03-11-2014، 8:35
برخلاف تصور عموم خداوند متعال عنایات خاصه ای نسبت به زن دارد. از جمله:
۱) «زن بهتر از مرد می تواند راه دل را بپیماید و راه دل زودتر از راه عقل به منزل منتهی می شود.»(۱)
«گذشته از اینکه تسبیح گفتن با تربت حسینی صلوات الله علیه فضیلت فراوانی دارد دستور آمده است که زنان با سر انگشتان نشان تسبیح بگویند زیرا این سر انگشتان در قیامت مسئول واقع خواهند شد. این یک عنایتی از سوی خداوند نسبت به زن است تا انگشت او نیز عبادت کند. البته چنین نیست که اگر مرد با سر انگشتانش تسبیح بگوید مقبول نیست ولی دستوری به آن وارد نشده است.»(۲)
۲) «خداوند متعال زن را شش سال زودتر از مرد به حضور پذیرفته است. (البته اگر آن ایامی را که زن از انجام نماز محروم است با این شش سال جبران کند مشکلی در پیش ندارد.)»(۳)
۳) «وظایف و دستورات و راهنمایی هایی در ظرف سی ماه برای زن مقرر شده است «و حمله و فصاله ثلاثون شهرا». حداقل دوران حمل شش ماه و اکثر آن نه ماه می باشد و دو سال نیز این کودک در دامن مادر مشغول شیر خوردن است که روی هم سی ماه می شود» «والوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین». پدر تنها در تشکیل اصل نطفه ارتباط تنگاتنگی با کودک دارد اما مادر سی ماه وظیفه دارد که مراقب باشد خودش و کودک غذای حلال بخورند و همچنین از غذای روحانی تغذیه کنند به این معنا که خیال گناه و هوس را در سر نپرورانند. بنابراین مسئولیت زن در این سی ماه بیش از مرد است و هر که مسئولیتش بیشتر باشد در صورت عمل به آن توجه اش به خدا بیشتر است و هر کس توجه اش به خدا بیشتر بود و عمل کرد موفق تر است. لذا قرآن کریم در عین حال که می گوید مقدم پدر و مادر را گرامی بدارید مکرر نام مادر را می برد.»(۴)
«در قرآن درجات مرد بیشتر از زن نیست بلکه درجات براساس تقوا و عمل صالح است. «الرجال قوامون علی النساء» مربوط به زن در مقابل شوهر است نه زن در مقابل مرد و این قیمومیت ها معیار فضیلت نیست. قیم بودن زن و مرد بر محور اصول خانواده است. گاهی مرد قیم زن است و گاهی زن قیم مرد است. اطاعت فرزند چه پسر و چه دختر از ساحت مقدس پدر و مادر واجب است.»(۵)
«حضرت امیر علیه السلام می فرمایند: زن ریحانه است این گل را نباید رها کرد این گل باید فقط به دست باغبان باشد و باغبان این گل فقط قرآن و عترت و ذات اله است. باغبان هر انسانی خداست که می فرماید: والله انبتکم من الرض نباتا.»(۶)
اسلام و رعایت حقوق زنان
اسلام مانند هر مجموعه ای همچون یک پازل است که در صورت نگاه کردن به قسمتی از آن نمی توان اظهار نظر درستی از آن داشته باشیم. مثلاً اگر فقط به ارث بنگریم می بینیم که به زن ظلم شده است و یا اگر فقط به مسئله مهر و یا نفقه بپردازیم می گوییم که به مرد ظلم شده است. اشتباه افرادی که عدالت را در قرآن زیر سؤال می برند و بر این عقیده هستند که حقوق زنان در قرآن رعایت نشده است، براساس این جزیی نگری هاست. حال اگر مردی مهریه و یا نفقه همسرش را نپردازد اشتباهی است که از او سر زده وگرنه قانون چنین امری را وضع نکرده است. سؤالی که در اینجا مطرح می شود این است که چه لزومی دارد ما سهم زن را در ارث از سهم مرد کمتر قرار دهیم و آنگاه این کمبود را به وسیله مهر و نفقه جبران کنیم؟
۱) «گفته می شود اسلام به موجب دلایلی مهر و نفقه را به عنوان اموری لازم در استحکام زناشویی می شناسد که الغا آن موجب تزلزل اساس خانواده می باشد. بنابراین طرح سؤال مذکور به دلیل جابه جا گرفتن علت و معلول است زیرا وضعیت خاص مهر و نفقه است که وضع خاص ارث زن را به دنبال دارد.»
