09-11-2014، 12:23
(آخرین ویرایش در این ارسال: 09-11-2014، 12:26، توسط armin van buuren.)
[rtl]امپراتوری روم[/rtl]
[rtl]دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
روم اشاره به سرزمینهایی در اروپا و آسیای صغیر دارد که مدتی در دست امپراتوری روم بود.
تا قبل از قرن دوم میلادی، رومیها بیشتر نواحی غرب اروپا، شرق نزدیک، و شمال آفریقا را تحت کنترل داشتند. از قرن سوم قبل از میلاد، رومیها شروع به تشکیل امپراتوری کردند. در سالِ ۳۹۵ پس از میلاد امپراتوری روم دو پاره شد. دو پاره شدن امپراتوری روم موجب دو پاره شدن فرهنگ اروپایی و مسیحیتِ اروپایی شد. چنان که دولت روم شرقی نماینده فرهگ یونانی و کلیسای اورتودوکس بود و خط رسمی در این دولت خط یونانی و سیرلیک. در قرن پنجم میلادی، مرزهای امپراتوری روم مورد تاخت و تاز بربرهایی که تشنه تصرف سرزمینهای تازه بودند قرار گرفت. بربرهای گوت، واندال، بورگاندی که از نژاد ژرمن بودند و همچنین هونهای آتیلا در این تاخت و تاز شرکت داشتند. رومیها در بعضی موارد با بربرها مصالحه میکردند. گاهی نیز با ایجاد تفرقه در بین قبایل، آنها را تضعیف میکردند. در اواخر قرن پنجم میلادی، امپراتوری روم غربی فروپاشید، و بربرها حکومتهای پادشاهی جدیدی در اروپا بنا نهادند. در سال ۴۷۶ میلادی، آخرین امپراتور روم غربی توسط فرمانده سپاهان، ادواسر که یک بربر بود، از قدرت کنار زده شد. بدینسان، امپراتوری روم غربی، تحت سلطه بربرها قرار گرفت.اما اندیشه ایجاد مجدد امپراتوری در غرب هیچگاه فراموش نشد و این امر را میتوان در امثال شارلمانی و ناپلئون مشاهده کرد. امپراتوری روم شرقی هم در سال ۱۴۵۳ بهدست ترکان عثمانی برافتاد.[/rtl]
[rtl]
[/rtl]
[rtl]اقوام نخستین
خاستگاه تمدن و امپراطوری روم، شهر باستانی رم در ایتالیا است. اما پیش از تشکیل دولت یکپارچه روم، قبایلی چون لاتینها، سابینها و سامنیتها در هزاره دوم پیش از میلاد، از شمال اروپا و با عبور از کوههای آلپ وارد سرزمین حاصلخیز و گرم ایتالیا شده، در آنجا سکنی گزیده بودند. این اقوام در خانههای گلی زندگی میکردند و بیپ تر به دامداری و کشاورزی مشغول بودند. در قرن نهم اقوام دیگری به نام اتروسکها از آسیای صغیر (ترکیه ) وارد ایتالیا شدند و در همسایگی آنها ساکن شدند. اتروسکها به سبب همسایگی با یونانیها هم تحت تاثیر فرهنگ یونانی قرار داشتند و هم در فنون مختلف از جمله معماری، فلزکاری و سفالگری مهارت کسب کرده بودند، حکومت مقتدری در شمال ایتالیا به وجود آوردند. سومین گروه پس از لاتینها و اتروسکها، یونانیها بودند که در قرن هشتم پیش از میلاد وارد سرزمین ایتالیا شدند. در آن زمان، دولت شهرهای قدرتمند یونانی چون آتن، اسپارت و کورنت به منظور توسعه قلمرو حکومتهای خود به سرزمینهای اطراف یورش بردند و جزیره سیسیل و بخش اعظمی از جنوب ایتالیا تحت سیطره یونانیها در آمد. به این ترتیب لاتینها از دو طرف در محاصره قرار گرفتند. اتروسکها که در شمال، حکومتی پادشاهی برپا کرده بودند و یونانیها که در سواحل جنوب ایتالیا را مستعمره خود ساخته بودند.[/rtl]
[rtl]
عصر پادشاهی ( ۷۵۰ تا ۵۱۰ پیش از میلاد )
مورخان، تاریخ روم باستان را به سه دوره پادشاهی، جمهوری و امپراطوری تقسیم میکنند. رومولوس نخستین پادشاه رومیان، شهر روم را بنیان نهادو پس از مرگ پدربزرگش به پادشاهی رم رسید. رومولوس پس از اتحاد با سابینها تعدادی از پاتریسینها (مردان اشراف زاده) را به عنوان سناتور برای شرکت در انجمن مشورتی سنا انتخاب کرد. رومولوس طی ۳۸سال حکومت خود، توانست بسیاری از شهرهای سرزمین لاتیوم را تحت تسلط درآورد و شهر رم را به یک شهر بزگ تبدیل کند. او پس از مرگ به مقام خدایی رسید و معبدی برای پرستش روح او در بازار شهر ساخته شد. با قدرت گرفتن رم، قبایل همسایه از جمله اتروسکها نیز با لاتینها متحد شدند و به این ترتیب روم به قدرتمندترین دولت شبه جزیره ایتالیا تبدیل شد. اتروسکها خود را کمتر از رومیها نمی دیدند، خواهان مشارکت در نظام کشور شدند، بطوری که پنجمین پادشاه روم به نام پریسکوس از میان آنها برگزیده شد. ششمین پادشاه روم نیز از اشراف اتروسکی انتخاب شد. در این دوره، مردم بر اساس قبیله و دارائی شان به طبقات مختلف تقسیم شدند و هریک از این گروهها دارای حق و حقوق اجتماعی و وظایف اجباری خاصی بودند. به این ترتیب، شکاف طبقاتی عظیمی بین قبایل ثروتمند و فقیر به وجود آمد و موجب نارضایتی توده مردم شد. هفتمین پادشاه روم نیز سوپربوس بود. در دوره پادشاهی او اتروسکها به بالاترین مقام رسیدندو ثروت کلانی به چنگ آوردند. عامه مردم اتروسکها را به چشم غاصبان بیگانه منگریستند، به دنبال فرصتی برای بیرون کردن آنها از سرزمین بودند. عقبت در سال ۵۰۹ پیش از میلاد، تعدادی از سناتورها به رهبری بروتوس پادشاه را خلع و حکومت را جمهوری اعلام کردند.[/rtl]
[rtl]عصر جمهوری ( ۵۱۰ تا ۲۷ پیش از میلاد )
پس از سقوط نظام پادشاهی و به پیشنهاد بروتوس، مجمعی همگانی متشکل از عوام و پاتریسینهای رومی تشکیل شد، تا هربار یکی از سناتورها برای مدتی به عنوان رئیس حکومت برگزیده شود. برای جلوگیری از قدرت گرفتن رئیس از موقعیت خود، دو نفر یا دو کنسول با اختیارات مساوی در رأس حکومت قرار دادند.مهم ترین وظیفه کنسول، اداره دولت و اجرای قوانین تصویب شده در مجلس سنا بود. هر یک از این دو کنسول ارتش مجزایی داشتند. در حکومت جمهوری نیز مجلس سنا همچنان حق قانون گذاری و عزل و نصب کاگزاران دولتی از جمله قضاوت و مأموران جمع آوری مالیات را بر عهده داشتند. در قرن جهارم پیش از میلاد، قوم وحشی گلها (فرانسه) که در شمال اروپا میزیستند، از شمال وارد ایتالیا شدند و پس از چپاول شهرهای شمالی به سمت جنوب حمله ور شدند اما در جنگی که رخ داد در نهایت رومیها شکست سنگینی متحمل شدند. مهاجمان وارد شهر شدند و شروع به غارت کردند، چند ماه طول کشید تا رومیها ارتش خود را سازماندهی کردند و آنها را از خاک بیرون انداختند. در قرن سوم اینبار با هجوم اقوام سامینت مواجه شدند، اما آنها نتوانستند کاری از پیش ببرند و تسلیم شدند. پس از آن تمام توجه روم معطوف به شهرهای یونانی جنوب ایتالیا شد، حاکمان این شهرها از پادشاه یونانی اپیروس درخواست کمک کردند. اپیروس با سپاه عظیمی به یاری یونانیان رفت، اما پس از چند نبرد مجبور به بازگشت شد و شهرهای یونانی ناچار به تسلیم شدند. به تدریج و با توسعه روم، جادههایی امن و مستحکم از پایتخت روم به شهرهای دوردست ساخته شد. ساخت این جادهها که با امتیاز بسیار دیگری همراه بود، باعث محکم تر شدن پیوندهای سیاسی و اجتماعی میان مردم شد، تا آنجا که در اواخر قرن دوم پیش از میلاد، تقریبا همه مردم شمال و جنوب ایتایا علاوه بر خط لاتین، آداب و رسوم رومیها را پذیرفته و جزئی از ملت واحد روم شده بودند.[/rtl]
[rtl]
نبردهای پونیک میان روم و کارتاژ ( ۲۶۴ تا ۱۴۵ پیش از میلاد )
[/rtl]
[rtl]جنگهای پونیک، به مجموعه جنگهای طولانی و سهمگین و دامنه داری گفته میشود که طی سدهٔ سوم قبل از میلاد، میان دو امپراطوری بزرگ روم و کارتاژ درگرفت و مدت بیست و چهار سال تمام به طول انجامید و تلفات بسیار به همراه داشت. آغاز این جنگها، بر سر تصاحب جزیرهٔ سیسیل بود که جزیرهای ثروتمند و حاصلخیز محسوب میشد و از جمله در اراضی آن بهترین و مرغوبترین انواع انگور و پرتقال و زیتون و… به عمل میآمد و به لحاظ استراتژیکی نیز در نواحی ساحلی آن کولونیهای ثروتمند یونانی واقع شده بودند. به همین دلیل هم کنسولهای رومی و هم برده داران کارتاژ(دولت نیرومندی که در ساحل جنوبی دریای مدیترانه پا گرفته بود)، چشم طمع به غنایم سیسیل دوخته بودند.[/rtl]
[rtl]
نبردهای روم با یونان
همانطور که خواندید، مدت کوتاهی پس از مرگ اسکندر مقدونی، امپراطوری نوپای یونانی فروپاشید و هرکدام از سرداران اسکندر کنترل بخشی از سرزمینهای تصرف شده را در دست گرفتند. نخستین نبرد روم با دولت شهرهای یونانی، اندکی پس از نبرد دوم پونیک رخ داد. در آن زمان پادشاهی نیرومند و جاه طلب به نام فیلیپ پنجم مقدونی بر کشور مقدونیه حکومت میکرد. در سال ۱۹۷ پیش از میلاد و با ورود نیروهای نظامی مقدونیه به آسیای صغیر، پادشاهان دو کشور کوچک پرگامون و رودس از روم تقاضای کمک کردند. رومیها هم به سرعت سپاهی را به سوی مقدونیه ارسال کردند و ارتش فیلیپ را به سختی مجازات کردند. شکست سربازان مقدونی باعث شد سلوکیان از سوریه وارد یونان شوند و شروع به قدرت نمایی کنند.رومیها این بار سپاهی دیگر به آسیای صغیر فرستادند تا جلوی پیشروی سلوکیان رابگیرند. دو سپاه، در نزدیکی محلی به نام مگنیسا رودرروی هم قرار گرفتند و در این نبرد، رومیان توانستند سپاه سلوکی را شکست دهند و پادشاه آنها آنتیوخوس سوم را به سوریه فراری دهند. در این زمان دولت شهرهای کوچک یونانی، دولت پرقدرت روم را به عنوان حامی خود برگزیدند و با هر تجاوزی به سرعت از روم تقاضای کمک میکردند. با گذشت زمان، رومیها به این فکر افتادند که بجای کمک به دولتهای کوچک، سرزمین آنها را برای همیشه تحت سیطره خود درآورند. به این ترتیب بود که طی کم تر از صد سال، تمامی دولت شهرهای یونانی در مقدونیه و آسیای صغیر به دست روم افتاد و در نهایت تبدیل به یک استان رومی شدند.[/rtl]
