23-10-2014، 14:27
هولناک ترین خطری که یک مسلمان با آن رو برو است خطری است که وجوه معنویش یعنی آنچه را که عقیده او است تهدید نماید به همین دلیل بازگشت از دین کفر بعد از اسلام هولناک ترین خطر برای جامعه مسلمان است و به همین دلیل مهم ترین مکر دشمنان جامعه اسلامی این است که فرزندان این جامعه را با قدرت و اسلحه یا با مکر و حیله از دین شان باز گرداند(۱) و دچار فتنه کنند همان گونه که خداوند تعالی می فرماید: «پیوسته با شما خواهند جنگید تا اگر بتوانند شما را از آئین تان برگردانند».(۲)
باید با ارتداد فردی مقابله نمود و جلوی آن را سد کرد، تا خطرناک نشده و شراره های آن پراکنده نشود و تبدیل به ارتداد جمعی نگرد. چرا که انبوهی آتش از شراره های ناچیز آغاز می شود.
و از این جاست که دانشمندان اسلامی بر مجازات مرتد اجماع نموده اند هرچند در اندازه آن مجازات اختلاف دارند و جمهور دانشمندان اسلامی (مذاهب چهارگانه بلکه هشتگانه) مجازات مرتد را قتل می دانند.
و دراین زمینه چندین حدیث صحیح از تعدادی از صحابه روایت شده است از جمله: ابن عباس و ابی موسی، معاذ، علی، عثمان، ابن مسعود، عایشه، انس، ابی هریره و معاویه بن حیده.
این حدیث به صیغه های مختلف آورده شده مثل حدیث ابن عباس: "من بدل دینه فاقتلوه"(۳) (به روایت جماعت به جز مسلم. و مانند آن از ابی هریره نزد طبرانی با اسنادی حسن نقل شده است و از معاویه بن حیده با اسنادی رجالی موثق نقل شده است.)(۴)
و در حدیث ابن مسعود آمده "ریختن خون فرد مسلمان که «لااله الا الله» و محمد رسول الله بگوید جایز نیست مگر در یکی از سه مورد: نفس در مقابل نفس، زناکاری که همسر اختیار کرده باشد، کسی که دینش را ترک گوید، جدا شونده از جماعت. به روایت جماعت
این حدیث از عثمان نیز چنین روایت شده است: "... فردی که بعد از اسلام کافر شود یا بعد از تأهل زنا کند یا نفسی را بی گناه بکشد." (به روایت ترمذی و آن را حدیثی حسن دانسته است و نسائی و ابن ماجه و گاهی این معنی صحیح دانسته می شود و از روایت ابن عباس ایضاً و ابی هریره و انس)
علامه ابن رجب می گوید: "قتل به خاطر یکی از این موارد در میان مسلمانان متفق علیه است."(۵)
علی(کرم الله وجهه) از قومی که مدعی الوهیت او (علی) بودند خواست که توبه کنند و آنان را از این کار منع کرد اما آنان توبه نکردند و علی مجازات ارتداد را در مورد شان اجرا کرد و آنان را در آتش افگند و گفت:
لما رایت الامر امراً منکراً
اججت ناری و دعوت قنبراً
"هنگامی که این امر را امری منکر دیدم، آتش را شعله ور کردم و قنبر را صدا زدم. «قنبر خدمتگذارو غلام او بود.»(۶)
در حدیثی دیگر آمده که ابن عباس به علی اعتراض می کند و می گوید: "عذاب ندهید به عذاب خداوند" و منظورش نوع کشتن آنهاست، که معتقد است نباید سوزانده شوند، پس اختلاف ابن عباس با حضرت علی در روش و وسیله است نه در اصل قضیه. و هم چنین ابوموسی و معاذ حکم کشتن فردی یهودی را که در یمن اسلام آورد و بعد مرتد شد تنفیذ نمودند و معاذ گفت: "حکم خدا و رسولش است" متفق علیه.