۲) «گرچه درآمدها را مردها به عهده دارند اما مصرف مربوط به زن ها است.»
۳) «در بسیاری از موارد ارث زن و مرد یکسان است. از جمله پدر و مادر میت که هر دو یک ششم سهم دارند و نیز اقربای مادری اعم از زن و مرد یکسان ارث می برند. فقط برادر و خواهری که دختر و پسر هستند و در بعضی از بخش هایی که «یتقرب بالاب یا ابوین» هست آنجا تفاوت دارند. بنابراین این چنین نیست که مرد همیشه بیش از زن ارث ببرد.»
«امام صادق علیه السلام در حدیثی می فرمایند: اسلام سربازی را از عهده زن برداشته و به علاوه مهر و نفقه را به نفع او بر مرد لازم شمرده است و در بعضی از جنایات اشتباهی که خویشاوندان جانی باید دیه بپردازند زن از پرداخت دیه و شرکت با دیگران معاف است. از این رو سهم زن در ارث کمتر از مرد شده است.
پدید آمدن مهر نتیجه تدبیر ماهرانه ای است که در متن خلقت و برای تعدیل روابط زن و مرد و پیوند آنها با یکدیگر به کار رفته است. زن مظهر ناز و بی نیازی و مرد مظهر نیاز و احتیاج است.
«و آتواالاالنساء صدقاتهن نحله» قرآن از مهر با نام «صدق» یاد کرده است. به این خاطر که مهر نشانه راستین بودن علاقه مرد است. کلمه «نحله» نیز بر پیشکش و هدیه بودن مهر دلالت دارد و این خود یکی از علل تعلق گرفتن نفقه به زن می باشد. برخی دلایل دیگر عبارتند از:
۱) مسئولیت طاقت فرسای تولید نسل به عهده زن است.
۲) توانایی زن در تحصیل ثروت کمتر و استهلاک ثروتش بیشتر از مرد است.
۳) زن باقی ماندن تا حدی به معنای باقی ماندن جمال و نشاط و غرور در زن است که این خود مستلزم آسایش و فراغ خاطر بیشتر است و نشاط زن برای مرد اهمیت فراوان دارد.
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در ۱۰ سال آخر عمر مبارک خویش یعنی در دوره مدینه که دوره جنگ های اسلامی بود و زنان بی سرپرست در میان مسلمین زیاد بودند زنان متعددی اختیار کردند. اکثریت زنان پیامبر صلی الله علیه و آله بیوه و بزرگسال بودند و غالباً از شوهران سابق خود فرزندانی داشتند. تنها دوشیزه ای که پیامبر با او ازدواج کردند عایشه بود. نکته مهم اینجاست که تعدد زوجات را اسلام وضع نکرده است. به دلایل بسیار تعدد زوجات وجود داشته است منتها اسلام به آن جهت داده است.
«در اصل دین مسیح نصی بر منع تعدد زوجات نیست بلکه چون حضرت مسیح(ع) مقررات تورات را تأیید کرده است و در تورات تعدد زوجات به رسمیت شناخته شده است باید بگوییم در اصل دین مسیح تعدد زوجات تجویز شده است. عللی که سبب شده است تا مردان در طول تاریخ زوجات متعدد اختیار کنند عبارتند از:
۱) شکست چند شوهری
۲) شکست اشتراک جنسی
۳) هوسرانی مرد
۴) عوامل جغرافیایی و آب و هوا و خصایص قومی
۵) عادت ماهانه و خستگی زنان از فرزند زاییدن
۶ ) یائسگی زنان
۷) عوامل اقتصادی (فروش فرزندان)
۸۷۸۲ عوامل عدد و عشیره: هر قبیله به تعداد افراد بیشتر قبیله اش افتخار می کرد.
