07-09-2014، 20:27
با پيرتر شدن جمعيت، دمانس (زوال عقل) به مشکل بزرگتري براي سلامت عمومي بدل ميشود. مشکلات همراه (به عنوان مثال طولاني بودن زمان ابتلا به بيماريها، بار ناشي از مراقبت و هزينه مراقبتهاي سالمندان) و نيز افزايش تعداد سالمندان-که انتظار ميروند ظرف50 سال آينده يک نفر از هر 45 آمريکايي را شامل شوند-علت بروز اين مساله هستند. شايعترين انواع دمانس بيماري آلزايمر، دمانس عروقي، دمانس اجسام لوي (Lewy body) و دمانس مختلط (mixed) هستند. در حال حاضر درمان قطعي براي دمانس وجود ندارد اما مداخلات دارويي ميتوانند در به تاخير انداختن پيشرفت بيماري و برطرف کردن علايم، کمککننده واقع شوند. در راهکار جديدي که به وسيله آکادمي پزشکان خانواده آمريکا(1)(AAFP) و کالج پزشکان آمريکا(2)(ACP) ارايه شده است به بررسي دادههاي مربوط به تاثير درمانهاي دارويي دمانس بر بهبود وضعيت شناختي، کارکرد عمومي، رفتار/ خلق و کيفيت زندگي/ فعاليتهاي مرتبط با زندگي روزمره پرداخته شده است.
ملاک بهبود
آکادمي پزشکان خانواده و کالج پزشکان آمريکا تغييرات معنيدار آماري و بهبود حايز اهميت از نظر باليني را در مورد گزينههاي درماني مختلف را مورد ارزيابي قرار دادهاند. برخي از مطالعات مورد استفاده در اين راهکار براي تعريف بهبود حايز اهميت از نظر باليني، ملاک تغيير 4 نمره يا بيشتر در مقياس ارزيابي شناخت در بيماري آلزايمر(3) (ADAS-Cog) را مورد استفاده قرار دادهاند، در حالي که ساير مطالعات ملاک 7 نمره يا بيشتر را لحاظ کردهاند. تغيير به ميزان 3 نمره يا بيشتر در آزمون ارزيابي مختصر وضعيت ذهني(4) بهبود حايز اهميت از نظر باليني به شمار ميرود. در موارد استفاده از مقياس ارزيابي مبتني بر مصاحبه پزشک ارزيابي به همراه نظرات مراقبتکننده(5)(CIBIC-Plus) هر گونه تغيير در وضعيت بيمار، تغييري حايز اهميت از نظر باليني در نظر گرفته ميشود، در عين حال بايد توجه نمود که نتايج اين روش تا حدودي به برداشت شخص پزشک وابسته است.
مهارکنندههاي کوليناستراز
دونپزيل (Aricept)
در اين راهکار دادههاي حاصل از 21 مطالعه (19 مطالعه درباره مقايسه دونپزيل با دارونما، يک مطالعه درباره مقايسه با ويتامين E و يک مطالعه درباره مقايسه با گالانتامين) مورد بررسي قرار گرفتهاند. اين مطالعات ظرف مدتي کمتر از يک سال انجام پذيرفته بودند. عوارض جانبي موجب قطع مصرف دارو در صفر تا 57 از بيماران گروه درمان و صفر تا 20 از بيماران گروه دارونما شده بود. تفاوت معنيدار آماري در ميزان عوارض جانبي خطير بين گروههاي درمان و دارونما وجود نداشت. البته عوارض جانبي مورد انتظار مهارکنندههاي کوليناستراز (مثل اسهال، تهوع و استفراغ) از اين امر مستثني بودند.