[rtl]
قیام اسپارتاکوس
قیام اسپارتاکوس در قرن اول پیش از میلاد آغاز شد. اسپارتاکوس از اهالی شمال دریای اژه و از مردم تراسی بود. وی در جنگی اسیر ارتش روم شد و سپس به جمع گلادیاتورها پیوست. در پی ظلم و ستمی که بر بردگان در روم باستان وارد میشد، اسپارتاکوس دست به قیام گستردهای زد. بردگان، در کشورهای اطراف، دست به شورش زدند و اربابان خود را کشتند و خانهها و انبارهای آنها را به آتش کشیدند. هزاران برده، از رنگ و نژادهای گوناگون، به سپاه اسپارتاکوس پیوستند و تحت رهبری او به مبارزه پرداختند. سنای روم چندین سپاه به مقابله آنها فرستاد، اما بردهها این سپاهیان را در هم شکستند. آنگاه، مارکوس لیسینیوس کراسوس فرماندهی سپاهیان روم را برای درهم شکستن انقلاب بردگان در دست گرفت. او در سال ۷۱ پیش از میلاد اسپارتاکوس را در جنگی سخت شکست داد و قیامش را پایان داد.[/rtl]
[rtl]
نبرد حران، نخستین جنگ ایران و روم
[/rtl]
[rtl]در زمان نبردهای ارمنستان و روم، پمپیوس از فرهاد سوم (پادشاه اشکانی) خواسته بود تا در این نبرد به زیان ارمنستان شرکت کند و در مقابل دو شهر ارمنی را در اختیار ایران قرار گیرد. اما در پایان جنگ پمپیوس با این استدلال که ایران در جنگ جدی نبود از عمل به وعده خود شانه خالی کرد. در سال ۵۵ پیش از میلاد با انتخاب کراسوس به حکمرانی سوریه، شعلههای آتش جنگ میان این دو کشور روشن شد. کراسوس با لژیونرهای خود توانسته بود شورش سوریه را سرکوب کند، میپنداشت که میتواند ایران را تصرف کندو از این راه افتخار بزرگی برای خود کسب نماید.او در نامهای به ارد دوم (پادشاه وقت ایران) اعلام کرد که سلوکیه باید به روم تعلق یابد. ارد که خواهان جنگ نبود سفیری برای صلح و آزادی اسرای رومی نزد کراسوس فرستاد، اما کراسوس مغرور، در پاسخ گفت: جواب شما را در سلوکیه خواهم داد، سفیر اشکانی در جوابش این جمله معروف را گفت: اگر در دست من مو میبینید، خاک سرزمین مرا هم خواهید دید. سر انجام در سال ۵۳ پیش از میلاد، سپاه کراسوس، سردار رومی، با سپاه سورنا، سردار اشکانی (پارتی)، آماده نبرد با یکدیگر شدند و سرانجام در یک نبرد خونین به نام نبرد حران، کراسوس سردار رومی کشته شد. به هر حال مرگ کراسوس و شکست سنگین ارتش روم، ضربه جبران ناپذیری به دولت روم وارد ساخت و باعث شهرت اشکانیان (پارتها) در جهان شد و نبرد حران به عنوان نخستین پیروزی امپراطوری شرق بر غرب لقب یافت. در این نبرد پرچم لژیونهای ارتش روم هم به دست ایرانیان افتاد و تا زمانی که صلح میان امپراطوری ایران و روم برقرار شد، در دربار پادشاه اشکانی نگهداری میشد.[/rtl]
[rtl]
ژولیوس سزار، دیکتاتور جاه طلب
[/rtl]
[rtl]او در کنار کراسوس و پومپی یکی از فرماندهان سهگانه روم بود. اکثر مورخان گشایش سرزمین گل به دست او را یکی از مهمترین وقایع دوران باستان و آغازگر شکل گیری تمدن کنونی فرانسه میدانند. او همچنین رهبری نخستین لشکرکشی روم به بریتانیا را در دست داشت اگرچه گرفتاریهایش با سنا و پومپی آن را بیسرانجام گذارد. او همچنین لژیونهایش را به آنسوی رود روبیکون رهبرینمود. ژولیوس سزار در پی جنگی داخلی که در ۴۹ (پیش از میلاد) به راهانداخت فرمانروای بیچون و چرای روم گشت. پس از آن به اصلاحاتی کلان در جمهوری روم دستزد و راه به سوی خودکامگی پیمود. این کارها دوست پیشین سزار مارکوس یونیوس بروتوس و دستهای دیگر از سناتورها را به کشتن سزار برانگیخت. کشتن سزار چندی بیشتر جمهوری روم را پایدار نگهداشت. دو سال پس از مرگ او سنای روم وی را یکی از خدایان روم شناخت.[/rtl]
[rtl]
عصر امپراتوری ( سال ۲۷ پیش از میلاد تا ۴۷۶ پس از میلاد)
[/rtl]
[rtl]با پیروزی اکتاویان در جنگ آکتیوم و متعاقب آن مرگ مارک آنتونی و کلئوپاترا، دیگر رقیب قدرتمندی برای وی وجود نداشت. اکتاویان به تنها حکمران روم تبدیل شده بودند و بلافاصله دست به اصلاحات گسترده زدند. زمانی که اوکتاوین به امپراتوری برگزیده شد و فرمانروایی جهان روم را به دست گرفت، مجلس سنا لقب دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
آگستوس(بلند مرتبه) را به وی اعطا کرد. پیش از اینکه او به مقام امپراتوری برسد، لقب سزار یا (قیصر به معنی فرمانده) را به عنوان جزئی از نام خانوادگی خود انتخاب کرده بود اما بعدها به عنوان و لقب رسمی امپراتور تعقیر پیدا کرد. آگوستوس میدانست که مقام امپراتوری برای رومیها که قرنها با نظام جمهوری خو گرفته بودند، نوعی وحشت و نگرانی به بار داشت. او به دنبال این بود که توهم وجود حکومت جمهوری مشروطه را حفظ کند، به همین دلیل بود که در سال ۲۷ قبل از میلاد، رسماً تمام اختیارات فوق العاده خود را به مجلس سنا واگذار کرد. اما تمام سناتورهایی که از طرفداران خود وی بودند، این موضوع را نپذیرفتند و از او تقاضا کردند تا قدرت را در دست خود نگه دارد. بنابز گزارشها، زمانی که مردم عادی روم متوجه شدند که امپراتورشان قصد کناره گیری دارد، دست به شورش زدند. مجلس سنا و آگوستوس توانستند به یک توافق برسند که براساس آن، مشروعیت و اعتبار لازم به عنوان حاکم مطلق به آگوستوس داده مشد و به مردم این اطمینان میداد که او یک حاکم ظالم نیست و از همان زمان، دوره طولانی مدتی تحت عنوان صلح رومی آغاز شد.[/rtl]
[rtl]
[/rtl]
[rtl]سلسله آگوستوس جولیا
نخستین امپراتوران رومی از اعضا خانواده آگوستوس بودند. با اینکه از دخترش جولیا صاحب ۳نوه بود، اما هیچ یک از آنها آنقدر زنده نماندند تا جانشین پدربزگشان شوند. به همین دلیل آگوستوس پسر خواندهاش را که پسر زن اولش بود، به عنوان جانشین خود به سنا معرفی کرد.[/rtl]
[rtl]تیبریوس (۱۴ تا ۳۷ میلادی)
سالهای نخستین حکومت تیبریوس با صلح و آرامش همراه بود. او که دارای قدرت همه جانبه بر روی روم بود و خزانه امپراتوری را غنی کرده بود، طولی نکشید که حکومتش مورد حمله قرار گرفت. در سال ۱۹ میلادی، او به خاطر مرگ برادرزاده اش که طرفدار ژرمنها بود، مورد سرزنش قرار گرفت. در سال ۲۳ میلادی نیز با کشته شدن پسرش در میدان جنگ، گوشه نشین و منزوی شد و شروع به محاکمه و اعدام کسانی کرد که متهم به وطن فروشی و خیانت بودند. او پس از مدتی قدرت را به فرمانده خود، سجانوس واگذار مرد و خود در سال ۲۶ میلادی، بازنشسته شد. اما سجانوس در غیاب امپراتور شروع به تحکیم و تثبیت قدرتش کرد و با اشتیاق به شکنجه و آزار و اذیت مردم پرداخت. در این زمان با شکایت مردم و سناتورها، تیبریوس دوباره به قدرت بازگشت و سجانوس را همراه شرکای وی اعدام کرد. شکنجه و آزار و اذیت به دلیل بدگمانی وی تا آخر حکومتش ادامه داشت.[/rtl]
[rtl]کالیگولا (۳۷ تا ۴۱ میلادی)
در زمان مرگ تیبریوس بیش تر افرادی که احتمال میرفت جانشین وی شوند، به طرز وحشیانهای به قتل رسیده بودند. جانشین قانونی او که انتخاب خود تیبریوس نیز بود، برادرزاده اش گایوس بود که بیش تر به کالیگولا یا پوتین کوچک مشهور بود. کالیگولا کار خود را خوب آغاز کرد. او به شکنجهها و آزار و اذیتها پایان داد و سوابق و پیشینه عمویش را سوزاند و از اذهان مردم پاک کرد، اما متأسفانه خیلی سریع به دام بیماری افتاد. او دچار نوعی بیماری تزلزل عقلی و روانی شد که منجر به اختلال مشاعر و دیوانگی اش شد. کالیگولا دستور داد تا مجستمهای از خودش بسازند و در معبد اورشلیم قرار بدهند که بدون شک منجر به شورش شد. او فرمان میداد تا مزدورانش به طور مخفیانه افرادی از وابستگان و طرفدارانش را به قتل برسانند، بعد آنها را به قصر خودش احضار میکرد و زمانی که این افراد حاضر نمیشدند، با شوخی و مسخرگی میگفت که آنها حتما خودکشی کردهاند. کالیگولا در اواخر عمر حملهای را به ایران آغاز نمود و تلاش کرد دولت اشکانی را ساقط کند، اما موفقیتی به دست نیاورد. کالیگولا سر انجام در سال ۴۱ میلادی، به دست رئیس گارد سلطنتی خود ترور شد. در این میان تنها عضو خاندان سلطنتی که از فتنههای او جان سالم به در برده بود، عمویش کلادیوس بود.[/rtl]
[rtl]کلادیوس (۴۱ تا ۵۴ میلادی)