۹) فزونی عدد زنان آماده ازدواج بر مردان آماده ازدواج.» (۱۲)
لکن عللی که اسلام تعدد زوجات را جایز می داند به گونه ای دیگر است. به عنوان مثال نهمین دلیل نمی تواند دلیل محکمی باشد زیرا در صورت موجه بودن این دلیل، هر زن چینی باید چهار شوهر اختیار کند چون جمعیت مردان در چین بیشتر از زنان است. منتها اسلام در راستای جهت دادن به این مقوله شروطی را وضع کرده است که عبارتند از:
۱) رعایت عدالت
۲) عدم بیم از عدم رعایت عدالت
[حکم اسلام است که اگر بیم دارید روزه برایتان ضرردارد، روزه نگیرید یا اگر بیم دارید استعمال آب برای بدنتان زیان دارد وضو نگیرید.] آیه «فان خفتم ان لا تعدلوا فواحده...» نساء/ ۳، گویای این دو شرط می باشد.
۳) عدم نیت هوسرانی مرد
۴) داشتن امکانات مالی مرد
۵) امکانات جسمی و غریزی مرد.
اینکه چرا چند شوهری به جای چند زوجه مرسوم نشده است به طبیعت بشر برمی گردد. تاریخ نشان داده است که هیچ کدام از زن و مرد متمایل به این امر نمی باشند. مطالعات روانشناسی نیز نشان می دهد که زنان بیشتر از مردان به تک همسری مایل هستند.
«ارسطو می گوید تفاوت زن و مرد تنها از جنبه کمی نیست بلکه از جنبه کیفی هم متفاوتند نوع استعدادهای زن و مرد متفاوت است و وظایفی که قانون خلقت به عهده هر یک از آنان گذاشته و حقوقی که برای آنها خواسته در قسمت های زیادی با هم تفاوت دارد. به عقیده ارسطو فضایل اخلاقی زن و مرد نیز در بسیاری از قسمت ها متفاوت است. یک خلق و خو می تواند برای مرد فضیلت باشد ولی برای زن فضیلت نباشد.» (۱۳) برای مثال غرور برای مرد فضیلت نیست اما برای زن نسبت به مرد نامحرم فضیلت به شمار می آید.
خاتمه
«حق همگان براساس عدل توزیع می شود نه برمبنای تساوی. پس تمام افراد بشر در برابر حق مساوی اند گرچه حقوق آنان طبق اقتضای عدل متفاوت می باشد. زیرا افراد مختلف از لحاظ نبوغ و بلوغ کمال متفاوت می باشند لیکن همه آنها در برابر قانون متساوی اند. بنابراین عدالت گاهی مقتضی تساوی قانون و زمانی سبب تفاوت است. البته همواره مقتضی تساوی در برابر قانون می باشد. بازگشت احکام به حقوق به این معناست که خداوند برای آن که بشر را به کمال برساند احکامی بر او واجب کرده است پس روح این احکام همان حق کمال یابی انسان است از این رو همان گونه که انسان نمی تواند آن حقوق را از خود سلب کند این احکام را نیز نمی تواند کنار بگذارد اصولاً ریشه احکام همان مصالح انسان است. به این ترتیب روح احکام را حقوق الهی و بشری تشکیل می دهد.