در کل متوسط تغيير در نمره شناختي بيماران دريافتکننده دونپزيل از لحاظ آماري معنيدار، اما فاقد اهميت باليني بود. در زيرمجموعهاي از 9 مطالعه، تعداد نسبتا بيشتري از بيماران تغييرات حايز اهميت باليني پيدا کرده بودند که متاسفانه معنيداري آماري اين تغييرات معمولا ذکر نشده بود. بنابراين ميتوان عنوان داشت که شواهد موجود براي تعيين اينکه کدام زيرگروه از بيماران دريافتکننده دونپزيل بهبود شناختي حايز اهميت باليني پيدا ميکنند، ناکافي هستند. مطالعات بسياري نيز نشاندهنده بهبود در ارزيابيهاي کلي بودهاند اما متاسفانه اهميت باليني اين تغييرات نيز مشخص نشده است.
برخي مطالعات حاکي از بهبود نمره فعاليتهاي مرتبط با زندگي روزمره در بيماران مبتلا به بيماري آلزايمر و دمانس عروقي بودهاند، بدون اينکه عوارض جانبي خطير روي داده باشند. با توجه به کوتاه بودن زمان انجام اين مطالعات، تاثيرات بلندمدت دونپزيل روشن نشده است.
گالانتامين
دادههاي مربوط به گالانتامين از 8 مطالعه با کيفيت بالا به دست آمدهاند (7 مطالعه به مقايسه گالانتامين با دارونما و يک مطالعه به مقايسه اين دارو با دونپزيل اختصاص داشته است). اين مطالعات کمتر از يک سال به طول انجاميده بودند.
عوارض جانبي باعث قطع مصرف دارو در 54- 8 از بيماران گروه درمان و 17- 4 از بيماران گروه دارونما شده بود. عوارض جانبي شايع شامل علايم گوارشي، اختلالات خوردن يا کاهش وزن و گيجي بودند.
بررسي تجمعي شواهد، حاکي از بهبود شناختي معنيدار از لحاظ آماري (که به کمک مقياس ADAS-Cog اندازهگيري شد) در بيماران دريافتکننده گالانتامين بود. با اين حال اين بهبود از لحاظ باليني اهميت نداشت. از آنجايي که بهبود شناختي در همه اين مطالعات گزارش شده و از ديگر سو اين سنجه در مطالعاتي که به ارزيابي آن پرداختهاند يک پيامد فرعي بوده است، تفسير اين دادهها بايد با احتياط صورت پذيرد. با توجه به کوتاه بودن زمان انجام اين مطالعات، تاثيرات بلندمدت گالانتامين ناشناخته است.
ريواستيگمين (Exelon)
دادههاي مربوط به ريواستيگمين از 8 مطالعه با کيفيت بالا درباره مقايسه اين دارو با دارونما به دست آمدهاند. اين مطالعات ظرف مدت 26-14 هفته انجام گرفته بودند.
بروز عوارض جانبي باعث قطع مصرف دارو در 29-12 از افراد گروه درمان و صفر تا 11 از افراد گروه دارونما شده بود. عوارض جانبي، مشابه با ساير داروهاي مهارکننده کولين استراز (مثل گيجي، تهوع، استفراغ، اختلالات خوردن يا کاهش وزن و سردرد) بود.
ريواستيگمين باعث بهبود شناختي اندازهگيري شده به وسيله مقياس ADAS-Cog نگرديد، اما بهبود حايز اهميت باليني براساس ارزيابي کلي به وسيله مقياس CIBIC-Plus را به دنبال داشت. رفتار، خلق و کيفيت زندگي/ فعاليتهاي مرتبط با زندگي روزمره تفاوت معنيداري نکرده بودند. با توجه به مدت زمان کوتاه انجام اين مطالعات، تاثيرات درازمدت ريواستيگمين روشن نيست.
تاکرين (Cognex)
دادههاي مربوط به تاکرين حاصل از 8 مطالعه با کيفيت متوسط (6 مطالعه درباره مقايسه تاکرين با دارونما، يک مطالعه درباره مقايسه با سيليمارين [ترکيب فعال شيرخشت] و يک مطالعه درباره مقايسه با ايدبنون[Idebenone]،نوع صناعي کوآنزيم [Q10]) بودهاند.
