20-11-2014، 21:47
همه اديان الهي در دو موضوع پايان تاريخ و پايان جهان سخن گفته و اظهار نظر كرده اند. بشر به مقتضاي حب ذات و طبيعت جستجوگرش همواره به آغاز و انجام جهان و خود مي انديشيده است، با اين همه آن چه براي او مهم تر مي نمايد انجام اين دو امر است. به سخني ديگر از مهم ترين دغدغه هاي فلسفي انسان دانش به فرجام بشر نه تنها در زمين بلكه در جهان مادي اي است كه ما از آن به عالم تعبير مي كنيم. مسأله پايان تاريخ و فرجام بشر نه تنها مورد توجه اديان الهي و غيرالهي بوده است بلكه فلاسفه و مكاتب بشري را نيز وادار به پيشگويي نموده است. بي گمان سخن فوكوياما در نظريه فلسفي- پيشگويانه پايان تاريخ و يا مرحله كمونيسم در فلسفه جبري- تاريخي ماركس، يا ظهور مسيح يهوديان، بازگشت مسيح ترسايان، ظهور بوداي دوازدهم، تولد يا ظهور مهدي(ع) مسلمانان و يا منجي زرتشتيان همه حكايت از اين دغدغه بشري دارد. در همه اين پيشگويي هاي مربوط به پايان تاريخ بشري خبرهايي از سعادت و خوشبختي و پايان ستم و بيداد و بي عدالتي است. در تمام نگرش فلسفي و جبرگرايانه تاريخي اين ملل و نحل كم و بيش سخن از سرانجام خوش و سعادت آميز و ظهور رفاه و نعمت و عدالت و آسايش و آرامش است. به اين معنا كه اين امر قطعي و يقيني بوده و تاريخ به صورت جبري به اين سمت و سو در حركت است و دير يا زود اين امر جامه تحقق خواهد پوشيد.
اما اين تنها مسأله و دغدغه بشر نيست. مسأله ديگري كه در رديف آن ذهن انسان را به خود مشغول داشته است، مسأله پايان تاريخ نيست بلكه دغدغه پايان جهان دنيوي است. در اين وادي هر كس به روشي سخن گفته و داده هاي علمي و فلسفي خود را طرح كرده است. دانشمندان عرصه هاي مختلف علمي به ويژه ستاره شناسان و اخترپژوهان به اين مسأله توجه داده اند كه انجام گيتي چگونه خواهد بود. هر روز بر پايه داده هايي كه ابزارهاي نوين اخترپژوهي فراهم مي آورد از سوي ايشان تحليل شده و به اطلاعات مهمي تبديل و در اختيار رسانه ها و مردم قرار مي گيرد. اين داده ها و اطلاعات سخن از پيدايش يا نابودي اختري يا كهكشاني مي دهد كه در دور دست ها اتفاق مي دهد. هر از گاهي سخن از پايان و خاموشي گيتي و جهان مادي كنوني در مطبوعات و ديگر رسانه ها به ميان مي آيد و توجه افكار عمومي را به خود مشغول مي دارد. گروه هاي مذهبي با پديداري دنباله داري دست به خودكشي جمعي مي زنند و به اميد پايان جهان خود را در آتش مي سوزانند.(1) اين نه مسأله امروز ما بلكه مسأله اي است كه از ديرباز اذهان را به خود مشغول داشته است.
قرآن نيز به هر دوي اين دغدغه هاي بشر توجه داشته و به پاسخگويي و تبيين آن پرداخته است. در مسأله پايان تاريخ بشري، پاياني خوش بينانه و سعادت آميز و روشني را براي بشر ترسيم نموده است كه در انديشه شيعي به صورت عدالت جهان گستر مهدوي (عج) ظهور و بروز مي كند.
مطالبي كه در پي مي آيد درباره انجام و پايان جهان است و اين كه قرآن چه سرنوشت و نشانه هايي را براي پايان جهان بيان كرده است. با هم اين مقاله را مي خوانيم:
با نگاهي به مجموعه آيات قرآن درمي يابيم كه قرآن زوال و نيستي جهان كنوني را مترادف با نيستي محض آن نمي داند بلكه آن را در بخشي از يك فرآيند قرارداده كه به مفهومي پاياني براي آن متصور نيست. به اين معنا كه نيستي و زوال دنيا و جهان مادي كنوني براي تبديل شدن به جهاني نو با شكل و شمايل و ماهيتي ديگر مي باشد. تبديل جهان مادي به جهاني ديگر نيازمند فروپاشي اين دنياي مادي است كه قرآن از آن به «يوم تبدل الارض غيرالارض والسموت» تعبير مي كند. آن چه از آيات قرآن - و حتي بعضي از سوره هاي اختصاصي كه به مسأله پرداخته است- برمي آيد، جهان هنگام تبدل از صورتي به صورت ديگر و ايجاد «طرحي نو» دچار حوادث و رخدادهايي مي گردد كه در قرآن از آن به «اشراط الساعه » تعبير شده است. براي آشنايي خوانندگان با اين تحولات و رخدادها نگاهي به اين آيات داريم، باشد كه از آن پند گرفته و به قيامت رستاخيز بينديشيم.
حوزه معنايي اشراط الساعه در قرآن
اشراط جمع «شرط» به معناي نشانه يا آغاز و ابتداي چيزي است؛ و ساعت نيز به جزيي از اجزاي شبانه روز گفته مي شود. مقصود از ساعت در آيات قرآني، قيامت است؛ بنابراين، مراد از اشراط الساعه، نشانه هايي است كه پيش از قيامت يا در آستانه ظهور قيامت، واقع مي شود. البته برخي از مفسران درباره تفسير ساعت به اين معنا اختلاف نموده و گفته اند: ساعت به معناي زمان محدود است، و منظور از «الساعه» در آيات قرآن نيز، زمان مرگ انسان است. در حقيقت اين سخن ايشان اشاره به مسأله اي دارد كه در اصطلاح از آن به قيامت شخصي افراد تعبير مي كنند. بنابراين مراد از اشراط الساعه، نشانه هاي زمان مرگ و ظهور آثار ضعف و سستي در بدن و قواي آن است كه پس از آن قيامت و رستاخيز فرد رخ مي دهد. اهل تأويل و عرفان به اين گونه تفسير آيه علاقه مند هستند و آيات آفاقي و انفسي را به اين شيوه تأويل مي برند كه مي توان آن را از باب بيان حقايق و لطايف قرآن دانست. اما آن چه مورد توجه ما در اين نوشتار است توجه به عبارات و در نهايت اشارات قرآن است نه حقايق و يا لطايف آن.
