12-10-2014، 14:10
کارگردان : Bernardo Bertolucci
نویسندگان : Bernardo Bertolucci, Niccolò Ammaniti, Umberto Contarello, Francesca Marciano
بازیگران : Tea Falco, Jacopo Olmo Antinori, Sonia Bergamasco
خلاصه داستان : لورِنزو، یک نوجوان ۱۴ ساله تنها و عجیب و غریب است که نقشه میکشد با پنهان شدن در زیرزمین خانه که مدتهاست به حال خود رها شده، رویای خود را درمورد رسیدن به خوشبختی محقق کند. لورنزو برای اینکه پدر و مادرش متوجه قضیه نشوند، تصمیم میگیرد به آنها بگوید که قرار است با دوستانش به اسکی برود.او برای یک هفته این فرصت را خواهد داشت که از تمام تقابلها و فشارها برای اینکه یک نوجوان «طبیعی» باشد، فرار کند. او نقشه کشیده دوران انزوای خود را با کتابهای ترسناک و فانتزی بگذراند، اما وقتی خواهر ناتنی بزرگترش که به هرویین اعتیاد دارد، بدون اطلاع قبلی از راه میرسد، تمام نقشههای لورنزو به هم میریزد و...
فيلم «من و تو» بِرناردو بِرتولوچی به طرز غيرمنتظره اي براي درام نوجوانانه اي که به فضاي بسته يک زيرزمين محدود شده مرموز است .گويي برتولوچی تلاش کرده تا نشان دهد سن، ناتواني جسمي و سه دهه دوري از سينماي ايتاليا (وطن کارگردان) نتوانستهاند کوچکترين تأثير بدي بر ذائقه وي در به تصوير کشيدن اشتياق نفساني نوجوانان بگذارند. اما اين نسخه ضعيف و پر از جوش[۱] فيلم [۲]«محاصره شده / Besieged» تنها تا حدي متقاعد کننده است و حتي از جذابيت کمتري برخوردار است، به طوري که لورِنزوی ۱۴ ساله (با بازي یاکوپو اولمو آنتينوری) به همراه خواهر ناتني معتادش، اوليويا، (با بازي تِئا فالکو) به قول برتولوچي کلاستروفيليای[۳] يک هفته پنهان شدن از دست دنياي بي رحم را [با جان و دل] ميپذيرند. نام اين کارگردان بي شک باعث جذب مخاطبان محدودي در گوشه و کنار دنيا ميشود.
لورِنزوی تازه وارد با سيماي يک ساتير[۴] و ذات يک وزغ تجسم دو صفت موذيگري و شرم است. پرسيدن پرسشهاي متداول از پزشک معالج لورِنزو (با بازي پيپو دِلبونو) نميتواند مشکلات پسرک را نزد بيننده فاش کند، اگرچه صحنه شام خوردن پسر با مادرش (با بازي سونيا بِرگاماسکو) به طرزي دست و پا شکسته از ابتلاي پسر به عقده اديپ[۵] پرده بر ميدارد- اين شايد ما را به ياد فيلم بي پرواي [۶]«ماه / Luna» با نمايش بي پرده روابط مادر و پسر بيندازد، اما اين داستان ضعيف نسبتاً عفيفتر از آن است.
در تلاشي که ظاهراً نخستين اقدام واقعي لورِنزو براي رسيدن به استقلال است، او فرصت سفر اسکي يک هفته اي [از طرف مدرسه] را براي نرفتن به کلاس و برنامه ريزي براي گذراندن تعطيلات در خانه مغتنم مي شمارد. او دقيقاً به همان شکلي که يک کودک ممکن است خود را آماده کند براي اين موقعيت آماده ميشود، خوراکيهاي مورد علاقهاش را ميخرد و در سرداب خانه که تصادفاً به يک تشک مجهز است و از نعمت برق و يک حمام دودگرفته برخوردار است، پنهان ميکند.
اين حس به مخاطب دست ميدهد که هيچ کس از اين زيرزمين استفاده نميکند و اين که اين اتاق زيرزميني کوچک نماينده تنها قلمروي لورِنزوی جوان براي اعمال کنترل است، بنابراين ورود خواهر ۲۵ سالهاش نقض واقعي اين خودمختاري او است. اما ديري نميپايد که در مييابيم اوليويا بسيار نيازمندتر از لورِنزو است؛ او که بعد از سالها استعمال هروئين تصميم به ترک اين مخدر گرفته است با بردار ناتني عصبي خود تا جايي که بشود همبستر ميشود.