اين مطالعات کمتر از يک سال به طول انجاميدهاند. بروز عواض جانبي، قطع مصرف دارو را در صفر تا 55 از افراد گروه درمان و صفر تا 12 از افراد گروه دارونما به دنبال داشته است. عوارض جانبي خطير بوده، با افزايش دوز دارو افزايش نشان ميدادهاند.
در 6 مورد از 8 مطالعه افزايش سطوح آلانين ترانس آميناز و ساير اختلالات کبدي گزارش شده است. علاوه بر اختلالات کبدي قابل توجه، تهوع، استفراغ، مشکلات گوارشي و گيجي نيز با مصرف اين دارو همراهي داشته است.
هر چند دادهها براي تاييد وجود اثر سودمند تاکرين بر سنجههاي شناختي يا رفتاري ناکافي هستند، ارزيابي کلي بيماران حاکي از بهبود معنيدار آماري در 2 مورد از 3 کارآزمايي بوده است. در عين حال استفاده از تاکرين با بروز عوارض جانبي خطير همراهي داشته است.
داروهاي تنظيمکننده نوروپپتيد
ممانتين (Namenda)
دادههاي مربوط به ممانتين حاصل از 4 مطالعه با کيفيت بالا درباره مقايسه ممانتين با دارونما بودهاند. اين مطالعات 48-24 هفته به طول انجاميدهاند اما يکي از آنها تنها در مدت 12 هفته انجام پذيرفته است. عوارض جانبي باعث قطع مصرف دارو در 12-9 از افراد گروه درمان و 13-7 از افراد گروه دارونما شده است. عوارض جانبي مشتمل بر تهوع، گيجي، اسهال و بي قراري بودهاند.
درمان با ممانتين بهبود معنيدار آماري اما فاقد اهميت باليني را در نمره بهبود شناختي براي بيماري آلزايمر متوسط تا شديد و سطح شدت بيماري آلزايمر و دمانس عروقي براساس مقياس ADAS-Cog، به دنبال داشته است. برآوردهاي صورت گرفته از ارزيابي کلي براساس مقياس CIBIC-Plus، از لحاظ آماري معنيدار اما از لحاظ باليني داراي اهميت قابل چشمپوشي بودهاند.
دادههاي محدودي حاکي از بهبود در کيفيت زندگي/ قابليت انجام فعاليتهاي مرتبط با زندگي روزمره، بار مراقبتکنندگان و استفاده از منابع سلامت هستند.
خلاصه
استفاده از بسياري از داروها بهبود معنيدار آماري اما فاقد اهميت باليني در نمرات مربوط به مقياسهاي سنجش شدت دمانس را به دنبال دارد. با اين حال بيشتر اين مقياسها به صورت روتين در طبابت روزمره به کار گرفته نميشوند و بنابراين تفسير اهميت باليني بهبود وضعيت بيماران ميتواند دشوار باشد. دادهها در مورد بهبود وضعيت ارزيابي کلي بيماران درباره داروهاي دونپزيل، گالانتامين، ريواستيگمين و ممانتين موجود هستند اما بهبود ناشي از اين داروها معمولا چندان زياد نيست. دادههاي موجود درباره بهبود کيفيت زندگي/ فعاليتهاي مرتبط با زندگي روزمره بعضا متناقض هستند. دادههاي موجود درباره استفاده از تاکرين حاکي از بروز عوارض جانبي خطير در نتيجه مصرف اين دارو هستند، در حالي که عوارض جانبي ناشي از ساير مهارکنندههاي کولين استراز قابل تحملترند. دادههاي قانعکنندهاي دال بر برتري يک دارو نسبت به ساير داروها در درمان دمانس وجود ندارد. بيشتر مطالعات در اين زمينه کمتر از يک سال به طول انجاميدهاند و بنابراين تاثيرات درازمدت درمان روشن نيست.
توصيهها
تصميم به شروع درمان آزمايشي با مهارکنندههاي کوليناستراز يا ممانتين بايد بر اساس ارزيابي اختصاصي از هر بيمار (به عنوان مثال منافع و خطرات) مبتني باشد.