و عبدالرزاق روایت کرده است: این مسعود گروهی از اهل عراق را که مرتد شده بودند دستگیر نمود و در مورد آنان از عمر کسب تکلیف کرد و عمر به او نوشت: دین حق و شهادت لااله الا الله را بر آنان عرضه کنید اگر پذیرفتند آنان را رها کنید و اگر نپذیرفتند آنان را بکشید عده ای از آنان پذیرفتند و رها شدند و عده ای دیگر نپذیرفتند و آنان را کشتند.(۷)
از ابی عمر و شیبانی روایت شده است که مستورد عجلی بعد از مسلمان شدن مسیحی شد عتبه بن فرقد او را به نزد علی فرستاد و علی از او خواست توبه کند او توبه نکرد پس او را کشت.(۸)
شیخ الاسلام ابن تیمیه گفته است که: پیامبر توبه عده ای مرتدان را پذیرفت و به قتل عده ای دیگر فرمان دادند.
و حکم اموری دیگر را نیز ضمیمه ارتداد کرده اند از جمله کاری که اذیت و ضرر اسلام و مسلمان را در بر دارد مانند: مقیس بن حبابه و فرمان پیامبر در مورد قتل او در روز فتح مکه که علاوه بر ارتدادش، مرتکب قتل مسلمانی شده و مبادرت به گرفتن مال او نموده است، ضمناً قبل از دستگیری توبه نکرد. و رسول خدا(صلی الله علیه وسلم) فرمان به قتل عرنیین داد وقتی که علاوه بر ارتداد مرتکب قتل و چپاول مال مسلمانان شد. هم چنین فرمان به قتل ابن خطل دادند وقتی که به ارتدادش دشنام گفتن و کشتن مسلمانی را ضمیمه کرده بود و به قتل ابن ابی سرح فرمان دادند وفتی که به ارتدادش طعنه زدن و افترا بر پیامبر(ص) را ضمیمه کرده بود.
ابن تیمیه (ارتداد را به دو نوع تقسیم کرده است) اول: ارتدادی که توبه از آن پذیرفته می شود و آن "ارتداد تنها" است و دوم: ارتدادی که همراه با جنگ با خدا و رسولش و ایجاد فساد در زمین باشد که توبه از آن تنها زمانی پذیرفته می شود که فرد مرتد در اوج قدرت باشد.(۹)
عده ای نیز می گویند: موردی که رسول خدا(صلی الله علیه وسلم) مرتدی را کشته باشد نقل نشده است ولی آنچه ابن تیمیه می گوید این ادعا را نقض می نماید و اگر این مطلب هم صحیح باشد به این خاطر است که در زمان ایشان رخ نداده است. همچنان که در زمان ایشان کسی به عمل قوم لوط مجازات نشد؛ چرا که این عمل آشکارا روی نداد.
با وجود این که جمهور علما رأی به قتل مرتد داده اند مطلبی از عمر بن خطاب ذکر شده که مخالف ان رأی است: عبدالرزاق، بیهقی و ابن حزم روایت کرده اند که انس از "تُستَر" بازگشت و بر عمر وارد شد عمربن خطاب از او پرسید: آن عده از قوم بکربن وائل چه کردند کسانی که از اسلام برگشتند و به مشرکین پیوستند؟
انس گفت: ای امیرالمؤمنین این قوم مرتد شدند و به مشرکان پیوستند و در جنگ کشته شدند. عمر گفت: "انا لله و انا الیه راجعون" انس گفت: مگر جز قتل راه دیگری برای شان بود؟ عمر گفت آری اسلام را (مجدداً) برآنان عرضه می نمودم، پس اگر سرباز می زدند زندان شان می کردم.(۱۰)
و این مطلب دیدگاه ابراهیم نخعی است و ثوری نیز می گوید: این همانی است که آن را بر گرفتیم.(۱۱) این مسأله این گونه نیز از او روایت شده که: (قتل مرتد) به تاخیر انداخته می شود، مادامی که امید به توبه اش باشد.(۱۲) و من بر این باورم: که علما میان بدعت شدید و بدعت خفیف، بدعت گزاران دعوتگر و بدعت گزاران غیر دعوتگر و میان ارتداد شدید و ارتداد خفیف و مرتد دعوتگر و مرتد غیر دعوتگر تفاوت قایل شده اند.