واژه اشراط در قرآن فقط يك بار و به صورت اضافه به ضمير قيامت به كار رفته است: «فقد جاء اشراطها»؛(2) هنگامي كه نشانه هاي قيامت بيايد. بر پايه ديدگاه بسياري از مفسران به استناد روايتي از رسول اكرم(ص) كه بعثت خود و قيامت را مانند دو انگشت شهادت و مياني دانسته، يكي از اشراط و نشانه هاي بعثت پيامبر(ص) است.(3) مفسران، برخي از تحولات اجتماعي و هم چنين فروپاشي نظام طبيعت و درهم پيچيده شدن و تبديل آسمان و زمين پيش از ظهور قيامت را كه در آيات گوناگوني به آنها اشاره شده، از نشانه هاي قيامت دانسته اند. در روايات نيز بر تحولات اجتماعي و دگرگوني هاي كيهاني كه پيش از قيامت واقع مي شود عنوان اشراط الساعه و نشانه هاي رستاخيز اطلاق شده است.
براين اساس مي توانيم «اشراط الساعه را سلسله اي از حوادث اجتماعي و طبيعي بدانيم كه از زمان بعثت رسول اكرم(ص) آغاز، و تا فروپاشي كامل نظام طبيعت ادامه مي يابد. در حقيقت همه اين حوادث و رخدادها را مي توان نشانه هايي از ظهور قيامت دانست.
در ساير اديان آسماني نيز به علامت ها و نشانه هاي ظهور قيامت اشاره شده است؛ چنان كه در دين نصارا از آشوب هاي اجتماعي با خروج دجال(4)، فرود آمدن عيسي(ص) از آسمان، دميدن اسرافيل در صور، خاموش شدن خورشيد و ماه، فرو افتادن ستارگان، زلزله زمين و به لرزه درآمدن اركان آسمان(5) به عنوان نشانه هاي ظهور رستاخيز سخن به ميان آمده است. ازسوي ديگر، دستاوردهاي دانش بشري نيز از پايان پذيرفتن انرژي خورشيد و عمر منظومه شمسي، تبخير اقيانوس ها و نرم شدن صخره ها و سرانجام به سردي گراييدن نظام كنوني دنيا خبر مي دهد.
درباره تقسيم بندي نشانه هاي قيامت ميان صاحب نظران اختلاف است. «آلوسي» آن ها را به نشانه هاي موسع كه بقاي دنيا پس از ظهور آن ها مدتي طولاني ادامه دارد، مانند افزايش تبه كاران و نشانه هاي مضيق كه دنيا پس از ظهور آن ها عمري كوتاه دارد، مانند ظهور مهدي (عج) و فرود آمدن عيسي (ع) تقسيم كرده است. (6) برخي ديگر از مفسران قرآن اين نشانه ها را به سه دسته تقسيم كرده اند: .1 نشانه هايي كه ظاهر شده و از ميان رفته است، مانند بعثت رسول اكرم(ص)، .2 نشانه هايي كه ظاهر شده و همچنان ادامه دارد، مانند رباخواري، .3 نشانه هايي كه تاكنون ظاهر نشده است. مانند خروج دجال. بعضي ديگرنيز معتقدند نشانه هاي رستاخيز به سه دسته از رخدادها اطلاق مي گردد: .1 حوادث مهم پيش از پايان جهان، مانند بعثت پيامبر(ص)، .2 حوادث هولناك كه در آستانه پايان جهان، مانند فروپاشي كوهها، .3 حوادث تكان دهنده در آغاز رستاخيز و نشانه هاي شروع قيامت، مانند تبديل زمين و آسمان.(7) چنين به نظر مي رسد كه مي توان مجموعه نشانه هاي رستاخيز را به دو بخش اساسي تقسيم كرد: .1 تحولات اجتماعي در حلقه پاياني حيات دنيا رخ مي دهد، .2 دگرگوني كيهاني كه به فروپاشي نظام دنيا و ظهور قيامت مي انجامد.
از سوي ديگر در بسياري از روايات و تفاسير از برخي حوادث اجتماعي و طبيعي كه پيش از وقوع قيامت رخ مي دهد و بعضي از آن ها در قرآن نيز آمده است به عنوان حوادث آخرالزمان ياد شده كه آن حوادث از نشانه هاي رستاخيز نيز هست، بنابراين، برخي از مصاديق نشانه هاي قيامت و حوادث آخرالزمان يكي است. در اين نوشتار تنها از رخدادهاي طبيعي و دگرگوني هاي كيهاني مانند «طلوع خورشيد از مغرب»، «ظهور دود در آسمان»، دميده شدن در صور»، «تاريك شدن خورشيد، ماه و ستارگان»، «شكافتن آسمان»، «زلزله ويرانگر زمين»، «فروپاشي كوهها» و «دگرگوني درياها» بحث مي شود و بحث از دگرگوني هاي اجتماعي به نوشتاري ديگر وانهاده مي شود.
نشانه هاي ظهور قيامت
1- ظهور دود (گاز) در آسمان: يكي از نشانه هاي قيامت، ظهور دود و گاز در آسمان دانسته شده است: «فارتقب يوم تاتي السماء بدخان مبين».(8) برخي از مفسران اين آيه را ناظر به يكي از نشانه هاي رستاخيز دانسته و گفته اند: «منظور از «دخان مبين» همان دود غليظي است كه در پايان جهان و در آستانه قيامت، صفحه آسمان را مي پوشاند و سرآغاز عذاب دردناك الهي براي ستمگران است.
در حديثي از رسول خدا(ص) در مورد آيه فوق آمده است: اين دود ميان مشرق و مغرب را پر مي كند و 04 شبانه روز باقي مي ماند و بر اثر آن حالتي شبيه زكام به مومن دست مي دهد، ولي كافر شبيه افراد مست شده و دود از بيني و گوش ها و پشت او بيرون مي آيد.
.2 دميده شدن صور: يكي از نشانه هاي رستاخيز، نفخه مرگ است كه با وقوع آن جانداران آسمان ها و زمين مي ميرند چنان كه قرآن به همين مساله اشاره كرده و مي فرمايد: «و نفخ في الصور فصعق من في السموات و من في الارض...»(9) از ظاهر آيه «فاذا نفخ في الصور نفخه واحده¤ و حملت الارض والجبال فدكتا دكه واحده» (10) چنين برمي آيد كه دميده شدن در صور پيش از درهم كوبيده شدن زمين و كوه هاست. برخي آيه «و يوم ينفخ في الصور ففزع من في السموات و من في الارض...»، روزي كه در صور دميده شود اهل آسمان و زمين را فزع دربرمي گيرد، را نيز در مورد نفخه مرگ يا اعم از آن و يا زنده ساختن آن ها دانسته اند.