در صورتي که بيمار مبتلا به نوع پيشرفتهتري از دمانس باشد، بهبود کيفيت زندگي بايد مقدم بر پايدار کردن يا کند کردن سير پيشرفت علايم در نظر گرفته شود. تمام درمانهاي دارويي با عوارض جانبي همراه هستند و اگر چه دادهها حاکي از بهبود معنيدار آماري در موارد استفاده از مهارکنندههاي کولين استراز و ممانتين هستند، بهبود شناختي بيماران معمولا از لحاظ باليني فاقد اهميت و از نظر ارزيابي کلي نيز صرفا داراي اهميت باليني اندک بوده است. در حال حاضر مشخص نيست چگونه ميتوان پاسخدهي حايز اهميت باليني برخي بيماران به درمان را پيشبيني نمود؛ از اين رو نبايد از اين داروها براي تمام بيماران مبتلا به دمانس استفاده کرد. دادههاي موجود در مورد مدت زمان بهينه درمان و زمان متوقف کردن آن ناکافي هستند. در صورتي که کند کردن روند کاهش شناختي هدف درمان نباشد، ادامه استفاده از ممانتين يا مهارکنندههاي کولين استراز مناسب نخواهد بود.
پزشکان بايد درمان دارويي را بر پايه تحملپذير بودن، وضعيت عوارض جانبي، سهولت استفاده از هزينه دارو برگزينند. دادههاي موجود درباره مقايسه اثربخشي داروهاي مختلف ناکافي هستند.
مهارکنندههاي کولين استراز فوقالذکر براي درمان دمانس خفيف تا متوسط مورد تاييد قرار گرفتهاند. ممانتين براي درمان بيماري آلزايمر متوسط تا شديد مورد تاييد قرار گرفته و منافع اندکي نيز در بيماران مبتلا به دمانس عروقي خفيف داشته است. کنترانديکاسيونهاي عمده استفاده از مهارکنندههاي کوليناستراز و ممانتين شامل آسم کنترل نشده، گلوکوم زاويه بسته، نشانگان گره سينوسي بيمار و بلوک شاخهاي چپ هستند.
به پژوهشهاي بيشتري براي تعيين اثربخشي باليني درمانهاي دارويي دمانس نياز است.
به علاوه براي تعيين طولمدت بهينه درمان در بيماراني که بيماري آن تثبيت شده يا بهبود يافته است نيز، انجام پژوهش بيشتر ضروري به نظر ميرسد. مقايسه اثربخشي داروهاي مختلف و نيز ارزيابي اثربخشي درمانهاي ترکيبي به پزشکان در تعيين منافع درمانهاي دارويي دمانس کمک خواهد کرد.
ملاک بهبود
آکادمي پزشکان خانواده و کالج پزشکان آمريکا تغييرات معنيدار آماري و بهبود حايز اهميت از نظر باليني را در مورد گزينههاي درماني مختلف را مورد ارزيابي قرار دادهاند. برخي از مطالعات مورد استفاده در اين راهکار براي تعريف بهبود حايز اهميت از نظر باليني، ملاک تغيير 4 نمره يا بيشتر در مقياس ارزيابي شناخت در بيماري آلزايمر(3) (ADAS-Cog) را مورد استفاده قرار دادهاند، در حالي که ساير مطالعات ملاک 7 نمره يا بيشتر را لحاظ کردهاند. تغيير به ميزان 3 نمره يا بيشتر در آزمون ارزيابي مختصر وضعيت ذهني(4) بهبود حايز اهميت از نظر باليني به شمار ميرود. در موارد استفاده از مقياس ارزيابي مبتني بر مصاحبه پزشک ارزيابي به همراه نظرات مراقبتکننده(5)(CIBIC-Plus) هر گونه تغيير در وضعيت بيمار، تغييري حايز اهميت از نظر باليني در نظر گرفته ميشود، در عين حال بايد توجه نمود که نتايج اين روش تا حدودي به برداشت شخص پزشک وابسته است.
