11-09-2014، 10:46
بچه که بود، در خاله بازی هایش همیشه «مامان» می شد. از همان کودکی همیشه از شاغل بودن مادر خودش دلخور بود و با خود فکر می کرد که وقتی بزرگ شد، فقط زن خانه خواهد بود. اما حالا که بزرگ شده بود، نمی دانست که «زن خانه بودن» اصلاً چطوری است؟!
آن زنان اساطیری
به گمان من، «زن بودن» (البته به معنای واقعی کلمه) همواره دشوار بوده است. در طول تاریخ، زنان به طور سنتی حکم ستون خیمه خانواده را داشته و بار حفظ انسجام عاطفی و عملی خانواده ها را به دوش می کشیده اند. بارها رنج بارداری و زایمان را تحمل می کرده اند و هم زمان، زحمت پرورش کودکان را. در کشاکش با هرم سوزان تنور نان می پخته اند و پا به پای مردانشان نیز به کشت و درو می پرداخته اند. از بیماران خود پرستاری می کرده اند و سنگ صبور دردهای شوهرانشان نیز می شده اند. و شاید آن گونه ستایش زنان در ادبیات عامه به عنوان بتان و دلبرکان شیرین و مادران فرشته خوی، به خاطر همین حجم بالای فداکاری ها، مسئولیت ها و نقش های پررنگ ایشان بوده است.
زن در کشاکش
با این همه، در دوران «گذار» فعلی زن بودن از همیشه سخت تر شده است؛ چراکه به تدریج بسیاری از الگوهای زندگی سنتی به کناری گذاشته شده و زنان در میان اقتضائات سنت و مدرنیته سرگردان مانده اند. زنان امروزی، از سویی می خواهند بنا به اقتضای طبیعت شان همسر باشند و مادر و کانون عاطفه، و از سوی دیگر بنا بر مقتضیات معیشتی و اقتصادی و اجتماعی جامعه امروز، میل دارند پا به پای مردان اشتغال داشته و کسب درآمد کنند. هم در پی جلب احترام در داخل خانه هستند و هم در پی کسب اعتبار در بیرون. هم می خواهند سالم و عفیف بمانند و هم دوست دارند که قوی به نظر برسند.
دختران دیروزی
چشم انداز اجتماعی زنان در ایران نسبت به بیست، سی سال پیش با تغییرات بسیاری رو به رو شده است. در آن دوران مرسوم بود که دختران پس از پایان تحصیلات متوسطه، و حتی گاهی پیش از آن، ازدواج کرده و به خانه بخت بروند. ایشان معمولاً از همان سنین چهارده- پانزده سالگی حس می کردند که دخترانی رشید و به اصطلاح دم بخت هستند که باید هرچه سریعتر شایستگی های خود را کامل کنند تا بتوانند زندگی مشترک موفقی را تشکیل داده و نقش همسری و مادری را به خوبی ایفاء نمایند.
از سوی دیگر، شرایط اجتماعی نیز به گونه ای بود که چنین تفکری را تقویت می نمود، چراکه در کنار ساده زیستی عمومی، اشتغال زن در بیرون از منزل هنوز از مقبولیت اجتماعی چندانی برخوردار نبود و پسران جوان خود را موظف به تامین همه نیازهای اقتصادی همسر و فرزندانشان می دانستند. در چنان شرایطی، تعداد دخترانی که به ادامه تحصیل یا اشتغال (به مفهوم امروزی آن) فکر می کردند بسیار اندک بود.
دختران امروزی
اما امروزه، و در پی تحولات اجتماعی و اقتصادی گسترده، بسیاری از دختران نوجوان پیش از هر چیز به ادامه تحصیل تا سطوح عالیه و در پی آن به اشتغال فکر می کنند و سپس به یافتن همسری که تا حد زیادی بتواند رفاه ایشان را تامین نماید. در مقابل، الگوهای ساده زیستی در سطح اجتماع عمدتاً کمرنگ شده و ضمناً اشتغال زن از منظر بسیاری از پسران به امری عادی و حتی گاهی اجتناب ناپذیر بدل شده است.
