07-09-2014، 9:52
بشنو این نی چون شکایت میکند از جدایی ها حکایت میکند
در این قسمت خواستیم تا بررسی و فحصی در مورد شیعه یا سنی بودن "نــی" انجام بدهیم .
بهتر است شروع را با داستانی از شمس اغاز کنیم که در ادامه ارتباط مستقیمی با مطلب مورد نظر ما دارد .. :
شمس در ان زمان شخصی بود که درجات عرفان را به نهایت خود رسانده بود زین جهت حنفی و شیعه و سنی و صوفی و ..
همه به دنبال او برای رسیدن به درجات عرفانی خود بودند . از جزئیات میگذریم تا سراغ روزی میرسیم که مولانا و شمس
در بازار بودند ، شخصی دستپاچه جلو می آید و به شمس ع رض ادب و احترام میکندو با حکیم خواندن او ، به ستایش
او میپردازد ، شمس که اورا عاشق در میایبد فورا جوابی به او میدهد که به قرار زیر است " آن طرف خیابان یک مـی فروشی
است نزد او برو و می بستان و به وسط بازار رفته ان را بنوش " شخص متعجب میگوید آخر شمس ای والا مرتبه این
که خلاف سخن خداست ؟ انجا بود که شمس اورا مبتدع خواند و با عبارت " از پیش مردان دور شو! " او را راهی میکند .
- ان شخص اوحدالیدن نام داشت .
مذهب شمس مشخص نیست ولی او در جایی از مقالات گفته که " این مذهب سنیان به کار نزدیک تر است
تا مذهب معتزله " . اما او مخالف با اهل بیت است .
در مقالات شمس اینطور آمده که :
فاطمه (حصرت فاطمه "ع" ) خدارا برای فرار از اتش جهنم ستاش میکند .
جای دیگر در مقالات امده که (به علت نثر کمی پیچیده تر این مورد رونویسی از روی مقالات است) :
"اگر فاطمه و عایشه شیخی کردند من از رسول بی اعتقاد شدمی الا نکردند . اگر خدای تعالی زنی را در بگشاید
همچنان خاموش و مستور بود . زن را همان به که پس دوک نشیند و در کنج خانه مشغول به خدمت ان کس که تیمار او کند"
ایا عایشه و حضرت فاطمه در یک سطح هستند ؟! برای حفظ تعادل سخنی از امام (!) خمینی نقل میکنم که بسیار زیباست :
"اگر حضرت فاطمه مرد بودند مطمئنن به جای پیامبر بود " ! این است جایگاه ایشان
البته در بحثی که من و عارف سال پیش داشتیم به نتایج خیلی خوبی رسیدیم که چکیده ی ان این است :
در ان زمان زنان جایگاه خوبی در اجتماع نداشتند و حداقل در عربستان این طور بود . نه درس میخواندند نه در محافل
عمومی شرکت میکردند نه جایی میرفتند و نه .. و نه .. و نه ... . پس برای مرد ان زمان که خود را برتر از زنان میدانست
درک شخصیت زنی مانند فاطمه واقعا دور از ذهن بود . چطور زنی که در ظاهر مانند همه ی زن ها بود میتوانست عارفی
به این بزرگی شود و خدا انقدر به او علاقه داشته باشد و بلعکس ؟ پس شمس از فکر خود زیاد هم بی ربط نمیگفت و
میتوان انرا تا حدودی به جبر جغرافیایی ان زمان سوق داد .
تا اینجا همه ی مطالب مقدمه ای بود برای تنها چند جمله ی کوتام که در ذیل نوشته شده است :
مولانا برای رسیدن به معبود خود مجبور بود از شمس انطور دفاع کند که هر حرف اورا قبول و اطاعت کند تا بتواند
روح بینهایت خود را راضی سازد .
اما بحث بعدی انجاست که مولانا یک صوفی بوده و مکتب ان سلوک عشق است و راه شریعت و طریقت را میپیماید .
طریقت را از شمس و شریعت را از افکار خود و دین استغراف میکند . پس بحث سر سنی یا شیعه بودن ان بسیار سخت
و دارای ابهامات زیاد است . اما با استناد به اشعار و صحبت های مولانا میتوانیم درک بیش تر و ژرف ترین از این باب داشته باشیم .
