14-12-2014، 21:26
آصف بیات استاد جامعه شناسی و مطالعات خاورمیانه در دانشگاه لیدن هلند است . از جمله کتابهای وی می توان به « دمکراتیک سازی اسلام : جنبش های اسلامی و چرخش پسا اسلامی » ( انتشارات دانشگاه استنفورد ۲۰۰۷) اشاره کرد .
در دهه اول سال ۲۰۰۰ ، بحث شکنندگی دموکراسی در جوامع اسلامی بخصوص خاورمیانه با شدت بیشتری مطرح شده است . این بحث با تلفیقی از عوامل جهانی و منطقه ای شکل گرفته و به طور گسترده ای بر موانع واقعی یا خیالی پیشرفت دموکراسی تمرکز یافته است . موانعی مانند ساختارهای استبدادی خانوادگی ، ساختارهای اجتماعی قبیله ای ، نظم اجتماعی ناسازگار با آزادی و خصلت رانتی بسیاری از دولتهای اسلامی .
اما دیدگاهی وجود دارد که اصرار دارد خود اسلام مسوول این « نقصان دموکراتیک » در بسیاری از کشورهای اسلامی است . اما تجربه کشورهایی چون ترکیه ، اندونزی و مالزی « اگر فقط به اینها بسنده کنیم » کافی است تا نشان دهد که این مساله بیشتر در مورد منطقه خاورمیانه صادق است . اما حتی در این حالت نیز استدلال ذکر شده دقیق و مستند نیست .
موضوع مهم این است که این دیدگاه در هنگام گذار ابراز شده است یعنی زمانی که هم موافقان و هم منتقدان اسلام ( با قبول اشکالاتی که مباحث هر دو طرف می تواند داشته باشد ) در حال شکل دهی دوباره خود در برابر تغییرات وسیع جغرافیایی ، سیاسی و فکری هستند . این تغییرات ارزیابی مجدد اصول یاری رسان و تقویت کننده دموکراسی در دنیای اسلامی را شامل می شود . اصولی که در سیاست غرب دارای آوازه زیادی است و لفاظی های بسیاری را در دهه ۲۰۰۰ میلادی برانگیخته است . موضوعی که پیش تر در تعدادی از مقالات همین سایت اوپن دموکراسی نیز مورد کنکاش قرار گرفته است .
اعتقاد عمومی
امروزه این عقیده به طور روزافزونی شنیده می شود که اسلام ذاتا با دموکراسی ناسازگار است زیرا به جای حاکمیت بشر، بر حاکمیت خداوند تاکید می کند ؛ مردان را فراتر از زنان می شمارد و از گفتگو و تکثر گرایی ممانعت به عمل می آورد . بسیاری از مسلمانان با این دیدگاه مخالفت می کنند و می گویند که خداوند حاکمیت را به انسانها اعطا نموده تا بر خود حکومت کنند ؛ و این که عدالت اسلامی تبعیض های طبقاتی ، نژادی و جنسی را مردود می شمارد . ( زیرا شریفترین مردمان ، پرهیزکارترین آنهاست . ) نقطه مشترک این دیدگاه های مخالف این است که اغلب آنها به دام بحث های بی نتیجه فلسفی الهیاتی می افتند . در مجموع ، تلاشهای اندکی برای فهم سیاست مذهبی و اینکه در عمل ، مسلمانان چگونه مذهب را در ارتباط با افکار دموکراتیک درک می کنند ، انجام شده است . این دور نما باعث می شود که این پرسش همیشگی که آیا اسلام با دموکراسی سازگار است یا نه ، غلط به نظر آید و مساله کلیدی این شود که مسلمانان در چه شرایطی می توانند مذهبشان را پذیرای خصلت های دموکراتیک سازند . هیچ چیز ذاتی و تفکیک ناپذیر در مورد اسلام ( و سایر مذاهب ) وجود ندارد که به معنای این باشد که این مذاهب ذاتا دموکراتیک یا غیر دموکراتیک هستند . بر اساس این دیدگاه ، عامل مهم این است که انسان مومن اعتقاداتش را چگونه درک کرده و از آن طریق زندگی می کند و ( در اصطلاح وسیع ترش ) آیا این مومنان اعتقاداتشان را بر بستری از واژگان آمرانه و انحصار طلبانه بنا می کنند یا در آن عدالت ، نمایندگی و تکثرگرایی را قرائت می کنند .
اشخاص و گروههای زیادی اصرار دارند که متون مقدس یکسانی را به گونه ای متفاوت درک و توضیح دهند و جالب این که ، با این کار زندگینامه ها ، علایق و موقعیتهای اجتماعی خود را نیز آشکار می کنند . در حقیقت بسیاری از اسلام گراهای معتقد به حکومت مذهبی ( همانند همتایان مسیحی شان ) خودآگانه بیان می کنند که اسلام ودموکراسی ، در جاهایی که یک حکومت واقعی اسلامی شکل گرفته باشد ، مخالف یکدیگرند .
