11-09-2014، 10:50
در زندگی مشکلات زیادی وجود دارد . این را همه ی ما می دانیم . اصلا زندگی ، بدون مشکلات و سختی ها معنای واقعی خود را از دست می دهد . فردی در این زندگی موفق است که یک مهارت خاص داشته باشد و آن ، چیزی نیست جز : مهارت حل مشکل .
مهارت حل مشکل
انسان در طى دوران زندگى خود با مشکلات گوناگونى روبه رو مى شود که مجبور است با آنها مقابله کند. بسیارى از افرادى که در تعامل با یکدیگرند مثل همسران، والدین و فرزندان، همکاران و... گاهى قادر نیستند حتى مسائل و اختلافات کوچک خود را به درستى حل کنند و با بروز کوچکترین مشکل دچار پریشانى و اضطراب مى شوند و گاه نیز همان مشکل کوچک به دلیل عدم آگاهى از مهارت «حل مشکل» تبدیل به مشکلاتى پیچیده تر و بزرگتر مى شود. یعنى به جاى استفاده از مقابله مسئله مدار ، دچار هیجان کنترل نشده مى شود.
«حل مشکل» مهارتى است که اگر به درستى آموخته شود، مى تواند انسان را در مقابله با فشارها، مشکلات و رویدادهاى تنش زا یارى کند.
در حل مشکل ، به چه مسائلى مى توان پرداخت؟
ما سه دسته مشکل داریم:
1- مسئله کاملا روشن است : دسته اول مسائلى هستند که به طور مشخص براى آنها پاسخهایى داریم. درواقع مسئله روشن است، ولى ما از روى نظم و قاعده نیاز به برنامه ریزى داریم. مثلاً رفتن به محل کار مسئلهاى است که ما آن را هر روز انجام مى دهیم، به فکر چندانى هم نیاز ندارد، ولى به هر صورت بدون برنامه ریزى هم نمى شود آن را انجام داد، این برنامه ریزى در ذهن صورت مى گیرد ولى کاملاً ناخودآگاه و بدون صرف انرژى فکرى، درواقع ذهن به طور اتوماتیک این کار را انجام مىدهد.
2- می دونم چاره چیه ! : دسته دوم مشکلاتى هستند که ما براى حل آنها به یک رشته اطلاعات و دانش معین نیاز داریم. مثلاً ضبط صوت ما خراب شده و نمى دانیم علت خرابى چیست، از شخص کارشناسى مىپرسیم و او مىگوید این پیچ شل شده، آن را سفت کنید. ما از این طریق اطلاعات و دانش مربوط به آن را به دست آورده ایم؛ پیچ شل شده را سفت مى کنیم و مشکل حل مىشود.
و یا بیمار مىشویم و با استفاده از دانش پزشک بیمارى را مداوا مىکنیم.
3- ... حالا چی کار کنم ؟ : دسته سوم مشکلاتى هستند که براى حل آنها نه تنها دانش کافى نداریم ، بلکه راه رسیدن به آن دانش و اطلاعات را هم نمى دانیم. درواقع حل این مشکلات به راحتى مسائل دسته اول و دوم نیست و کمى پیچیده است. در چنین شرایطى ما از مهارت حل مشکل استفاده مىکنیم.
گاهى مشکل ما یک مشکل روزمره است و نیاز به دانش زیادى هم ندارد، ولى راه حلهاى مختلفى براى آن وجود دارد و ما ناگزیریم ذهن خود را دستهبندى کنیم تا بتوانیم به بهترین راه حل دست یابیم. به دلایلى هم نمى توان تند و سریع به بهترین راه حل رسید.
مثلاً فرض کنیم کسى گرفتار بحران مالى شده است، بحران ، زمانى حل مىشود که فرد بحران زده پول به دست بیاورد. پول به دست آوردن آسان نیست، راه حلهاى گوناگونى وجود دارد که ما باید آنها را بررسى کنیم. مهارت حل مشکل در اینجا به کمک ما مى آید. به عبارتى دیگر مهارت حل مشکل بهجاى آنکه پاسخ یک مسئله را بیان کند، راه رسیدن به جواب را پیشرو مى گذارد. در طى فرایند حل مشکل مىتوانیم بهنحوى طبقهبندى شده و سازمان یافته روى مشکل کار کرده، با خطاى کمتر و اطمینان بالاتر به پاسخ سۆال برسیم .
مهارت حل مشکل چیست؟
مهارت «حل مشکل» یکى از مهارتهاى اساسى زندگى است که به ما امکان مى دهد تا با طراحى مناسب و برنامه ریزى مشخص مشکلات را رفع کنیم. این مهارت فقط براى مشکلى خاص نیست و مى تواند در حل انواع مسائل و مشکلات کاربرد داشته باشد.