.3 تاريك شدن خورشيد، ماه و ستارگان: قرآن از تاريك شدن خورشيد به «تكوير» (جمع شدن و پيچيده شدن مانند پيچيده شدن عمامه بر سر) ياد كرده است. «اذا الشمس كورت». در آيه اي ديگر به جمع شدن خورشيد و ماه و به هم پيوستن آن دو كه به گفته برخي به معناي تاريك شدن آنهاست اشاره شده است. «و جمع الشمس والقمر»، هم چنين از تاريك شدن ستارگان با واژه هايي هم چون «انكدار» (تاريكي): «واذا النجوم انكدرت»، «طمس» (ناپديد شدن): «فاذا النجوم طمست» و «انتثار» (پراكنده شدن و فرو ريختن): «و اذا الكواكب انتثرت» سخن به ميان آورده است. دستاوردهاي دانش بشري گرچه از تعيين زمان تاريك شدن ستارگان ناتوان است، اما تاييد مي كند كه در هر لحظه با گذشت زمان، از انرژي آنها كاسته شده و سرانجام به خاموشي خواهد گراييد.(11) پس از آن گاه كه خورشيد و ماه و ستارگان تاريك گشتند، زمين با نور پروردگار روشن مي شود: «واشرقت الارض بنور ربها». برخي گفته اند: بعيد نيست مراد از روشن شدن زمين به نور پروردگار، كنار رفتن پرده و حجاب و ظهور حقيقت اشيا و آشكار شدن كارهاي خير و شر براي ناظران باشد.
.4 شكافتن كرات: در شماري از آيات، از شكافتن آسمان پيش از قيامت، سخن به ميان آمده است. مراد از آسمان در اين آيات، كرات آسماني است.
قرآن مجيد از دگرگون شدن نظام كواكب و شكافته شدن كرات آسماني با تعبيرهاي مختلفي ياد كرده است.
الف. حركت شديد و دوراني: «يوم تمور السماء مورا». «مور» گاه به معناي حركت شديد، و گاه به معناي حركت دوراني است. از اين رو به گرد و غباري كه با حركت باد به هر سوي پراكنده مي گردد «مور» گفته مي شد. آوردن واژه «مورا» به صورت مصدر، تاكيدي بر شدت اين حركت و گردش است.
ب. گداخته شدن: «يوم تكون السماء كالمهل». توليد انرژي و گرما بر اثر حركت اشيا از دستاوردهاي علمي است، بنابراين، شايد گداخته شدن آسمان نتيجه حركت و چرخش شديد آن باشد.
ج. سستي و پراكندگي: «وانشقت السماء فهي يومئذ واهيه». در آن هنگام آسمان ها از هم شكافته، سست گرديده و فرو مي ريزند. «واهيه» به معناي سستي و از هم وارفتگي است.
د. شكافته شدن: اين رخداد با واژه هايي همچون «انشقاق»: «اذاالسماء انشقت»، «تشقق»: «و يوم تشقق السماء بالغمم»، «انفطار»:«اذا السماء انفطرت»، «فرج»: «اذا السماء فرجت» و «فتح»: «و فتحت السماء فكانت ابوبا» «كشط»: «واذا السماء كشطت»، آمده است. برخي گفته اند: بعيد نيست اين گونه آيات كنايه از آن باشد كه ابر جهل و ناداني كنار مي رود و عالم آسمان كه عالمي غيبي است آشكار مي شود و ساكنان آن (فرشتگان) ظاهر گشته، به زمين كه جايگاه انسان است نازل مي شوند.
از ديگر رخدادهايي كه قرآن درباره آن تصريح مي كند انشقاق و دو پاره شدن ماه است: «اقتربت الساعه وانشق القمر». بخش اول آيه به نزديك شدن قيامت اشاره دارد و به نظر برخي بخش دوم آيه (انشق القمر) به دليل عطف آن بر «اقتربت الساعه » به يكي از اشراط الساعه و نشانه هاي نزديك شدن قيامت اشاره دارد. (12) از نظر اين گروه، اگرچه اين حادثه هنوز واقع نشده است؛ اما از آنجا كه تحقق آن در آينده قطعي است، قرآن با لفظ ماضي از آن ياد كرده است؛ اما به اتفاق مسلمانان برپايه شأن نزول و روايات وارده ذيل آيه مورد بحث، اين رويداد حادثه اي تاريخي و از معجزاتي است كه در پي درخواست مشركان و با فرمان رسول خدا(ص) به وقوع پيوسته است. چنان كه آيه بعد كه برخورد مشركان با اين پديده را بيان كرده و مي گويد: آنها انشقاق قمر را سحر پنداشته اند: «... و يقولوا سحر مستمر» نظر پيشين را رد و تحقق اين حادثه درگذشته را تاييد مي كند.
برخي در وجه ارتباط دو بخش آيه «اقتربت الساعه و انشق القمر»؛ گفته اند: شكافته شدن ماه از نشانه هاي نبوت پيامبر(ص) است و بعثت آن حضرت نيز يكي از اشراط الساعه مي باشد.
هـ درهم پيچيدن: «يوم نطوي السماء كطي السجل للكتب»، تعبير «طي السجل للكتب» به اين معناست كه هرگاه صفحه اي پيچيده شود، الفاظ موجود در آن نيز پيچيده مي شود و از تشبيه مذكور در آيه درهم پيچيده شدن كامل نظام آسمان استفاده مي شود. برخي گفته اند: مراد از اين آيه آن است كه آسمان از غيرخدا غايب گشته، از آن عين و اثري ظاهر نمي شود و از آنجا كه آسمان مانند ديگر اشيا از مفاتح و خزائن غيب نازل شده مراد از پيچيده شدن آسمان، بازگشتن آن به همان خزائن است. (13)
.5 زلزله شديد: پيش از وقوع قيامت زلزله اي سخت سراسر زمين را فرا مي گيرد؛ به گونه اي كه همه محتويات خود از جمله اجساد مردگان را به بيرون مي افكند: «اذا زلزلت الارض زلزالها¤ واخرجت الارض اثقالها» و چنان از هم شكافته مي شود كه اجساد به سرعت از آن جدا شوند: «يوم تشقق الارض عنهم سراعا». قرآن اين زلزله را «عظيم» وصف كرده و بيان داشته كه با وقوع آن، هر شيردهنده اي از فرزند شيرخوارش غافل مي شود و هر آبستني بار خود را فرو مي نهد و همه مردم چون مستان به نظر مي آيند: «ان زلزله الساعه شيء عظيم¤ يوم ترونها تذهل كل مرضعه عما ارضعت و تضع كل ذات حمل حملها و تري الناس سكري و ما هم بسكري ولكن عذاب الله شديد» از زلزله زمين در آياتي ديگر با واژه هاي «رجف» و «رج» به معناي لرزش و حركت شديد ياد شده است؛ مانند: «ترجف الراجفه، و ترجف الارض والجبال»؛ و «اذا رجت الارض رجا».