در خانه بمانم؟!
به علاوه، برای دخترانی که در پی سال های طولانی تحصیل به معاشرت هر روزه در بیرون از منزل خو گرفته اند، تمام روز را تنها ماندن در چاردیواری خانه (خصوصاً پیش از بچه دار شدن) کار بس دشواری است، که ممکن است با القای حس بیهودگی، باعث افسردگی ایشان نیز بشود. از طرف دیگر، صنعتی شدن زندگی تا حد زیادی مشغله های سابق زنان در خانه از قبیل خیاطی و انواع کارهای هنری و فرآوری های خانگی مواد خوراکی (ترشی و شوری و رب و آبلیمو و … ساختن) را نیز کاهش داده است. هم زمان، ارتباطات همسایگی و حتی رفت و آمدهای خانوادگی نیز بسیار کمتر از گذشته شده و بنابراین زنان در خانه احساس می کنند که از جامعه بی خبر و به دور مانده اند.
یک زن همه فن حریف
در چنین شرایطی، دختران با هدف فرار از بطالت عمر و البته به امید تأمین رفاه بیشتر در زندگی، پس از ازدواج نیز خود را ناگزیر از اشتغال در بیرون از منزل می بینند، و بنابراین ناچارند علاوه بر رسیدگی به امور منزل و وظایف همسری و مادری، بخش زیادی از وقت و انرژی خود را صرف وظایف شغلی خویش در بیرون از منزل نمایند. بدین ترتیب، در بسیاری از اوقات این وظایف و اقتضائات تازه، با وظایف خانوادگی سنتی زنان وارد رقابت شده و اندک اندک فشار مضاعفی را به ایشان می کند؛ فشاری که به نوبه خود مشکلات تازه ای را به همراه خواهد آورد و تمام ذهن و توان زن کمال گرای امروزی را به چالش خواهد کشید.
بهتر است زندگی مدرن را بهانه نکنیم و نخواهیم با چیزی که در وجودمان است ،مبارزه کنیم. هرچند این روزها وظایف بیشتری برای یک زن تعریف شده است اما وظیفه ی اصلی او همان نقش اساطیری اش است.
آن زنان اساطیری
به گمان من، «زن بودن» (البته به معنای واقعی کلمه) همواره دشوار بوده است. در طول تاریخ، زنان به طور سنتی حکم ستون خیمه خانواده را داشته و بار حفظ انسجام عاطفی و عملی خانواده ها را به دوش می کشیده اند. بارها رنج بارداری و زایمان را تحمل می کرده اند و هم زمان، زحمت پرورش کودکان را. در کشاکش با هرم سوزان تنور نان می پخته اند و پا به پای مردانشان نیز به کشت و درو می پرداخته اند. از بیماران خود پرستاری می کرده اند و سنگ صبور دردهای شوهرانشان نیز می شده اند. و شاید آن گونه ستایش زنان در ادبیات عامه به عنوان بتان و دلبرکان شیرین و مادران فرشته خوی، به خاطر همین حجم بالای فداکاری ها، مسئولیت ها و نقش های پررنگ ایشان بوده است.
زن در کشاکش
با این همه، در دوران «گذار» فعلی زن بودن از همیشه سخت تر شده است؛ چراکه به تدریج بسیاری از الگوهای زندگی سنتی به کناری گذاشته شده و زنان در میان اقتضائات سنت و مدرنیته سرگردان مانده اند. زنان امروزی، از سویی می خواهند بنا به اقتضای طبیعت شان همسر باشند و مادر و کانون عاطفه، و از سوی دیگر بنا بر مقتضیات معیشتی و اقتصادی و اجتماعی جامعه امروز، میل دارند پا به پای مردان اشتغال داشته و کسب درآمد کنند. هم در پی جلب احترام در داخل خانه هستند و هم در پی کسب اعتبار در بیرون. هم می خواهند سالم و عفیف بمانند و هم دوست دارند که قوی به نظر برسند.
