12-09-2014، 17:55
طی بیست سال گذشته تحقیقات زیادی بر روی سنجش تاثیرات تنهایی انجام شده که ثابت می کنند یک دغدغه سلامتی مهم در اجتماع است. بعنوان مثال، شواهدی وجود دارد که نشان می دهد خطر ایجاد و مرگ و میر از بیماری قلبی می تواند به قدرت شبکه اجتماعی فرد از دوستان و خانواده بستگی داشته باشد و فوت همسر احتمال فوت افراد را بالا می برد. و عملکرد شناخت برای افراد مبتلا به آلزایمر که شبکه اجتماعی بزرگ تری دارند، حتی در شدیدترین مراحل بیماری، وضعیت بهتری دارد.
مردمان:در این مقاله بعد از ذکر چند نمونه از موارد تنهایی، به بررسی چند موضوع و مسئله مثل مشکلات تعریف طبیعت چندبعدی تنهایی، برخی شواهدی که آن را به یک دغدغه سلامت اجتماعی تبدیل می کند، تفاوت آن با عزلت و پیشنهاداتی درمورد غلبه و کنار آمدن با آن اشاره می کند.
نمونه های تنهایی
اکثر ما در نقطه ای از زندگی تنهایی را تجربه کرده ایم. برای بعضی موقتی بوده و احتمالاً بر اثر اتفاقات یا تغییراتی ایجاد شده است و برای بعضی دیگر به نظر می رسد یک واقعیت دائمی زندگی است.
لیلا ۸۴ ساله، از وقتی همسرش درست دو هفته بعد از شصتمین سالگرد ازدواجشان فوت شد، تقریباَ خانه نشین شد. اگر از او بپرسند می گوید، «من خوبم. هرازگاهی یکی از همسایه ها به من سر می زند و به من برای خرید و کارهای خانه کمک می کند.» او خودش خانه را تمیز می کند و غذاها را در مایکروفر آماده می کند. اما وقتی شب ها در تخت خود دراز می کشد یا شانه همسرش را روی میز توالت اتاق می بیند احساس پوچی می کند.
علی ۱۹ ساله و سال اول دانشگاه است، «همه می گویند سالهای دانشگاه بهترین دوران زندگیشان بوده است، دوستان زیادی پیدا کرده و به مهمانی و تفریح می رفته اند اما برای من اینطور نیست. من خیلی خجالتی هستم و قاطی شدن با دیگران برایم خیلی سخت است. احساس تنهایی می کنم. »
این دو نمونه نشان می دهد که چطور تنهایی می تواند از نداشتن ارتباط با دیگران یا برقراری ارتباطات جدید ایجاد شود.
امیلی وایت نویسنده کتاب «تنهایی: چطور در تنهایی زندگی کنیم» نیز نمونه هایی را در کتاب خود عنوان می کند.
«روز شکرگزاری می تواند اوقات تنهایی باشد. این فکر که همه کنار هم جمع می شوند می تواند باعث شود احساس کنید تنها و در حاشیه هستید.»
اما وایت از جامعه و نقش رسانه ها در به حاشیه بردن تنهایی نیز انتقاد می کند:
«به نظر می رسد که روز عشاق فقط یک روز برای جشن گرفتن عشق نیست، بلکه به روزی از ترس از خطرات تنهایی تبدیل شده است.»
احتمالاً یکی از مهمترین نمونه های ادبی تنهایی را می توان در رمان قرن بیستم با نام «موش ها و آدم ها» نوشته نویسنده امریکایی برنده نوبل ادبی جان اشتاین بک مشاهده کرد که داستان کارگرهایی را مطرح می کند که دچار افسردگی حاد در کالیفرنیا هستند که برای یافتن جای خود در جهان می جنگند و در این راه با کسانی آشنا می شوند که درگیری هایی مثل خودشان دارند.
بیشتر داستان جایی برملا می شود که جورج و لنی با افرادی مثل کروکز، کارگری سیاه پوست که در تنهایی اجباری زندگی کرده و کندی پیرمردی که تنها دوست او سگ پیرش است و یک زن جوان رقت انگیز که به او زن کرلی می گویند، آشنا می شوند.
تنها چیزی که باعث می شود این افراد به زندگی خود ادامه دهند رویای آنها از فرار به سمت زندگی بهتر بوده است. جورج که مرد باهوش و بدبینی است در همه قسمت های داستان تنها نیست اما وقتی لنی، بهترین دوست خود که مرد قوی جثه و معلول ذهنی است را از دست می دهد، تنها می شود. لنی آنقدر معصوم است که به نظر نمی رسد از تنهایی بترسد، بااینحال او نیز در رویای جورج از خرید یک تکه زمین که بتوانند در آن حیواناتی برای خود نگه دارند و رئیس خود باشند شریک می شود و زمانیکه کروکز به او می گوید که ممکن است جورج او را ترک کند، سریعاً عصبانی می شود.
کروکز مرد سیاهپوت گوژپشتی است که بخاطر رنگ پوست خود مجبور به زندگی در تنهایی شده است. بخاطرشوخ طبعی اش در نظر تلخ و مغرور می آید. دوست دارد با لنی دوست شود و به او پیشنهاد می دهد که بیاید و با او و جورج زندگی کند و وقتی تکه زمینشان را گرفتند آن را بیل بزند اما درمورد آدم هایی که با رویاهایی پوچ از خریدن یک تکه زمین برای خودشان می آیند و می روند، به او طعنه می زند.
