24-08-2014، 19:43
بي تو
بي تو منم و دقايقي پژمرده
نه زنده حساب ميشوم نه مرده
تلخ است اوقات، تلخ و خالي مثلِ
فرداي قرارهاي بر هم خورده
حيران
چون بغض شكست و بعد چون اشك نشست
دور از نظر جماعت چتر به دست
حيران شده از پرسش وارونه چتر
باران كه علامت تعجب شده است
گهگاه
گهگاه تنفسي به اوقات بده
رنگي به همين آينه مات بده
من ميدانم سرت شلوغ است ولي
گاهي به خودت وقت ملاقات بده
بايد
بايد بدوي به هر كجا شد بروي
بايد بپري از پي هدهد بروي
اين گونه برو بياي بيخود كافيست
آن گونه به خود بيا كه از خود بروي
پيدا
پنهان پشت تمام این اشیا بود
پنهان شده بود و باز هم پیدا بود
این خلقت و حشر و نشر، این مرگ و حیات
قایم باشک بازی او با ما بود
نفرين
كي موسم پژمردنشان مي آيد؟
پايان دل آزردنشان مي آيد؟
ديديم زمين خواري شان را يا رب!
كي روز زمين خوردنشان مي آيد؟!
عدل
اين بسته كمر يكسره در خدمت ما...
آن خسته جگر در طلب راحت ما...
از "عدل" هزار قصه گفتند ولي
جز " قسط" نشد آخر سر قسمت ما!
واقعه
آن گوشه نگاه كوچكي روييده ست
بر خاك پگاه كوچكي روييده ست
آن گوشه باغچه، همين صبح انگار
سبحان الله كوچكي روييده ست
مگر...
بي حرف و حديث سرنوشت من مست
رسواي بگو مگوي مردم شدن است
اين تاك مگر مرا بياموزد كار(۱)
اين تاك سياه مست تسبيح به دست!
--------------------
(۱) مگرم شیوه چشم تو بیاموزد کار/ ورنه مستوری و مستی همه کس نتوانند