انسان و مقولهای به نام وابستگی
گرچه اغلب ما به واژهی وابستگی در ابعاد زندگی توجه لازم نداریم و در تأمل و تفقد در آن کوتاهی و سستی بخرج میدهیم، ولی تردیدی نیست که این مقوله در زندگی نقشی اساسی و ارزنده را برعهده گرفته است . وابستگی در معنای واژهای آن میتواند به مفاهیمی چون مربوط ، وابسته ، متعلق ، آویزان ، وصل ، پیوسته ، بستهشده ، علاقه و ارتباط باشد و در تعریف آن میتواند گفت به کسی یا کسانی گفته میشود که آویزان و یا به اصطلاح وصل به دیگرانند و به محض رهایی و جدا شدن از دیگران خویش را در هر شرایط تنها و تهی میبینند و به بیانی قدرت و یارای تصمیم را در زندگی برای خود ندارند. و در مجموع برای افراد وابسته میتوان دو نوع تعریف را ارائه داد...
نخست وابستگی معنوی است و دیگر وابستگی اجتماعی. به تعریف وابستگی معنوی میتوان گفت که عبارتست از وابستگیای که در چارچوب معارف و آموزههای دینی و اعتقادی قرار میگیرد. این نوع وابستگی نه تنها به انسان رشد فکری و تعالی شخصیت میبخشد ، بلکه در ترقی و بالندگی روح و روان فرد بسیار مؤثر است. در وابستگی معنوی فرد بدنبال تضمین آیندهی مترقی ومتعالی خویش میباشد و کم نیستند افرادی که در این نوع وابستگی به مراحل و درجات عالیه رسیدهاند.
این نوع وابستگی در ابتدا میتواند نسبت به علما و ادبا و عرفا و صاحبان عقل و اندیشه و دانایی محض باشد و در ثانی میتواند متعلق به منویات و تعالیم و برکات ونعمات بیکران الهی باشد. به طوری که رهایی از دنیا و متعلقات آن و پیوستن به واقعیات الهی از این دستهاند. وقتی میگوییم وابستگی معنوی بدین معنا نیست که از خود غافلیم ،بلکه بدین معناست که شناخت و هوشیاری کامل نسبت به خویش داریم. وقتی میگوییم وابستگی معنوی اینکه هم به واقعبینی خویش پی بردهایم و هم اینکه خدای خویش را شناختهایم. یعنی هم به ویژگیهای درونی خود رسیده و هم اینکه از ویژگیهای درونی دیگران نیز استفاده لازم و بهینه را بردهایم و هم این که با خصایص ویژهی باریتعالی آ شنا و عجین شده ایم.
پس چنین وابستگیای در نگاه علوم اجتماعی؛ تنها مفید و کارساز بوده، بلکه یک نوع رهایی از ناهنجاریهای اجتماعی و تشنجهای فکری است. و در یک کلام این نوع وابستگی را میتوان نتیجهی رهایی دانست و یا به بیانی شیواتر این نوع وابستگی را میتوان یک نوع وارستگی برشمرد. آری یک نوع آزادی مطلق ، اما آنچه که در این مقوله بسیار مهم و حیاتی است ، شاید گفت آن نوع وابستگیای باشد که بیشتر با جامعه سرسازگاری و همگون است که آن وابستگی ، وابستگیی اجتماعی است. به راستی چرا انسانها همیشه از مقولهی وابستگی بهره میجویند؟ چرا انسانها برای وارستگی خود از وابستگی کمک میگیرند؟ و سئوال دیگر اینکه آیا انسان چون موجودی اجتماعی است ،پس باید موجودی وابسته نیز باشد؟ و آخرین سئوال اینکه آیا حتماً نیاز است که انسان به دنیا و خصایص زیبا و جذاب آن وابسته باشد یا که نه بدون این ویژگیها نیز میتوان زندگی کرد؟
در جواب به سئوال نخست باید گفت که تحت هر شرایطی مقولهی وابستگی از انسان جدا نیست و این مهم بدین خاطر است که انسان موجودی است متحرک و هدفمند و چون در تضمین ایدههای ایدهآل خود میکوشد، پس شکی نیست که این انسان باید برای بدست آوردن ایدههای خود از مقولهی وابستگی بهره جوید. اگرچه همین انسان از خصوصیات فردی و اجتماعی برخوردار است، ولی تحت هر شرایطی باید از موالید چهارگانه (انسان ، جمادات ، نباتات و موجودات) بهرهی کافی و وافی را ببرد. بهره بدینسان که چون انسان موجودی تعریف شده است و براساس همان تعاریف ، برریل زندگی در حرکت است ، پس بیگمان این انسان بدون وابستگی به مواردی که ذکر آن رفت (موالید چهارگانه) نمیتواند به همان ایدههای ایدهال خود که متذکر شدیم، برسد.