6-فروپاشي كوه ها: فروپاشي كوه هايي كه به طور طبيعي بر اثر زلزله شديد زمين حاصل مي شود، خود طي مراحلي انجام مي پذيرد.
الف. زمين و كوه ها به شدت مي لرزد: «يوم ترجف الارض و الجبال».
ب. از جا كنده مي شود: «و حملت الارض والجبال» برخي مراد از حمل زمين و كوه ها را احاطه قدرت بر آنها دانسته اند كه در قيامت ظهور مي يابد.
ج. به حركت درمي آيد: «و تسير الجبال سيرا»؛ چنان كه برخي از مفسران «بس» در آيه «وبست الجبال بسا» را نيز به معناي به حركت درآوردن آنها دانسته اند.
د. درهم كوبيده مي شود: «فدكتا دكه وحده».
هـ. به صورت توده اي از شن هاي متراكم درمي آيد: «و كانت الجبال كثيبا مهيلا».
و. پس از متراكم شدن، به ذرات كوچكتري تبديل شده، به صورت گردوغباري پراكنده مي شود: «وبست الجبال بسا¤ فكانت هباء منبثا». گفته شده: «هباء» غباري است كه در ستوني از نور خورشيد كه از منفذي تابيده شود قابل رؤيت است. اين امر نشان نهايت خردشدن و ريزشدن سنگ هاي عظيم كوه هاست. برخي گفته اند: كوه ها در اصل اجزايي متفرق مانند ذرات منتشر در هوا بودند كه برخي از فرشتگان الهي آنها را جمع كرده و به صورت كوه درآوردند و باوقوع قيامت دوباره به صورت اصلي خويش باز مي گردد؛ زيرا در قيامت هر چيزي به اصل خويش باز مي گردد.
ز. غبارهاي پراكنده به شكل پشم هاي حلاجي شده كه با تندباد حركت كند و تنها رنگي از آنها در آسمان ديده شود درمي آيد: «و تكون الجبال كالعهن المنفوش.»
ح. سرانجام از كوه ها شبح يك سراب در بيابان خشك باقي مي ماند: «و سيرت الجبال فكانت سرابا» و با از بين رفتن كامل كوه ها ناهمواريهاي زمين از بين مي رود: «فيذرها قاعا صفصفا¤ لا تري فيها عوجا و لا امتا.» برخي گفته اند: مراد از تبديل شدن كوه ها به سراب، انعدام كوه ها و باطل شدن حقيقت آنهاست. به اين ترتيب آن كوه هاي محكم و استوار كه حقايقي داراي جرمي بس بزرگ و نيرومند بودند و طوفانها نمي توانست آنها را حركت دهد، به سرابي باطل تبديل مي شوند كه هيچ حقيقتي ندارد.
7- دگرگوني درياها: دگرگوني درياها در قرآن با دو واژه «تسجير»: (برافروخته شدن) «و اذا البحار سجرت» و «تفجير» (منفجرشدن): «و اذا البحار فجرت» بيان شده است. در معناي اين دو واژه نظرات گوناگوني ارائه شده است؛ مانند: به هم پيوستن آبهاي زمين و پرشدن و يكي شدن درياها، خشك شدن درياها و برافروخته شدن و آتش گرفتن درياها. برخي گفته اند: درياها با متلاشي شدن كوه ها در ميان آنها پر مي شود و آب سراسر خشكي را فرا مي گيرد. برخي ديگر احتمال داده اند كه بر اثر زمين لرزه و آتشفشان ها آب درياها با مواد مذاب زمين كه در حال غليان و جوشش است برخورد كرده، دچار برافروختگي شود. يا به واسطه سقوط پاره هاي ستارگان آسمان كه هنوز خاموش نشده و افتادن آنها، درياها به حالت غليان و جوشش درآيد. پاره اي از مفسران برافروختن و سوختن آب درياها را به سبب تجزيه شدن دو عنصر آب، يعني اكسيژن و هيدروژن و سوختن آنها دانسته و با اين ديدگاه به دنبال ارائه تفسيري علمي از اين رخداد برآمده اند.
بدين ترتيب با فروپاشي كامل نظام طبيعي، آسمان و زمين ساختاري نوين پيدا مي كند: «يوم تبدل الارض غيرالارض و السموت.» همچنين گفته شده است «با تدبر كافي در آيات مربوط به تبديل زمين و آسمان مي توان فهميد كه مراد از اين «تبديل» آن معنايي كه معمولا به ذهن مي رسد نيست، بلكه مراد اين است كه نظام دنيا كاملا از بين رفته و نظامي ديگر با شئوني ديگر غير از آنچه ما تصور مي كنيم پديد مي آيد.»