زن کرلی تنها و بی حوصله است و در رویای تبدیل شدن به یک ستاره سینما به سر می برد: بااینکه ازدواج کرده است اما شوهرش او را دوست ندارد و او نیز شوهرش را دوست ندارد و او که تنها زن ساکن آن محل است، سعی دارد با مردان کارگر دوستی کند. کندی کارگری پیر است که سگ پیری دارد. او نگران این است که در سال های پیری تنها شود، به همین دلیل جورج و لنی را وادار می کند او را هم در برنامه خریدن زمین برای خودشان وارد کنند و امکان پذیر به نظر می رسد چون کمی پس انداز دارد.
طی یک اپیزود کوتاه از زندگی این شخصیت ها، اشتاین بک با مهارت جنبه های مختلف تنهایی را نشان می دهد.
تعریف تنهایی
هرچه بیشتر درمورد تنهایی تحقیق کنیم، توصیف آن آسان تر از تعریف آن به نظر خواهد رسید.
در سال ۱۹۹۹، کنت کرامر و جوان باری از دانشگاه ساسکاچون کانادا تحقیقی بر روی هفت مورد از متداول ترین مقیاس های تنهای انجام دادند که شامل ۲۱ گروه سوال بود و دریافتند که آنها با چهار فاکتور در ارتباط هستند: انزوای اجتماعی، انزوای احساسی، تاثیر منفی یا عواطف و انزوای خانوادگی.
ریچارد بوت استاد روانشناسی و متخصص روان درمانی در ایالات متحده، مقاله ای می نویسد که در آن ادبیات علمی تنهایی و اینکه آیا باید در دایره المعارف تشخیصات روانشناسی و اختلالات ذهنی قید شود یا خیر را بررسی می کند.
او متخصصینی که در کلینیک کار می کنند را تشویق می کند که به خاطر داشته باشند که تنهایی بسیار پیچیده و چندبعدی است و اینکه افراد تنها از سطوح و انواع مشابه و مختلف دور هستند و در برخورد با افراد تنها باید انواع مختلف تنهایی در نظر گرفته شود.
بااینکه بوت می گوید به اندازه تعداد کسانیکه درمورد تنهایی تحقیق کرده اند، تئوری در این زمینه وجود دارد، اکثر آنها بر این باورند که تنهایی ابعاد مختلفی دارد که شامل: کمبود مهارت های اجتماعی؛ مشکلات موقعیتی، برای مثال انزوای جغرافیایی یا اجتماعی؛ داشتن انتظارات غیرواقعی درمورد خود و دیگران؛ سابقه وابستگی ناکارآمد، مثل مشکل در ایجاد اعتماد و محبت در ابتدای تشکیل خانواده؛ برخی سبک های فکری درمورد جهان و حل مشکلات؛ و اعتقادات خاص درمورد علل اتفاقات و سایر رفتارهای مردم.
یکی دیگر از جنبه های تنهایی که محققان بر آن اتفاق نظر دارند این است که احساسی بسیار عمیق می باشد؛ همانطور که در تعریف ارائه شده توسط خیریه سلامت روانی انگلستان آمده است:
«احساس تنهایی یعنی غرق شدن در یک احساس غیرقابل تحمل از جدایی در سطحی بسیار عمیق.»
بوت تایید می کند. او می نویسد:
«اما تجربه شخصی از تنهایی در قلب موضوع است و گاهی اوقات آنقدر شدید است که افراد تنها به هیچ چیز دیگری نمی توانند فکر کنند.»
او اضافه می کند، «افراد وقتی واقعاً تنها باشند شدیداً احساس ناراحتی و پوچی می کنند.»
یک تئوری جدید و بحث برانگیز از روانشناسی تکاملی ناشی می شود. می گوید مرتبط بودن با دیگران آنقدر برای بقا لازم است که به این منظور مغز انسان طوری طراحی شده که به دنبال ارتباطات منظم اجتماعی باشد.
جان تی. کاچیوپو، روانشناس تحقیقی در دانشگاه شیکاگو و پیشگام در زمینه علم اعصاب اجتماعی و ویلیام پاتریک، سردبیر مجله علوم زندگی در کتاب خود به نام، «تنهایی: طبیعت انسان و نیاز به ارتباط اجتماعی» عنوان می کنند که انسان ها وابسته تر از آنی هستند که فرهنگ ها ما را وادار به باور می کنند. آنها یک ضرب المثل افریقایی را مثال می زنند:
«اگر می خواهید سریع بروید، تنها بروید، اگر می خواهید دورتر بروید، با هم بروید.»
آنها بیان می کنند که انزوای اجتماعی بر خلاف ذات انسان است و می تواند به اندازه سیگار کشیدن یا سبک زندگی غیرفعال به سلامتی آسیب برساند و عنوان می کنند که مغز انسان برای پردازش اطلاعات اجتماعی طراحی شده اند و از طریق همکاری بقای آن به حداکثر می رسد.
شهرها نماد مشخصی از این جنبه انسانیت هستند؛ آنها به این دلیل عمل می کنند که افراد به همدیگر اعتماد می کنند که از قوانینی پیروی کنند که از گروه مخافظت می کند.
کاچیوپو و پاتریک همچنین اظهار دارند که تنهایی چرخه شومی ایجاد می کند که درک و فکر افراد تحریف شده و باعث می شود تلاش سایرین برای نزدیک شدن به آنها را سوءتعبیر کرده، کمتر اعتماد کنند و برای غلبه بر این الگوهای رفتاری تلاش کمتری داشته و منزوی تر و منفی باف تر شوند و مرگشان زودتر برسد.
اما همچنین می گویند که نیاز به ارتباط اجتماعی آنقدر قوی است که افراد منزوی را مجبور به برقراری روابط یکطرفه با تلویزیون و حیوانات می کند.