لذا ارتدادی که شدید باشد مثل ارتداد سلمان رشدی و مرتد با زبان و قلم به سوی بدعت دعوت کند باید در این موارد مجازات شدید قایل شد و قول جمهور امت را در نظر گرفت و به ظاهر احادیث عمل نمود تا شرارت ریشه کن شود و باب فتنه و آشوب مسدود گردد در غیر این موارد شاید بتوان قول نخعی و ثوری یعنی همان روایتی را که از عمر فاروق منقول شد عملی کرد.
در واقع مرتد دعوتگر به سوی ارتداد، تنها به اسلام کفر نمی ورزد، بلکه برعلیه اسلام و امت اسلامی وارد جنگ می شود پس در زمره کسانی است که با خدا و رسولش محاربه کرده و در زمین فساد ایجاد می کند. محاربه هم همان طوری که ابن تیمیه می گوید دو نوع است: جنگ با دست و جنگ با زبان. جنگ با زبان در مورد دین گاهی آزار دهنده تر از جنگ با دست است لذا پیامبر(صلی الله علیه وسلم) در یک مورد کسی را که با زبان با او می جنگد می کشد در حالی که بعضی از کسانی را که عملاً به جنگ با او برخاسته بودند باقی می گذارد. ایجاد فساد نیز گاهی با دست صورت می پذیرد و گاهی با زبان. ادیانی که به واسطه زبان دچار فساد شده اند، بیشتر از ادیانی است که به واسطه دست به سوی فساد کشیده شده اند پس ثابت می گردد. که جنگ زبانی با خدا و رسول خدا و سعی در به فساد کشیدن زمین با زبان شدیدتر می باشد.(۱۳)
همان طوری که حکما گفته اند قلم یکی از دو زبان است مخصوصاً در دوران ما که چه بسا قلم (منفی) شدیدتر و آزار دهنده تر از زبان باشد چرا که: امروز امکان انتشار نوشته ها در سطحی بسیار وسیع وجود دارد.
مرتدی که بر ارتدادش اصرار می ورزد به اعدام ادبی از سوی جماعت اسلامی محکوم می شود، پس این فرد از سرپرستی و دوستی و یاری جماعت محروم می باشد خداوند تعالی می فرماید: "هر کس از شما با ایشان دوستی ورزد بیگمان او از زمره ایشان بشمار می رود."(۱۴) و این از کشتن در نزد صاحبان دل و خرد شدیدتر می باشد.
برگردان: بهنام سلیمی
المراجع:
۱- یکی از راه هایی که این دین ستیزان برای بازگشت جوانان مسلمان از دین در پیش گرفته اند بردن آنان به سوی بی بند وباری و زندگانی بر محوریت تمایلات جنسی می باشد و با در نظر گرفتن حساسیت بینی این گروه و بحرانی بودن وضعیت افراد در این سن از این راه، بر پیکره ایمان شان یورش می آورند و هنگامی که ایمان شان را متزلزل کردند با کمک ترفند های دیگر قلب این جوانان را از ایمان تهی نموده و به اهداف خود خواهند رسید. (مترجم)
۲- بقره ۲۱۷
۳- شیخ شلتوت در این مورد می گوید که کفر با حدیث آحاد ثابت نمی گردد شلتوت و رشیدرضا از سوی دیگر معتقدند که این حدیث می تواند عام باشد و شامل تمام کسانی باشد که از دین برمی گردند چه مسلمان، چه مسیحی و یهودی. (مترجم)
۴- هیثمی در مجمع الزوائد، ج۶، ص۲۶۱ آورده است.
۵- به شرح "الحدیث الرابع عشره" از کتاب جامع العلوم و الحکم تحقیق شعیب الارناؤوط چاپ الرساله نگاه کنید.
۶- به نیل الاوطار، ج۸، ص ۷-۵ چاپ دارالجیل مراجعه شود.