بهتر است کمی از اشعار را نوشته و با توجه به تفسیر ان ها نتیجه گیری را خلاصه تر کنیم :
شنیدی طبل برکش زود شمشیر که جان تو غلاف ذوالفقار است
بزن شمشیر و ملک عشق بستان که ملک عشق ملک پایدار است (در نسخه ای جاودان نیزامده)
حسین کربلایی اب بگذــــــــــــــار که اب امروز تیغ ابدار اســــــــت
اگر بیت های قبلی ان را نگاه کنید (ر.ک دیوان شمس ) میبینیم که در نصحیت انسان و ان که در راه خدا قدم بردار صحبت میکند .
مصرع دومی که در بالا گذاشته شد تعبیری فوق العاده و بسیار بسیار زیبا به کار رفته که با نگاهی وسیع تر
و جزئی تر میتوان ان را استنتاج نمود .
این مصرع روح پاک انسانی را که قدم در راه خدا میگذارد را به شمشیر حضرت علی
(که ضمنا به ان به صورت نامحسوس لقب پاک را نیز داده و حتا ان را با روح انسان یک دانسته) تشبیه کرده و جسم انسان را
به غلاف ان ! که نمیگذارد روح بیرون بیاید و به لقا برسد . البته این مصراع در ابیات دیگری هم اورده شده که این
دو مورد در خاطر اینجانب هست :
بر چه فرود امدیت بار کنید این چه جاست
و جایی که میگوید من در یک جای شیشه مانند محصور شده ام و نمیتوان از اینجا بگریزم (در سخرانی استاد غریب این بیت خوانده شد )
اما در مصرع بعد وقتی این عمل را برای ما شرح میدهد به هدف گذاری میپردازد که میگوید اگر در راه خدا قدم
بر داری این کار برایت خوشبختی و سعادت دائمی به همراه دارد .
و در بیت بعد که اثبات ارادت بی شاعبه و بی دریغ مولانا به امام حسین است او را مصداق بارز این شخص میداند
که در راه خدا شمشیر حق برداشته ولی در مصراع دوم با تنها شش کلمه تنفر خود را نسبت به یزید ابراز میدارد که
میگوید در این بین که همچنان اشخاصی چون امام حسین پیدا میشوند نخاله هایی منجمله یزید مانع از انجام ان میشوند.
به نظر نگارنده ی این مقاله هیچ یک از سنیان این چنین به امام حسین احترام و خالصانه اورا تصدیق نمیکنند زیرا اگر بکنند
شیعه هستند ! زیرا لفظ مهم نیست چیزی که مهم است باطن است . چنان که در بالا ذکر شد اگر مولانا صحبتی مثبت
با سنیان میکند تنها از روی جبر است و به خاطر شمس .
چند لحظه ای را از دیوان بگذریم و تفعلی به گلستان معنوی مولانا (نامی که استاد سروش روی ان گذاشتند) کنیم :
در مثنوی که مجموعه ای کامل است برای زندگی و اخرت احادیثی در ان امده که از جمله ی انها چندین حدیث
در مورد این است که پیامبر اکرم فرموده اند من شهر علم و علی باب ان است و .. که به اختصار در پایین به انها اشاره میشود .
قبلا پیشنهاد میکنم نسخه ی اقای فروزانفر را تهیه فرمایید تا در پینوشت ها احادیث را بخوانید .
"راز بگشای ای علی مرتضی" بیت 3757
"ای علی که جمله عقل و دیده ای شمه ای واگو از انچه دیده ای " بیت 3732
این بیت به ان اشاره دارد که حضرت علی میفرمایند پیامبر در گوش من تمامی علوم را به من اموختند.
"شیر حق را دان منزه از دغل" بیت 3721
میدانیم که شیر حق یا هژبر ژیان و .. القاب حضرت علی هستند و القاب اسم خاص و تنها برای یکنفر هستند .
" از علی اموز اخلاص عمل" 3721 بیت
واضح ترین سخن مولانا در باب تایید شیعه بودنش .
"چون تویی بابی ان مدینه علم را چون شعاعی افتاب حلم را"
این بیت اشاره به حدیث پیامبر دارند که میگوید من شهر علم و علی در ورودی ان است.
باز سری یه دیوان میزنیم تا ببینیم نـی دیگر چه سخنانی برای ما دارد ؟
دلست همچو حسین و فراق همچو یزید شهید گشته دو صد ره به دشت کرب و بلا
شهید گشته به ظاهر حیات گشته به غیب اسیر در نظر خصم و خسروی به خل
مقدمه ی تفسیر :
از این دو بیت مطالب بسیار زیادی دستگیر ما میشود که ما تنها به بحث خود یعنی شیعه یا سنی بودن مولانا میپردازیم ..