در دهه اول سال ۲۰۰۰ ، بحث شکنندگی دموکراسی در جوامع اسلامی بخصوص خاورمیانه با شدت بیشتری مطرح شده است . این بحث با تلفیقی از عوامل جهانی و منطقه ای شکل گرفته و به طور گسترده ای بر موانع واقعی یا خیالی پیشرفت دموکراسی تمرکز یافته است . موانعی مانند ساختارهای استبدادی خانوادگی ، ساختارهای اجتماعی قبیله ای ، نظم اجتماعی ناسازگار با آزادی و خصلت رانتی بسیاری از دولتهای اسلامی .
اما دیدگاهی وجود دارد که اصرار دارد خود اسلام مسوول این « نقصان دموکراتیک » در بسیاری از کشورهای اسلامی است . اما تجربه کشورهایی چون ترکیه ، اندونزی و مالزی « اگر فقط به اینها بسنده کنیم » کافی است تا نشان دهد که این مساله بیشتر در مورد منطقه خاورمیانه صادق است . اما حتی در این حالت نیز استدلال ذکر شده دقیق و مستند نیست .
موضوع مهم این است که این دیدگاه در هنگام گذار ابراز شده است یعنی زمانی که هم موافقان و هم منتقدان اسلام ( با قبول اشکالاتی که مباحث هر دو طرف می تواند داشته باشد ) در حال شکل دهی دوباره خود در برابر تغییرات وسیع جغرافیایی ، سیاسی و فکری هستند . این تغییرات ارزیابی مجدد اصول یاری رسان و تقویت کننده دموکراسی در دنیای اسلامی را شامل می شود . اصولی که در سیاست غرب دارای آوازه زیادی است و لفاظی های بسیاری را در دهه ۲۰۰۰ میلادی برانگیخته است . موضوعی که پیش تر در تعدادی از مقالات همین سایت اوپن دموکراسی نیز مورد کنکاش قرار گرفته است .
اعتقاد عمومی
امروزه این عقیده به طور روزافزونی شنیده می شود که اسلام ذاتا با دموکراسی ناسازگار است زیرا به جای حاکمیت بشر، بر حاکمیت خداوند تاکید می کند ؛ مردان را فراتر از زنان می شمارد و از گفتگو و تکثر گرایی ممانعت به عمل می آورد . بسیاری از مسلمانان با این دیدگاه مخالفت می کنند و می گویند که خداوند حاکمیت را به انسانها اعطا نموده تا بر خود حکومت کنند ؛ و این که عدالت اسلامی تبعیض های طبقاتی ، نژادی و جنسی را مردود می شمارد . ( زیرا شریفترین مردمان ، پرهیزکارترین آنهاست . ) نقطه مشترک این دیدگاه های مخالف این است که اغلب آنها به دام بحث های بی نتیجه فلسفی الهیاتی می افتند . در مجموع ، تلاشهای اندکی برای فهم سیاست مذهبی و اینکه در عمل ، مسلمانان چگونه مذهب را در ارتباط با افکار دموکراتیک درک می کنند ، انجام شده است . این دور نما باعث می شود که این پرسش همیشگی که آیا اسلام با دموکراسی سازگار است یا نه ، غلط به نظر آید و مساله کلیدی این شود که مسلمانان در چه شرایطی می توانند مذهبشان را پذیرای خصلت های دموکراتیک سازند . هیچ چیز ذاتی و تفکیک ناپذیر در مورد اسلام ( و سایر مذاهب ) وجود ندارد که به معنای این باشد که این مذاهب ذاتا دموکراتیک یا غیر دموکراتیک هستند . بر اساس این دیدگاه ، عامل مهم این است که انسان مومن اعتقاداتش را چگونه درک کرده و از آن طریق زندگی می کند و ( در اصطلاح وسیع ترش ) آیا این مومنان اعتقاداتشان را بر بستری از واژگان آمرانه و انحصار طلبانه بنا می کنند یا در آن عدالت ، نمایندگی و تکثرگرایی را قرائت می کنند .
اشخاص و گروههای زیادی اصرار دارند که متون مقدس یکسانی را به گونه ای متفاوت درک و توضیح دهند و جالب این که ، با این کار زندگینامه ها ، علایق و موقعیتهای اجتماعی خود را نیز آشکار می کنند . در حقیقت بسیاری از اسلام گراهای معتقد به حکومت مذهبی ( همانند همتایان مسیحی شان ) خودآگانه بیان می کنند که اسلام ودموکراسی ، در جاهایی که یک حکومت واقعی اسلامی شکل گرفته باشد ، مخالف یکدیگرند .