مهارت «حل مشکل» یکى از انواع «مدیریت استرس» است که با اتکاء بر اصول منطقى، ما را در جهت برطرف کردن مشکل و مسائل مرتبط با آن یارى میکند.
خوشبختانه این مهارت ، داراى هیچ پیچیدگى خاصى نیست که آموختن آن را دشوار کند. یادگیرى اولیه آن به سهولت و از راههاى مختلف امکانپذیر است:
استفاده از کتابها و فیلمهاى آموزشى، حضور در سخنرانى ها و کلاسهاى درس و البته از همه مناسب تر، شرکت در کارگاههاى آموزشى از جمله روشهاى موجود است.
این روشها افراد را با چگونگى مراحل مختلف این مهارت آشنا مى کنند و از آنجا که حل مشکل در زندگى روزمره امرى ضرورى است، مبناى اصلى آموزش نیز باید آموزش عملى باشد.
در کارگاههاى آموزشى نحوه عمل این مهارت قابل انتقال است ولى آنچه مهمترین بخش یادگیرى را شامل مى شود، تمرین در به کارگیرى این توانایى در امور روزمره است؛ چرا که تنها با تکرار یک توانایى مى توان به مهارت کامل عملى آن دست یافت. این امر در مورد تمامى مهارتها صادق است. به عنوان مثال مهارت دوچرخه سوارى از طریق مشاهده فیلم.
مطالعه کتاب و یا گوش دادن به سخنرانى، تنها در حد نظرى در ذهن نقش مى بندد ولى براى یادگیرى دوچرخه سوارى لازم است به فرد آموزش عملى داده شود. پس از یادگیرى اولیه، آنچه فرد را در این کار ماهر مى کند تمرین و تکرار هرچه بیشتر است.
توصیه مى شود مهارت حل مشکل را به عنوان روشى مۆثر در امور جارى باور داشته باشیم و از آن استفاده کنیم.
به کارگیرى آن اگرچه در ابتدا وقت گیر است ولى مى تواند به نحوى مۆثر و مطمئن موجب حل مشکلات و یافتن راه حلهاى مفید شود.
البته همه مى دانیم که در امور ساده و غیر پیچیده به کارگیرى روشهاى حل مشکل ضرورى نیست ولى چنانچه مشکل به مرحله اى برسد که براى ما درجاتى از سردرگمى فکرى را ایجاد کند، به راحتى مى توان از مهارت حل مشکل بهره برد و با تکرار بیشتر آن با احساس امنیت کافى راه حلهاى مناسب را پیدا کرد .
مهارت حل مشکل
انسان در طى دوران زندگى خود با مشکلات گوناگونى روبه رو مى شود که مجبور است با آنها مقابله کند. بسیارى از افرادى که در تعامل با یکدیگرند مثل همسران، والدین و فرزندان، همکاران و... گاهى قادر نیستند حتى مسائل و اختلافات کوچک خود را به درستى حل کنند و با بروز کوچکترین مشکل دچار پریشانى و اضطراب مى شوند و گاه نیز همان مشکل کوچک به دلیل عدم آگاهى از مهارت «حل مشکل» تبدیل به مشکلاتى پیچیده تر و بزرگتر مى شود. یعنى به جاى استفاده از مقابله مسئله مدار ، دچار هیجان کنترل نشده مى شود.
«حل مشکل» مهارتى است که اگر به درستى آموخته شود، مى تواند انسان را در مقابله با فشارها، مشکلات و رویدادهاى تنش زا یارى کند.
در حل مشکل ، به چه مسائلى مى توان پرداخت؟
ما سه دسته مشکل داریم:
1- مسئله کاملا روشن است : دسته اول مسائلى هستند که به طور مشخص براى آنها پاسخهایى داریم. درواقع مسئله روشن است، ولى ما از روى نظم و قاعده نیاز به برنامه ریزى داریم. مثلاً رفتن به محل کار مسئلهاى است که ما آن را هر روز انجام مى دهیم، به فکر چندانى هم نیاز ندارد، ولى به هر صورت بدون برنامه ریزى هم نمى شود آن را انجام داد، این برنامه ریزى در ذهن صورت مى گیرد ولى کاملاً ناخودآگاه و بدون صرف انرژى فکرى، درواقع ذهن به طور اتوماتیک این کار را انجام مىدهد.
2- می دونم چاره چیه ! : دسته دوم مشکلاتى هستند که ما براى حل آنها به یک رشته اطلاعات و دانش معین نیاز داریم. مثلاً ضبط صوت ما خراب شده و نمى دانیم علت خرابى چیست، از شخص کارشناسى مىپرسیم و او مىگوید این پیچ شل شده، آن را سفت کنید. ما از این طریق اطلاعات و دانش مربوط به آن را به دست آورده ایم؛ پیچ شل شده را سفت مى کنیم و مشکل حل مىشود.