برخي در توضيح چگونگي تبديل آسمانها و زمين گفته اند: اهل بصيرت، پيش از وقوع قيامت امور و احوال آخرت را با چشم اخروي مي بينند و براي مشاهده روز قيامت، به مرگ طبيعي نيازي ندارند؛ زيرا با تبديل نشئه دنيوي آنها به نشئه اخروي و تبديل گوش ها و چشم ها و حواس آنها به گوش ها و چشم ها و حواس اخروي، همه موجودات آسمان و زمين نيز نزد آنان تبديل مي گردند؛ زيرا هريك از موجودات طبيعي داراي دو نشئه است كه نشئه دنيوي آنها با حواس دنيوي و نشئه اخروي آنها با بدل شدن اين حواس به حواسي اخروي قابل مشاهده است و آيه 48 ابراهيم به اين تبديل اشاره دارد (14) و بيشتر اهل بهشت هم اكنون در بهشت اند؛ چنان كه بيشتر اهل جهنم نيز هم اكنون در جهنم اند؛ ولي به سبب نداشتن حواس اخروي آن را درك نمي كنند و آخرت با از بين رفتن حجاب ها و ظهور حقايق و زوال تعينات و تميز حق از باطل، حاصل مي شود. (15)
از آيه 22ق نيز استفاده مي شود كه هرچه انسان در قيامت مشاهده مي كند، در دنيا موجود بوده و براي وي مهيا گشته است؛ ولي او از آنها غافل است و ويژگي روز قيامت آن است كه در آن روز پرده كنار رفته و آنچه پشت آن است ديده مي شود. پس حقيقت معاد ظهور حقيقت اشيا پس از خفاي آن است و بيشترين صفاتي كه در قرآن براي قيامت ذكر شده به آن روز اختصاص ندارد؛ بلكه اين صفات در روز قيامت كاملا آشكار مي شود. (16)
اما اين تنها مسأله و دغدغه بشر نيست. مسأله ديگري كه در رديف آن ذهن انسان را به خود مشغول داشته است، مسأله پايان تاريخ نيست بلكه دغدغه پايان جهان دنيوي است. در اين وادي هر كس به روشي سخن گفته و داده هاي علمي و فلسفي خود را طرح كرده است. دانشمندان عرصه هاي مختلف علمي به ويژه ستاره شناسان و اخترپژوهان به اين مسأله توجه داده اند كه انجام گيتي چگونه خواهد بود. هر روز بر پايه داده هايي كه ابزارهاي نوين اخترپژوهي فراهم مي آورد از سوي ايشان تحليل شده و به اطلاعات مهمي تبديل و در اختيار رسانه ها و مردم قرار مي گيرد. اين داده ها و اطلاعات سخن از پيدايش يا نابودي اختري يا كهكشاني مي دهد كه در دور دست ها اتفاق مي دهد. هر از گاهي سخن از پايان و خاموشي گيتي و جهان مادي كنوني در مطبوعات و ديگر رسانه ها به ميان مي آيد و توجه افكار عمومي را به خود مشغول مي دارد. گروه هاي مذهبي با پديداري دنباله داري دست به خودكشي جمعي مي زنند و به اميد پايان جهان خود را در آتش مي سوزانند.(1) اين نه مسأله امروز ما بلكه مسأله اي است كه از ديرباز اذهان را به خود مشغول داشته است.
قرآن نيز به هر دوي اين دغدغه هاي بشر توجه داشته و به پاسخگويي و تبيين آن پرداخته است. در مسأله پايان تاريخ بشري، پاياني خوش بينانه و سعادت آميز و روشني را براي بشر ترسيم نموده است كه در انديشه شيعي به صورت عدالت جهان گستر مهدوي (عج) ظهور و بروز مي كند.
مطالبي كه در پي مي آيد درباره انجام و پايان جهان است و اين كه قرآن چه سرنوشت و نشانه هايي را براي پايان جهان بيان كرده است. با هم اين مقاله را مي خوانيم:
با نگاهي به مجموعه آيات قرآن درمي يابيم كه قرآن زوال و نيستي جهان كنوني را مترادف با نيستي محض آن نمي داند بلكه آن را در بخشي از يك فرآيند قرارداده كه به مفهومي پاياني براي آن متصور نيست. به اين معنا كه نيستي و زوال دنيا و جهان مادي كنوني براي تبديل شدن به جهاني نو با شكل و شمايل و ماهيتي ديگر مي باشد. تبديل جهان مادي به جهاني ديگر نيازمند فروپاشي اين دنياي مادي است كه قرآن از آن به «يوم تبدل الارض غيرالارض والسموت» تعبير مي كند. آن چه از آيات قرآن - و حتي بعضي از سوره هاي اختصاصي كه به مسأله پرداخته است- برمي آيد، جهان هنگام تبدل از صورتي به صورت ديگر و ايجاد «طرحي نو» دچار حوادث و رخدادهايي مي گردد كه در قرآن از آن به «اشراط الساعه » تعبير شده است. براي آشنايي خوانندگان با اين تحولات و رخدادها نگاهي به اين آيات داريم، باشد كه از آن پند گرفته و به قيامت رستاخيز بينديشيم.
حوزه معنايي اشراط الساعه در قرآن
اشراط جمع «شرط» به معناي نشانه يا آغاز و ابتداي چيزي است؛ و ساعت نيز به جزيي از اجزاي شبانه روز گفته مي شود. مقصود از ساعت در آيات قرآني، قيامت است؛ بنابراين، مراد از اشراط الساعه، نشانه هايي است كه پيش از قيامت يا در آستانه ظهور قيامت، واقع مي شود. البته برخي از مفسران درباره تفسير ساعت به اين معنا اختلاف نموده و گفته اند: ساعت به معناي زمان محدود است، و منظور از «الساعه» در آيات قرآن نيز، زمان مرگ انسان است. در حقيقت اين سخن ايشان اشاره به مسأله اي دارد كه در اصطلاح از آن به قيامت شخصي افراد تعبير مي كنند. بنابراين مراد از اشراط الساعه، نشانه هاي زمان مرگ و ظهور آثار ضعف و سستي در بدن و قواي آن است كه پس از آن قيامت و رستاخيز فرد رخ مي دهد. اهل تأويل و عرفان به اين گونه تفسير آيه علاقه مند هستند و آيات آفاقي و انفسي را به اين شيوه تأويل مي برند كه مي توان آن را از باب بيان حقايق و لطايف قرآن دانست. اما آن چه مورد توجه ما در اين نوشتار است توجه به عبارات و در نهايت اشارات قرآن است نه حقايق و يا لطايف آن.
واژه اشراط در قرآن فقط يك بار و به صورت اضافه به ضمير قيامت به كار رفته است: «فقد جاء اشراطها»؛(2) هنگامي كه نشانه هاي قيامت بيايد. بر پايه ديدگاه بسياري از مفسران به استناد روايتي از رسول اكرم(ص) كه بعثت خود و قيامت را مانند دو انگشت شهادت و مياني دانسته، يكي از اشراط و نشانه هاي بعثت پيامبر(ص) است.(3) مفسران، برخي از تحولات اجتماعي و هم چنين فروپاشي نظام طبيعت و درهم پيچيده شدن و تبديل آسمان و زمين پيش از ظهور قيامت را كه در آيات گوناگوني به آنها اشاره شده، از نشانه هاي قيامت دانسته اند. در روايات نيز بر تحولات اجتماعي و دگرگوني هاي كيهاني كه پيش از قيامت واقع مي شود عنوان اشراط الساعه و نشانه هاي رستاخيز اطلاق شده است.