در مصرع اول این بیت باز یکی دیگر از تشبیهات مرموز و زیبای مولانا به کار رفته که نیاز به تحلیل بیش تری دارد
که در اینجا - نویسنده ی مقاله- ان را توضیح میدهم
از دید مولانا امام حسین (با توجه به شعر قبلی که ترجمه و تفسیر شد) کسی است که در راه خدا قدم بر داشت
و زندگیش را وقف ان کرد پس اورا قبول دارد و مطلق میداند . و یزید هم که از اب ، تیغ ساخت و مانع قیام امام حسین شد
را فرق میداند .. حال سوال انجاست که ارتباط این با بحث ما چیست .. خداوندگار (لقب مولانا ) لقا الله و نزدیکی و قرب
را به امام حسین و نزدیکی ان به خدا تشبیه میکند در صورتی که دوری را به کار یزید .
تفسیر :
اما باز اینجا معنی مبهم است که تفصیل ان به شرح زیر است :
مصرع اول از زبان خود مولانا بیان میدارد که ذکر میکند دل و روح هر کسی مانند امام حسین است و به خدا نزدیک ،
در صورتی که - زندگی و دنیا و هزاران مسئله ی دیگر - اورا مانند یزید از خداوند دور ساخته است.
در بیت دوم ان که تلمیح نیز در ان به کار رفته است داستان کربلا را با زاویه دیدی مختلف از بقیه بازگو میکند میگوید
که اگرچه حسین "ع" در ظاهر شهید شده اما او تازه زندگی را اغاز کرده (توضیح بیشتری نیاز نیست)
اما سخن پایانی خود را با اشعاری از مولانا مینگارم که سخن مرا تمام و کمال ، اتمام میدارد و مطمئنن کسی
که این ابیات را با دقت یا بی دقت بخواند اطمینان قلبی ! پیدا میکند که مولانا از عاشقان راستین اهل بیت است و در نهایت شیعه :
ای شاه شاهان جهان الله مولانا علی
ای نور چشم عاشقان الله مولانا علی
حمد است گفتن نام تو ای نور فرخ نام تو
خورشید و مه هندوی توالله مولانا علی
خورشید مشرق خاوری در بندگی بسته کمر
ماهت غلام نیک پی الله مولانا علی
خورشید باشد ذره ای از خاکدان کوی تو
دریای عمان شبنمی الله مولانا علی
موسی عمران در غمت بنشسته بد در کوه طور
داوود می خواندت زبور الله مولانا علی
آدم که نور عالم است عیسی که پور مریم است
در کوی عشقت در هم است الله مولانا علی
داوود را آهن چو موم قدرت نموده کردگار
زیرا به دل اقرار کرد الله مولانا علی
آن نور چشم انبیاء احمد که بد بدر دجا
می گفت در قرب دنی الله مولانا علی
قاضی و شیخ و محتسب دارد به دل بغض علی
هر سه شدند از دین بری الله مولانا علی
گر مقتدای جاهلی کرده است در دین جاهلی
تو مقتدای کاملی الله مولانا علی
شاهم علی مرتضی بعدش حسن نجم سما
خوانم حسین کربلا الله مولانا علی
آن عالم آل عبا دانم علی زین العباد
هم باقر و صادق گو الله مولانا علی
موسی کاظم هفتمین باشد امام و رهنما
گوید علی موسی الر ضا الله مولانا علی
سوی تقی آی ونقی در مهر او عهدی بخوان
با عسکری رازی بگو الله مولانا علی
مهدی سوار آخرین بر خصم بگشاید کمین
خارج رود زیر زمین الله مولانا علی
دیو و پری و اهرمن اولاد آدم مرد و زن
دارند این سر در دهن الله مولانا علی
اقرار کن اظهار کن مولای رومی این سخن
هر لحظه سر من لدن الله مولانا علی
ای شمس تبریزی بیا بر ما مکن جور و جفا
انضمام : این شعر با صحبتی که اقای حیاتی در مورد انکه تاریخ مولانا به امام ها سازگاری ندارد در تناقض است ..
پس ایا مولانا بعد از مرگ این اشعار را سروده ؟!
این بیت را جداگانه می اورم برای اطمینان هر چه بیش تر :
"هم مومنان و مومنات وحش و طیور و هم نبات مقصود کل کائنات الله مولانا علی"
پس اگر مولانا اینطور و انقدر به اهل بیت ارادت دارد و انهارا ستایش میکند و بالاترین افراد میداند پس بهتر از هزاران شیعه است !