از کلادیوس به عنوان یک انسان ضعیف النفس و احمق یاد میشود، با این وجود، او نه مثل عمویش تیبریوس گرفتار شک و بدگمانی بود و نه مثل کالیگولا دیوانه. بنابزاین، قادر بود تا با توانایی عاقلانه و منطقی بر روم حکومت کند. او در زمان حکومت خود، دستگاه اداری خود را بهتر کرد و مانع از دیوانسلاری در دستگاههای اداری شد و حقوق شهروندی را بالا برد. او در سال ۴۳ میلادی، طی یک حمله موفق، بریتانیا را فتح کرد و آنجارا مستعمره روم ساخت و همچنین بیش تر استانهای شرقی را به امپراتوری ملحق کرد و همچنین دستور داد تا در جنوب روم چند بندرگاه بسازند. کلادیوس در زندگی شخصی خود چندان موفق نبود. همسر اولش میسالینا به او خیانت کرد و زمانی که کلادیوس به این موضوع پی برد او را اعدام کرد و با خواهرزاده اش آگریپینای جوان ازدواج کرد. آگریپینا توانست همراه چند تن از بردهها آزاد شده، میزان زیادی از قدرت او را از چنگش دربیاورد. اگرچه گزارشهای ضد و نقیضی در مورد مرگ کلادیوس وجود دارد، اما این احتمال قوی است که آگریپینا به طرز ماهرانهای امپراتور را مسموم کرده باشد. مرگ کلادیوس راه را برای به قدرت رسیدن پسر ۱۷ ساله آگریپینا هموار کرد، پسری به نام لوسیوس دامیتیوس نرون.[/rtl]
[rtl]نرون (۵۴ تا ۶۸ میلادی)
در طول فرمانروایی نرون، بیش ترین تمرکز او روی سیاست، تجارت و گسترش فرهنگی روم بود. او سالنهایی برای تأتر ساخت و مسابقات کشتی را ترتیب داد. از جمله اقدامات کارهایی که در زمان فرمانروایی او انجام شد، جنگ با اشکانیان بود که سرانجام به امضا قرارداد صلح با امپراتور اشکانیان منتهی شد. سرکوبی شورش بریتون در خلال سالهای ۶۰ تا ۶۱ میلادی و گسترش روابط فرهنگی با یونان از دیگر کارهای مهم او بود. با این وجود، نرون یک امپراتور مستبد و ظالم بود، به طوری که در سال ۶۴ میلادی، زمانی که شهر رم به خاطر آتش سوزی در حال نابود شدن بود، به کارهای بیهوده از جمله نقاشی و سرودن شعر میپرداخت. چهار سال بعد از واقعه، نرون در یک کودتای نظامی از قدرت ساقط شد و برای اینکه توسط مجلس سنا اعدام نشود، خودکشی کرد.
سالی با چهار امپراتور (۶۸ تا ۶۹ پس از میلاد)
خودکشی اجباری امپراتور نرون در سال ۶۸ میلادی، باعث جنگ قدرت یکسالهای میان فرماندهان ارتش شد، که از آن به سال چهار امپراتور یاد میشود. طی این یکسال (که از ژوئن سال ۶۸ تا دسامبر سال ۶۹ طول کشید)، امپراتوری روم شاهد ظهور و سقوط پی در پی چهار فرمانده نظامی شد که یکی پس از دیگری به قدرت میرسیدند و پس از مدت کوتاهی توسط فرماندهان دیگر کشته میشدند. سرانجام آخرین فرماندهان، یعنی وسپاسین توانست قدرت را حفظ کند. این دوره از جنگهای داخلی در حقیقت نشان دهنده آشفتگی سیاسی بود که از آن پس، به صورت ادواری ادامه پیدا کرد و با روی کار آمدن سلسلههای مختلف در تاریخ امپراتوری روم ثبت شد.
سلسله فلاویان
اگرچه دوران حکومت و فرمانروایی خانواده فلاوینها کوتاه بود، اما آنها موفق شدند تا دوباره پایداری و ثبات را به امپراتوری روم بازگردانند و کمک کنند تا امپراتوری، با ثبات بیش تری روی پای خود بایستد. هرچند عملکرد هر سه امپراتور این سلسله؛ یعنی، وسپاسین، تیتوس و دومیتیان مورد نقد و سرزنش فراوان قرار گرفت (البته بیش تر آنها به دلیل تمرکز امپراتوران بر روی قدرت و فرمانروایی بود)، آنها دست به اصلاحات مهمی نیز زدند که باعث شد تا امپراتوری روم تا اواخر قرن سوم تقریباً باثبات و مستحکم بماند. با این وجود، سوابق و پیشینه نظامی آنها، باعث کاسته شدن از اختیارات مجلس سنا شد.[/rtl]
[rtl]وسپاسین (۶۹ تا ۷۹ میلادی)
وسپاسین یک ژنرال فوق العاده موفق رومی بود که فرماندهی و حکمرانی بیش تر مناطق شرقی امپراتوری به او واگذار شده بود. او ابتدا از گالبا حمایت و جانبداری کرد اما بعد مرگش، وسپاسین تبدیل به یک مدعی برای کسب قدرت شد. به دنبال خودکشی اتو، وسپاسین مسئولیت تهیه و تأمین غلات روم در مصر را به دست گرفت و این مسئولیت او را در جایگاه مناسبی قرار داد تا بتواند حریف باقی مانده خود ویتیلیوس راشکست بدهد و از میدان به در کند. در دسامبر ۶۹میلادی، گروهی از هواداران وسپاسین توانستند روم را تصرف و اشغال کنند. ویتیلیوس توسط نیروههای خودی به قتل رسید و روز بعد وسپاسین با ۶۰ سال سن توسط مجلس سنا به عنوان امپراتور مورد تایید قرار گرفت. در سال ۷۳میلادی، وسپاسین با کسب اختیارات جدید توانست ترکیب و افراد مجلس سنا را تعیین کند و بر آن نظارت داشته باشد. او از ایدیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ن قدرت خودش استفاده کرد تا سناتورهای مخالف خود را از مجلس اخراج کند. وسپاسین طی چند سال نخست حکومت خود، فشارهای مالی را به دلیل تندرویها و جنگهای داخلی به وجود آموه بود تقلیل داد. او نخستین بار آمفی تأتر فلاویوم و نیز سالن اجتماعی ساخت تا مردم با مراجعه به این مکانها مدتی را به آرامش روحی و خوشی بگذرانند. وسپاسین علاوه بر ساخت معابد، کمکهای مالی زیادی به هنر اختصاص داد.او فرمان به ساختن تماشاگاه کولوسئوم داد ولی پیش از به پایان رسیدن ساختمان این بنا مرد و در زمان فرمانروایی پسرش دومیتیان ساختن این بنا به پایان رسید. او کرسی خطابه و سخنوری را در دانشگاهها ایجاد کردو در تمام استانها برای مردم کار وشغل به وجود آورد. او توجه ویژهای به اسپانیا در غرب داشت و در آنجا حقوق لاتین را به بیش از ۳۰۰ شهر اعطا کرد. او همچنین برای اینکه بتواند جلوی کودتای نظامی توسط فرماندهان ایالتهای دور را بگیرد، لشکریان را در دستههای مختلف در سرتاسر مرز تقسیم کرد. شاید مهمترین اصلاح نظامی که به دست او انجام شد، افزایش سربازگیری از سرزمینهای تازه تصرف شده بود تا آن مناطق را رومی کند و مردم را با ویژگی رومیها آشنا کند.[/rtl]
[rtl]
[/rtl]
[rtl]تیتوس (۷۹ تا ۸۱ میلادی)
تیتوس؛ بزرگترین پسر وسپاسین بود. او به عنوان ژنرال کارآمد و با لیاقت تحت نظر و فرماندهی پدرش خدمت کرده بود. او حفاظت از شرق و در نهایت فرماندهی ارتش روم در سوریه و یهودا (فلستین امروزی) را بر عهده گرفت و توانست شورش یهودیان را در آن سرزمین سرکوب کند. او زمانی که امپراتور شد جوی از نگرانی و اضطراب بر جامعه حکفرما شد اما توانست خیلی سری شایستگی و لیاقت خود را نشان دهد و حتی برای اینکه اعتماد مردم را جلب کند، دستور داد تا بسیاری از تبعبدیانی که توسط پدرش از کشور خارج شده بودند، بازگردانده شوند. با این وجود حکومت او پر از مصیبت و بدبختی بود. در سال ۷۹میلادی، کوه آتشفشان وزوو به درون شهر پمپئی و هرکولانیوم سرازیر شد و هزاران انسان زیر خاکستر مدفون شدند. یک سال بعد با وقوع آتش سوزی، بخش اعظم شهر رم دچار حریق شد. اما تیتوس با دست و دل بازی و بخشندگی، دوباره شهر روم را ترمیم و تعمیر کرد و این کار باعث شد تا او بسیار مورد علاقه مردم قرار گیرد. او در سال ۸۰میلادی، آمفی تأتر بزرگ کولوسئوم را که پدرش کار ساخت آن را شروع کرده بود، به پایان رساند و نبرد گلادیاتورها در آنجا برگزار کرد. اما شایعهای در جامعه رواج پیدا کرد که برادرش دومیتیان برای اینکه بتواند امپراتور شود، تیتوس را به قتل رسانده است.[/rtl]
[rtl]دومیتین (۸۱ تا ۹۶ میلادی)
تمام فلاوینها به خاطر خودرأی بودن ومستبد بودن رابطه ضعیفی با مجلس سنا داشتند با این وجود، دومیتیان تنها فردی بود که با مشکلات و مسائل مهمی مواجه شد. نظارت و کنترلهای پیاپی او به عنوان یک کنسول، در تمام مدت فرمانروایی اش همان روشی بود که پیشینیان و پیشگامان او به کار میبستند. به علاوه او در جنگها غالباً به عنوان یک فرمانده با لباس رسمی کاملاً نظامی شرکت میکرد که در حقیقت این کار توهین بی احترامی به این نظربود که امپراتور در اصل پادشاه مملکت است نه دیکتاتور نظامی. اگرچه او در مجلس سنا از اعتبار برخوردار نبود، اما با اقدامات و برنامههای مختلف مانند بذل و بخششهای مادی به همه ساکنین شهر، اجرای نمایشهای مهیج در آمفی تأتر و ادامه دادن طرح و برنامههای پدر و برادرش مردم را شاد و راضی نگه میداشت. همچنین از قرار معلوم، او ذوق و عقل مالی را از پدرش به ارث برده بود زیزا اگدچه او خیلی دست و دل باز بود، اما خزانهای پر ول برای جانشینان خود به ارث گذاشت و به خوبی از این امانت نگهداری کرد و در اختیار نسل بعد قرار داد. با این وجود، وقتی دومیتین به پایان حکومتش نزدیک شد، به شدت دچار بدگمانی شد. این بیماری او منجر به تعداد بسیار زیادی توقیف و بازداشت شد، اعدام و ضبط و مصادره دارائیها شد و کار به جایی رسید که نزدیک ترین مشاوران و اعضای خانواده او با ترس و وحشت زندگی میکردند. سرانجام ترس از اعمال غیرمنطقی او سبب شد تا دشمنانش در مجلس سنا با همراهی اعضای گارد ویژه در سال ۹۶میلادی ترتیب قتل او را بدهند و او را بکشند.