بنابراین انسان در هر موقعیتی که قرار بگیرد، حتی اگر بقول گفتنی محکوم به تنهایی هم باشد، لاجرم چون بدنبال ترقی و تعالی فرهنگ و ادب خویش است، لذا استفاده از آموزهها و نشانههای بارز موالید سهگانه و حتی هم نوع و جنس خوددر جهت نیل به اهداف متعالی خویش از مهمترین موارد به شمار میرود. در جواب به سئوال دوم که خیلی هم مهم و مفید است میتوان گفت که چون وابستگی به معنای واقعی آن ،درصدد است که فرد را پخته و آزموده و به بیانی کارکشته بار آورد. لذا پشتوانهی محکمی را میطلبد و این پشتوانه نیز نیاز به پیش زمینهای دارد که آن پیش زمینه وارستگی است. (البته وارستگی به معنای اخص آن و نه در قالب و مضمونی عام). یعنی وارستگی به معنای رهایی و آزادی یعنی کسی که در اوج وصل به لذایذ دنیا به رهایی و آزاد مسلکی میاندیشد.
پس این نوع وارستگی نیز طبعاً نیاز به وابستگی دارد که البته مقولهی وابستگی معنوی به این مهم بیشتر مرتبط و کلاف میخورد. یعنی انسان در شرایطی میتواند برای وارستگی از مقولهای بنام وابستگی کمک بگیرد که این نوع وارستگی دارای ویژگیهای مفیدو در خور توجهی باشد و الا غیراز این هر نوع وابستگیای که دارای پیامدهای ناگوار و منفی باشد ، در قالب این نوع نگاه و تعاریف نمیگنجد. البته عکس این قضیه نیز صادق است ، چه این که انسانها برای وابستگی خود از مقولهای به نام وابستگی نیز استفاده میکنند. یعنی انسان که بدنبال وابستگی معنوی است ، بیگمان پیش زمینهی آن باید چیزی متناسب با وابستگی باشد که آن چیز وارستگی است.
در پاسخ به سئوال سوم باید گفت که انسان نه تنها موجودی اجتماعی است، بلکه موجودی ناطق و متفکر نیز به حساب میآید. بنابراین این نوع نطق و تفکر نیز در جهت برقراری و گرفتن نتیجه ،نیاز به مقولهی وابستگی را دارد و تردیدی نیست که انسان در جهت شکوفایی و ثمر دادن نطق و تفکر خود حتماً باید از مقولهی وابستگی نیز بهرهمند شود. البته در این جا نوع وابستگی بسیار مهم است. یعنی هر نوع وابستگیای را نمیتوان مصداق و معادل این سئوال دانست چرا که انسان محکوم به زندگی است و برای تأمین خواستههای زندگی نیز نیاز به تعامل و تبادل نظر دارد ،ولی این به منزلهی آن نیست که چون میبایست زندگی را تأمین کرد ، پس باید حتماً وابسته بود. نه ، شرط لازم این است که انسان موجودی است اجتماعی ، و همین موجود نیز میتواند وابسته، هم باشد ، اما بشرطی که این وابستگی به دنبال ایجاد و تضمین جوهرهی خویش باشد و یا به تعبیری انسان موجودی است اجتماعی و وابسته، ولی در جهت تکامل و تثبیت خود باوری خویش و نه آویزان افکار و اندیشهی دیگران.
و اما سئوال آخر . در پاسخ به آن میتوان گفت که گرچه دنیا بسیار جذاب و فریبنده است، اما حتماً لازم نیست که انسان به دنیا و لذایذ آن وابسته باشد، ولی اینکه میتوان بدون ویژگیهای جذاب و دوستداشتنی دنیا زندگی کرد، آری میتوان. اما بقول معروف : «کار هر بز نیست خرمن کوفتن» گاو نر میخواهد و مرد کهن . البته وابستگی به لذایذ دنیا اگر در جهت آگاهی نسبت به خویش ودنیای فراتر از خویش باشد ، عین ثواب است و در غیر این عقیم. با این تفاصیل وابستگی اجتماعی در زوایای مختلف و متنوعی مد نظر است، به گونهای که این زوایا را میتوان به عینه در بطن جامعه و خانوادهها مشاهده کرد. مثلاً آن نوع وابستگیای که اعتماد به نفس و قدرت تصمیم را از فرزند سلب میکند و همین فرزند منبعد توانایی این را ندارد که خویش را در متن جامعه چهره و اداره کند با آن نوع وابستگیای که فرد را میسوزاند تا ساخته شود، نیز محل بحث و تفقد است.