در این قسمت خواستیم تا بررسی و فحصی در مورد شیعه یا سنی بودن "نــی" انجام بدهیم .
بهتر است شروع را با داستانی از شمس اغاز کنیم که در ادامه ارتباط مستقیمی با مطلب مورد نظر ما دارد .. :
شمس در ان زمان شخصی بود که درجات عرفان را به نهایت خود رسانده بود زین جهت حنفی و شیعه و سنی و صوفی و ..
همه به دنبال او برای رسیدن به درجات عرفانی خود بودند . از جزئیات میگذریم تا سراغ روزی میرسیم که مولانا و شمس
در بازار بودند ، شخصی دستپاچه جلو می آید و به شمس ع رض ادب و احترام میکندو با حکیم خواندن او ، به ستایش
او میپردازد ، شمس که اورا عاشق در میایبد فورا جوابی به او میدهد که به قرار زیر است " آن طرف خیابان یک مـی فروشی
است نزد او برو و می بستان و به وسط بازار رفته ان را بنوش " شخص متعجب میگوید آخر شمس ای والا مرتبه این
که خلاف سخن خداست ؟ انجا بود که شمس اورا مبتدع خواند و با عبارت " از پیش مردان دور شو! " او را راهی میکند .
- ان شخص اوحدالیدن نام داشت .
مذهب شمس مشخص نیست ولی او در جایی از مقالات گفته که " این مذهب سنیان به کار نزدیک تر است
تا مذهب معتزله " . اما او مخالف با اهل بیت است .
در مقالات شمس اینطور آمده که :
فاطمه (حصرت فاطمه "ع" ) خدارا برای فرار از اتش جهنم ستاش میکند .
جای دیگر در مقالات امده که (به علت نثر کمی پیچیده تر این مورد رونویسی از روی مقالات است) :
"اگر فاطمه و عایشه شیخی کردند من از رسول بی اعتقاد شدمی الا نکردند . اگر خدای تعالی زنی را در بگشاید
همچنان خاموش و مستور بود . زن را همان به که پس دوک نشیند و در کنج خانه مشغول به خدمت ان کس که تیمار او کند"
ایا عایشه و حضرت فاطمه در یک سطح هستند ؟! برای حفظ تعادل سخنی از امام (!) خمینی نقل میکنم که بسیار زیباست :
"اگر حضرت فاطمه مرد بودند مطمئنن به جای پیامبر بود " ! این است جایگاه ایشان
البته در بحثی که من و عارف سال پیش داشتیم به نتایج خیلی خوبی رسیدیم که چکیده ی ان این است :
در ان زمان زنان جایگاه خوبی در اجتماع نداشتند و حداقل در عربستان این طور بود . نه درس میخواندند نه در محافل
عمومی شرکت میکردند نه جایی میرفتند و نه .. و نه .. و نه ... . پس برای مرد ان زمان که خود را برتر از زنان میدانست
درک شخصیت زنی مانند فاطمه واقعا دور از ذهن بود . چطور زنی که در ظاهر مانند همه ی زن ها بود میتوانست عارفی
به این بزرگی شود و خدا انقدر به او علاقه داشته باشد و بلعکس ؟ پس شمس از فکر خود زیاد هم بی ربط نمیگفت و
میتوان انرا تا حدودی به جبر جغرافیایی ان زمان سوق داد .
تا اینجا همه ی مطالب مقدمه ای بود برای تنها چند جمله ی کوتام که در ذیل نوشته شده است :
مولانا برای رسیدن به معبود خود مجبور بود از شمس انطور دفاع کند که هر حرف اورا قبول و اطاعت کند تا بتواند
روح بینهایت خود را راضی سازد .
اما بحث بعدی انجاست که مولانا یک صوفی بوده و مکتب ان سلوک عشق است و راه شریعت و طریقت را میپیماید .
طریقت را از شمس و شریعت را از افکار خود و دین استغراف میکند . پس بحث سر سنی یا شیعه بودن ان بسیار سخت
و دارای ابهامات زیاد است . اما با استناد به اشعار و صحبت های مولانا میتوانیم درک بیش تر و ژرف ترین از این باب داشته باشیم .