براين اساس مي توانيم «اشراط الساعه را سلسله اي از حوادث اجتماعي و طبيعي بدانيم كه از زمان بعثت رسول اكرم(ص) آغاز، و تا فروپاشي كامل نظام طبيعت ادامه مي يابد. در حقيقت همه اين حوادث و رخدادها را مي توان نشانه هايي از ظهور قيامت دانست.
در ساير اديان آسماني نيز به علامت ها و نشانه هاي ظهور قيامت اشاره شده است؛ چنان كه در دين نصارا از آشوب هاي اجتماعي با خروج دجال(4)، فرود آمدن عيسي(ص) از آسمان، دميدن اسرافيل در صور، خاموش شدن خورشيد و ماه، فرو افتادن ستارگان، زلزله زمين و به لرزه درآمدن اركان آسمان(5) به عنوان نشانه هاي ظهور رستاخيز سخن به ميان آمده است. ازسوي ديگر، دستاوردهاي دانش بشري نيز از پايان پذيرفتن انرژي خورشيد و عمر منظومه شمسي، تبخير اقيانوس ها و نرم شدن صخره ها و سرانجام به سردي گراييدن نظام كنوني دنيا خبر مي دهد.
درباره تقسيم بندي نشانه هاي قيامت ميان صاحب نظران اختلاف است. «آلوسي» آن ها را به نشانه هاي موسع كه بقاي دنيا پس از ظهور آن ها مدتي طولاني ادامه دارد، مانند افزايش تبه كاران و نشانه هاي مضيق كه دنيا پس از ظهور آن ها عمري كوتاه دارد، مانند ظهور مهدي (عج) و فرود آمدن عيسي (ع) تقسيم كرده است. (6) برخي ديگر از مفسران قرآن اين نشانه ها را به سه دسته تقسيم كرده اند: .1 نشانه هايي كه ظاهر شده و از ميان رفته است، مانند بعثت رسول اكرم(ص)، .2 نشانه هايي كه ظاهر شده و همچنان ادامه دارد، مانند رباخواري، .3 نشانه هايي كه تاكنون ظاهر نشده است. مانند خروج دجال. بعضي ديگرنيز معتقدند نشانه هاي رستاخيز به سه دسته از رخدادها اطلاق مي گردد: .1 حوادث مهم پيش از پايان جهان، مانند بعثت پيامبر(ص)، .2 حوادث هولناك كه در آستانه پايان جهان، مانند فروپاشي كوهها، .3 حوادث تكان دهنده در آغاز رستاخيز و نشانه هاي شروع قيامت، مانند تبديل زمين و آسمان.(7) چنين به نظر مي رسد كه مي توان مجموعه نشانه هاي رستاخيز را به دو بخش اساسي تقسيم كرد: .1 تحولات اجتماعي در حلقه پاياني حيات دنيا رخ مي دهد، .2 دگرگوني كيهاني كه به فروپاشي نظام دنيا و ظهور قيامت مي انجامد.
از سوي ديگر در بسياري از روايات و تفاسير از برخي حوادث اجتماعي و طبيعي كه پيش از وقوع قيامت رخ مي دهد و بعضي از آن ها در قرآن نيز آمده است به عنوان حوادث آخرالزمان ياد شده كه آن حوادث از نشانه هاي رستاخيز نيز هست، بنابراين، برخي از مصاديق نشانه هاي قيامت و حوادث آخرالزمان يكي است. در اين نوشتار تنها از رخدادهاي طبيعي و دگرگوني هاي كيهاني مانند «طلوع خورشيد از مغرب»، «ظهور دود در آسمان»، دميده شدن در صور»، «تاريك شدن خورشيد، ماه و ستارگان»، «شكافتن آسمان»، «زلزله ويرانگر زمين»، «فروپاشي كوهها» و «دگرگوني درياها» بحث مي شود و بحث از دگرگوني هاي اجتماعي به نوشتاري ديگر وانهاده مي شود.
نشانه هاي ظهور قيامت
1- ظهور دود (گاز) در آسمان: يكي از نشانه هاي قيامت، ظهور دود و گاز در آسمان دانسته شده است: «فارتقب يوم تاتي السماء بدخان مبين».(8) برخي از مفسران اين آيه را ناظر به يكي از نشانه هاي رستاخيز دانسته و گفته اند: «منظور از «دخان مبين» همان دود غليظي است كه در پايان جهان و در آستانه قيامت، صفحه آسمان را مي پوشاند و سرآغاز عذاب دردناك الهي براي ستمگران است.
در حديثي از رسول خدا(ص) در مورد آيه فوق آمده است: اين دود ميان مشرق و مغرب را پر مي كند و 04 شبانه روز باقي مي ماند و بر اثر آن حالتي شبيه زكام به مومن دست مي دهد، ولي كافر شبيه افراد مست شده و دود از بيني و گوش ها و پشت او بيرون مي آيد.
.2 دميده شدن صور: يكي از نشانه هاي رستاخيز، نفخه مرگ است كه با وقوع آن جانداران آسمان ها و زمين مي ميرند چنان كه قرآن به همين مساله اشاره كرده و مي فرمايد: «و نفخ في الصور فصعق من في السموات و من في الارض...»(9) از ظاهر آيه «فاذا نفخ في الصور نفخه واحده¤ و حملت الارض والجبال فدكتا دكه واحده» (10) چنين برمي آيد كه دميده شدن در صور پيش از درهم كوبيده شدن زمين و كوه هاست. برخي آيه «و يوم ينفخ في الصور ففزع من في السموات و من في الارض...»، روزي كه در صور دميده شود اهل آسمان و زمين را فزع دربرمي گيرد، را نيز در مورد نفخه مرگ يا اعم از آن و يا زنده ساختن آن ها دانسته اند.