آنچه در انسان اصالت دارد جان اوست از این رو مایه سنجش میان دو انسان امکان رشد روحی است و اموری مانند دیه و قصاص در حیطه جسم و پیکره انسان است. در ارزش گذاری باید بهره های روح را در نظر گرفت. تفاوت هایی که به جسم مربوط اند سبب برتری انسان به شمار نمی آیند. لذا دیه مرد با تقوا و بی تقوا یکسان است و دیه مرد تقی واتقی هم یکسان است. با این که قرآن صریحاً مرد اتقی را گرامی تر معرفی کرده است.» (۱۴)
۱) «زن بهتر از مرد می تواند راه دل را بپیماید و راه دل زودتر از راه عقل به منزل منتهی می شود.»(۱)
«گذشته از اینکه تسبیح گفتن با تربت حسینی صلوات الله علیه فضیلت فراوانی دارد دستور آمده است که زنان با سر انگشتان نشان تسبیح بگویند زیرا این سر انگشتان در قیامت مسئول واقع خواهند شد. این یک عنایتی از سوی خداوند نسبت به زن است تا انگشت او نیز عبادت کند. البته چنین نیست که اگر مرد با سر انگشتانش تسبیح بگوید مقبول نیست ولی دستوری به آن وارد نشده است.»(۲)
۲) «خداوند متعال زن را شش سال زودتر از مرد به حضور پذیرفته است. (البته اگر آن ایامی را که زن از انجام نماز محروم است با این شش سال جبران کند مشکلی در پیش ندارد.)»(۳)
۳) «وظایف و دستورات و راهنمایی هایی در ظرف سی ماه برای زن مقرر شده است «و حمله و فصاله ثلاثون شهرا». حداقل دوران حمل شش ماه و اکثر آن نه ماه می باشد و دو سال نیز این کودک در دامن مادر مشغول شیر خوردن است که روی هم سی ماه می شود» «والوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین». پدر تنها در تشکیل اصل نطفه ارتباط تنگاتنگی با کودک دارد اما مادر سی ماه وظیفه دارد که مراقب باشد خودش و کودک غذای حلال بخورند و همچنین از غذای روحانی تغذیه کنند به این معنا که خیال گناه و هوس را در سر نپرورانند. بنابراین مسئولیت زن در این سی ماه بیش از مرد است و هر که مسئولیتش بیشتر باشد در صورت عمل به آن توجه اش به خدا بیشتر است و هر کس توجه اش به خدا بیشتر بود و عمل کرد موفق تر است. لذا قرآن کریم در عین حال که می گوید مقدم پدر و مادر را گرامی بدارید مکرر نام مادر را می برد.»(۴)
«در قرآن درجات مرد بیشتر از زن نیست بلکه درجات براساس تقوا و عمل صالح است. «الرجال قوامون علی النساء» مربوط به زن در مقابل شوهر است نه زن در مقابل مرد و این قیمومیت ها معیار فضیلت نیست. قیم بودن زن و مرد بر محور اصول خانواده است. گاهی مرد قیم زن است و گاهی زن قیم مرد است. اطاعت فرزند چه پسر و چه دختر از ساحت مقدس پدر و مادر واجب است.»(۵)
«حضرت امیر علیه السلام می فرمایند: زن ریحانه است این گل را نباید رها کرد این گل باید فقط به دست باغبان باشد و باغبان این گل فقط قرآن و عترت و ذات اله است. باغبان هر انسانی خداست که می فرماید: والله انبتکم من الرض نباتا.»(۶)
اسلام و رعایت حقوق زنان
اسلام مانند هر مجموعه ای همچون یک پازل است که در صورت نگاه کردن به قسمتی از آن نمی توان اظهار نظر درستی از آن داشته باشیم. مثلاً اگر فقط به ارث بنگریم می بینیم که به زن ظلم شده است و یا اگر فقط به مسئله مهر و یا نفقه بپردازیم می گوییم که به مرد ظلم شده است. اشتباه افرادی که عدالت را در قرآن زیر سؤال می برند و بر این عقیده هستند که حقوق زنان در قرآن رعایت نشده است، براساس این جزیی نگری هاست. حال اگر مردی مهریه و یا نفقه همسرش را نپردازد اشتباهی است که از او سر زده وگرنه قانون چنین امری را وضع نکرده است. سؤالی که در اینجا مطرح می شود این است که چه لزومی دارد ما سهم زن را در ارث از سهم مرد کمتر قرار دهیم و آنگاه این کمبود را به وسیله مهر و نفقه جبران کنیم؟
۱) «گفته می شود اسلام به موجب دلایلی مهر و نفقه را به عنوان اموری لازم در استحکام زناشویی می شناسد که الغا آن موجب تزلزل اساس خانواده می باشد. بنابراین طرح سؤال مذکور به دلیل جابه جا گرفتن علت و معلول است زیرا وضعیت خاص مهر و نفقه است که وضع خاص ارث زن را به دنبال دارد.»