مهارکنندههاي کوليناستراز
دونپزيل (Aricept)
در اين راهکار دادههاي حاصل از 21 مطالعه (19 مطالعه درباره مقايسه دونپزيل با دارونما، يک مطالعه درباره مقايسه با ويتامين E و يک مطالعه درباره مقايسه با گالانتامين) مورد بررسي قرار گرفتهاند. اين مطالعات ظرف مدتي کمتر از يک سال انجام پذيرفته بودند. عوارض جانبي موجب قطع مصرف دارو در صفر تا 57 از بيماران گروه درمان و صفر تا 20 از بيماران گروه دارونما شده بود. تفاوت معنيدار آماري در ميزان عوارض جانبي خطير بين گروههاي درمان و دارونما وجود نداشت. البته عوارض جانبي مورد انتظار مهارکنندههاي کوليناستراز (مثل اسهال، تهوع و استفراغ) از اين امر مستثني بودند.
در کل متوسط تغيير در نمره شناختي بيماران دريافتکننده دونپزيل از لحاظ آماري معنيدار، اما فاقد اهميت باليني بود. در زيرمجموعهاي از 9 مطالعه، تعداد نسبتا بيشتري از بيماران تغييرات حايز اهميت باليني پيدا کرده بودند که متاسفانه معنيداري آماري اين تغييرات معمولا ذکر نشده بود. بنابراين ميتوان عنوان داشت که شواهد موجود براي تعيين اينکه کدام زيرگروه از بيماران دريافتکننده دونپزيل بهبود شناختي حايز اهميت باليني پيدا ميکنند، ناکافي هستند. مطالعات بسياري نيز نشاندهنده بهبود در ارزيابيهاي کلي بودهاند اما متاسفانه اهميت باليني اين تغييرات نيز مشخص نشده است.
برخي مطالعات حاکي از بهبود نمره فعاليتهاي مرتبط با زندگي روزمره در بيماران مبتلا به بيماري آلزايمر و دمانس عروقي بودهاند، بدون اينکه عوارض جانبي خطير روي داده باشند. با توجه به کوتاه بودن زمان انجام اين مطالعات، تاثيرات بلندمدت دونپزيل روشن نشده است.
گالانتامين
دادههاي مربوط به گالانتامين از 8 مطالعه با کيفيت بالا به دست آمدهاند (7 مطالعه به مقايسه گالانتامين با دارونما و يک مطالعه به مقايسه اين دارو با دونپزيل اختصاص داشته است). اين مطالعات کمتر از يک سال به طول انجاميده بودند.
عوارض جانبي باعث قطع مصرف دارو در 54- 8 از بيماران گروه درمان و 17- 4 از بيماران گروه دارونما شده بود. عوارض جانبي شايع شامل علايم گوارشي، اختلالات خوردن يا کاهش وزن و گيجي بودند.
بررسي تجمعي شواهد، حاکي از بهبود شناختي معنيدار از لحاظ آماري (که به کمک مقياس ADAS-Cog اندازهگيري شد) در بيماران دريافتکننده گالانتامين بود. با اين حال اين بهبود از لحاظ باليني اهميت نداشت. از آنجايي که بهبود شناختي در همه اين مطالعات گزارش شده و از ديگر سو اين سنجه در مطالعاتي که به ارزيابي آن پرداختهاند يک پيامد فرعي بوده است، تفسير اين دادهها بايد با احتياط صورت پذيرد. با توجه به کوتاه بودن زمان انجام اين مطالعات، تاثيرات بلندمدت گالانتامين ناشناخته است.
ريواستيگمين (Exelon)
دادههاي مربوط به ريواستيگمين از 8 مطالعه با کيفيت بالا درباره مقايسه اين دارو با دارونما به دست آمدهاند. اين مطالعات ظرف مدت 26-14 هفته انجام گرفته بودند.