سلسله آنتونین
قرن دوم میلادی در تاریخ روم به دوره پنجم امپراتور خوب و توانا یعنی؛ نروا، تراژان، هادریان، آنتونیوس پیوس و مارکوس اورلیوس شناخته شده است. در این دوره، سلسله مقتدر بر روی کارآمد و امپراتوری روم را به اوج و پیشرفت و ترقی رساند. هرکدام از امپراتورهای این سلسله، در زمان حیات خود، جانشین خود را انتخاب میکردند و این کار را براساس شایستگی و لیاقت مردان مورد نظر خود انجام میدادند.[/rtl]
[rtl]نروا (۹۶ تا ۹۸ میلادی)
نروا بعد از به قدرت رسیدن، فضا و جو جدیدی را به وجود آورد. او تمام زندانیانی را که به خاطر خیانت و وطن فروشی در دوره فلاویانها زندانی شده بودند، آزاد کرد و تعقیب وطن فروشی را غیز قانونی اعلام کرد. او سپس بیش تر اموال و داراییهای ضبط و توقیف شده را به صاحبان خود بازگرداند و رابطه خود و امپراتوری را با مجلس سنا زیاد کرد. او از این کارها و اقدامات به عنوان وسیلهای برای جلب محبوبیت در میان مردم استفاده میکرد، اما این کارها نتوانست کاملاً به او کمک کند. ارتش همچنان از دومیتین حمایت میکرد به همین دلیل بود که در سال ۹۷میلادی، گارد امپراتوری به کاخ امپراتوری حمله کرد و نروا را گروگان گرفتند. در آن زمان، نروا مجبور شد به خواستههای آنها تن دهد و کسانی را که مسئول مرگ دومیتین بودند، تحویل دهد. مدت کوتاهی بعد از این واقعه، نروا به منظور حفظ حکومت و فرمانروایی خود، تراژان را که فرماندهی ارتشهای روم در سرزمین ژرمن را در اختیار داشت، به عنوان فرزندخوانده و جانشین خود انتخاب کرد.[/rtl]
[rtl]
تراژان (۹۷ تا ۱۱۷ میلادی)
با مرگ نابهنگام نروا، جانشینش تراژان به حکومت رسید. مهمترین رویداد حکومت تراجان، حمله به شرق بود. در سال ۱۱۲میلادی، رومیها از اینکه اشکانیان یک حاکم دست نشانده را بدون هماهنگی رومیها بر ارمنستان منصوب کرده بودند، عصبانی شد. ارمنستان، سرزمین پادشاهی بود که دو امپراتوری بزرگ روم و اشکانی از سالها پیش به طور مشترک بر آن سلطه و نفوذ داشتند. تراجان ابتدا به سوی ارمنستان لشکرکشی کرد. او شاه ارمنستان را که از طرف اشکانیان منصوب شده بود، از مقام سلطنت خلع کرد و ارمنستان را به امپراتوری ملحق کرد. سپس به سمت جنوب حرکت کرد وبه میانرودان، یعنی سرزمین غربی اشکانیان وارد شد و شهر بابل، سلوکیه و تیسفون را تصرف کرد. او سپس به مسیر خود به طرف خلیج فارس ادامه داد و شهر بزرگ شوش را نیز تصرف کرد، اما با خروج ارتش روم ایرانیها شورش کردند و به این ترتیب این شهرها دوباره به دست اشکانیان افتاد و خسرو اشکانی دوباره به حکوت رسید.[/rtl]
[rtl]هادریان (۱۱۷ تا ۱۳۸ میلادی)
پس از مرگ تراژان، پسر زاده اش هادریان به قدرت رسید. علی رغم اینکه هادریان به عنوان یک فرمانده نظامی دارای قابلیت و شایستگی بود، اما دوران حکومتش فاقد برخوردها و حملات نظامی مهم بود. او در آغاز حکومتش چون ادامه نبرد با اشکانیان را بی حاصل دید، از فتوحات تراژان در بین النهرین چشم پوشید و آنها را به ایرانیان واگذار کرد و با آنها قرارداد صلح امضا نمود. چند سال بعد نیز ارتش هادریان، شورش گسترده و عظیم یهودیان در یهودیه را سرکوب کرد. هادریان امپراتوری بود که بازدیدها و سفرهای زیادی از استانهای رومی داشت و پولهای زیادی از خزانه دولتی برای احداث بناهه و ساختمانهای محلی اهدا میکرد. او برای جلوگیری از حملات مداوم بربرهای اسکاتلندی در بریتانیا، دستور داد، از شرق تا غرب کشور دیواری بسازند که آثار آن هنوز هم باقی مانده است که به دیوار هادریان معروف است. او به همان نسبت کارهایی دیگری مثل تقویت استحکامات دفاعی در سرزمین ژرمن و آفریقای شمالی انجام داد. در کل، سیاست داخلی او، ایجاد صلح نسبی و رفاه و ثروت در سرزمینهای رومی بود.[/rtl]
[rtl]آنتونیوس پیوس (۱۳۸ تا ۱۶۱ میلادی)
آنتونیوس را به دلیل حمایتش از یاد و خاطرهٔ هادریانوس، پیوس لقب دادند و او را آنتونیوس پیوس نامیدند. حکومت آنتونیوس پیوس نسبتاً آرام و توأم با صلح و رفاه بود. چندین بی نظمی و اغتشاش در سرتاسر امپراتوری از جمله یهودیه و بریتانیا به وجود آمد که البته هیچ کدام جدی و در خور توجه نبود.[/rtl]
[rtl]مارکوس اورلیوس (۱۶۱ تا ۱۸۰ میلادی)
در زمان مارکوس اورلیوس، قبایل ژرمن که هدف جنگجویان شرقی هون قرار گرفته بودند، خود دست به حملات گستردهای در امتداد طول مرزهای شمالی روم و نیز اطراف رود دانوب زدند. مارکوس اورلیوس علیه این قبایل جنگجو وارد عمل شد و توانست با موفقیت آنها را عقب براند. در آسیا نیز او چند نبرد با اشکانیان انجام داد، بلاش سوم شاه ایران از دودمان اشکانیان درصدد اخراج رومیان از شرق مدیترانه برآمد، نیروهای رومی را در غرب فرات شکست داده و از سوریه بیرون رانده و حکمران ارمنستان را که به طور پنهانی با رومیان دوستی میکرد برکنار کرد.برای جلوگیری از پیشروی ایرانیان در غرب، مارکوس لوسیوس وروس نایب امپراتوری (شریک خود در سلطنت) را ماموریت شرق داد ولی توصیه کرد که بکوشد مسئله را با ایران از طریق مذاکره حل کند تا جنگ. وروس با سپاهی کامل و چند ژنرال عازم شرق شد، ولی بلاش حاضر به مذاکره او نشد. وروس که چنین دید تصمیم به جنگ گرفت. بلاش تاکتیک نظامی اشکانیان را بکار برد و نیروهایش را به آن سوی فرات بازگردانید تا در محل مناسبی وارد جنگ شود. وروس به مارکوس اطلاع داد که ارتش ایران سوریه را ترک کرده و به آن سوی فرات بازگشته و به بازگشت به پایتخت شهر تیسفون، در کنار دجله ادامه میدهد. در این هنگام میان نیروهای رومی بیماری مرموزی بروز کرد که دیوکاسیوس مورخ رومی آن را طاعون گزارش کرده و برخی دیگر نوعی آبله و یا سرخک نوشتهاند. وروس یکی از ژنرالهای خود را در سوریه گذارد و با بخشی از یگانها به رم بازگشت و آن بیماری را هم با خود به آنجا برد. بیماری منتقل شده از شرق سالها بلای جان اروپاییان بود. این بیماری تا سال ۱۸۰میلادی در اروپا باقی بود و در این سال مارکوس اورلیوس هم به آن مبتلا شد و درگذشت.[/rtl]
[rtl]کومودوس (۱۸۰ تا ۱۹۲ میلادی )
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
کومودوس پسر مارکوس اورلیوس بود و خود را جانشین بی واسطه و بلافصل پدرش میدانست. به این شکل، ترتیب و طرح جانشینان انتخابی که در دوره آنتونینها به خوبی طراحی شده بود، زیر پا گذاشته شد. دوره پنج امپراتور شایسته با روی کار آمدن کمودوس پایان یافت. در ابتدا مردم نسبت به حکومت کومودوس امیدوار بودند. او با وجود اینکه مانند پدرش بخشنده و بلند نظر بود، اما وقتی از طرف یکی از اعضای خانواده اش مورد سوءقصد قرار گرفت، دچار بیماری بدگمانی شد و سرانجام به دیوانگی و جنون رسید. کومودوس نمونه کامل نرون بود. او صدها نفر را کشت و ثروت امپراتوری را بر باد داد. کومودوس به جای مقابله با قبایل بربر، با آنها صلح کرد و حتی به بعضی از آنان اجازه داد در مناطق مرزی مستقر شوند. همچنین ۱۳هزار بربر را وارد ارتش روم کرد.این اقدامات باعث شد که سرداران ارتش با او مخالفت کنند. دوران صلح رومی در زمان حکومت کومودوس به پایان رسید. عاقبت دوره ی فاسد حکومت وی در سال ۱۹۲میلادی و پس از توطئهای درباری که به مرگش انجامید، به پایان رسید. کومودوس آخرین فرد از سلسله آنتونینها بود که پس از او ، جنگ داخلی بزرگی امپراتوری روم را فراگرفت که سرآغازی بر سقوط امپراتوری روم شد.