اوليوياي دلفريبِ آزارنده رازي چند لايه را مقابل لورِنزو قرار ميدهد. البته اوليويا از نظر جنسي فريبنده است- و برتولوچي هرگز از تحسين زنان خوش اندام و دلفريب ابايي نداشته است-گرچه از اين مهمتر اين است که او تجسم يکي از جنبه هاي ننگين گذشته پدرش، يعني نتيجه يک رابطه سرد جنسي، است. لورنزو مصرانه از مادرش محافظت ميکند و او را به عنوان زن ايده آل خود تعريف کرده است. با وجود اين، شنيدن چيزهايي از منظر اوليويا او را مجبور ميسازد تا مادرش را فردي تصور کند که قادر است رابطه ديگري (رابطه با او) را نيز بشکند.
اما آسيب پذيري اوليويا آن جنبه از ورود او است که بيشترين اهميت را در يک هفته پنهان شدن لورِنزو دارد. گرچه اوليويا ۱۱ سال از برادر ناتنياش بزرگتر است، اما ثبات ندارد و نوميدانه به کسي نياز دارد که فرايند ريکاوري اش را هدايت کند. لورِنزو قبلاً هرگز در چنين موقعيت مسئولانه اي نبوده است، او حتي به سختي ميتواند لانه مورچه اي که قاچاقي با خود به زيرزمين آورده را اداره کند. اما لورِنزو به ديگران اهميت ميدهد، شايد به نوعي حتي دچار وسواس فکري- عملي است و رفتن دنبال کارهايي مانند تهيه غذا يا قرص خواب براي اوليويا اعتماد به نفس او را دستخوش تحول اساسي ميکند.
برتولوچي که قبلاً در فيلمبرداري از مکانهاي بسته در فيلمهاي «روياپردازان / The Dreamers» و «محاصره شده / Besieged» مشکل لرزش را تجربه کرده بود، اين بار دوربين را به صورت انعطاف پذير در فضا حرکت مي دهد، لذا بيننده بيشتر يک مرحله خصوصي از زندگي يک نوجوان در حال بلوغ را مي بيند تا اين که دچار حس تماشاي يک سياهچال شود. چنين سبک ديناميکي تقريباً از ارائه يک تجربه عاطفي محض به بيننده طفره ميرود، همان طور که تماشاي شباهت فيزيکي بين دِلبونوی ويلچر سوار و بِرتولوچی کارگردان حين درمان چنين حسي را ايجاد نمي کند، در واقع اين سبک نشان دهنده علاقه روانکاوانه تر برتولوچی و نويسنده سناريو نيکولو آمانيتی- که رمانش منبع الهام ساخت اين فيلم بوده- است.
در پايان بايد گفت که اين اثر غمزده دوشخصيت محور در حد و اندازه هاي بازيگرانش جذاب است، و گرچه آنتينوری چهره گيرايي دارد (نکته اي که برتولوچی از استاد خود پير پائولو پازولينی در زمينه انتخاب بازيگر آموخته)، اما ظاهراً موهاي درهم و برهمش متلاطمتر از روحش هستند. در مورد همبازي مانکن گونهاش نيز بايد بگوييم که حتي زيرنويس هم نميتواند مشکل فالکو در انتقال جنبه هاي ناخودآگاه و خودمخرب شخصيت اوليويا را بپوشاند.
در حالي که گاهي اوقات باور رفتار اين خواهر و بردار دشوار ميشود، اما «من و تو» هرگز تصوير دور از ذهني از کارگرداني که سالها کار نکرده را متبادر نميسازد. غير از اسباب بازيهاي جديد، (يک mp3 پلير و لپ تاپ در کيف لورِنزو) اصول نوجواني تفاوت چنداني از نسلي به نسل (اشاره به دو نسل متفاوت اين خواهر و بردار) ديگر نمي کنند. هنوز يکي از لحظات اساسي فيلم به پخش نسخه ايتاليايي آهنگ "space oddity" ديويد بووی- آهنگهايي که مختص ذهن گوشه گير بچهها هستند-بستگي دارد، حتي اگر وجود اين آهنگ در ليست آهنگهاي مورد علاقه او حيرت آور باشد.
منبع : سایت نقدفارسی