بهتر است کمی از اشعار را نوشته و با توجه به تفسیر ان ها نتیجه گیری را خلاصه تر کنیم :
شنیدی طبل برکش زود شمشیر که جان تو غلاف ذوالفقار است
بزن شمشیر و ملک عشق بستان که ملک عشق ملک پایدار است (در نسخه ای جاودان نیزامده)
حسین کربلایی اب بگذــــــــــــــار که اب امروز تیغ ابدار اســــــــت
اگر بیت های قبلی ان را نگاه کنید (ر.ک دیوان شمس ) میبینیم که در نصحیت انسان و ان که در راه خدا قدم بردار صحبت میکند .
مصرع دومی که در بالا گذاشته شد تعبیری فوق العاده و بسیار بسیار زیبا به کار رفته که با نگاهی وسیع تر
و جزئی تر میتوان ان را استنتاج نمود .
این مصرع روح پاک انسانی را که قدم در راه خدا میگذارد را به شمشیر حضرت علی
(که ضمنا به ان به صورت نامحسوس لقب پاک را نیز داده و حتا ان را با روح انسان یک دانسته) تشبیه کرده و جسم انسان را
به غلاف ان ! که نمیگذارد روح بیرون بیاید و به لقا برسد . البته این مصراع در ابیات دیگری هم اورده شده که این
دو مورد در خاطر اینجانب هست :
بر چه فرود امدیت بار کنید این چه جاست
و جایی که میگوید من در یک جای شیشه مانند محصور شده ام و نمیتوان از اینجا بگریزم (در سخرانی استاد غریب این بیت خوانده شد )
اما در مصرع بعد وقتی این عمل را برای ما شرح میدهد به هدف گذاری میپردازد که میگوید اگر در راه خدا قدم
بر داری این کار برایت خوشبختی و سعادت دائمی به همراه دارد .
و در بیت بعد که اثبات ارادت بی شاعبه و بی دریغ مولانا به امام حسین است او را مصداق بارز این شخص میداند
که در راه خدا شمشیر حق برداشته ولی در مصراع دوم با تنها شش کلمه تنفر خود را نسبت به یزید ابراز میدارد که
میگوید در این بین که همچنان اشخاصی چون امام حسین پیدا میشوند نخاله هایی منجمله یزید مانع از انجام ان میشوند.
به نظر نگارنده ی این مقاله هیچ یک از سنیان این چنین به امام حسین احترام و خالصانه اورا تصدیق نمیکنند زیرا اگر بکنند
شیعه هستند ! زیرا لفظ مهم نیست چیزی که مهم است باطن است . چنان که در بالا ذکر شد اگر مولانا صحبتی مثبت
با سنیان میکند تنها از روی جبر است و به خاطر شمس .
چند لحظه ای را از دیوان بگذریم و تفعلی به گلستان معنوی مولانا (نامی که استاد سروش روی ان گذاشتند) کنیم :
در مثنوی که مجموعه ای کامل است برای زندگی و اخرت احادیثی در ان امده که از جمله ی انها چندین حدیث
در مورد این است که پیامبر اکرم فرموده اند من شهر علم و علی باب ان است و .. که به اختصار در پایین به انها اشاره میشود .
قبلا پیشنهاد میکنم نسخه ی اقای فروزانفر را تهیه فرمایید تا در پینوشت ها احادیث را بخوانید .
"راز بگشای ای علی مرتضی" بیت 3757
"ای علی که جمله عقل و دیده ای شمه ای واگو از انچه دیده ای " بیت 3732
این بیت به ان اشاره دارد که حضرت علی میفرمایند پیامبر در گوش من تمامی علوم را به من اموختند.
"شیر حق را دان منزه از دغل" بیت 3721
میدانیم که شیر حق یا هژبر ژیان و .. القاب حضرت علی هستند و القاب اسم خاص و تنها برای یکنفر هستند .
" از علی اموز اخلاص عمل" 3721 بیت
واضح ترین سخن مولانا در باب تایید شیعه بودنش .
"چون تویی بابی ان مدینه علم را چون شعاعی افتاب حلم را"
این بیت اشاره به حدیث پیامبر دارند که میگوید من شهر علم و علی در ورودی ان است.
باز سری یه دیوان میزنیم تا ببینیم نـی دیگر چه سخنانی برای ما دارد ؟
دلست همچو حسین و فراق همچو یزید شهید گشته دو صد ره به دشت کرب و بلا
شهید گشته به ظاهر حیات گشته به غیب اسیر در نظر خصم و خسروی به خل
مقدمه ی تفسیر :
از این دو بیت مطالب بسیار زیادی دستگیر ما میشود که ما تنها به بحث خود یعنی شیعه یا سنی بودن مولانا میپردازیم ..