سلسله سوران
[/rtl]
[rtl]قتل کومودوس به دست تعدادی از فرماندهان نظامی، باعث روی کار آمدن سلسله جدید سورنها شد. در این دوره امپراتوران سپتیموس سوروس، کاراکالا، ماکرینوس، هلیوگابال و الکساندر سوروس روی کار آمدند. بنیانگذار این سلسله؛ یعنی، لوسیوس سپتیموس سوروس بود که به خاندان اشرافی سوران کارتاژ تعلق داشت که با دختر یکی از خانوادههای برجسته سوریهای وصلت کرده بود. این اتحاد و وصلت خانوادگی، بعدها باعث روی کار آمدن امپراتوران ایلاگابالوس و الکساندر سوروس از سلسله کارتاژی – سوریهای شد.
سپتیموس سوروس نخستین امپراتور روم بود که در قاره آفریقا به دنیا آمدهبود. خانواده او از سواران توانگر و سطح بالا بودند. سپتیموس سوروس به عنوان یک امپراتور موفق، اقداماتی را انجام داد که به وفاداری بیش تر سربازان به امپراتور و بالا بردن موقعیت افسران عالیرتبه نسبت به سناتور انجامید. او در این راه، مفام و اعتبار همیشگی هیئت منصفه را ملغی کردو سناتورهای جمهوری خواه را از مجلس اخراج کرد و اختیارات امپراتوری را در سرتاسر روم گسترش داد.
پسر او، مارکوس آریلیوس آنتونینوس که به کاراکالا شهرت داشت، تمام فاصلههای طبقاتی و سیاسی بین شهروندان رم و دیگر استانها و ایالات روم را از میان برداشت و در سال ۲۱۲میلادی، قانونی وضع کرد که بر اساس آن حقوق شهروندی به همه ساکنان آزاد امپراتوری (غیراز بردهها و زنان) اعطا میشد. کاراکالا همچنین بانی ساخت و احداث استخر یا گرمابه معروف گرمابه کاراکالا در رم نیز بود. طرحها و نقشهای این حمام بعدها برای ساخت ساختمانهای عمومی بزرگ، مورد استفاده قرار گرفتند. در سال ۲۱۷میلادی، اردوان چهارم پس از دورهای طولانی از آشوب و نا آرامی و پس از شورش بر علیه برادرش بلاش پنجم بر تخت نشست. این شورشهای داخلی کاراکالا را به طمع تصرف ایران انداخت و او با سپاهی از دجله گذشت و به سوی اربیل آمد. اردوان که از حمله رومیان آگاه گشت به سرعت به سوی آنان روان شد و رومیان که انتظاز مقاومت از ایرانیان را نداشتند به حران جایی که حدود ۳۰۰ سال پیش از آن از سپاه اشکانی به فرماندهی سورنا شکست سهمگینی خورده بودند عقب نشینی کردند. در همینجا کاراکالا به دنبال توطئهای کشته شد و جانشینش ماکرینوس در نصیبین چنان شکست سختی از سپاه اشکانی خورد که مجبور شد تمام فتوحات روم در منطقه را به اشکانیان واگذار کند و افزون بر آن غرامتی بسیار سنگین به آنان بپردازد. علت قتل، ظاهراً این بود که کاراکالا دو روز پیش از آن دستور اعدام یک افسر را داده بود که به دست برادر او به قتل رسید. کاراکالا پیش از مرگ به فرزندان خود چنین وصیت کرده بود که با یکدیگر هماهنگ باشند، سربازان را ثروتمند سازند و به دیگران اهمیت ندهند. کاراکالا نیز به وضوح به ارتش خود توجه میکرد و به آنان اعتماد داشت. این رفتار کاراکالا باعث شهرت نامطلوب او شد و سبب گردید تا طبقهٔ سناتوری روم از او فاصله بگیرند. تنها فرمان او (که به تمام افراد آزاد امپراتوری، شهروندی روم را اعطا مینمود) بود که سبب شد تا چهرهٔ خوبی از او به نمایش گذارده شود.
مکرینوس علی رغم حکومت پرابهتی که داشت، بسیار تحت نفوذ زنان دربار بود و همین نفوذ و سلطه باعث شد که در سال ۲۱۸میلادی حق جانشینی به هلیوگابال داده شود. حتی الکساندر سوروس که آخرین امپراتور این سلسله بود در سال ۲۲۲میلادی توسط زنان دربر انتخاب شد. در اواخر حکومت سلسله سوران، مجلس سنا تا اندازهای دوباره قدرت خود را به دست آورد و تعدادی از اصلاحات مالی تصویب شد. علی رغم پیروزیها و موفقیتهایی که الکساندر سوروس در مقابل قبایل ژرمن شمالی به دست آورده بود، به دلیل ضعف رهبری او، سربازان از فرامین او سرپیچی کردند و همین عامل باعث شکست او در برابر امپراتوری تازه تأسیس ساسانی ایران به رهبری اردشیر بابکان شد. با مرگ الکساندر، امپراتوری روم به مدت نیم قرن، درگیر جنگهای داخلی میان فرماندهان نظامی برای رسیدن به مقام امپراتوری شد و به این ترتیب دوران صلح رومی که با روی کار آمدن امپراتور آگوستوس آغاز شده بود، بعد از حدود ۲۰۰ سال پایان یافت.
بحران قرن سوم و آغاز درگیریهای داخلی
قرن سوم میلادی، آغازگر دوران اغتشاش و آشوب نظامی بود که سرانجام به سقوط و فروپاشی امپراتوری روم انجامید. در اواخر قرن اول پیش از میلاد، زمانی که آگوستوس اعلام کرد که جنگهای داخلی پایان یافته است، امپراتوری روم با حملات خارجی کم تر، صلح، پیشرفت و ترقی اقتصادی همراه بود، اما در قرن سوم پس از میلاد، درگیریهای داخلی و بحرانهای اقتصادی، سیاسی و نظامی باعث فروپاشی قدرتمندترین امپراتوری جهان آن زمان شد. در این دوران، رومیها دائماً در معرض حملات و تجاوز اقوام بیگانه، جنگهای داخلی و تورم شدید اقتصادی بودند. البته شاید ریشه بخشی از این مشکلات به نوع واگذاری قدرت آگوستوس بازمی گشت.نخستین امپراتور روم که قصد داشت دلبستگی خود به حکومت را کم ارزش و کم اهمیت جلوه بدهد، هیچ قانونی برای محدود کردن حقوق جانشینان بعد از خود بر جای نگذاشت. پیش از این و در قرن اول و دوم میلادی، اختلاف نظرها و مشاجرههای بسیاری در مجلس سنا بر سر اینکه چه کسی میتواند جانشین امپراتور باشد، صورت گرفته بود در مورد حق جانشینی، جنگهای داخلی کوتاه مدتی هم روی داده بود، اما در قرن سوم این جنگهای داخلی بر سر کسب قدرت، تبدیل به یک عامل داعمی و همیشگی شد، به طوری که هیچ نامزد به تنهایی نمیتوانست بر رقبای خود پیروز شود و وارث تخت و تاج شود و یا اینکه موقعیت خود را به عنوان امپراتور برای مدت طولانی حفظ کند. بین سالهای ۲۳۵ تا ۲۸۴میلادی، بش از ۲۵ امپراتور مختلف، بر روم حکومت کردند که همگی آنها جز ۲تن، یا به قتل رسیدند یا در میدان جنگ کشته شدند. در این دوران، ترکیب سازماندهی ارتش روم که بیش تر در مرزهای شمالی و شرقی متمرکز شده بود، دیگر نمیتوانست برای سرکوب حملات خارجی چارهای بیندیشد. کاهش مشارکت شهروندان در اداره حکومت محلی نیز امپراتوران را مجبور به مداخله کرد و به این ترتیب مسئولیت دولت مرکزی آرام آرام افزایش یافت. این دوره با ترور دیوکلتین پایان یافت. دیکلوتین یا با مهاجرت و چیره دستی و یا صرفاً با خوش شانسی، بسیاری از مشکلات حاد و شدیدی را که خود آنها را تجربه کرده بود، حل کرد. با این وجود مشکلات اصلی حل نشدند و سرانجام باعث خرابی و ویرانی در امپراتوری غربی شدند. تحولات این دوره، شروع عصر طلایی زودگذر و پایان دوره باستانی روم بود.[/rtl]
[rtl]نقش برجسته پیروزی شاپور اول بر امپراتوران روم، بیشاپور در نزدیکی شهر کازرون ، شاپور اول (سوار بر اسب) در تسخیر امپراتور روم والرین (ایستاده)، فیلیپ عرب (زانو زده) تحت پیگرد برای صلح و گوردیان سوم (در زیر اسب) (در قرن سوم میلادی، زمانی که امپراتوری ساسانی ایران در اوج قدرت خود بود، شاپور اول در چندیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
د نبرد پیاپی موفق شد سه تن از فرماندهان ارتش روم به نامهای گوردیان سوم، فیلیپ عرب و والرین که یکی پس از دیگری به مقام امپراتوری رسیده بودند، شکست دهد و آنها را از تجاوز به مرزهای غربی ایران بازدارد).
اصلاحات دیوکلتین
[/rtl]
[rtl]تندیس نخستین تتراچیهای روم (دو آگوستوس و سزارهایشان): دیوکلتین، ماکسیمیان، گالریوس و کنستانتیوس
در اواخر قرن سوم میلادی، تبدیل امپراتوری واحد به دو امپراتوری تجزیه شده شرقی و غربی اجتناب ناپذیر بود. در سال ۲۸۵میلادی، هنگامی که دیوکلتین رقیبش کارینوس را شکست داد، طولی نکشید که به مقام امپراتوری رسید. دیوکلتین، طی سالها تجربه به این نتیجه رسیده بود که با وجود فشارهای داخلی و تهدیدهای نظامی در جبهههای مختلف و به خصوص امپراتوری ساسانی در شرق، اداره کل امپراتوری بزگ روم توسط یک نفر غیر ممکن است. به همین دلیل او در یک اقدام انقلابی، امپراتوری را در امتداد محور غربی و شرقی به دو ناحیه مساوی تقسیم کرد و اداره دو امپراتوری را به دو نفر، با انوان آگوستوس سپرد. دیوکلتین خود، آگوستوس شرقی شد و دوست قدیمی خود، ماکسیمیان را به مقام آگوستوس غربی منصوب کرد. در سال ۲۹۳میلادی، قدرت بار دیگر تجزیه شد، به طوری که هر آگوستوس، معاون زیردستی به نام سزار انتخاب کرد تا در اداره حکومت به وی کمک کند و به این ترتیب، صفی از جانشینهای با تجربه برای مقام آگوستوس تربیت شدند. گالریوس، سزاری بود که تحت رهبری دیوکلتین قرار داشت و کنستانتیوس، سزار تحت فرماندهی مکسیمیان بود.[/rtl]
[rtl]
[/rtl]
[rtl]کنستانتین و تغییر پایتخت امپراتوری
[/rtl]
[rtl]گروه فرمانروایان چهارگانه یا تتراچی با مرگ کنستانتیوس در سال ۳۰۶میلادی منحل شد. سربازان و سپاهیان او، فوراً پسرش کنستانتین را به عنوان آگوستوس جدید تعیین کردند. همان سال شورش بزرگی در روم درگرفت که کنستانتین یکم موفق به سرکوب شورشیان شد و یک معاهده با رقیبش گالریوس در شهر میلان منعقد ساخت. طبق این معاهده معروف، دین مسیحیت در سراسر امپراتوری روم به رسمیت شناخته شد.