در آن وابستگی تنها ما شاهد یک مترسک و یا عروسکی هستیم که خانواده هر طور که میخواهد با آن برخورد میکندو در این جا فرزند هیچ قدرتی را از خود به نمایش نمیگذارد ،ولی در وابستگی دیگر خانواده و یا کانون مدرسه و دانشگاه فرد را تعلیم و آموزش لازم میدهد و درصدد است که افکار خویش و دیگر صاحب نظران را به او انتقال دهد که نتیجهی این نوع وابستگی کاملاً مبرهن است ، چون متعلم بدنبال کسب و تضمین رهایی و آزادی فرد میباشد. نکتهی دیگر چگونگی ایجاد وابستگی است.
یعنی وابستگی چگونه در افراد ایجاد میشود. در پاسخ به این سئوال باید گفت که وقتی فرد خویش را نشناسد که این نشاختن نیز به عدم توجه خانواده برمیگردد، چارفرد در صدد برمیآید که دیگران را بشناسد و شناخت دیگران و تقلید از منش و رفتار آنها نیز بیشک فرد را وابسته میکند. دیگر اینکه آزادی اندیشه و آزادی تعامل بسیار مهم است.
آزادی اندیشه بدینسان که باید حصار محدودیت را برداشت تا که فرد محدودیت خویش را فراموش کند و طبعاً فراموش شدن محدودیت خویش نیز همان رهایی از وابستگی است و آزادی تعامل نیز بدین خاطر که فرد به سهولت بتواند با اجتماع ارتباط برقرار نماید و این مهم باعث میشود که روابط اجتماعی فرد قویتر شده که منبعد نیز، این فرد در تصمیمگیری در ابعاد زندگی با مشکلی مواجه نخواهد شد. و البته تعامل با اجتماع نیز به تنهایی نمیتواند به خودباوری فرد کمک کند که تنها جهت و آگاهی لازم را به فرد در جهت پیدایی جوهرهی خویش میدهد و دیگر میتوان به صفاتی از قبیل اراده ،صبر ، خودباوری ، خویشتنداری و شجاعت اشاره داشت که این موارد در رهایی از مقولهی وابستگی مؤثرند.
منبع:ویستا
گرچه اغلب ما به واژهی وابستگی در ابعاد زندگی توجه لازم نداریم و در تأمل و تفقد در آن کوتاهی و سستی بخرج میدهیم، ولی تردیدی نیست که این مقوله در زندگی نقشی اساسی و ارزنده را برعهده گرفته است . وابستگی در معنای واژهای آن میتواند به مفاهیمی چون مربوط ، وابسته ، متعلق ، آویزان ، وصل ، پیوسته ، بستهشده ، علاقه و ارتباط باشد و در تعریف آن میتواند گفت به کسی یا کسانی گفته میشود که آویزان و یا به اصطلاح وصل به دیگرانند و به محض رهایی و جدا شدن از دیگران خویش را در هر شرایط تنها و تهی میبینند و به بیانی قدرت و یارای تصمیم را در زندگی برای خود ندارند. و در مجموع برای افراد وابسته میتوان دو نوع تعریف را ارائه داد...
نخست وابستگی معنوی است و دیگر وابستگی اجتماعی. به تعریف وابستگی معنوی میتوان گفت که عبارتست از وابستگیای که در چارچوب معارف و آموزههای دینی و اعتقادی قرار میگیرد. این نوع وابستگی نه تنها به انسان رشد فکری و تعالی شخصیت میبخشد ، بلکه در ترقی و بالندگی روح و روان فرد بسیار مؤثر است. در وابستگی معنوی فرد بدنبال تضمین آیندهی مترقی ومتعالی خویش میباشد و کم نیستند افرادی که در این نوع وابستگی به مراحل و درجات عالیه رسیدهاند.
این نوع وابستگی در ابتدا میتواند نسبت به علما و ادبا و عرفا و صاحبان عقل و اندیشه و دانایی محض باشد و در ثانی میتواند متعلق به منویات و تعالیم و برکات ونعمات بیکران الهی باشد. به طوری که رهایی از دنیا و متعلقات آن و پیوستن به واقعیات الهی از این دستهاند. وقتی میگوییم وابستگی معنوی بدین معنا نیست که از خود غافلیم ،بلکه بدین معناست که شناخت و هوشیاری کامل نسبت به خویش داریم. وقتی میگوییم وابستگی معنوی اینکه هم به واقعبینی خویش پی بردهایم و هم اینکه خدای خویش را شناختهایم. یعنی هم به ویژگیهای درونی خود رسیده و هم اینکه از ویژگیهای درونی دیگران نیز استفاده لازم و بهینه را بردهایم و هم این که با خصایص ویژهی باریتعالی آ شنا و عجین شده ایم.