در مصرع اول این بیت باز یکی دیگر از تشبیهات مرموز و زیبای مولانا به کار رفته که نیاز به تحلیل بیش تری دارد
که در اینجا - نویسنده ی مقاله- ان را توضیح میدهم
از دید مولانا امام حسین (با توجه به شعر قبلی که ترجمه و تفسیر شد) کسی است که در راه خدا قدم بر داشت
و زندگیش را وقف ان کرد پس اورا قبول دارد و مطلق میداند . و یزید هم که از اب ، تیغ ساخت و مانع قیام امام حسین شد
را فرق میداند .. حال سوال انجاست که ارتباط این با بحث ما چیست .. خداوندگار (لقب مولانا ) لقا الله و نزدیکی و قرب
را به امام حسین و نزدیکی ان به خدا تشبیه میکند در صورتی که دوری را به کار یزید .
تفسیر :
اما باز اینجا معنی مبهم است که تفصیل ان به شرح زیر است :
مصرع اول از زبان خود مولانا بیان میدارد که ذکر میکند دل و روح هر کسی مانند امام حسین است و به خدا نزدیک ،
در صورتی که - زندگی و دنیا و هزاران مسئله ی دیگر - اورا مانند یزید از خداوند دور ساخته است.
در بیت دوم ان که تلمیح نیز در ان به کار رفته است داستان کربلا را با زاویه دیدی مختلف از بقیه بازگو میکند میگوید
که اگرچه حسین "ع" در ظاهر شهید شده اما او تازه زندگی را اغاز کرده (توضیح بیشتری نیاز نیست)
اما سخن پایانی خود را با اشعاری از مولانا مینگارم که سخن مرا تمام و کمال ، اتمام میدارد و مطمئنن کسی
که این ابیات را با دقت یا بی دقت بخواند اطمینان قلبی ! پیدا میکند که مولانا از عاشقان راستین اهل بیت است و در نهایت شیعه :
ای شاه شاهان جهان الله مولانا علی
ای نور چشم عاشقان الله مولانا علی
حمد است گفتن نام تو ای نور فرخ نام تو
خورشید و مه هندوی توالله مولانا علی
خورشید مشرق خاوری در بندگی بسته کمر
ماهت غلام نیک پی الله مولانا علی
خورشید باشد ذره ای از خاکدان کوی تو
دریای عمان شبنمی الله مولانا علی
موسی عمران در غمت بنشسته بد در کوه طور
داوود می خواندت زبور الله مولانا علی
آدم که نور عالم است عیسی که پور مریم است
در کوی عشقت در هم است الله مولانا علی
داوود را آهن چو موم قدرت نموده کردگار
زیرا به دل اقرار کرد الله مولانا علی
آن نور چشم انبیاء احمد که بد بدر دجا
می گفت در قرب دنی الله مولانا علی
قاضی و شیخ و محتسب دارد به دل بغض علی
هر سه شدند از دین بری الله مولانا علی
گر مقتدای جاهلی کرده است در دین جاهلی
تو مقتدای کاملی الله مولانا علی
شاهم علی مرتضی بعدش حسن نجم سما
خوانم حسین کربلا الله مولانا علی
آن عالم آل عبا دانم علی زین العباد
هم باقر و صادق گو الله مولانا علی
موسی کاظم هفتمین باشد امام و رهنما
گوید علی موسی الر ضا الله مولانا علی
سوی تقی آی ونقی در مهر او عهدی بخوان
با عسکری رازی بگو الله مولانا علی
مهدی سوار آخرین بر خصم بگشاید کمین
خارج رود زیر زمین الله مولانا علی
دیو و پری و اهرمن اولاد آدم مرد و زن
دارند این سر در دهن الله مولانا علی
اقرار کن اظهار کن مولای رومی این سخن
هر لحظه سر من لدن الله مولانا علی
ای شمس تبریزی بیا بر ما مکن جور و جفا
انضمام : این شعر با صحبتی که اقای حیاتی در مورد انکه تاریخ مولانا به امام ها سازگاری ندارد در تناقض است ..
پس ایا مولانا بعد از مرگ این اشعار را سروده ؟!
این بیت را جداگانه می اورم برای اطمینان هر چه بیش تر :
"هم مومنان و مومنات وحش و طیور و هم نبات مقصود کل کائنات الله مولانا علی"
پس اگر مولانا اینطور و انقدر به اهل بیت ارادت دارد و انهارا ستایش میکند و بالاترین افراد میداند پس بهتر از هزاران شیعه است !