تنهایی و سلامتی
گزارشات نشان می دهد که تنهایی درمیان قشر سالخورده انگلستان بسیار اپیدمی شده است تاجاییکه بیش از یک نفر از هر ده نفر افراد بالای ۶۵ سال بیان می کنند که «همیشه» اوقات یا «اکثر» اوقات تنها هستند.
مروین کوهلر، می گوید این نیست که تنهایی در سن بالا غیرقابل اجتناب است، اینطور است که تنهایی در اثر فقدان، بیماری و فقر ایجاد می شود.
او می گوید که نقطه شروع میزان بالای افرادی است که معمولاً بخاطر از دست دادن خانواده خود، تنها زندگی می کنند که می تواند موجب انزوا و مارپیچ روبه پایین از نادیده گرفتن خود و داشتن فرصت های کمتر برای ایجاد روابط و دوستی های جدید منتهی می شود.
او می گوید که در گذشته افراد سالخورده به فروشگاه ها، اداره پست و بار و رستوران می رفتند و به همین دلیل بود که خوب لباس می پوشیدند و تلاش می کردند اما ازآنجا که این خدمات اجتماعی کم کم برچیده شدند و فرصت برای اربتاطات جدید را هم با خود از میان برداشتند، این اعتماد به نفس آنها را از بین برده و موجب افسردگی و مشکلات سلامتی شده است.
جیمز جی. لینچ متخصص تنهایی در امریکا تایید می کند که قطع ارتباط اجتماعی به سلامت ما آسیب می رساند. او تقریباً چهل سال را به بررسی ارتباط تنهایی با بالا رفتن احتمال ابتلا به بیماری قلبی کرونر صرف کرده است.
او در کتاب خود، «گریه ناشنیده: بینشی جدید به عواقب پزشکی تنهایی»، تنهایی را بعنوان یک اپیدمی خاموش توصیف می کند که بر سلامت عموم جامعه در امریکا صدمه زده و موجب افسردگی و مرگ زودرس می شود. او می نویسد:
«میزان مرگ ومیر در ایالات متحده برای همه علل مرگ و نه فقط بیماری قلبی در افراد مطلقه، مجرد و بیوه هر دو جنسیت و همه نژادها بیشتر است.»
تئوری لینچ این است که گفتگو برای سلامت ضروری است و بچه هایی که در مدرسه موفق نیستند دچار انزوای اجتماعی هستند و مهارت های ارتباطی لازم که به آنها برای جبران این کمک می کند را ندارند. بعدها در بزرگسالی این موجب بیماری های جدی و مرگ زودرس می شود.
او همچنین می گوید که تکنولوژی هایی مثل اینترنت برقراری ارتباط را ساده تر کرده است اما می بینیم که با این تکنولوژی آدم ها تنهاتر شده اند و این موجب مشکلات پزشکی بیشتر می شود.
تحقیقات جدیدتر نشان می دهد که راهی که از طریق آن تنهایی موجب بیمار شدنمان می شود از ژنتیک ماست.
استیون کول از دانشگاه کالیفرنیا دریافته است که تنهایی مزمن با طریقه رفتار ژن ها در ارتباط است. در ماه مه ۲۰۰۸، تحقیقی انجام دادند که در آن کول و همکارانش به مردم نشان دادند که چه کسی باتوجه به مقیاس تنهایی UCLA فعالیت ژنی بیشتری داشته است که با التهاب در ارتباط است و فعالیت ژنی کمتر که با تولید پادتن و فعالیت ضدویروسی در ارتباط است، در بالاترین حد بوده است. علاوه بر این، این الگوها خاص تنهایی بوده اند و نه افسردگی یا سایر احساسات منفی.
در یک تحقیق جدیدتر که بر روی افراد بزرگسال در تایوان انجام گرفت، کول نتیجه گیری کرد که این تغییرات ژنتیکی می تواند به خاطر کورتیزول، هورمون استرس، باشد که قادر به سرکوب ژن هایی که با التهاب در ارتباط هستند و عامل خطرزایی برای بیماری قلبی، سرطان و سایر مشکلات خطرساز محسوب می شوند، نیست.
کاچیوپو و پاتریک همچنین عنوان می کنند که برخی افراد به صورت ژنتیکی بیشتر در معرض تنهایی هستند و تعداد افرادیکه از آن رنج می برند آنقدر زیاد است که می توان آن را یک بیماری ژنتیکی دانست.
تنهایی و انزوا
بااینکه هنوز هیچ تعریف جهانی برای تنهایی وجود ندارد، اما می دانیم تنهایی چه چیزهایی نیست.
انزوا، که در آن افراد داوطلبانه وارد وضعیت تنها بودن می شوند، با تنهایی که در آن افراد خود را به دلایلی که ممکن است حتی به طور کامل درک نکنند، تنها می یابند، یکسان نیست.
انزوای داوطلبانه می تواند پادزهری سالم بر ضد زندگی در دنیای پرازدهام و سروصدا باشد، فرصتی برای کناره گیری از شلوغی ارتباطات زندگی مدرن.
آنتونی استور، روانشناس و پژوهشگر دانشگاه آکسفورد در کتاب خود، «انزوا: برگشت به خود»، رابطه بین انزوا و خلاقیت، انزوا و تجربیات روانی عمیق در اتیام یابی که در درون خود فرد اتفاق می افتد، را بررسی می کند.
استور این ایده را به چالش می کشد که روابط انسانی معیار سلامت و خوشبختی است. او از این ایده پشتیبانی می کند که چیزی که در ذهن فرد در تنهایی می گذرد، مخصوصاً وقتی تخیل درگیر می شود، به همان اندازه برای افرادیکه توانایی دستاوردهای خلاقانه را دارند، اهمیت دارد.