بروز عوارض جانبي باعث قطع مصرف دارو در 29-12 از افراد گروه درمان و صفر تا 11 از افراد گروه دارونما شده بود. عوارض جانبي، مشابه با ساير داروهاي مهارکننده کولين استراز (مثل گيجي، تهوع، استفراغ، اختلالات خوردن يا کاهش وزن و سردرد) بود.
ريواستيگمين باعث بهبود شناختي اندازهگيري شده به وسيله مقياس ADAS-Cog نگرديد، اما بهبود حايز اهميت باليني براساس ارزيابي کلي به وسيله مقياس CIBIC-Plus را به دنبال داشت. رفتار، خلق و کيفيت زندگي/ فعاليتهاي مرتبط با زندگي روزمره تفاوت معنيداري نکرده بودند. با توجه به مدت زمان کوتاه انجام اين مطالعات، تاثيرات درازمدت ريواستيگمين روشن نيست.
تاکرين (Cognex)
دادههاي مربوط به تاکرين حاصل از 8 مطالعه با کيفيت متوسط (6 مطالعه درباره مقايسه تاکرين با دارونما، يک مطالعه درباره مقايسه با سيليمارين [ترکيب فعال شيرخشت] و يک مطالعه درباره مقايسه با ايدبنون[Idebenone]،نوع صناعي کوآنزيم [Q10]) بودهاند.
اين مطالعات کمتر از يک سال به طول انجاميدهاند. بروز عواض جانبي، قطع مصرف دارو را در صفر تا 55 از افراد گروه درمان و صفر تا 12 از افراد گروه دارونما به دنبال داشته است. عوارض جانبي خطير بوده، با افزايش دوز دارو افزايش نشان ميدادهاند.
در 6 مورد از 8 مطالعه افزايش سطوح آلانين ترانس آميناز و ساير اختلالات کبدي گزارش شده است. علاوه بر اختلالات کبدي قابل توجه، تهوع، استفراغ، مشکلات گوارشي و گيجي نيز با مصرف اين دارو همراهي داشته است.
هر چند دادهها براي تاييد وجود اثر سودمند تاکرين بر سنجههاي شناختي يا رفتاري ناکافي هستند، ارزيابي کلي بيماران حاکي از بهبود معنيدار آماري در 2 مورد از 3 کارآزمايي بوده است. در عين حال استفاده از تاکرين با بروز عوارض جانبي خطير همراهي داشته است.
داروهاي تنظيمکننده نوروپپتيد
ممانتين (Namenda)
دادههاي مربوط به ممانتين حاصل از 4 مطالعه با کيفيت بالا درباره مقايسه ممانتين با دارونما بودهاند. اين مطالعات 48-24 هفته به طول انجاميدهاند اما يکي از آنها تنها در مدت 12 هفته انجام پذيرفته است. عوارض جانبي باعث قطع مصرف دارو در 12-9 از افراد گروه درمان و 13-7 از افراد گروه دارونما شده است. عوارض جانبي مشتمل بر تهوع، گيجي، اسهال و بي قراري بودهاند.
درمان با ممانتين بهبود معنيدار آماري اما فاقد اهميت باليني را در نمره بهبود شناختي براي بيماري آلزايمر متوسط تا شديد و سطح شدت بيماري آلزايمر و دمانس عروقي براساس مقياس ADAS-Cog، به دنبال داشته است. برآوردهاي صورت گرفته از ارزيابي کلي براساس مقياس CIBIC-Plus، از لحاظ آماري معنيدار اما از لحاظ باليني داراي اهميت قابل چشمپوشي بودهاند.
دادههاي محدودي حاکي از بهبود در کيفيت زندگي/ قابليت انجام فعاليتهاي مرتبط با زندگي روزمره، بار مراقبتکنندگان و استفاده از منابع سلامت هستند.