.3 تاريك شدن خورشيد، ماه و ستارگان: قرآن از تاريك شدن خورشيد به «تكوير» (جمع شدن و پيچيده شدن مانند پيچيده شدن عمامه بر سر) ياد كرده است. «اذا الشمس كورت». در آيه اي ديگر به جمع شدن خورشيد و ماه و به هم پيوستن آن دو كه به گفته برخي به معناي تاريك شدن آنهاست اشاره شده است. «و جمع الشمس والقمر»، هم چنين از تاريك شدن ستارگان با واژه هايي هم چون «انكدار» (تاريكي): «واذا النجوم انكدرت»، «طمس» (ناپديد شدن): «فاذا النجوم طمست» و «انتثار» (پراكنده شدن و فرو ريختن): «و اذا الكواكب انتثرت» سخن به ميان آورده است. دستاوردهاي دانش بشري گرچه از تعيين زمان تاريك شدن ستارگان ناتوان است، اما تاييد مي كند كه در هر لحظه با گذشت زمان، از انرژي آنها كاسته شده و سرانجام به خاموشي خواهد گراييد.(11) پس از آن گاه كه خورشيد و ماه و ستارگان تاريك گشتند، زمين با نور پروردگار روشن مي شود: «واشرقت الارض بنور ربها». برخي گفته اند: بعيد نيست مراد از روشن شدن زمين به نور پروردگار، كنار رفتن پرده و حجاب و ظهور حقيقت اشيا و آشكار شدن كارهاي خير و شر براي ناظران باشد.
.4 شكافتن كرات: در شماري از آيات، از شكافتن آسمان پيش از قيامت، سخن به ميان آمده است. مراد از آسمان در اين آيات، كرات آسماني است.
قرآن مجيد از دگرگون شدن نظام كواكب و شكافته شدن كرات آسماني با تعبيرهاي مختلفي ياد كرده است.
الف. حركت شديد و دوراني: «يوم تمور السماء مورا». «مور» گاه به معناي حركت شديد، و گاه به معناي حركت دوراني است. از اين رو به گرد و غباري كه با حركت باد به هر سوي پراكنده مي گردد «مور» گفته مي شد. آوردن واژه «مورا» به صورت مصدر، تاكيدي بر شدت اين حركت و گردش است.
ب. گداخته شدن: «يوم تكون السماء كالمهل». توليد انرژي و گرما بر اثر حركت اشيا از دستاوردهاي علمي است، بنابراين، شايد گداخته شدن آسمان نتيجه حركت و چرخش شديد آن باشد.
ج. سستي و پراكندگي: «وانشقت السماء فهي يومئذ واهيه». در آن هنگام آسمان ها از هم شكافته، سست گرديده و فرو مي ريزند. «واهيه» به معناي سستي و از هم وارفتگي است.
د. شكافته شدن: اين رخداد با واژه هايي همچون «انشقاق»: «اذاالسماء انشقت»، «تشقق»: «و يوم تشقق السماء بالغمم»، «انفطار»:«اذا السماء انفطرت»، «فرج»: «اذا السماء فرجت» و «فتح»: «و فتحت السماء فكانت ابوبا» «كشط»: «واذا السماء كشطت»، آمده است. برخي گفته اند: بعيد نيست اين گونه آيات كنايه از آن باشد كه ابر جهل و ناداني كنار مي رود و عالم آسمان كه عالمي غيبي است آشكار مي شود و ساكنان آن (فرشتگان) ظاهر گشته، به زمين كه جايگاه انسان است نازل مي شوند.
از ديگر رخدادهايي كه قرآن درباره آن تصريح مي كند انشقاق و دو پاره شدن ماه است: «اقتربت الساعه وانشق القمر». بخش اول آيه به نزديك شدن قيامت اشاره دارد و به نظر برخي بخش دوم آيه (انشق القمر) به دليل عطف آن بر «اقتربت الساعه » به يكي از اشراط الساعه و نشانه هاي نزديك شدن قيامت اشاره دارد. (12) از نظر اين گروه، اگرچه اين حادثه هنوز واقع نشده است؛ اما از آنجا كه تحقق آن در آينده قطعي است، قرآن با لفظ ماضي از آن ياد كرده است؛ اما به اتفاق مسلمانان برپايه شأن نزول و روايات وارده ذيل آيه مورد بحث، اين رويداد حادثه اي تاريخي و از معجزاتي است كه در پي درخواست مشركان و با فرمان رسول خدا(ص) به وقوع پيوسته است. چنان كه آيه بعد كه برخورد مشركان با اين پديده را بيان كرده و مي گويد: آنها انشقاق قمر را سحر پنداشته اند: «... و يقولوا سحر مستمر» نظر پيشين را رد و تحقق اين حادثه درگذشته را تاييد مي كند.
برخي در وجه ارتباط دو بخش آيه «اقتربت الساعه و انشق القمر»؛ گفته اند: شكافته شدن ماه از نشانه هاي نبوت پيامبر(ص) است و بعثت آن حضرت نيز يكي از اشراط الساعه مي باشد.
هـ درهم پيچيدن: «يوم نطوي السماء كطي السجل للكتب»، تعبير «طي السجل للكتب» به اين معناست كه هرگاه صفحه اي پيچيده شود، الفاظ موجود در آن نيز پيچيده مي شود و از تشبيه مذكور در آيه درهم پيچيده شدن كامل نظام آسمان استفاده مي شود. برخي گفته اند: مراد از اين آيه آن است كه آسمان از غيرخدا غايب گشته، از آن عين و اثري ظاهر نمي شود و از آنجا كه آسمان مانند ديگر اشيا از مفاتح و خزائن غيب نازل شده مراد از پيچيده شدن آسمان، بازگشتن آن به همان خزائن است. (13)
.5 زلزله شديد: پيش از وقوع قيامت زلزله اي سخت سراسر زمين را فرا مي گيرد؛ به گونه اي كه همه محتويات خود از جمله اجساد مردگان را به بيرون مي افكند: «اذا زلزلت الارض زلزالها¤ واخرجت الارض اثقالها» و چنان از هم شكافته مي شود كه اجساد به سرعت از آن جدا شوند: «يوم تشقق الارض عنهم سراعا». قرآن اين زلزله را «عظيم» وصف كرده و بيان داشته كه با وقوع آن، هر شيردهنده اي از فرزند شيرخوارش غافل مي شود و هر آبستني بار خود را فرو مي نهد و همه مردم چون مستان به نظر مي آيند: «ان زلزله الساعه شيء عظيم¤ يوم ترونها تذهل كل مرضعه عما ارضعت و تضع كل ذات حمل حملها و تري الناس سكري و ما هم بسكري ولكن عذاب الله شديد» از زلزله زمين در آياتي ديگر با واژه هاي «رجف» و «رج» به معناي لرزش و حركت شديد ياد شده است؛ مانند: «ترجف الراجفه، و ترجف الارض والجبال»؛ و «اذا رجت الارض رجا».