استور عنوان می کند که تلاش های خلاقانه در قدیم بعنوان آنچه که از جامعه پشتیبانی می کند، تعریف می شده است اما این تعبیر اشتباه است که در آن زمینه ها و موضوعاتی که فعالیت های فردی است را نادیده می گیرد.
فقدان های کودکی، افسردگی و التیام، اخلاقیات و روحیات دوران بزرگسالی افراد را می سازد و همین باعث نوشته شدن برخی از بهترین شعرها شده است و بعنوان نمونه از برخی از شاعران نام می برد.
و در پیری که استور آن را دوره سوم زندگی می نامد، یک حس طبیعی وابستگی احساسی به دیگران وجود دارد و تمرکز را به مسائل درونی معطوف می کند که این نیز منجر به خلاقیت خواهد شد و برای مثال از برخی نویسنده ها و آهنگسازان یاد می کند.
بوت این را تایید کرده و می گوید انزوا می تواند به تجربیات عمیق رشدی مثل مدیتیشن، تجسم سازی، گوش دادن به موزیک و سایر شکل های «هیچ کاری نکردن» منتهی شود.
نکته دیگری که بوت مطرح می کند، شما ممکن است باوجود ارتباطات زیاد با سایرین، تنها باشید. این کیفیت آن ارتباطات است که اهمیت دارد: «بعضی افراد تنها شبکه ارتباطی کافی دارند ولی با این وجود تنها هستند زیرا از این شبکه ها راضی نیستند.»
این می تواند ایده دیگری باشد که به کرات سوال می شود: که افراد مجرد در مقایسه با افراد متاهل تنها هستند.
در تحقیق که توسط کالج لافایت و دانشگاه میامی توسط روانشناسان انجام گرفت مشخص شد که افراد مجرد بالا ۴۰ سالی که هیچوقت ازدواج نکرده اند ممکن است به اندازه همسالان متاهل خود انعطاف داشته باشند. این تحقیق این ایده را به چالش می کشد که ازدواج همیشه برای سلامتی بهتر است.
جامیلا بوک والا، استادیار روانشناسی در کالج لافایت می گوید، «وقتی افراد مجرد احساس کنترل در زندگی خود دارند و می توانند به خود تکیه کنند، می توانند سطح بالایی از شادی و خوشبختی را تجربه کنند.»
اما افراد متاهلی که اظهار بی نیازی به دیگران داشته اند، از آن احساس رضایت نداشتند، درحالیکه افراد مجرد به طور متوسط احساس شادی و رضایت نسبی از آن داشتند.
بلا دی پائولو، استاد دانشگاه کالیفرنیا در سانتا باربارا می گوید:
«من فکر می کنم که ما کم کم درک می کنیم که زندگی مجردی تغییر کرده است و امکان داشتن یک زندگی کامل و رضایت بخش برای افراد مجرد وجود دارد.»
و به نظر می رسد که دلایل مشکلات مجردها در تحقیقات قدیم تر این بوده است که آنها معمولاً با افراد مطلقه و بیوه گروه بندی می شده اند.
کنار آمدن با تنهایی
بنابراین، اگر خود را در موقعیت تنهایی یافتیم، اگر می دانیم که «انزوای داوطلبانه» نیست، چه می توانیم بکنیم؟
خیریه سلامت روانی انگلستان پیشنهادات زیر را برای غلبه بر تنهایی ارائه می دهد:
برای اختصاص دادن زمان و انرژی برای مقابله با آن خود را آماده کنید، مثلاً برای فکر کردن درمورد دلایل این تنهایی و اقدامات مثبتی که می توانید انجام دهید.
تنها بودن و راحت بودن با خودتان را یاد بگیرید: بر کسی که واقعاً هستید و کاری که می خواهید بکنید، تمرکز کنید. برای این ممکن است با مشکلات احساسی روبه رو شوید که ممکن است دلیل این باشد که هنوز به دنبال همراهی دیگران هستید.
یاد گرفتن اینکه با خودتان روبه رو شوید، نحوه ارتباط شما با دیگران را تغییر می دهد: مثلاً ممکن است منجر به گرسنگی کمتر بعر از یک رابطه شود.
با دیگران بودن را یاد بگیرید: مثلاً «نه» گفتن را یاد بگیرید، برای روابطتان مرز تعیین کنید، احساسات، خواسته ها و نیازهایتان را مطرح کنید. تمرینات قطعیت و مهارت های اجتماعی می تواند مفید باشد.
تغییرات بزرگ ایجاد نکنید: هر بار یک قدم کوچک به جلو بردارید و هیچوقت شدیداً درگیر یک نفر نشوید.
ابتدا روابط کوچک را امتحان کنید: با یک فروشنده یا بغل دستی در تاکسی یا اتوبوس یک کپ کوتاه بزنید.
برای کاری داوطلب شوید.
رفتن پیش مشاور یا روانشناس هم می تواند راه خوبی برای کشف و درک مشکلات باشد و شجاعت لازم برای کنار آمدن با موقعیت هایی که احساس شکست دارد را پیدا کنید. چنین گفتگوهایی به شما کمک می کند اعتمادبه نفس پیدا کنید و بفهمید که ارتباط برقرار کردن با دیگران می تواند لذت بخش باشد.
و اگر هیچیک از این پیشنهادات آنچه شما به دنبالش هستید نبود، ناامید نشوید، چون همانطور که امیلی وایت می گوید، باوجود برخی تلاش ها از طرف رسانه ها برای منعکس کردن تنهایی بعنوان یک بیماری خطرناک و عجیب، اما اینطور نیست. تنهایی بخشی از انسان بودن است.