خلاصه
استفاده از بسياري از داروها بهبود معنيدار آماري اما فاقد اهميت باليني در نمرات مربوط به مقياسهاي سنجش شدت دمانس را به دنبال دارد. با اين حال بيشتر اين مقياسها به صورت روتين در طبابت روزمره به کار گرفته نميشوند و بنابراين تفسير اهميت باليني بهبود وضعيت بيماران ميتواند دشوار باشد. دادهها در مورد بهبود وضعيت ارزيابي کلي بيماران درباره داروهاي دونپزيل، گالانتامين، ريواستيگمين و ممانتين موجود هستند اما بهبود ناشي از اين داروها معمولا چندان زياد نيست. دادههاي موجود درباره بهبود کيفيت زندگي/ فعاليتهاي مرتبط با زندگي روزمره بعضا متناقض هستند. دادههاي موجود درباره استفاده از تاکرين حاکي از بروز عوارض جانبي خطير در نتيجه مصرف اين دارو هستند، در حالي که عوارض جانبي ناشي از ساير مهارکنندههاي کولين استراز قابل تحملترند. دادههاي قانعکنندهاي دال بر برتري يک دارو نسبت به ساير داروها در درمان دمانس وجود ندارد. بيشتر مطالعات در اين زمينه کمتر از يک سال به طول انجاميدهاند و بنابراين تاثيرات درازمدت درمان روشن نيست.
توصيهها
تصميم به شروع درمان آزمايشي با مهارکنندههاي کوليناستراز يا ممانتين بايد بر اساس ارزيابي اختصاصي از هر بيمار (به عنوان مثال منافع و خطرات) مبتني باشد.
در صورتي که بيمار مبتلا به نوع پيشرفتهتري از دمانس باشد، بهبود کيفيت زندگي بايد مقدم بر پايدار کردن يا کند کردن سير پيشرفت علايم در نظر گرفته شود. تمام درمانهاي دارويي با عوارض جانبي همراه هستند و اگر چه دادهها حاکي از بهبود معنيدار آماري در موارد استفاده از مهارکنندههاي کولين استراز و ممانتين هستند، بهبود شناختي بيماران معمولا از لحاظ باليني فاقد اهميت و از نظر ارزيابي کلي نيز صرفا داراي اهميت باليني اندک بوده است. در حال حاضر مشخص نيست چگونه ميتوان پاسخدهي حايز اهميت باليني برخي بيماران به درمان را پيشبيني نمود؛ از اين رو نبايد از اين داروها براي تمام بيماران مبتلا به دمانس استفاده کرد. دادههاي موجود در مورد مدت زمان بهينه درمان و زمان متوقف کردن آن ناکافي هستند. در صورتي که کند کردن روند کاهش شناختي هدف درمان نباشد، ادامه استفاده از ممانتين يا مهارکنندههاي کولين استراز مناسب نخواهد بود.
پزشکان بايد درمان دارويي را بر پايه تحملپذير بودن، وضعيت عوارض جانبي، سهولت استفاده از هزينه دارو برگزينند. دادههاي موجود درباره مقايسه اثربخشي داروهاي مختلف ناکافي هستند.
مهارکنندههاي کولين استراز فوقالذکر براي درمان دمانس خفيف تا متوسط مورد تاييد قرار گرفتهاند. ممانتين براي درمان بيماري آلزايمر متوسط تا شديد مورد تاييد قرار گرفته و منافع اندکي نيز در بيماران مبتلا به دمانس عروقي خفيف داشته است. کنترانديکاسيونهاي عمده استفاده از مهارکنندههاي کوليناستراز و ممانتين شامل آسم کنترل نشده، گلوکوم زاويه بسته، نشانگان گره سينوسي بيمار و بلوک شاخهاي چپ هستند.
به پژوهشهاي بيشتري براي تعيين اثربخشي باليني درمانهاي دارويي دمانس نياز است.
به علاوه براي تعيين طولمدت بهينه درمان در بيماراني که بيماري آن تثبيت شده يا بهبود يافته است نيز، انجام پژوهش بيشتر ضروري به نظر ميرسد. مقايسه اثربخشي داروهاي مختلف و نيز ارزيابي اثربخشي درمانهاي ترکيبي به پزشکان در تعيين منافع درمانهاي دارويي دمانس کمک خواهد کرد.