6-فروپاشي كوه ها: فروپاشي كوه هايي كه به طور طبيعي بر اثر زلزله شديد زمين حاصل مي شود، خود طي مراحلي انجام مي پذيرد.
الف. زمين و كوه ها به شدت مي لرزد: «يوم ترجف الارض و الجبال».
ب. از جا كنده مي شود: «و حملت الارض والجبال» برخي مراد از حمل زمين و كوه ها را احاطه قدرت بر آنها دانسته اند كه در قيامت ظهور مي يابد.
ج. به حركت درمي آيد: «و تسير الجبال سيرا»؛ چنان كه برخي از مفسران «بس» در آيه «وبست الجبال بسا» را نيز به معناي به حركت درآوردن آنها دانسته اند.
د. درهم كوبيده مي شود: «فدكتا دكه وحده».
هـ. به صورت توده اي از شن هاي متراكم درمي آيد: «و كانت الجبال كثيبا مهيلا».
و. پس از متراكم شدن، به ذرات كوچكتري تبديل شده، به صورت گردوغباري پراكنده مي شود: «وبست الجبال بسا¤ فكانت هباء منبثا». گفته شده: «هباء» غباري است كه در ستوني از نور خورشيد كه از منفذي تابيده شود قابل رؤيت است. اين امر نشان نهايت خردشدن و ريزشدن سنگ هاي عظيم كوه هاست. برخي گفته اند: كوه ها در اصل اجزايي متفرق مانند ذرات منتشر در هوا بودند كه برخي از فرشتگان الهي آنها را جمع كرده و به صورت كوه درآوردند و باوقوع قيامت دوباره به صورت اصلي خويش باز مي گردد؛ زيرا در قيامت هر چيزي به اصل خويش باز مي گردد.
ز. غبارهاي پراكنده به شكل پشم هاي حلاجي شده كه با تندباد حركت كند و تنها رنگي از آنها در آسمان ديده شود درمي آيد: «و تكون الجبال كالعهن المنفوش.»
ح. سرانجام از كوه ها شبح يك سراب در بيابان خشك باقي مي ماند: «و سيرت الجبال فكانت سرابا» و با از بين رفتن كامل كوه ها ناهمواريهاي زمين از بين مي رود: «فيذرها قاعا صفصفا¤ لا تري فيها عوجا و لا امتا.» برخي گفته اند: مراد از تبديل شدن كوه ها به سراب، انعدام كوه ها و باطل شدن حقيقت آنهاست. به اين ترتيب آن كوه هاي محكم و استوار كه حقايقي داراي جرمي بس بزرگ و نيرومند بودند و طوفانها نمي توانست آنها را حركت دهد، به سرابي باطل تبديل مي شوند كه هيچ حقيقتي ندارد.
7- دگرگوني درياها: دگرگوني درياها در قرآن با دو واژه «تسجير»: (برافروخته شدن) «و اذا البحار سجرت» و «تفجير» (منفجرشدن): «و اذا البحار فجرت» بيان شده است. در معناي اين دو واژه نظرات گوناگوني ارائه شده است؛ مانند: به هم پيوستن آبهاي زمين و پرشدن و يكي شدن درياها، خشك شدن درياها و برافروخته شدن و آتش گرفتن درياها. برخي گفته اند: درياها با متلاشي شدن كوه ها در ميان آنها پر مي شود و آب سراسر خشكي را فرا مي گيرد. برخي ديگر احتمال داده اند كه بر اثر زمين لرزه و آتشفشان ها آب درياها با مواد مذاب زمين كه در حال غليان و جوشش است برخورد كرده، دچار برافروختگي شود. يا به واسطه سقوط پاره هاي ستارگان آسمان كه هنوز خاموش نشده و افتادن آنها، درياها به حالت غليان و جوشش درآيد. پاره اي از مفسران برافروختن و سوختن آب درياها را به سبب تجزيه شدن دو عنصر آب، يعني اكسيژن و هيدروژن و سوختن آنها دانسته و با اين ديدگاه به دنبال ارائه تفسيري علمي از اين رخداد برآمده اند.
بدين ترتيب با فروپاشي كامل نظام طبيعي، آسمان و زمين ساختاري نوين پيدا مي كند: «يوم تبدل الارض غيرالارض و السموت.» همچنين گفته شده است «با تدبر كافي در آيات مربوط به تبديل زمين و آسمان مي توان فهميد كه مراد از اين «تبديل» آن معنايي كه معمولا به ذهن مي رسد نيست، بلكه مراد اين است كه نظام دنيا كاملا از بين رفته و نظامي ديگر با شئوني ديگر غير از آنچه ما تصور مي كنيم پديد مي آيد.»
برخي در توضيح چگونگي تبديل آسمانها و زمين گفته اند: اهل بصيرت، پيش از وقوع قيامت امور و احوال آخرت را با چشم اخروي مي بينند و براي مشاهده روز قيامت، به مرگ طبيعي نيازي ندارند؛ زيرا با تبديل نشئه دنيوي آنها به نشئه اخروي و تبديل گوش ها و چشم ها و حواس آنها به گوش ها و چشم ها و حواس اخروي، همه موجودات آسمان و زمين نيز نزد آنان تبديل مي گردند؛ زيرا هريك از موجودات طبيعي داراي دو نشئه است كه نشئه دنيوي آنها با حواس دنيوي و نشئه اخروي آنها با بدل شدن اين حواس به حواسي اخروي قابل مشاهده است و آيه 48 ابراهيم به اين تبديل اشاره دارد (14) و بيشتر اهل بهشت هم اكنون در بهشت اند؛ چنان كه بيشتر اهل جهنم نيز هم اكنون در جهنم اند؛ ولي به سبب نداشتن حواس اخروي آن را درك نمي كنند و آخرت با از بين رفتن حجاب ها و ظهور حقايق و زوال تعينات و تميز حق از باطل، حاصل مي شود. (15)
از آيه 22ق نيز استفاده مي شود كه هرچه انسان در قيامت مشاهده مي كند، در دنيا موجود بوده و براي وي مهيا گشته است؛ ولي او از آنها غافل است و ويژگي روز قيامت آن است كه در آن روز پرده كنار رفته و آنچه پشت آن است ديده مي شود. پس حقيقت معاد ظهور حقيقت اشيا پس از خفاي آن است و بيشترين صفاتي كه در قرآن براي قيامت ذكر شده به آن روز اختصاص ندارد؛ بلكه اين صفات در روز قيامت كاملا آشكار مي شود. (16)