او می گوید، «تنهایی همان چیزی است که برخی از ما با آمادگی برای رویارو شدن با آن به دنیا می آیند. تنهایی چیزی است که باید آن را کنترل و مدیریت کنیم نه چیزی که بعنوان هشدار تلقی کنیم،»
او می گوید دلیل ندارد که درمورد تنهایی سکوت کنیم، خجالت بکشیم یا خودمان را مقصر بدانیم.
«تنهایی هیچ اشکالی ندارد، و باید به آن با دیدی وسیع تر و بازتر نگاه کنیم.»
مردمان:در این مقاله بعد از ذکر چند نمونه از موارد تنهایی، به بررسی چند موضوع و مسئله مثل مشکلات تعریف طبیعت چندبعدی تنهایی، برخی شواهدی که آن را به یک دغدغه سلامت اجتماعی تبدیل می کند، تفاوت آن با عزلت و پیشنهاداتی درمورد غلبه و کنار آمدن با آن اشاره می کند.
نمونه های تنهایی
اکثر ما در نقطه ای از زندگی تنهایی را تجربه کرده ایم. برای بعضی موقتی بوده و احتمالاً بر اثر اتفاقات یا تغییراتی ایجاد شده است و برای بعضی دیگر به نظر می رسد یک واقعیت دائمی زندگی است.
لیلا ۸۴ ساله، از وقتی همسرش درست دو هفته بعد از شصتمین سالگرد ازدواجشان فوت شد، تقریباَ خانه نشین شد. اگر از او بپرسند می گوید، «من خوبم. هرازگاهی یکی از همسایه ها به من سر می زند و به من برای خرید و کارهای خانه کمک می کند.» او خودش خانه را تمیز می کند و غذاها را در مایکروفر آماده می کند. اما وقتی شب ها در تخت خود دراز می کشد یا شانه همسرش را روی میز توالت اتاق می بیند احساس پوچی می کند.
علی ۱۹ ساله و سال اول دانشگاه است، «همه می گویند سالهای دانشگاه بهترین دوران زندگیشان بوده است، دوستان زیادی پیدا کرده و به مهمانی و تفریح می رفته اند اما برای من اینطور نیست. من خیلی خجالتی هستم و قاطی شدن با دیگران برایم خیلی سخت است. احساس تنهایی می کنم. »
این دو نمونه نشان می دهد که چطور تنهایی می تواند از نداشتن ارتباط با دیگران یا برقراری ارتباطات جدید ایجاد شود.
امیلی وایت نویسنده کتاب «تنهایی: چطور در تنهایی زندگی کنیم» نیز نمونه هایی را در کتاب خود عنوان می کند.
«روز شکرگزاری می تواند اوقات تنهایی باشد. این فکر که همه کنار هم جمع می شوند می تواند باعث شود احساس کنید تنها و در حاشیه هستید.»
اما وایت از جامعه و نقش رسانه ها در به حاشیه بردن تنهایی نیز انتقاد می کند:
«به نظر می رسد که روز عشاق فقط یک روز برای جشن گرفتن عشق نیست، بلکه به روزی از ترس از خطرات تنهایی تبدیل شده است.»
احتمالاً یکی از مهمترین نمونه های ادبی تنهایی را می توان در رمان قرن بیستم با نام «موش ها و آدم ها» نوشته نویسنده امریکایی برنده نوبل ادبی جان اشتاین بک مشاهده کرد که داستان کارگرهایی را مطرح می کند که دچار افسردگی حاد در کالیفرنیا هستند که برای یافتن جای خود در جهان می جنگند و در این راه با کسانی آشنا می شوند که درگیری هایی مثل خودشان دارند.
بیشتر داستان جایی برملا می شود که جورج و لنی با افرادی مثل کروکز، کارگری سیاه پوست که در تنهایی اجباری زندگی کرده و کندی پیرمردی که تنها دوست او سگ پیرش است و یک زن جوان رقت انگیز که به او زن کرلی می گویند، آشنا می شوند.
تنها چیزی که باعث می شود این افراد به زندگی خود ادامه دهند رویای آنها از فرار به سمت زندگی بهتر بوده است. جورج که مرد باهوش و بدبینی است در همه قسمت های داستان تنها نیست اما وقتی لنی، بهترین دوست خود که مرد قوی جثه و معلول ذهنی است را از دست می دهد، تنها می شود. لنی آنقدر معصوم است که به نظر نمی رسد از تنهایی بترسد، بااینحال او نیز در رویای جورج از خرید یک تکه زمین که بتوانند در آن حیواناتی برای خود نگه دارند و رئیس خود باشند شریک می شود و زمانیکه کروکز به او می گوید که ممکن است جورج او را ترک کند، سریعاً عصبانی می شود.
کروکز مرد سیاهپوت گوژپشتی است که بخاطر رنگ پوست خود مجبور به زندگی در تنهایی شده است. بخاطرشوخ طبعی اش در نظر تلخ و مغرور می آید. دوست دارد با لنی دوست شود و به او پیشنهاد می دهد که بیاید و با او و جورج زندگی کند و وقتی تکه زمینشان را گرفتند آن را بیل بزند اما درمورد آدم هایی که با رویاهایی پوچ از خریدن یک تکه زمین برای خودشان می آیند و می روند، به او طعنه می زند.
زن کرلی تنها و بی حوصله است و در رویای تبدیل شدن به یک ستاره سینما به سر می برد: بااینکه ازدواج کرده است اما شوهرش او را دوست ندارد و او نیز شوهرش را دوست ندارد و او که تنها زن ساکن آن محل است، سعی دارد با مردان کارگر دوستی کند. کندی کارگری پیر است که سگ پیری دارد. او نگران این است که در سال های پیری تنها شود، به همین دلیل جورج و لنی را وادار می کند او را هم در برنامه خریدن زمین برای خودشان وارد کنند و امکان پذیر به نظر می رسد چون کمی پس انداز دارد.