در سال ۳۳۰میلادی، کنستانتین به بیزانتیوم رفت و دستور داد شهر بزگ و مجهزی در آنجا احداث کنند. این شهر بعدها به افتخار وی کنستانتینوپول (قسطنطنیه) نام گرفت و به پایتخت امپراتوری بیزانس تبدیل شد. ساخت این شهر ۵ سال به طول انجامید و پس از تکمیل بود که کنستانتین دستور داد پایتخت از شهر رم به قسطنطنیه تغییر یابد.
با مرگ کنستانتین، بار دیگر روم دچار اغتشاش و تزلزل شد و جنگ میان سرداران آغاز گردید. سرانجام یکی از سرداران به نام ژولیان، موفق شد بر رقبای خود چیره شود و به مقام امپراتوری دست یابد. ژولیان به عنوان امپراتور تنها و انحصاری به مدت ۲ سال فرمانروا و امپراتور روم بود. ژولیان یک کافر سنتی و قدیمی نبود و عقاید شخصی او به میزان بسیار زیادی تحت تاثیر مکتب افلاطونی قرار داشت، اما عقاید متجددانه او در مورد بی دینی با مرگش در سال ۳۶۳میلادی در حین جنگ با ساسانیان پایان یافت. پس از مرگ ژولین، افسران ارتش یکی از فرماندهان به نام ژوویان را به عنوان امپراتور انتخاب کردند. ژوویان که میدانست پس از مرگ امپراتور، سربازان انگیزه کافی برای ادامه نبرد ندارند، بنای صلح گذاشت و با شاپور دوم معاهده ترک مخاصمه را امضا کرد. بر اساس این معاهده، سرزمینهایی را که رومیها در زمان تراژان فتح کرده بودند، دوباره به ساسانیان واگذار شد.
سلسله والنتین
[/rtl]
[rtl]از زمان مرگ کنستانتین، وظیفه انتخاب و انتصاب آگوستوس جدید، دوباره به عهده افسران ارتش گذاشته شده بود. در سال ۳۶۴میلادی، افسران ارتش روم سرداری به نام والنتیانوس را به عنوان آگوستوس انتخاب کردند. در اواخر همان سال و به دنبال مرگ مشکوک امپراتور ژوویان، والنتینیان یکم طرح تقسیم امپراتوری را مطرح کرد و برادرش والنس را به عنوان شریک امپراتوری منصب نمود. طبق طرح والنتیانوس، امپراتوری روم به دو نیمه غربی و شرقی تقسیم شد. والنتیانوس به امپراتوری روم غربی رسید و برادرش والنس به امپراتوری روم شرقی منصوب گردید. از این زمان، امپراتوری روم هنوز یک دولت با دین و زبان واحد بود، اما در واقعیت به دو شکل دو نیمه کاملاً مستقل درآمد. این شکاف برای نیمه غربی چندان خوب نبود، چون هم از لحاظ جمعیت، ثروت و موقعیت استراتژیک نظامی در سطح پایین تری از روم شرقی قرار داشت.امپراتوری روم که جدا شده بود، در زمان تئودئوس اول دوباره به یک امپراتوری واحد درآمد، او توانست روم شرقی و روم غربی را متحد کند. اما او آخرین کسی بود که امپراتور هر دو قسمت بود. بعد از مرگ وی این دو قسمت برای همیشه از هم جدا شدند.
طبقات اجتماعی در روم
پاتریسین
مردم، در روم باستان به دو گروه بزرگ تقسیم میشدند: پاتریسین و پلبین.پاتریسینها ظاهراً نخستین سکنهٔ رم به شمار میآمدند، که اصالتی لاتینی داشتند. امّا پلبینها از اقوام مهاجر ومهاجمی بودند که بعدها در این ناحیه و یا در سرزمینهای اطراف آن، استقرار یافتند. این دو گروه برای قرنها در کنار یکدیگر به سر میبردند و ساکنان اصلی رم را تشکیل میدادند.پاتریسینها به ۳ قبیله و هر قبیله به ۱۰ کوری تقسیم میشد. این کوریها معرف یک سازمان انتخاباتی ونظامی بودند. برخی از طایفههای پاتریسینها عبارت بودند از: (مانلیها، والریها، آیمیلیها، کورنلیها، فابیها، هوراتیها، کلاودیها، یولیها و…). گذشته از پاتریسین ها(که از ابتدا، قدرت مطلق بودند) و پلبها(که بعدها تا حدی قدرت گرفتند) و گذشته از سازمانها وتشکیلات ملی وپادشاهی که در رم پدید آوردند، قدرت سومی هم در کشور وجود داشت وآن سنا بود که ظاهراً ابتدا از ۱۰۰ عضو ودر پایان عهد سلطنتی از ۳۰۰ عضو تشکیل میشد. فقط پاتریسینها میتوانستند عضو سنا را داشته باشند و در مراسم عمومی مذهبی شرکت کنند. پلبینها از جمیع حقوق مدنی، سیاسی ومذهبی محروم بودند وبدین ترتیب اهالی به دو دستهٔ جدا ومتمایز از یکدیگر تقسیم میشدند.
پلبها
مدتی پس از استقرار طوایف و قبایل پاتریسین در روم، سکنهٔ شهر رم پیوسته و رفته رفته رو به افزایش گذاشت. اهالی سایر شهرها و ایالات ایتالیا نیز، برای زندگی به رم روی آوردند.از سوی دیگر، رومیها شهرهای همجوار را تسخیر میکردند و بخشی از اهالی این شهرها را در روم اسکان میدادند. در ضمن آنها بهترین اراضی همسایگان خویش را نیز تصرف میکردند و به «مزرعهٔ اشتراکی» (که مجموعهای از قطعات زمین متعلق به پاتریسینها بود)، پیوند میزدند.اهالی غیزبومی روم و فرزندانشان را پله بین مینامیدند. اکثر آنها زارع و پیشه ور بودند. قطعات زمینی که به پله بینها میرسید، بسیار کوچک و نامرغوب بود. با این وجود در میان آنها افراد ثروتمند نیز حضور داشتند. پله بینهای ثروتمند عبارت بودند از: تُجّار و مالکان کشتیها.پله بینها از برخورداری از هرگونه حقوقی به طورکامل محروم بودند. آنها نصیبی از مزرعهٔ اشتراکی نمیبردند و در مجلس ملی و سنای روم نیز حق شرکت نداشتند. با این وجود این تصور که همهٔ آنان جزو بردگان محسوب میشدند، با توجه به آنچه که گفتیم، صحیح نیست. (برخی پلبها را به خطا در فارسی، بردگان ترجمه کردهاند و آن را مقابل کلمهٔ شهسواران که ترجمهای برای پاتریسین هاست، قرار دادهاند)تنها آن عده از پله بینهایی که مدیون بودند و به موقع قرضها و دیون خود را نمیپرداختند، توسط پاتریسینها به بردگی گرفته میشدند.
هنر رومی
[/rtl]
[rtl]با آغاز امپراتوری روم به مرور هنر این کشور بر هنر یونان تفوق یافت و جا یگزین آن گردید. هنر روم بر اساس امپراتوری متحد الشکل این کشور ایجاد گردید و به امکانات نسبتاً واحدی دست یافت و در عرصه وسیعی گسترش پیدا کرد. در سدههای اول و دوم میلادی، هنر هلنی (یونانی) که از خصایص و ویزگیهای سوداگرایانهای برخوردار بود بر هنر امپراتوری روم برتری داشت. بر اساس هنر یونان، پیکر تراشی که یکی از هنرهای برجسته و اصلی به شمار میرفت ججایگزین نقاشی (هنر رومی) گردید. به مرور زمان ویزگیهای هنر رومی رو به افزونی نهاد و نسبت به هنر یونانی پیشی گرفت به طوری که در قرن سوم پیش از میلاد، نمونه برداری و تقلید از آثار هنری یونان به پایان میرسید و هنر رومی بر هنر هلنی که به بن بست رسیده بود و هنری اشرافی محسوب میشد، تفوق حاصل کرد . این هنر ( رومی ) با رشد و نمو و توسعه چشمگیر به احراز مقام پیکر تراشی عصر کلاسیک یونان دست یافت. روم که از ابرقدرتهای شگفت انگیز دنیای باستان بود بعد از مرگ امپراتور تئودئوس کبیر به دو کشور پهناور تقسیم شد.اواخر دوران امپراتوری روم غربی به علت پایگاه طبقاتی سرداران از پایین ترین صفوف و جایگزینی آنها بر اشرافیت هنر ویزگیهای کلاسیک خود را از دست داد و خصلتهای مردمی و شهری به خود گرفت و هنر یونان را از میان به در برد. آثار هنری روم به علت اوضاع اقتصادی، اجتماعی و حاکمیت سیاسی، بر خلاف آثار هنری یونان که بنابر شرائط اقتصادی، اجتماعی، یادبودی و فاقد حماسه و دراماتیک با خصلتها و ویزگیهای تشریفاتی و انفرادی بود، شکلی حماسی، تاریخ نگاری و دراماتیک به خود گرفت.