و یا بیمار مىشویم و با استفاده از دانش پزشک بیمارى را مداوا مىکنیم.
3- ... حالا چی کار کنم ؟ : دسته سوم مشکلاتى هستند که براى حل آنها نه تنها دانش کافى نداریم ، بلکه راه رسیدن به آن دانش و اطلاعات را هم نمى دانیم. درواقع حل این مشکلات به راحتى مسائل دسته اول و دوم نیست و کمى پیچیده است. در چنین شرایطى ما از مهارت حل مشکل استفاده مىکنیم.
گاهى مشکل ما یک مشکل روزمره است و نیاز به دانش زیادى هم ندارد، ولى راه حلهاى مختلفى براى آن وجود دارد و ما ناگزیریم ذهن خود را دستهبندى کنیم تا بتوانیم به بهترین راه حل دست یابیم. به دلایلى هم نمى توان تند و سریع به بهترین راه حل رسید.
مثلاً فرض کنیم کسى گرفتار بحران مالى شده است، بحران ، زمانى حل مىشود که فرد بحران زده پول به دست بیاورد. پول به دست آوردن آسان نیست، راه حلهاى گوناگونى وجود دارد که ما باید آنها را بررسى کنیم. مهارت حل مشکل در اینجا به کمک ما مى آید. به عبارتى دیگر مهارت حل مشکل بهجاى آنکه پاسخ یک مسئله را بیان کند، راه رسیدن به جواب را پیشرو مى گذارد. در طى فرایند حل مشکل مىتوانیم بهنحوى طبقهبندى شده و سازمان یافته روى مشکل کار کرده، با خطاى کمتر و اطمینان بالاتر به پاسخ سۆال برسیم .
مهارت حل مشکل چیست؟
مهارت «حل مشکل» یکى از مهارتهاى اساسى زندگى است که به ما امکان مى دهد تا با طراحى مناسب و برنامه ریزى مشخص مشکلات را رفع کنیم. این مهارت فقط براى مشکلى خاص نیست و مى تواند در حل انواع مسائل و مشکلات کاربرد داشته باشد.
مهارت «حل مشکل» یکى از انواع «مدیریت استرس» است که با اتکاء بر اصول منطقى، ما را در جهت برطرف کردن مشکل و مسائل مرتبط با آن یارى میکند.
خوشبختانه این مهارت ، داراى هیچ پیچیدگى خاصى نیست که آموختن آن را دشوار کند. یادگیرى اولیه آن به سهولت و از راههاى مختلف امکانپذیر است:
استفاده از کتابها و فیلمهاى آموزشى، حضور در سخنرانى ها و کلاسهاى درس و البته از همه مناسب تر، شرکت در کارگاههاى آموزشى از جمله روشهاى موجود است.
این روشها افراد را با چگونگى مراحل مختلف این مهارت آشنا مى کنند و از آنجا که حل مشکل در زندگى روزمره امرى ضرورى است، مبناى اصلى آموزش نیز باید آموزش عملى باشد.
در کارگاههاى آموزشى نحوه عمل این مهارت قابل انتقال است ولى آنچه مهمترین بخش یادگیرى را شامل مى شود، تمرین در به کارگیرى این توانایى در امور روزمره است؛ چرا که تنها با تکرار یک توانایى مى توان به مهارت کامل عملى آن دست یافت. این امر در مورد تمامى مهارتها صادق است. به عنوان مثال مهارت دوچرخه سوارى از طریق مشاهده فیلم.
مطالعه کتاب و یا گوش دادن به سخنرانى، تنها در حد نظرى در ذهن نقش مى بندد ولى براى یادگیرى دوچرخه سوارى لازم است به فرد آموزش عملى داده شود. پس از یادگیرى اولیه، آنچه فرد را در این کار ماهر مى کند تمرین و تکرار هرچه بیشتر است.
توصیه مى شود مهارت حل مشکل را به عنوان روشى مۆثر در امور جارى باور داشته باشیم و از آن استفاده کنیم.
به کارگیرى آن اگرچه در ابتدا وقت گیر است ولى مى تواند به نحوى مۆثر و مطمئن موجب حل مشکلات و یافتن راه حلهاى مفید شود.
البته همه مى دانیم که در امور ساده و غیر پیچیده به کارگیرى روشهاى حل مشکل ضرورى نیست ولى چنانچه مشکل به مرحله اى برسد که براى ما درجاتى از سردرگمى فکرى را ایجاد کند، به راحتى مى توان از مهارت حل مشکل بهره برد و با تکرار بیشتر آن با احساس امنیت کافى راه حلهاى مناسب را پیدا کرد .