۷- عبدالرزاق در مصنف خود روایت نموده است. ج۱، ص۱۶۸، در الاثر، شماره ۱۸۷۰۷
۸- همان، الاثر، شماره ۱۸۷۱
۹- صارم مسلول، ابن تیمیه، ص۳۶۸، مطبعه السعاده با تحقیق محمد محی الدین عبدالحمید
۱۰- به روایت عبدالرزاق در مصنف ج ۱۰، /۱۶۵، ۱۶۶، الاثر ۱۸۶۹۶ و بیهقی در سنن ج۸، ص۲۰۷، و سعید بن منصور ص۳ شماره (۲۵۷۳)، و ابن حزم در محلی ج۱۱، ص۲۲۱، مطبعه الامام. و معنی این اثر این است که عمر مجازات قتل را برای مرتد در همه حالات لازم نمی داند این مجازات می تواند اگر ضرورت ایجاب کند ساقط شود و یا اگر ضرورت ایجاب کند به تاخیر انداخته شود و ضرورت در اینجا: حالت جنگ بود و اینکه آن مرتدان به مشرکان نزدیک بودند و خوف از فتنه و آشوب وجود داشت شاید عمر این مورد را به آنچه که از پیامبر(ص) نقل شده قیاس نموده است از پیامبر نقل شده در جنگ دست ها را نبرید و این به خاطر ترس از این که دزد را خشم می گیرد و به دشمن ملحق می شود. احتمال دیگر اینکه: رأی عمر این باشد که پیامبر وقتی این مطلب را فرمودند «من بدل دینه فاقتلوه» این را بعنوان امام امت و رئیس دولت فرموده باشد بدین معنی که این از تصمیم های اجرایی حکومت است و عملی از اعمال سیاسی شرعی است و فتوی و تبلیغی از طرف خدا نبوده است تا امت در هر زمان و مکانی ملزم به آن باشند و این از ویژگی ها و صلاح دید رسول خدا است اگر به این مورد فرمان داد اجرا می شود و گرنه، نه.
این (دیدگاه ها) برحسب آن چیزی است که امام ابوحنیفه و امام مالک در حدیث گفته اند «من قتل قتیلا فله سلبه» و آنچه ابوحنیفه در حدیث «من احیا ارضاً میته فهی له» (به کتاب دکتر قرضاوی یعنی «الخصائص العامه للاسلام» ص۲۱۷ نگاه کنید.
باید با ارتداد فردی مقابله نمود و جلوی آن را سد کرد، تا خطرناک نشده و شراره های آن پراکنده نشود و تبدیل به ارتداد جمعی نگرد. چرا که انبوهی آتش از شراره های ناچیز آغاز می شود.
و از این جاست که دانشمندان اسلامی بر مجازات مرتد اجماع نموده اند هرچند در اندازه آن مجازات اختلاف دارند و جمهور دانشمندان اسلامی (مذاهب چهارگانه بلکه هشتگانه) مجازات مرتد را قتل می دانند.
و دراین زمینه چندین حدیث صحیح از تعدادی از صحابه روایت شده است از جمله: ابن عباس و ابی موسی، معاذ، علی، عثمان، ابن مسعود، عایشه، انس، ابی هریره و معاویه بن حیده.
