02-11-2014، 17:02
بحث از وحی و چیستی آن یکی از پیچیده ترین مباحث و در عین حال از بحث انگیز ترین مباحث در طول تاریخ اندیشه دینی و به ویژه اندیشه اسلامی بوده و هست . در این جستار کوتاه می کوشیم به دور از بحث های انتزاعی سنگین و چالش برانگیز ، به تامل و تدبر در مساله چیستی وحی بپردازیم .
۱) نسبت خدا به جهان هستی ، همچون نسبت روح است به جسم و نباید پنداشت خدا جایی ورای عالم هستی نشسته و سر رشته امور را دورادور در دست دارد بلکه خدا روح و به تعبیر خود قرآن نور ذات عالم وجود است . ( الله نور السموات و الارض . آیه ۳۵ سوره نور )
۲) پیامبران پاکان و نوابغی بودند که با تصفیه روح و پالایش جان از آلودگی ها و رجس ها ، می کوشیدند به روح هستی و نور وجود متصل شوند و در راستای آن روح و همنوا با آن نور و نیز متناسب با توانایی و استعدادهای خودشان به اصلاح امور جامعه و مردم بپردازند . ( و ما ارید ان اخالفکم الی ما انهاکم عنه ان یرید الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقی الا بالله . آیه ۸۸ سوره هود ) . باید توجه داشت که در برخی اقوام که افراد نوابغ بیشتری وجود داشتند و آن اقوام متوسط هوش بالاتری داشتند ، شمار پیامبران بیشتر از اقوامی بود که متوسط هوشی آنها کمتر و افراد نوابغ آن نیز به طبع بسیار کم شمار بود . از جمله اقوامی که دارای متوسط هوش بالا و نوابغ زیاد بودند بنی اسراییل می باشد و به همین جهت پیامبران زیادی نیز در میان آنها ظهور کرد ( یا بنی اسرائیل اذکروا نعمتی التی انعمت علیکم و انی فضلتکم علی العالمین . آیه ۴۷ سوره بقره )
۳) کمیت و کیفیت ارتباط پیامبران با روح هستی بستگی تمام به کمیت و کیفیت تزکیه روح توسط پیامبران و نیز نبوغ و استعداد شخصی پیامبران داشته است بنابراین پیامبران گرچه در داشتن مقام پیامبری برابرند ولی در کمیت و کیفیت ارتباط با روح هستی متفاوتند و بعضی برتر و بعضی کهترند ( تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض . آیه۲۵۳ بقره .و لقد فضلنا بعض النبیین علی بعض آیه ۵۵ اسرا )
۴) وحی که بر پیامبران نازل می شده است تنها نزول معانی و مفاهیم بر قلب مبارک آنان بوده است که خود آن بزرگواران جامه ای از واج بر قامت آن معانی می پوشاندند ( نزل به الروح الامین علی قلبک . آیه ۱۹۴ سوره شعرا )
۵) اطلاع شخص پیامبر ، از علوم زمانه خود ، تا زمانی که اراده دانش بیشتر نکرده بودند ، به اندازه دیگر افراد آن زمانه بود . اما از آنجا که آن بزرگواران با روح هستی و نور وجود مرتبط بودند اگر می خواستند می توانستند از تمامی علوم و ظرایف و دقایق عالم وجود که در حکم کالبد آن روح است اطلاع یابند ، اما چون مردم از آن دقایق آگاهی نداشتند و اطلاع دادن به آنان از آن علوم ، ممکن بود به انکار بیشتر آنان منتهی شود پیامبران جز در موارد خاص با همان علم و فهم و زبان مردم زمان خود با آنان سخن می گفتند. ( و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم . آیه ۴ ابراهیم ). زبان در این آیه شریفه به معنای فرهنگ و دانش و کل داشته ها و نداشته های مردم یک عصر است نه صرف زبانی که با هم سخن می گویند.
۶) ختم نبوت بدین معناست که دیگر فضای جامعه بشری پیامبر پرور نیست یعنی با توجه به تغییر زمانه دیگر کسی از مردم توانایی برقراری ارتباط وثیق ، آنگونه که پیامبران داشتند ، با روح هستی را ندارد ، بنابراین ختم نبوت بیشتر از آنکه از جانب آسمان باشد ، از جانب زمین است .
۷) پیامبران ، اصول کلی و ارزش های اساسی که همنوا با روح هستی و نور وجود است را با رعایت احوال زمانه خود بیان می کردند . بنابراین اصل و اساس این تفکرات و احکام ازلی و ابدی است ( مثل برابری همه انسانها در آفرینش ) و یا اعلام حرمت برخی امور ( مثل حرام بودن زنا و لواط و قتل نفس و دزدی و... ) اما نوع بیان آنها ( مثل نوع بیان داستان خلقت آدم و حوا و اینکه همه انسانها از نسل آنهایند که امروزه با برخی دستاوردهای علمی ظاهرا ناسازگارست ) و یا نوع مجازات آن امور حرام ( مثل سنگسار ، اعدام و قطع دست و... ) بسته به شرایط زمانه دارد که شرایط زمانه را نیز مصلحان مسلمان و مجتهدین جامع الشرایط تشخیص داده و آن را متناسب زمان بازخوانی می کنند.