طی یک اپیزود کوتاه از زندگی این شخصیت ها، اشتاین بک با مهارت جنبه های مختلف تنهایی را نشان می دهد.
تعریف تنهایی
هرچه بیشتر درمورد تنهایی تحقیق کنیم، توصیف آن آسان تر از تعریف آن به نظر خواهد رسید.
در سال ۱۹۹۹، کنت کرامر و جوان باری از دانشگاه ساسکاچون کانادا تحقیقی بر روی هفت مورد از متداول ترین مقیاس های تنهای انجام دادند که شامل ۲۱ گروه سوال بود و دریافتند که آنها با چهار فاکتور در ارتباط هستند: انزوای اجتماعی، انزوای احساسی، تاثیر منفی یا عواطف و انزوای خانوادگی.
ریچارد بوت استاد روانشناسی و متخصص روان درمانی در ایالات متحده، مقاله ای می نویسد که در آن ادبیات علمی تنهایی و اینکه آیا باید در دایره المعارف تشخیصات روانشناسی و اختلالات ذهنی قید شود یا خیر را بررسی می کند.
او متخصصینی که در کلینیک کار می کنند را تشویق می کند که به خاطر داشته باشند که تنهایی بسیار پیچیده و چندبعدی است و اینکه افراد تنها از سطوح و انواع مشابه و مختلف دور هستند و در برخورد با افراد تنها باید انواع مختلف تنهایی در نظر گرفته شود.
بااینکه بوت می گوید به اندازه تعداد کسانیکه درمورد تنهایی تحقیق کرده اند، تئوری در این زمینه وجود دارد، اکثر آنها بر این باورند که تنهایی ابعاد مختلفی دارد که شامل: کمبود مهارت های اجتماعی؛ مشکلات موقعیتی، برای مثال انزوای جغرافیایی یا اجتماعی؛ داشتن انتظارات غیرواقعی درمورد خود و دیگران؛ سابقه وابستگی ناکارآمد، مثل مشکل در ایجاد اعتماد و محبت در ابتدای تشکیل خانواده؛ برخی سبک های فکری درمورد جهان و حل مشکلات؛ و اعتقادات خاص درمورد علل اتفاقات و سایر رفتارهای مردم.
یکی دیگر از جنبه های تنهایی که محققان بر آن اتفاق نظر دارند این است که احساسی بسیار عمیق می باشد؛ همانطور که در تعریف ارائه شده توسط خیریه سلامت روانی انگلستان آمده است:
«احساس تنهایی یعنی غرق شدن در یک احساس غیرقابل تحمل از جدایی در سطحی بسیار عمیق.»
بوت تایید می کند. او می نویسد:
«اما تجربه شخصی از تنهایی در قلب موضوع است و گاهی اوقات آنقدر شدید است که افراد تنها به هیچ چیز دیگری نمی توانند فکر کنند.»
او اضافه می کند، «افراد وقتی واقعاً تنها باشند شدیداً احساس ناراحتی و پوچی می کنند.»
یک تئوری جدید و بحث برانگیز از روانشناسی تکاملی ناشی می شود. می گوید مرتبط بودن با دیگران آنقدر برای بقا لازم است که به این منظور مغز انسان طوری طراحی شده که به دنبال ارتباطات منظم اجتماعی باشد.
جان تی. کاچیوپو، روانشناس تحقیقی در دانشگاه شیکاگو و پیشگام در زمینه علم اعصاب اجتماعی و ویلیام پاتریک، سردبیر مجله علوم زندگی در کتاب خود به نام، «تنهایی: طبیعت انسان و نیاز به ارتباط اجتماعی» عنوان می کنند که انسان ها وابسته تر از آنی هستند که فرهنگ ها ما را وادار به باور می کنند. آنها یک ضرب المثل افریقایی را مثال می زنند:
«اگر می خواهید سریع بروید، تنها بروید، اگر می خواهید دورتر بروید، با هم بروید.»
آنها بیان می کنند که انزوای اجتماعی بر خلاف ذات انسان است و می تواند به اندازه سیگار کشیدن یا سبک زندگی غیرفعال به سلامتی آسیب برساند و عنوان می کنند که مغز انسان برای پردازش اطلاعات اجتماعی طراحی شده اند و از طریق همکاری بقای آن به حداکثر می رسد.
شهرها نماد مشخصی از این جنبه انسانیت هستند؛ آنها به این دلیل عمل می کنند که افراد به همدیگر اعتماد می کنند که از قوانینی پیروی کنند که از گروه مخافظت می کند.
کاچیوپو و پاتریک همچنین اظهار دارند که تنهایی چرخه شومی ایجاد می کند که درک و فکر افراد تحریف شده و باعث می شود تلاش سایرین برای نزدیک شدن به آنها را سوءتعبیر کرده، کمتر اعتماد کنند و برای غلبه بر این الگوهای رفتاری تلاش کمتری داشته و منزوی تر و منفی باف تر شوند و مرگشان زودتر برسد.
اما همچنین می گویند که نیاز به ارتباط اجتماعی آنقدر قوی است که افراد منزوی را مجبور به برقراری روابط یکطرفه با تلویزیون و حیوانات می کند.
تنهایی و سلامتی
گزارشات نشان می دهد که تنهایی درمیان قشر سالخورده انگلستان بسیار اپیدمی شده است تاجاییکه بیش از یک نفر از هر ده نفر افراد بالای ۶۵ سال بیان می کنند که «همیشه» اوقات یا «اکثر» اوقات تنها هستند.
مروین کوهلر، می گوید این نیست که تنهایی در سن بالا غیرقابل اجتناب است، اینطور است که تنهایی در اثر فقدان، بیماری و فقر ایجاد می شود.