۲) «گرچه درآمدها را مردها به عهده دارند اما مصرف مربوط به زن ها است.»
۳) «در بسیاری از موارد ارث زن و مرد یکسان است. از جمله پدر و مادر میت که هر دو یک ششم سهم دارند و نیز اقربای مادری اعم از زن و مرد یکسان ارث می برند. فقط برادر و خواهری که دختر و پسر هستند و در بعضی از بخش هایی که «یتقرب بالاب یا ابوین» هست آنجا تفاوت دارند. بنابراین این چنین نیست که مرد همیشه بیش از زن ارث ببرد.»
«امام صادق علیه السلام در حدیثی می فرمایند: اسلام سربازی را از عهده زن برداشته و به علاوه مهر و نفقه را به نفع او بر مرد لازم شمرده است و در بعضی از جنایات اشتباهی که خویشاوندان جانی باید دیه بپردازند زن از پرداخت دیه و شرکت با دیگران معاف است. از این رو سهم زن در ارث کمتر از مرد شده است.
پدید آمدن مهر نتیجه تدبیر ماهرانه ای است که در متن خلقت و برای تعدیل روابط زن و مرد و پیوند آنها با یکدیگر به کار رفته است. زن مظهر ناز و بی نیازی و مرد مظهر نیاز و احتیاج است.
«و آتواالاالنساء صدقاتهن نحله» قرآن از مهر با نام «صدق» یاد کرده است. به این خاطر که مهر نشانه راستین بودن علاقه مرد است. کلمه «نحله» نیز بر پیشکش و هدیه بودن مهر دلالت دارد و این خود یکی از علل تعلق گرفتن نفقه به زن می باشد. برخی دلایل دیگر عبارتند از:
۱) مسئولیت طاقت فرسای تولید نسل به عهده زن است.
۲) توانایی زن در تحصیل ثروت کمتر و استهلاک ثروتش بیشتر از مرد است.
۳) زن باقی ماندن تا حدی به معنای باقی ماندن جمال و نشاط و غرور در زن است که این خود مستلزم آسایش و فراغ خاطر بیشتر است و نشاط زن برای مرد اهمیت فراوان دارد.
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در ۱۰ سال آخر عمر مبارک خویش یعنی در دوره مدینه که دوره جنگ های اسلامی بود و زنان بی سرپرست در میان مسلمین زیاد بودند زنان متعددی اختیار کردند. اکثریت زنان پیامبر صلی الله علیه و آله بیوه و بزرگسال بودند و غالباً از شوهران سابق خود فرزندانی داشتند. تنها دوشیزه ای که پیامبر با او ازدواج کردند عایشه بود. نکته مهم اینجاست که تعدد زوجات را اسلام وضع نکرده است. به دلایل بسیار تعدد زوجات وجود داشته است منتها اسلام به آن جهت داده است.
«در اصل دین مسیح نصی بر منع تعدد زوجات نیست بلکه چون حضرت مسیح(ع) مقررات تورات را تأیید کرده است و در تورات تعدد زوجات به رسمیت شناخته شده است باید بگوییم در اصل دین مسیح تعدد زوجات تجویز شده است. عللی که سبب شده است تا مردان در طول تاریخ زوجات متعدد اختیار کنند عبارتند از:
۱) شکست چند شوهری
۲) شکست اشتراک جنسی
۳) هوسرانی مرد
۴) عوامل جغرافیایی و آب و هوا و خصایص قومی
۵) عادت ماهانه و خستگی زنان از فرزند زاییدن
۶ ) یائسگی زنان
۷) عوامل اقتصادی (فروش فرزندان)
۸۷۸۲ عوامل عدد و عشیره: هر قبیله به تعداد افراد بیشتر قبیله اش افتخار می کرد.