۱) نسبت خدا به جهان هستی ، همچون نسبت روح است به جسم و نباید پنداشت خدا جایی ورای عالم هستی نشسته و سر رشته امور را دورادور در دست دارد بلکه خدا روح و به تعبیر خود قرآن نور ذات عالم وجود است . ( الله نور السموات و الارض . آیه ۳۵ سوره نور )
۲) پیامبران پاکان و نوابغی بودند که با تصفیه روح و پالایش جان از آلودگی ها و رجس ها ، می کوشیدند به روح هستی و نور وجود متصل شوند و در راستای آن روح و همنوا با آن نور و نیز متناسب با توانایی و استعدادهای خودشان به اصلاح امور جامعه و مردم بپردازند . ( و ما ارید ان اخالفکم الی ما انهاکم عنه ان یرید الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقی الا بالله . آیه ۸۸ سوره هود ) . باید توجه داشت که در برخی اقوام که افراد نوابغ بیشتری وجود داشتند و آن اقوام متوسط هوش بالاتری داشتند ، شمار پیامبران بیشتر از اقوامی بود که متوسط هوشی آنها کمتر و افراد نوابغ آن نیز به طبع بسیار کم شمار بود . از جمله اقوامی که دارای متوسط هوش بالا و نوابغ زیاد بودند بنی اسراییل می باشد و به همین جهت پیامبران زیادی نیز در میان آنها ظهور کرد ( یا بنی اسرائیل اذکروا نعمتی التی انعمت علیکم و انی فضلتکم علی العالمین . آیه ۴۷ سوره بقره )
۳) کمیت و کیفیت ارتباط پیامبران با روح هستی بستگی تمام به کمیت و کیفیت تزکیه روح توسط پیامبران و نیز نبوغ و استعداد شخصی پیامبران داشته است بنابراین پیامبران گرچه در داشتن مقام پیامبری برابرند ولی در کمیت و کیفیت ارتباط با روح هستی متفاوتند و بعضی برتر و بعضی کهترند ( تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض . آیه۲۵۳ بقره .و لقد فضلنا بعض النبیین علی بعض آیه ۵۵ اسرا )
۴) وحی که بر پیامبران نازل می شده است تنها نزول معانی و مفاهیم بر قلب مبارک آنان بوده است که خود آن بزرگواران جامه ای از واج بر قامت آن معانی می پوشاندند ( نزل به الروح الامین علی قلبک . آیه ۱۹۴ سوره شعرا )
۵) اطلاع شخص پیامبر ، از علوم زمانه خود ، تا زمانی که اراده دانش بیشتر نکرده بودند ، به اندازه دیگر افراد آن زمانه بود . اما از آنجا که آن بزرگواران با روح هستی و نور وجود مرتبط بودند اگر می خواستند می توانستند از تمامی علوم و ظرایف و دقایق عالم وجود که در حکم کالبد آن روح است اطلاع یابند ، اما چون مردم از آن دقایق آگاهی نداشتند و اطلاع دادن به آنان از آن علوم ، ممکن بود به انکار بیشتر آنان منتهی شود پیامبران جز در موارد خاص با همان علم و فهم و زبان مردم زمان خود با آنان سخن می گفتند. ( و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم . آیه ۴ ابراهیم ). زبان در این آیه شریفه به معنای فرهنگ و دانش و کل داشته ها و نداشته های مردم یک عصر است نه صرف زبانی که با هم سخن می گویند.
۶) ختم نبوت بدین معناست که دیگر فضای جامعه بشری پیامبر پرور نیست یعنی با توجه به تغییر زمانه دیگر کسی از مردم توانایی برقراری ارتباط وثیق ، آنگونه که پیامبران داشتند ، با روح هستی را ندارد ، بنابراین ختم نبوت بیشتر از آنکه از جانب آسمان باشد ، از جانب زمین است .
۷) پیامبران ، اصول کلی و ارزش های اساسی که همنوا با روح هستی و نور وجود است را با رعایت احوال زمانه خود بیان می کردند . بنابراین اصل و اساس این تفکرات و احکام ازلی و ابدی است ( مثل برابری همه انسانها در آفرینش ) و یا اعلام حرمت برخی امور ( مثل حرام بودن زنا و لواط و قتل نفس و دزدی و... ) اما نوع بیان آنها ( مثل نوع بیان داستان خلقت آدم و حوا و اینکه همه انسانها از نسل آنهایند که امروزه با برخی دستاوردهای علمی ظاهرا ناسازگارست ) و یا نوع مجازات آن امور حرام ( مثل سنگسار ، اعدام و قطع دست و... ) بسته به شرایط زمانه دارد که شرایط زمانه را نیز مصلحان مسلمان و مجتهدین جامع الشرایط تشخیص داده و آن را متناسب زمان بازخوانی می کنند.