او می گوید که نقطه شروع میزان بالای افرادی است که معمولاً بخاطر از دست دادن خانواده خود، تنها زندگی می کنند که می تواند موجب انزوا و مارپیچ روبه پایین از نادیده گرفتن خود و داشتن فرصت های کمتر برای ایجاد روابط و دوستی های جدید منتهی می شود.
او می گوید که در گذشته افراد سالخورده به فروشگاه ها، اداره پست و بار و رستوران می رفتند و به همین دلیل بود که خوب لباس می پوشیدند و تلاش می کردند اما ازآنجا که این خدمات اجتماعی کم کم برچیده شدند و فرصت برای اربتاطات جدید را هم با خود از میان برداشتند، این اعتماد به نفس آنها را از بین برده و موجب افسردگی و مشکلات سلامتی شده است.
جیمز جی. لینچ متخصص تنهایی در امریکا تایید می کند که قطع ارتباط اجتماعی به سلامت ما آسیب می رساند. او تقریباً چهل سال را به بررسی ارتباط تنهایی با بالا رفتن احتمال ابتلا به بیماری قلبی کرونر صرف کرده است.
او در کتاب خود، «گریه ناشنیده: بینشی جدید به عواقب پزشکی تنهایی»، تنهایی را بعنوان یک اپیدمی خاموش توصیف می کند که بر سلامت عموم جامعه در امریکا صدمه زده و موجب افسردگی و مرگ زودرس می شود. او می نویسد:
«میزان مرگ ومیر در ایالات متحده برای همه علل مرگ و نه فقط بیماری قلبی در افراد مطلقه، مجرد و بیوه هر دو جنسیت و همه نژادها بیشتر است.»
تئوری لینچ این است که گفتگو برای سلامت ضروری است و بچه هایی که در مدرسه موفق نیستند دچار انزوای اجتماعی هستند و مهارت های ارتباطی لازم که به آنها برای جبران این کمک می کند را ندارند. بعدها در بزرگسالی این موجب بیماری های جدی و مرگ زودرس می شود.
او همچنین می گوید که تکنولوژی هایی مثل اینترنت برقراری ارتباط را ساده تر کرده است اما می بینیم که با این تکنولوژی آدم ها تنهاتر شده اند و این موجب مشکلات پزشکی بیشتر می شود.
تحقیقات جدیدتر نشان می دهد که راهی که از طریق آن تنهایی موجب بیمار شدنمان می شود از ژنتیک ماست.
استیون کول از دانشگاه کالیفرنیا دریافته است که تنهایی مزمن با طریقه رفتار ژن ها در ارتباط است. در ماه مه ۲۰۰۸، تحقیقی انجام دادند که در آن کول و همکارانش به مردم نشان دادند که چه کسی باتوجه به مقیاس تنهایی UCLA فعالیت ژنی بیشتری داشته است که با التهاب در ارتباط است و فعالیت ژنی کمتر که با تولید پادتن و فعالیت ضدویروسی در ارتباط است، در بالاترین حد بوده است. علاوه بر این، این الگوها خاص تنهایی بوده اند و نه افسردگی یا سایر احساسات منفی.
در یک تحقیق جدیدتر که بر روی افراد بزرگسال در تایوان انجام گرفت، کول نتیجه گیری کرد که این تغییرات ژنتیکی می تواند به خاطر کورتیزول، هورمون استرس، باشد که قادر به سرکوب ژن هایی که با التهاب در ارتباط هستند و عامل خطرزایی برای بیماری قلبی، سرطان و سایر مشکلات خطرساز محسوب می شوند، نیست.
کاچیوپو و پاتریک همچنین عنوان می کنند که برخی افراد به صورت ژنتیکی بیشتر در معرض تنهایی هستند و تعداد افرادیکه از آن رنج می برند آنقدر زیاد است که می توان آن را یک بیماری ژنتیکی دانست.
تنهایی و انزوا
بااینکه هنوز هیچ تعریف جهانی برای تنهایی وجود ندارد، اما می دانیم تنهایی چه چیزهایی نیست.
انزوا، که در آن افراد داوطلبانه وارد وضعیت تنها بودن می شوند، با تنهایی که در آن افراد خود را به دلایلی که ممکن است حتی به طور کامل درک نکنند، تنها می یابند، یکسان نیست.
انزوای داوطلبانه می تواند پادزهری سالم بر ضد زندگی در دنیای پرازدهام و سروصدا باشد، فرصتی برای کناره گیری از شلوغی ارتباطات زندگی مدرن.
آنتونی استور، روانشناس و پژوهشگر دانشگاه آکسفورد در کتاب خود، «انزوا: برگشت به خود»، رابطه بین انزوا و خلاقیت، انزوا و تجربیات روانی عمیق در اتیام یابی که در درون خود فرد اتفاق می افتد، را بررسی می کند.
استور این ایده را به چالش می کشد که روابط انسانی معیار سلامت و خوشبختی است. او از این ایده پشتیبانی می کند که چیزی که در ذهن فرد در تنهایی می گذرد، مخصوصاً وقتی تخیل درگیر می شود، به همان اندازه برای افرادیکه توانایی دستاوردهای خلاقانه را دارند، اهمیت دارد.
استور عنوان می کند که تلاش های خلاقانه در قدیم بعنوان آنچه که از جامعه پشتیبانی می کند، تعریف می شده است اما این تعبیر اشتباه است که در آن زمینه ها و موضوعاتی که فعالیت های فردی است را نادیده می گیرد.
فقدان های کودکی، افسردگی و التیام، اخلاقیات و روحیات دوران بزرگسالی افراد را می سازد و همین باعث نوشته شدن برخی از بهترین شعرها شده است و بعنوان نمونه از برخی از شاعران نام می برد.