موسیقی رومی
[/rtl]
[rtl]بعد از یوناندیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
امپراتوری بزرگ روم آغاز گردید که پنج قرن به طول انجامید. حیات فرهنگی رومیها در ابتدا تحت تاثیر و نفوذ یونانیان بود و در همه زمینهها از آنان بهره میگرفت به خصوص موسیقی که از اهمیت فراوانی برخوردار بود. آنها تعلیمات موسیقی را از یونانیان فرا گرفتند. (حتی تعلیم موسیقی به عهده یونانیان بود) به این طریق موسیقی و سازهای موسیقی یونان در روم رواج پیدا کرد و به دنبال آن موسیقیدانان رومی به وجود آمدند. از کارهای مهمی که توسط آنها صورت میگرفت اجرای مراسم مذهبی و جشنهای درباری بود. البته موسیقی بیشتر در میهمانیها و جشنها به کار میرفت تا در مراسم مذهبی . قدمت موسیقی در روم به ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد میرسد. در این کشور افراد فقیر به نوازندگی و خوانندگی به طور سیار پرداختند و اولین خنیاگران دوره گرد به وجود آمدند. به طوریکه با سفرکردن از شهری به شهر دیگر و با اجرای نمایشهای خیابانی، نوازندگی، خوانندگی و شعبده بازی موجب سرگرمی مردم میشدند که بعدها با اقتباس از آنها اپرا شکل گرفت. وقتی که مسیحیت در روم استوار گردید در آنجا عناصری از ملوپه (آوازی موزون که دکلااسیون را همراهی میکند) یونانی و لاتین با تلاوت آیات عبری (Pslamedic نوعی شعر خوانی آوازگونه) در هم آمیخت. آواز کلیسایی مسیحی در نتیجه اختلاط موسیقی کنیسهها (از راه کلیسای سوریه) که سرشار از ظرافتهای تزیینی بود با موسیقی همو فونیک یونانی که گرایشی به خواندن اشعار داستانی داشت پدیدار گشت. هم اکنون میتوان تاثیر نغمات و کلام یونانی را در اروپای غربی مشاهده نمود. به طوریکه در امپروپریا که متشکل از آیین نماز و نیایش بود و در روزهای بخصوصی اجرا میشد وقتی یک گروه به لاتین آواز میخواند دسته مقابل جواب آنها را به یونانی میداد و نواهای آنها از رنگ و بوی یونانی برخوردار بود. حتی رسالات و اناجیل اربعه که در مسهای آیینی پاپ در کلیسای سن پیتر توسط راهبان اجرا میگردید اول به زبان لاتین سپس به زبان یونانی خوانده میشد. اکنون نیز قطعه شعر آللویا که در دیر بارکینگ باقی مانده است متناوب به زبان یونانی و لاتین در مراسم مخصوصی خوانده میشود. در روم مانند عصر طلائی یونان زمان، زمان پیشرفت و تمدن بود. بیشتر امپراتوران آنها به موسیقی علاقه داشتند و به رشد و گسترش آن کمک بسیار میکردند. اهمیت آن به حدی رسید که بعضی از نمایشها را بدون کلام و فقط با موسیقی اجرا میکردند که به آن پانتومیم گفته میشود.
خدایان روم و باستان
[/rtl]
[rtl]المپ
خدایان المپ یا المپ نشیناناین، خدایان ۱۲ تن بودند که پس از سرنگونی تایتانها (Titans خدایان اولیه) به حکومت پرداختند. کوه المپ محل نبرد تایتانها با خدایان دوازده گانه بود و بعدها هم به عنوان محل زندگی خدایان از آن نام برده شد. تمام المپ نشینان به نوعی با یکدیگر نسبت داشتند و بنا به شرایط زمانه هر از گاهی یک یا چند تن از آنها بیشتر مورد توجه قرار میگرفت. برای مثال اگر در زندگی واقعی، همسر حاکم یا شخص قدرتمند منطقه از شخصیت قوی یا خانواده مهمتری بود، خدایان زن و به خصوص هرا (Hera) که خدای مادر بود مورد توجه میگرفت. اگر جنگی در میان بود، معبد خدای جنگ بیشتر مورد توجه قرار میگرفت.
زئوس
زئوس فرزند کرونوس (Cronus)، تایتان بزرگ، بود. او پدرش را سرنگون کرد و بر سر حکومت با برادرانش پوزئیدون (Poseidon) و هادس (Hades) قرعه کشی کردند، زئوس در نتیجه این قرعه کشی به نام بزرگ خدایان شناخته شد، او فرمانروای آسمان و باران و اسلحه اش آذرخش است که آنرا به سمت کسی که او را ناخشنود کرده ، پرتاب میکرده است. یکی از مواردی که او را بسیار خشمگین میکرد دروغگویی و پیمان شکنی بوده است. زئوس هرا (Hera) را به همسری گرفت اما به خاطر داشتن ماجراهای عشقی فراوان شهرت داشته است.
پوزئیدون
پوزئیدون برادر زئوس است و در قرعه کشی که پس از سرنگونی پدرشان انجام شد، دریا را به دست آورد و به نام خدای دریا شناخته میشود. دریانوردان و ماهیگیران از پرستندگان او به شمار میروند. پوزئیدون با آمفی تریت (Amphitrite) که نوه اوسیانوس (Oceanus) تایتان آبهای به هم پیوسته جهان، ازدواج کرد. اسلحه او یک نیزه سه شاخه است، که میتواند جهان را بلرزاند و هر چیزی را درهم بشکند. او پس از زئوس قدرتمندترین خدا است و طبیعتی ستیزه جو و حریص دارد، به همین برای به دست آوردن شهرهای خدایان دیگر، با آنها درگیر میشده است.
هادس
هادس، در قرعه کشی با برادرانش، بدترین سهم را برنده شد و آن جهان زیرزمین یا دنیای مردگان است. از آنجایی که رعایای هادس را مردگان تشکیل میدادند، او به کسانی که موجب افزایش جمعیت سرزمینش میشدند بسیار علاقه داشت. مانند ارینیها (Erinnyes) یا خشم و ناامیدی، که کارشان تعقیب گناهکاران و سوق دادن آنها به سمت خودکشی بود. هادس به دلیل حکومت بر زیرزمین، صاحب معادن زیرزمینی هم بود و خدای پروت هم به شمار میرفت. همسر او پرسفونه بود که توسط هادس ربوده شده بود. هادس خدای جهان مردگان بود اما خدای مرگ نبود، تاناتوس (Thanatos) خدای مرگ بود.[/rtl]
[rtl]
[/rtl]
[rtl]دیگر خدایان روم و باستان
ژوپیتر: پادشاه خدایان
آپولو: خدای موسیقی و پیشگویی و نباتات
مینرو: رب النوع عقل و هنر
دیانا: الهه زمین و شکار
ونوس: الهه عشق و زیبایی
آنو: خدای آسمان
انیل: خدای زمین
اوشنوس: خدای اقیانوس ها
ایشتار: خدای عشق و باروری
سیس: الهه دریا
دثا: الهه سیل
دمتر: الهه زراعت
زئوس: خدای خدایان
شاماس: خدای خورشید
ماکوس: الهه شراب
میترا: الهه مهر، خورشید و راستی
ناناز: خدا ماه
نپتون: خدای دریاها
ولکان: خدای آتش
ومته: الهه خیر و نیکی
هرکول: الهه شجاعت
مرکوری: خدای تجارت
وستا: الهه آتش
وولکان: خدای صنعت
یرس: الهه گناه
هادس: خدا مردگان
دیمتر: الهه ی میوهها و گیاهان
هفائستوس: رب النوع زرگران
کرونوس: فرمانروا تایتان ها
آمفریته: الهه دریاها(همسر پوزیدون)
نمیسیس: الهه انتقام
کلوتو, لاچه سیس, آترپوس: سه الهه تقدیر
پن: یاور شکارچیان
پوزئیدون: خدای اقیانوس ها
اریس: الهه نفاق
آرس: خدای جنگ
پرسفون: الهه شکار
تتیس: الهه دریا ها(مادر آشیل)
پالاس: یکی دیگه از خدایان جنگ
فوبوس: خدای آفتاب
باکوس: الهه خوشگذرانی
یونو: الهه آسمان
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
پاندورا: الهه تمام نعمت ها
آریون: الهه موسیقی[/rtl]
[rtl]شیوه زندگی رومیان
حکومت اولین امپراتور روم، آگوستوس در سال ۲۷ قبل از میلاد آغاز شد. این حکومت شاهد آغاز پکس رومانا، با دوران ثبات سیاسی و شکوه و جلال فراوان که حدود ۲۰۰ سال ادامه داشت، بود. در طول این دوره، امپراتور روم به مدیترانه و بخش اعظم اروپای غربی حکومت میکرد. امپراتوری به شکل کاملی سازماندهی شده بود و به خوبی اداره و کنترل میشد. یک شبکه از راهها سرزمینهای امپراتوری را به پایتخت، رم، متصل میکرد. لژیون آموزش دیده روم از تمام نقاط بحرانی در طول مرزهایش دفاع میکرد. شهروندان رومی از یک قانون مشترک، فرهنگ مشترک و زبان مشترک، لاتین، بهره مند بودند.
در دنیای رومی ها خیلی مهم بود که افراد سایو (شهروند رومی) باشند. ابتدا، مقام شهروند فقط به افرادی که در درون شهرها زندگی میکردند، داده شد. در سال ۸۹ قبل از میلاد، مقام شهروند به تمام ایتالیاییها اعطا شد. تا پیش از ۲۱۲ قبل از میلاد، مقام شهروند رومی به همه مردان آزاد که در محدوده امپراتوری روم زندگی میکردند، اعطا شد. مقام شهروندی به بردگان و زنها داده نمیشد.[/rtl]
[rtl]نظم اجتماعی روم
جامعه رومی بر اساس طبقات کاملاً مجزا سازماندهی شده بود. این تقسیمبندی جامعه در ابتدایی تاریخ روم، در حدود قرن ششم قبل از میلاد آغاز گردید. صاحب امتیازترین و قدرتمندترین شهروندان رومی، اشراف بودند. بسیاری از اشراف از نوادگان مالکین ثروتمند زمین و خانوادههای سیاستمداران انتخاب میشدند. سناتورهایی که بر روم حکومت کردند، از خانوادههای اشراف ثروتمند بودند. در طبقه اجتماعی بعدی، اسب سوارها (اعضاء گارد سلطنتی) قرار داشتند. این گروه غالبا تجار ثروتمند یا صرافان (بانکداران) بودند. بسیاری از افراد در ارتش روم با دوایر دولتی اجرایی آن خدمت میکردند.