این حدیث به صیغه های مختلف آورده شده مثل حدیث ابن عباس: "من بدل دینه فاقتلوه"(۳) (به روایت جماعت به جز مسلم. و مانند آن از ابی هریره نزد طبرانی با اسنادی حسن نقل شده است و از معاویه بن حیده با اسنادی رجالی موثق نقل شده است.)(۴)
و در حدیث ابن مسعود آمده "ریختن خون فرد مسلمان که «لااله الا الله» و محمد رسول الله بگوید جایز نیست مگر در یکی از سه مورد: نفس در مقابل نفس، زناکاری که همسر اختیار کرده باشد، کسی که دینش را ترک گوید، جدا شونده از جماعت. به روایت جماعت
این حدیث از عثمان نیز چنین روایت شده است: "... فردی که بعد از اسلام کافر شود یا بعد از تأهل زنا کند یا نفسی را بی گناه بکشد." (به روایت ترمذی و آن را حدیثی حسن دانسته است و نسائی و ابن ماجه و گاهی این معنی صحیح دانسته می شود و از روایت ابن عباس ایضاً و ابی هریره و انس)
علامه ابن رجب می گوید: "قتل به خاطر یکی از این موارد در میان مسلمانان متفق علیه است."(۵)
علی(کرم الله وجهه) از قومی که مدعی الوهیت او (علی) بودند خواست که توبه کنند و آنان را از این کار منع کرد اما آنان توبه نکردند و علی مجازات ارتداد را در مورد شان اجرا کرد و آنان را در آتش افگند و گفت:
لما رایت الامر امراً منکراً
اججت ناری و دعوت قنبراً
"هنگامی که این امر را امری منکر دیدم، آتش را شعله ور کردم و قنبر را صدا زدم. «قنبر خدمتگذارو غلام او بود.»(۶)
در حدیثی دیگر آمده که ابن عباس به علی اعتراض می کند و می گوید: "عذاب ندهید به عذاب خداوند" و منظورش نوع کشتن آنهاست، که معتقد است نباید سوزانده شوند، پس اختلاف ابن عباس با حضرت علی در روش و وسیله است نه در اصل قضیه. و هم چنین ابوموسی و معاذ حکم کشتن فردی یهودی را که در یمن اسلام آورد و بعد مرتد شد تنفیذ نمودند و معاذ گفت: "حکم خدا و رسولش است" متفق علیه.
و عبدالرزاق روایت کرده است: این مسعود گروهی از اهل عراق را که مرتد شده بودند دستگیر نمود و در مورد آنان از عمر کسب تکلیف کرد و عمر به او نوشت: دین حق و شهادت لااله الا الله را بر آنان عرضه کنید اگر پذیرفتند آنان را رها کنید و اگر نپذیرفتند آنان را بکشید عده ای از آنان پذیرفتند و رها شدند و عده ای دیگر نپذیرفتند و آنان را کشتند.(۷)
از ابی عمر و شیبانی روایت شده است که مستورد عجلی بعد از مسلمان شدن مسیحی شد عتبه بن فرقد او را به نزد علی فرستاد و علی از او خواست توبه کند او توبه نکرد پس او را کشت.(۸)
شیخ الاسلام ابن تیمیه گفته است که: پیامبر توبه عده ای مرتدان را پذیرفت و به قتل عده ای دیگر فرمان دادند.
و حکم اموری دیگر را نیز ضمیمه ارتداد کرده اند از جمله کاری که اذیت و ضرر اسلام و مسلمان را در بر دارد مانند: مقیس بن حبابه و فرمان پیامبر در مورد قتل او در روز فتح مکه که علاوه بر ارتدادش، مرتکب قتل مسلمانی شده و مبادرت به گرفتن مال او نموده است، ضمناً قبل از دستگیری توبه نکرد. و رسول خدا(صلی الله علیه وسلم) فرمان به قتل عرنیین داد وقتی که علاوه بر ارتداد مرتکب قتل و چپاول مال مسلمانان شد. هم چنین فرمان به قتل ابن خطل دادند وقتی که به ارتدادش دشنام گفتن و کشتن مسلمانی را ضمیمه کرده بود و به قتل ابن ابی سرح فرمان دادند وفتی که به ارتدادش طعنه زدن و افترا بر پیامبر(ص) را ضمیمه کرده بود.
ابن تیمیه (ارتداد را به دو نوع تقسیم کرده است) اول: ارتدادی که توبه از آن پذیرفته می شود و آن "ارتداد تنها" است و دوم: ارتدادی که همراه با جنگ با خدا و رسولش و ایجاد فساد در زمین باشد که توبه از آن تنها زمانی پذیرفته می شود که فرد مرتد در اوج قدرت باشد.(۹)
عده ای نیز می گویند: موردی که رسول خدا(صلی الله علیه وسلم) مرتدی را کشته باشد نقل نشده است ولی آنچه ابن تیمیه می گوید این ادعا را نقض می نماید و اگر این مطلب هم صحیح باشد به این خاطر است که در زمان ایشان رخ نداده است. همچنان که در زمان ایشان کسی به عمل قوم لوط مجازات نشد؛ چرا که این عمل آشکارا روی نداد.