و در پیری که استور آن را دوره سوم زندگی می نامد، یک حس طبیعی وابستگی احساسی به دیگران وجود دارد و تمرکز را به مسائل درونی معطوف می کند که این نیز منجر به خلاقیت خواهد شد و برای مثال از برخی نویسنده ها و آهنگسازان یاد می کند.
بوت این را تایید کرده و می گوید انزوا می تواند به تجربیات عمیق رشدی مثل مدیتیشن، تجسم سازی، گوش دادن به موزیک و سایر شکل های «هیچ کاری نکردن» منتهی شود.
نکته دیگری که بوت مطرح می کند، شما ممکن است باوجود ارتباطات زیاد با سایرین، تنها باشید. این کیفیت آن ارتباطات است که اهمیت دارد: «بعضی افراد تنها شبکه ارتباطی کافی دارند ولی با این وجود تنها هستند زیرا از این شبکه ها راضی نیستند.»
این می تواند ایده دیگری باشد که به کرات سوال می شود: که افراد مجرد در مقایسه با افراد متاهل تنها هستند.
در تحقیق که توسط کالج لافایت و دانشگاه میامی توسط روانشناسان انجام گرفت مشخص شد که افراد مجرد بالا ۴۰ سالی که هیچوقت ازدواج نکرده اند ممکن است به اندازه همسالان متاهل خود انعطاف داشته باشند. این تحقیق این ایده را به چالش می کشد که ازدواج همیشه برای سلامتی بهتر است.
جامیلا بوک والا، استادیار روانشناسی در کالج لافایت می گوید، «وقتی افراد مجرد احساس کنترل در زندگی خود دارند و می توانند به خود تکیه کنند، می توانند سطح بالایی از شادی و خوشبختی را تجربه کنند.»
اما افراد متاهلی که اظهار بی نیازی به دیگران داشته اند، از آن احساس رضایت نداشتند، درحالیکه افراد مجرد به طور متوسط احساس شادی و رضایت نسبی از آن داشتند.
بلا دی پائولو، استاد دانشگاه کالیفرنیا در سانتا باربارا می گوید:
«من فکر می کنم که ما کم کم درک می کنیم که زندگی مجردی تغییر کرده است و امکان داشتن یک زندگی کامل و رضایت بخش برای افراد مجرد وجود دارد.»
و به نظر می رسد که دلایل مشکلات مجردها در تحقیقات قدیم تر این بوده است که آنها معمولاً با افراد مطلقه و بیوه گروه بندی می شده اند.
کنار آمدن با تنهایی
بنابراین، اگر خود را در موقعیت تنهایی یافتیم، اگر می دانیم که «انزوای داوطلبانه» نیست، چه می توانیم بکنیم؟
خیریه سلامت روانی انگلستان پیشنهادات زیر را برای غلبه بر تنهایی ارائه می دهد:
برای اختصاص دادن زمان و انرژی برای مقابله با آن خود را آماده کنید، مثلاً برای فکر کردن درمورد دلایل این تنهایی و اقدامات مثبتی که می توانید انجام دهید.
تنها بودن و راحت بودن با خودتان را یاد بگیرید: بر کسی که واقعاً هستید و کاری که می خواهید بکنید، تمرکز کنید. برای این ممکن است با مشکلات احساسی روبه رو شوید که ممکن است دلیل این باشد که هنوز به دنبال همراهی دیگران هستید.
یاد گرفتن اینکه با خودتان روبه رو شوید، نحوه ارتباط شما با دیگران را تغییر می دهد: مثلاً ممکن است منجر به گرسنگی کمتر بعر از یک رابطه شود.
با دیگران بودن را یاد بگیرید: مثلاً «نه» گفتن را یاد بگیرید، برای روابطتان مرز تعیین کنید، احساسات، خواسته ها و نیازهایتان را مطرح کنید. تمرینات قطعیت و مهارت های اجتماعی می تواند مفید باشد.
تغییرات بزرگ ایجاد نکنید: هر بار یک قدم کوچک به جلو بردارید و هیچوقت شدیداً درگیر یک نفر نشوید.
ابتدا روابط کوچک را امتحان کنید: با یک فروشنده یا بغل دستی در تاکسی یا اتوبوس یک کپ کوتاه بزنید.
برای کاری داوطلب شوید.
رفتن پیش مشاور یا روانشناس هم می تواند راه خوبی برای کشف و درک مشکلات باشد و شجاعت لازم برای کنار آمدن با موقعیت هایی که احساس شکست دارد را پیدا کنید. چنین گفتگوهایی به شما کمک می کند اعتمادبه نفس پیدا کنید و بفهمید که ارتباط برقرار کردن با دیگران می تواند لذت بخش باشد.
و اگر هیچیک از این پیشنهادات آنچه شما به دنبالش هستید نبود، ناامید نشوید، چون همانطور که امیلی وایت می گوید، باوجود برخی تلاش ها از طرف رسانه ها برای منعکس کردن تنهایی بعنوان یک بیماری خطرناک و عجیب، اما اینطور نیست. تنهایی بخشی از انسان بودن است.
او می گوید، «تنهایی همان چیزی است که برخی از ما با آمادگی برای رویارو شدن با آن به دنیا می آیند. تنهایی چیزی است که باید آن را کنترل و مدیریت کنیم نه چیزی که بعنوان هشدار تلقی کنیم،»
او می گوید دلیل ندارد که درمورد تنهایی سکوت کنیم، خجالت بکشیم یا خودمان را مقصر بدانیم.
«تنهایی هیچ اشکالی ندارد، و باید به آن با دیدی وسیع تر و بازتر نگاه کنیم.»