29-10-2014، 15:36
در جنگ صفین بود که امیرالمومنین (ع) نوجوانی سیزده ساله را نقاب بر صورتش
زد و زره پوشانید و روانه میدان کرد . معاویه، ابوشعتاء که دلاور عرب بود و
در شام او را حریف هزار اسب سوار می دانستند به میدان فرستاد ولی او گفت:
در شان من نیست که با این دلاوری هایم با او بجنگم پسرم برای او کافیست.
ابوشعتاء 9 پسر خودش را به میدان فرستاد و آن نوجوان همه را به درک واصل
کرد. ابوشعتاء برای انتقام خون پسرانش خودش به میدان آمد اما فقط با یک
ضربه به هلاکت رسید. امیرالمونین ع به نوجوان فرمودند بس است پسرم برگرد...
تمام لشگر گفتند یا علی بگذار جنگ را تمام کند اما امیرالمومنین ع فرمودند نه او پسرم عباس قمر بنی هاشم است.
【انه ذخر الحسین:】 او ذخیره برای حسین است.
زد و زره پوشانید و روانه میدان کرد . معاویه، ابوشعتاء که دلاور عرب بود و
در شام او را حریف هزار اسب سوار می دانستند به میدان فرستاد ولی او گفت:
در شان من نیست که با این دلاوری هایم با او بجنگم پسرم برای او کافیست.
ابوشعتاء 9 پسر خودش را به میدان فرستاد و آن نوجوان همه را به درک واصل
کرد. ابوشعتاء برای انتقام خون پسرانش خودش به میدان آمد اما فقط با یک
ضربه به هلاکت رسید. امیرالمونین ع به نوجوان فرمودند بس است پسرم برگرد...
تمام لشگر گفتند یا علی بگذار جنگ را تمام کند اما امیرالمومنین ع فرمودند نه او پسرم عباس قمر بنی هاشم است.
【انه ذخر الحسین:】 او ذخیره برای حسین است.