با وجود این که جمهور علما رأی به قتل مرتد داده اند مطلبی از عمر بن خطاب ذکر شده که مخالف ان رأی است: عبدالرزاق، بیهقی و ابن حزم روایت کرده اند که انس از "تُستَر" بازگشت و بر عمر وارد شد عمربن خطاب از او پرسید: آن عده از قوم بکربن وائل چه کردند کسانی که از اسلام برگشتند و به مشرکین پیوستند؟
انس گفت: ای امیرالمؤمنین این قوم مرتد شدند و به مشرکان پیوستند و در جنگ کشته شدند. عمر گفت: "انا لله و انا الیه راجعون" انس گفت: مگر جز قتل راه دیگری برای شان بود؟ عمر گفت آری اسلام را (مجدداً) برآنان عرضه می نمودم، پس اگر سرباز می زدند زندان شان می کردم.(۱۰)
و این مطلب دیدگاه ابراهیم نخعی است و ثوری نیز می گوید: این همانی است که آن را بر گرفتیم.(۱۱) این مسأله این گونه نیز از او روایت شده که: (قتل مرتد) به تاخیر انداخته می شود، مادامی که امید به توبه اش باشد.(۱۲) و من بر این باورم: که علما میان بدعت شدید و بدعت خفیف، بدعت گزاران دعوتگر و بدعت گزاران غیر دعوتگر و میان ارتداد شدید و ارتداد خفیف و مرتد دعوتگر و مرتد غیر دعوتگر تفاوت قایل شده اند.
لذا ارتدادی که شدید باشد مثل ارتداد سلمان رشدی و مرتد با زبان و قلم به سوی بدعت دعوت کند باید در این موارد مجازات شدید قایل شد و قول جمهور امت را در نظر گرفت و به ظاهر احادیث عمل نمود تا شرارت ریشه کن شود و باب فتنه و آشوب مسدود گردد در غیر این موارد شاید بتوان قول نخعی و ثوری یعنی همان روایتی را که از عمر فاروق منقول شد عملی کرد.
در واقع مرتد دعوتگر به سوی ارتداد، تنها به اسلام کفر نمی ورزد، بلکه برعلیه اسلام و امت اسلامی وارد جنگ می شود پس در زمره کسانی است که با خدا و رسولش محاربه کرده و در زمین فساد ایجاد می کند. محاربه هم همان طوری که ابن تیمیه می گوید دو نوع است: جنگ با دست و جنگ با زبان. جنگ با زبان در مورد دین گاهی آزار دهنده تر از جنگ با دست است لذا پیامبر(صلی الله علیه وسلم) در یک مورد کسی را که با زبان با او می جنگد می کشد در حالی که بعضی از کسانی را که عملاً به جنگ با او برخاسته بودند باقی می گذارد. ایجاد فساد نیز گاهی با دست صورت می پذیرد و گاهی با زبان. ادیانی که به واسطه زبان دچار فساد شده اند، بیشتر از ادیانی است که به واسطه دست به سوی فساد کشیده شده اند پس ثابت می گردد. که جنگ زبانی با خدا و رسول خدا و سعی در به فساد کشیدن زمین با زبان شدیدتر می باشد.(۱۳)
همان طوری که حکما گفته اند قلم یکی از دو زبان است مخصوصاً در دوران ما که چه بسا قلم (منفی) شدیدتر و آزار دهنده تر از زبان باشد چرا که: امروز امکان انتشار نوشته ها در سطحی بسیار وسیع وجود دارد.
مرتدی که بر ارتدادش اصرار می ورزد به اعدام ادبی از سوی جماعت اسلامی محکوم می شود، پس این فرد از سرپرستی و دوستی و یاری جماعت محروم می باشد خداوند تعالی می فرماید: "هر کس از شما با ایشان دوستی ورزد بیگمان او از زمره ایشان بشمار می رود."(۱۴) و این از کشتن در نزد صاحبان دل و خرد شدیدتر می باشد.