پس چنین وابستگیای در نگاه علوم اجتماعی؛ تنها مفید و کارساز بوده، بلکه یک نوع رهایی از ناهنجاریهای اجتماعی و تشنجهای فکری است. و در یک کلام این نوع وابستگی را میتوان نتیجهی رهایی دانست و یا به بیانی شیواتر این نوع وابستگی را میتوان یک نوع وارستگی برشمرد. آری یک نوع آزادی مطلق ، اما آنچه که در این مقوله بسیار مهم و حیاتی است ، شاید گفت آن نوع وابستگیای باشد که بیشتر با جامعه سرسازگاری و همگون است که آن وابستگی ، وابستگیی اجتماعی است. به راستی چرا انسانها همیشه از مقولهی وابستگی بهره میجویند؟ چرا انسانها برای وارستگی خود از وابستگی کمک میگیرند؟ و سئوال دیگر اینکه آیا انسان چون موجودی اجتماعی است ،پس باید موجودی وابسته نیز باشد؟ و آخرین سئوال اینکه آیا حتماً نیاز است که انسان به دنیا و خصایص زیبا و جذاب آن وابسته باشد یا که نه بدون این ویژگیها نیز میتوان زندگی کرد؟
در جواب به سئوال نخست باید گفت که تحت هر شرایطی مقولهی وابستگی از انسان جدا نیست و این مهم بدین خاطر است که انسان موجودی است متحرک و هدفمند و چون در تضمین ایدههای ایدهآل خود میکوشد، پس شکی نیست که این انسان باید برای بدست آوردن ایدههای خود از مقولهی وابستگی بهره جوید. اگرچه همین انسان از خصوصیات فردی و اجتماعی برخوردار است، ولی تحت هر شرایطی باید از موالید چهارگانه (انسان ، جمادات ، نباتات و موجودات) بهرهی کافی و وافی را ببرد. بهره بدینسان که چون انسان موجودی تعریف شده است و براساس همان تعاریف ، برریل زندگی در حرکت است ، پس بیگمان این انسان بدون وابستگی به مواردی که ذکر آن رفت (موالید چهارگانه) نمیتواند به همان ایدههای ایدهال خود که متذکر شدیم، برسد.
بنابراین انسان در هر موقعیتی که قرار بگیرد، حتی اگر بقول گفتنی محکوم به تنهایی هم باشد، لاجرم چون بدنبال ترقی و تعالی فرهنگ و ادب خویش است، لذا استفاده از آموزهها و نشانههای بارز موالید سهگانه و حتی هم نوع و جنس خوددر جهت نیل به اهداف متعالی خویش از مهمترین موارد به شمار میرود. در جواب به سئوال دوم که خیلی هم مهم و مفید است میتوان گفت که چون وابستگی به معنای واقعی آن ،درصدد است که فرد را پخته و آزموده و به بیانی کارکشته بار آورد. لذا پشتوانهی محکمی را میطلبد و این پشتوانه نیز نیاز به پیش زمینهای دارد که آن پیش زمینه وارستگی است. (البته وارستگی به معنای اخص آن و نه در قالب و مضمونی عام). یعنی وارستگی به معنای رهایی و آزادی یعنی کسی که در اوج وصل به لذایذ دنیا به رهایی و آزاد مسلکی میاندیشد.
پس این نوع وارستگی نیز طبعاً نیاز به وابستگی دارد که البته مقولهی وابستگی معنوی به این مهم بیشتر مرتبط و کلاف میخورد. یعنی انسان در شرایطی میتواند برای وارستگی از مقولهای بنام وابستگی کمک بگیرد که این نوع وارستگی دارای ویژگیهای مفیدو در خور توجهی باشد و الا غیراز این هر نوع وابستگیای که دارای پیامدهای ناگوار و منفی باشد ، در قالب این نوع نگاه و تعاریف نمیگنجد. البته عکس این قضیه نیز صادق است ، چه این که انسانها برای وابستگی خود از مقولهای به نام وابستگی نیز استفاده میکنند. یعنی انسان که بدنبال وابستگی معنوی است ، بیگمان پیش زمینهی آن باید چیزی متناسب با وابستگی باشد که آن چیز وارستگی است.