دختران دیروزی
چشم انداز اجتماعی زنان در ایران نسبت به بیست، سی سال پیش با تغییرات بسیاری رو به رو شده است. در آن دوران مرسوم بود که دختران پس از پایان تحصیلات متوسطه، و حتی گاهی پیش از آن، ازدواج کرده و به خانه بخت بروند. ایشان معمولاً از همان سنین چهارده- پانزده سالگی حس می کردند که دخترانی رشید و به اصطلاح دم بخت هستند که باید هرچه سریعتر شایستگی های خود را کامل کنند تا بتوانند زندگی مشترک موفقی را تشکیل داده و نقش همسری و مادری را به خوبی ایفاء نمایند.
از سوی دیگر، شرایط اجتماعی نیز به گونه ای بود که چنین تفکری را تقویت می نمود، چراکه در کنار ساده زیستی عمومی، اشتغال زن در بیرون از منزل هنوز از مقبولیت اجتماعی چندانی برخوردار نبود و پسران جوان خود را موظف به تامین همه نیازهای اقتصادی همسر و فرزندانشان می دانستند. در چنان شرایطی، تعداد دخترانی که به ادامه تحصیل یا اشتغال (به مفهوم امروزی آن) فکر می کردند بسیار اندک بود.
دختران امروزی
اما امروزه، و در پی تحولات اجتماعی و اقتصادی گسترده، بسیاری از دختران نوجوان پیش از هر چیز به ادامه تحصیل تا سطوح عالیه و در پی آن به اشتغال فکر می کنند و سپس به یافتن همسری که تا حد زیادی بتواند رفاه ایشان را تامین نماید. در مقابل، الگوهای ساده زیستی در سطح اجتماع عمدتاً کمرنگ شده و ضمناً اشتغال زن از منظر بسیاری از پسران به امری عادی و حتی گاهی اجتناب ناپذیر بدل شده است.
در خانه بمانم؟!
به علاوه، برای دخترانی که در پی سال های طولانی تحصیل به معاشرت هر روزه در بیرون از منزل خو گرفته اند، تمام روز را تنها ماندن در چاردیواری خانه (خصوصاً پیش از بچه دار شدن) کار بس دشواری است، که ممکن است با القای حس بیهودگی، باعث افسردگی ایشان نیز بشود. از طرف دیگر، صنعتی شدن زندگی تا حد زیادی مشغله های سابق زنان در خانه از قبیل خیاطی و انواع کارهای هنری و فرآوری های خانگی مواد خوراکی (ترشی و شوری و رب و آبلیمو و … ساختن) را نیز کاهش داده است. هم زمان، ارتباطات همسایگی و حتی رفت و آمدهای خانوادگی نیز بسیار کمتر از گذشته شده و بنابراین زنان در خانه احساس می کنند که از جامعه بی خبر و به دور مانده اند.
یک زن همه فن حریف
در چنین شرایطی، دختران با هدف فرار از بطالت عمر و البته به امید تأمین رفاه بیشتر در زندگی، پس از ازدواج نیز خود را ناگزیر از اشتغال در بیرون از منزل می بینند، و بنابراین ناچارند علاوه بر رسیدگی به امور منزل و وظایف همسری و مادری، بخش زیادی از وقت و انرژی خود را صرف وظایف شغلی خویش در بیرون از منزل نمایند. بدین ترتیب، در بسیاری از اوقات این وظایف و اقتضائات تازه، با وظایف خانوادگی سنتی زنان وارد رقابت شده و اندک اندک فشار مضاعفی را به ایشان می کند؛ فشاری که به نوبه خود مشکلات تازه ای را به همراه خواهد آورد و تمام ذهن و توان زن کمال گرای امروزی را به چالش خواهد کشید.
بهتر است زندگی مدرن را بهانه نکنیم و نخواهیم با چیزی که در وجودمان است ،مبارزه کنیم. هرچند این روزها وظایف بیشتری برای یک زن تعریف شده است اما وظیفه ی اصلی او همان نقش اساطیری اش است.