برگردان: بهنام سلیمی
المراجع:
۱- یکی از راه هایی که این دین ستیزان برای بازگشت جوانان مسلمان از دین در پیش گرفته اند بردن آنان به سوی بی بند وباری و زندگانی بر محوریت تمایلات جنسی می باشد و با در نظر گرفتن حساسیت بینی این گروه و بحرانی بودن وضعیت افراد در این سن از این راه، بر پیکره ایمان شان یورش می آورند و هنگامی که ایمان شان را متزلزل کردند با کمک ترفند های دیگر قلب این جوانان را از ایمان تهی نموده و به اهداف خود خواهند رسید. (مترجم)
۲- بقره ۲۱۷
۳- شیخ شلتوت در این مورد می گوید که کفر با حدیث آحاد ثابت نمی گردد شلتوت و رشیدرضا از سوی دیگر معتقدند که این حدیث می تواند عام باشد و شامل تمام کسانی باشد که از دین برمی گردند چه مسلمان، چه مسیحی و یهودی. (مترجم)
۴- هیثمی در مجمع الزوائد، ج۶، ص۲۶۱ آورده است.
۵- به شرح "الحدیث الرابع عشره" از کتاب جامع العلوم و الحکم تحقیق شعیب الارناؤوط چاپ الرساله نگاه کنید.
۶- به نیل الاوطار، ج۸، ص ۷-۵ چاپ دارالجیل مراجعه شود.
۷- عبدالرزاق در مصنف خود روایت نموده است. ج۱، ص۱۶۸، در الاثر، شماره ۱۸۷۰۷
۸- همان، الاثر، شماره ۱۸۷۱
۹- صارم مسلول، ابن تیمیه، ص۳۶۸، مطبعه السعاده با تحقیق محمد محی الدین عبدالحمید
۱۰- به روایت عبدالرزاق در مصنف ج ۱۰، /۱۶۵، ۱۶۶، الاثر ۱۸۶۹۶ و بیهقی در سنن ج۸، ص۲۰۷، و سعید بن منصور ص۳ شماره (۲۵۷۳)، و ابن حزم در محلی ج۱۱، ص۲۲۱، مطبعه الامام. و معنی این اثر این است که عمر مجازات قتل را برای مرتد در همه حالات لازم نمی داند این مجازات می تواند اگر ضرورت ایجاب کند ساقط شود و یا اگر ضرورت ایجاب کند به تاخیر انداخته شود و ضرورت در اینجا: حالت جنگ بود و اینکه آن مرتدان به مشرکان نزدیک بودند و خوف از فتنه و آشوب وجود داشت شاید عمر این مورد را به آنچه که از پیامبر(ص) نقل شده قیاس نموده است از پیامبر نقل شده در جنگ دست ها را نبرید و این به خاطر ترس از این که دزد را خشم می گیرد و به دشمن ملحق می شود. احتمال دیگر اینکه: رأی عمر این باشد که پیامبر وقتی این مطلب را فرمودند «من بدل دینه فاقتلوه» این را بعنوان امام امت و رئیس دولت فرموده باشد بدین معنی که این از تصمیم های اجرایی حکومت است و عملی از اعمال سیاسی شرعی است و فتوی و تبلیغی از طرف خدا نبوده است تا امت در هر زمان و مکانی ملزم به آن باشند و این از ویژگی ها و صلاح دید رسول خدا است اگر به این مورد فرمان داد اجرا می شود و گرنه، نه.
این (دیدگاه ها) برحسب آن چیزی است که امام ابوحنیفه و امام مالک در حدیث گفته اند «من قتل قتیلا فله سلبه» و آنچه ابوحنیفه در حدیث «من احیا ارضاً میته فهی له» (به کتاب دکتر قرضاوی یعنی «الخصائص العامه للاسلام» ص۲۱۷ نگاه کنید.