۹) فزونی عدد زنان آماده ازدواج بر مردان آماده ازدواج.» (۱۲)
لکن عللی که اسلام تعدد زوجات را جایز می داند به گونه ای دیگر است. به عنوان مثال نهمین دلیل نمی تواند دلیل محکمی باشد زیرا در صورت موجه بودن این دلیل، هر زن چینی باید چهار شوهر اختیار کند چون جمعیت مردان در چین بیشتر از زنان است. منتها اسلام در راستای جهت دادن به این مقوله شروطی را وضع کرده است که عبارتند از:
۱) رعایت عدالت
۲) عدم بیم از عدم رعایت عدالت
[حکم اسلام است که اگر بیم دارید روزه برایتان ضرردارد، روزه نگیرید یا اگر بیم دارید استعمال آب برای بدنتان زیان دارد وضو نگیرید.] آیه «فان خفتم ان لا تعدلوا فواحده...» نساء/ ۳، گویای این دو شرط می باشد.
۳) عدم نیت هوسرانی مرد
۴) داشتن امکانات مالی مرد
۵) امکانات جسمی و غریزی مرد.
اینکه چرا چند شوهری به جای چند زوجه مرسوم نشده است به طبیعت بشر برمی گردد. تاریخ نشان داده است که هیچ کدام از زن و مرد متمایل به این امر نمی باشند. مطالعات روانشناسی نیز نشان می دهد که زنان بیشتر از مردان به تک همسری مایل هستند.
«ارسطو می گوید تفاوت زن و مرد تنها از جنبه کمی نیست بلکه از جنبه کیفی هم متفاوتند نوع استعدادهای زن و مرد متفاوت است و وظایفی که قانون خلقت به عهده هر یک از آنان گذاشته و حقوقی که برای آنها خواسته در قسمت های زیادی با هم تفاوت دارد. به عقیده ارسطو فضایل اخلاقی زن و مرد نیز در بسیاری از قسمت ها متفاوت است. یک خلق و خو می تواند برای مرد فضیلت باشد ولی برای زن فضیلت نباشد.» (۱۳) برای مثال غرور برای مرد فضیلت نیست اما برای زن نسبت به مرد نامحرم فضیلت به شمار می آید.
خاتمه
«حق همگان براساس عدل توزیع می شود نه برمبنای تساوی. پس تمام افراد بشر در برابر حق مساوی اند گرچه حقوق آنان طبق اقتضای عدل متفاوت می باشد. زیرا افراد مختلف از لحاظ نبوغ و بلوغ کمال متفاوت می باشند لیکن همه آنها در برابر قانون متساوی اند. بنابراین عدالت گاهی مقتضی تساوی قانون و زمانی سبب تفاوت است. البته همواره مقتضی تساوی در برابر قانون می باشد. بازگشت احکام به حقوق به این معناست که خداوند برای آن که بشر را به کمال برساند احکامی بر او واجب کرده است پس روح این احکام همان حق کمال یابی انسان است از این رو همان گونه که انسان نمی تواند آن حقوق را از خود سلب کند این احکام را نیز نمی تواند کنار بگذارد اصولاً ریشه احکام همان مصالح انسان است. به این ترتیب روح احکام را حقوق الهی و بشری تشکیل می دهد.
آنچه در انسان اصالت دارد جان اوست از این رو مایه سنجش میان دو انسان امکان رشد روحی است و اموری مانند دیه و قصاص در حیطه جسم و پیکره انسان است. در ارزش گذاری باید بهره های روح را در نظر گرفت. تفاوت هایی که به جسم مربوط اند سبب برتری انسان به شمار نمی آیند. لذا دیه مرد با تقوا و بی تقوا یکسان است و دیه مرد تقی واتقی هم یکسان است. با این که قرآن صریحاً مرد اتقی را گرامی تر معرفی کرده است.» (۱۴)