در پاسخ به سئوال سوم باید گفت که انسان نه تنها موجودی اجتماعی است، بلکه موجودی ناطق و متفکر نیز به حساب میآید. بنابراین این نوع نطق و تفکر نیز در جهت برقراری و گرفتن نتیجه ،نیاز به مقولهی وابستگی را دارد و تردیدی نیست که انسان در جهت شکوفایی و ثمر دادن نطق و تفکر خود حتماً باید از مقولهی وابستگی نیز بهرهمند شود. البته در این جا نوع وابستگی بسیار مهم است. یعنی هر نوع وابستگیای را نمیتوان مصداق و معادل این سئوال دانست چرا که انسان محکوم به زندگی است و برای تأمین خواستههای زندگی نیز نیاز به تعامل و تبادل نظر دارد ،ولی این به منزلهی آن نیست که چون میبایست زندگی را تأمین کرد ، پس باید حتماً وابسته بود. نه ، شرط لازم این است که انسان موجودی است اجتماعی ، و همین موجود نیز میتواند وابسته، هم باشد ، اما بشرطی که این وابستگی به دنبال ایجاد و تضمین جوهرهی خویش باشد و یا به تعبیری انسان موجودی است اجتماعی و وابسته، ولی در جهت تکامل و تثبیت خود باوری خویش و نه آویزان افکار و اندیشهی دیگران.
و اما سئوال آخر . در پاسخ به آن میتوان گفت که گرچه دنیا بسیار جذاب و فریبنده است، اما حتماً لازم نیست که انسان به دنیا و لذایذ آن وابسته باشد، ولی اینکه میتوان بدون ویژگیهای جذاب و دوستداشتنی دنیا زندگی کرد، آری میتوان. اما بقول معروف : «کار هر بز نیست خرمن کوفتن» گاو نر میخواهد و مرد کهن . البته وابستگی به لذایذ دنیا اگر در جهت آگاهی نسبت به خویش ودنیای فراتر از خویش باشد ، عین ثواب است و در غیر این عقیم. با این تفاصیل وابستگی اجتماعی در زوایای مختلف و متنوعی مد نظر است، به گونهای که این زوایا را میتوان به عینه در بطن جامعه و خانوادهها مشاهده کرد. مثلاً آن نوع وابستگیای که اعتماد به نفس و قدرت تصمیم را از فرزند سلب میکند و همین فرزند منبعد توانایی این را ندارد که خویش را در متن جامعه چهره و اداره کند با آن نوع وابستگیای که فرد را میسوزاند تا ساخته شود، نیز محل بحث و تفقد است.
در آن وابستگی تنها ما شاهد یک مترسک و یا عروسکی هستیم که خانواده هر طور که میخواهد با آن برخورد میکندو در این جا فرزند هیچ قدرتی را از خود به نمایش نمیگذارد ،ولی در وابستگی دیگر خانواده و یا کانون مدرسه و دانشگاه فرد را تعلیم و آموزش لازم میدهد و درصدد است که افکار خویش و دیگر صاحب نظران را به او انتقال دهد که نتیجهی این نوع وابستگی کاملاً مبرهن است ، چون متعلم بدنبال کسب و تضمین رهایی و آزادی فرد میباشد. نکتهی دیگر چگونگی ایجاد وابستگی است.
یعنی وابستگی چگونه در افراد ایجاد میشود. در پاسخ به این سئوال باید گفت که وقتی فرد خویش را نشناسد که این نشاختن نیز به عدم توجه خانواده برمیگردد، چارفرد در صدد برمیآید که دیگران را بشناسد و شناخت دیگران و تقلید از منش و رفتار آنها نیز بیشک فرد را وابسته میکند. دیگر اینکه آزادی اندیشه و آزادی تعامل بسیار مهم است.
آزادی اندیشه بدینسان که باید حصار محدودیت را برداشت تا که فرد محدودیت خویش را فراموش کند و طبعاً فراموش شدن محدودیت خویش نیز همان رهایی از وابستگی است و آزادی تعامل نیز بدین خاطر که فرد به سهولت بتواند با اجتماع ارتباط برقرار نماید و این مهم باعث میشود که روابط اجتماعی فرد قویتر شده که منبعد نیز، این فرد در تصمیمگیری در ابعاد زندگی با مشکلی مواجه نخواهد شد. و البته تعامل با اجتماع نیز به تنهایی نمیتواند به خودباوری فرد کمک کند که تنها جهت و آگاهی لازم را به فرد در جهت پیدایی جوهرهی خویش میدهد و دیگر میتوان به صفاتی از قبیل اراده ،صبر ، خودباوری ، خویشتنداری و شجاعت اشاره داشت که این موارد در رهایی از مقولهی وابستگی مؤثرند.
منبع:ویستا