آنها آقا ميرزا اسدالله خان سرتيپ را بهتر ميشناسند در عقيده اين مجمع يعني فرق ثاني هستند. و امروز وقتي که به تلگرافخانه ميآمدم يکي از اعضاي محترم انجمن ايالتي اظهار نگراني از وضع طهران و انديشه از کليه اوضاع کرده و ميگفت که مبادا به قزوين بگوييد که قوا را متفرق کند که مکاتيب طهران خيلي بد حکايتي ميکند.
حالا گويا مطلب را تمام کردم و معلومات خود را عرضه داشتم. در باب اردو هم خوب است همانطور که رمزاَ به حضرت سپهداراعظم عرض کردهام عمل شود.
با دوست عزيزم جناب يپرم سابقه آشنايي از رشت دارم و خدمتشان سلام خالصانه عرض ميکنم.
تقيزاده
(مهر تلگرافخانه مبارکه تبريز) 1
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ايرج افشار، اوراق تازهياب مشروطيت، ص 36- 40 .