توده مردم
بخش اعظم شهروندان رومی، توده مردم بودند، که جزء فقیرترین شهروندان نیز محسوب میشدند مردم معمولی سرانجام توانستند تساوی سیاسی در مقابل اعضاء گارد و اشراف، را بدست آورده و حق رشد و ارتقاء تا مقام افسر ارشد نظامی و مشاغل دولتی، را بدست بیاورند.[/rtl]
[rtl]بردگان
در پائین هرم نظام اجتماعی جامعه رومی، بردگان قرار داشتند، که سختترین و کم اهمیتترین کارها را انجام میدادند. رومیها از اسیران جنگی به عنوان برده استفاده میکردند. بردگان هیچ گونه آزادی و حق انتخابی نداشتند. حتی در میان بردگان نیز طبقههای مختلفی وجود داشت. زندگی سخت روزانه یک برده که در معدنها کار میکرد، از زندگی روزانه یک برده تحصیلکرده یونانی که به عنوان یک معلم خصوصی محترم به کودکان رومی تدریس میکرد، بسیار فاصله داشت. به هر حال، از اولین قرن میلادی، شرایط زندگی بردگان بهبود پیدا کرد و بسیاری از آن مردان آزادی خود را بدست آوردند.[/rtl]
[rtl]زبان
زبان مشترک در سراسر امپراتوری روم، زبان لاتین بود. از آنجایی که دیگر کسی به زبان لاتین صحبت نمیکند، آنرا «زبان مرده» مینامند. به هر حال، بیشتر زبانهای امروزی اروپا، از جمله ایتالیایی، اسپانیایی – فرانسه و رومانیایی، از لاتین گرفته شدهاند. بسیاری از لغات موجود در زبان انگلیسی نیز از لاتین گرفته شدهاند.[/rtl]
[rtl]خانههای رومی
رومیان ثروتمند در خانههای بزرگ و وسیع شهری زندگی میکردند. درشهر پمپی به این خانه ها (ویلا)می گفتد.از بیرون جلوه این خانهها زیاد چشمگیر نبود. زیرا تنها تعداد محدودی درب و پنجره کوچک نردهای داشتند که مانع ورود دزدان میشد.
امپراتوری روم
از قرن سوم قبل از میلاد، رومیها شروع به تشکیل امپراتوری خود کردند. تا قبل از قرن دوم میلادی، رومیها بیشتر نواحی غرب اروپا، شرق نزدیک، و شمال آفریقا را تحت کنترل داشتند. موفقیت امپراتوری روم نتیجه استفاده از اژبونهای بسیار ورزیده و تعلیم دیده و مدیریت بسیار موثر آنها بود که از مرکز پایتخت رم، به خوبی کنترل میشد.
در سال ۲۷ قبل از میلاد اکتاویان (۶۳ قبل از میلاد – ۲۴ میلادی)، اکتاویان یا همان اگوستوس سزار، اولین امپراتور روم میشود. اگوستوس، که به مدت ۴۰ سال بر امپراتوری روم حکومت کرد، مسئولیت اداره آن را با مجلس سنا (گروهی از مسئولین اداره کننده روم)، تقسیم کرد. او از ارتش روم یک نیروی قوی و آموزش دیده ساخت. روم در طول حکومت او دورانی پر از صلح و شکوه را پشت سر نهاد. اگوستوس همچنین در مورد حفظ موقعیت خود بهعنوان امپراتور خیلی دقت کرد. او یک گارد محافظ ایجاد کرد که به آنها دستمزد خوبی میداد و آنها را گارد پراتور مینامید.[/rtl]
[rtl]
سنای روم
کالیگولا[/rtl]
[rtl]اولین امپراتورهای رومی اعضاء خانواده اگوستوس بودند. گایوس سزار (۱۲ – ۴۱ میلادی)، که به کالیگولا (به معنی پوتینهای کوچک) معروف بود، در سال ۳۷ میلادی به امپراتوری رسید. سربازان ارتش، که پدرش فرماندهی آنان را به عهده داشت، نام مستعار کالیگولا را به او دادند، چرا که او پوتینهای سربازی کوچکی به پا میکرد.[/rtl]
[rtl]امپراتور دیوانه
بعد از آنکه کالیگولا امپراتور شد، سلامتی عقل خود را از دست داد. یکی از وقایعی که توسط تاریخ نگار رومی سیوتاتیوس (۶۹ – ۱۰۴ میلادی) ثبت شدهاست، توضیح میدهد که کالیگولا به ارتش بسیار آموزش دیده و قدرتمند خود دستور داد در ساحل دریا صدف حلزون جمع کنند. او به اسب مورد علاقه خود لقب کنسول (عنوان یکی از مسئولین رده بالای روم)، داده بود. وی همچنین با خواهر خود، «دروسیلا» ازوداج کرد، اما بعداً او را کشت. اعضاء گارد محافظ او (پراتورها) در سال ۴۱ میلادی، او را به قتل رسانند.[/rtl]
[rtl]نرون
آخرین امپراتوری که به خانواده اگوستوس تعلق داشت، نرون (۳۷ – ۶۸ میلادی) بود. در سال ۵۴ میلادی، مادر جاه طلب او، آگویپینا (۱۵ – ۵۹ میلادی)، شوهر دوم خود را مسموم کرد. شوهر امپراتور کلودیوس (۱۰ قبل از میلاد تا ۵۴ میلادی) بود. در نتیجه پسر ۱۷ ساله او جانشین پدر شد. بعد از آغاز امیدوار کننده حکومت او، نرون بی نهایت بی رحم و فاسد شد. وقتی آگویپینا در زندگی خود سرانه فرزندش دخالت کرد، نرون او را کشت. او به خاطر ضیافتهای وحشی خود و توهم او در مورد استعدادش در شعر و موسیقی، شهرت داشت![/rtl]
[rtl]
[/rtl]
[rtl]رم در آتش
در سال ۶۴ میلادی، آتش سوزی بزرگی شهر رم را نابود کرد. نرون تظاهر کرد که قصد داشته تا شهر رم را با طرح جدیدی بازسازی کند. بسیاری از مردم رم عقیده دارند که خود نرون عمدا آتش سوزی را آغاز کردهاست. اما به هر حال، نرون گروه مذهبی جدید، یا مسیحیان را مقصر دانست و آنها را کشت. مخالفان حکومت نرون آنقدر قدرت گرفتند که او را مجبور کردند در سال ۶۸ میلادی، خود کشی کند.[/rtl]
[rtl]سال چهار امپراتور
در سال بعد از مرگ نرون، ۴ امپراتور بر سر کار آمدند. یک فرمانده نظامی به نام گالبا (۳ قبل از میلاد تا ۶۹ میلادی)، ابتدا قدرت را در دست گرفت. گالبا بهوسیله گارد پراتور، کشته شد. این گارد اتو (۳۲ – ۶۹ میلادی)، (حاکم استان رومی اسپانیا) را به عنوان امپراتور اعلام کرد. لژیون روم که در آلمان مستقر بود، با شنیدن این خبر، فرمانده خود وتیلیوس (۱۵ – ۶۹ میلادی)، را به عنوان امپراتور معرفی کردند. وسپاسیان (۹ – ۷۹ میلادی)، یک فرمانده رقیب، وارد رم شد. او وتیلیوس را کشت و خود امپراتور شد.[/rtl]
[rtl]انتخابات جانشین
وسپاسیان سنتی را ایجاد کرد که بر اساس آن، یک امپراتور حاکم در طول حکومت خود جانشین خود را انتخاب میکرد. و سپاسیان نظم را به روم بازگرداند. او همچنین یک برنامه ساختمان سازی که شامل استادیوم ورزشی رم بود، آغاز کرد. ساخت این آمفی تئاتر بزرگ که سرگرمیهای عمومی در آن اجرا میشد، در طول حکومت فرزند وسپاسیان، تیتوس (۳۹ – ۸۱ میلادی)، که بعد از پدرش به امپراتوری رسید، پایان یافت.[/rtl]
[rtl]امپراتوری استانی
در قرن دوم میلادی، خانوادههای حاکم روم، صاحب نفوذ کمتری در امر انتخاب امپراتور بودند. شهروندان استانهای رومی شروع به اشغال پستهای عالی رتبه در دولت و ارتش، کردند. امپراتورهای بعدی روم از استانهای درون امپراتوری روم، انتخاب میشدند.[/rtl]
[rtl]تراژان
امپراتور تراژان (۵۳ – ۱۱۷ میلادی) در یکی از استانهای روم به نام آیبیریا «اسپانیای امروز) به دنیا آمد. او یک فرمانده نظامی بزرگ بود و در طول حکومتش، امپراتوری روم از نظر وسعت به اوج خود رسید. وی پیروزیهای نظامی خود را با ساخت بناهای یادبود (ستونهای تراژان)، جشن میگرفت. این ستونها بهوسیله مجسمههایی که پیروزیهای معروف او را نشان میدادند، تزئین شده بودند.
هادریان
پسر خوانده تراجان، هادریان (۷۶ – ۱۳۸ میلادی) بعد از او به امپراتوری روم رسید. هادریان بیشتر دوران حکومتش را به مسافرت در استانهای مختلف امپراتوری روم گذراند. او موانع ثابتی در مقابل حمله بربرها که به این سرزمینها روم حمله میکردند، بنا کرد. نمونه چنین بناهای دفاعی، دیوار هادریان، هنوز در شمال غربی انگلیس باقی ماندهاند. هادریان همچنین تغییرات زیادی ایجاد کرد که اداره امپراتوری روم را آسان تر میکرد.
لژیونر رومی
ارتش روم از سربازانی به نام لژیونر تشکیل میشد. یک لژیونر خیلی ورزیده بود. او میتوانست در یک روز ۳۲ کیلومتر (۲۰ مایل) در حالیکه یک بسته به وزن ۴۰ کیلو گرم حمل میکرد، راه برود. یونیفورم یک لژیوتر او را در نبردها محافظت میکرد، و در عین حال به او امکان میداد که به آسانی حرکت کند. لژیونر های رومی به دو دسته تقسیم میشد: ۱_ لژیونر های ساده. ۲_لژیونر های عقاب. وجود لژیونر های عقاب باعث آرامش واحد های اطراف میشد,ژنرالی که یک لژیون عقاب را در جنگ از دست میداد محبوبیت خود و خاندانش را در مجلس سنا از دست میداد.
واحد ارتش
«قرن»، واحد ارتش روم بود. هنگامی که در سال ۳۴۰ قبل از میلاد ارتش روم تشکیل شد. یک قرن شامل ۱۰۰ سرباز میشد. وقتی فرمانده نظامی رومی، کابوس ماریوس (۱۵۷ – ۸۶ قبل از میلاد) ارتش روم را در سال ۱۰۰ قبل از میلاد، دوباره سازماندهی کرد، تعداد افراد را در یک قرن به۸۰ نفر کاهش داد. دلیل این کاهش چنین بیان میشد که یک گروه کوچکتر، آسان تر کنترل میشد. واحد لژیونر عقاب ۱۲۰ نفر بود.[/rtl]
[rtl]وضعیت زنان در روم باستان چگونه بود؟
[/rtl]
[rtl]به اعتقاد مردمشناسان در جوامع اولیه که اقتصاد بر پایه شکار و گردآوری خوراک بود، زنان از موقعیت مطلوبی برخوردار بودند (رودگر، ۱۳۸۸: ۲۷) در این جوامع ازدواج گروهی رایج بود و در نتیجه کودکان فقط مادر خود راشناخته و تبار از طریق مادر ادامه مییافت. این منزلت تا اختراع خیش ادامه یافت زیرا بعد از آن برای کشاورزی و یکجانشینی به قدرت مردانه احتیاج یافتند. یکجانشینی مناسبات ازدواج را تغییر داده و برون همسری جای خود را به درون همسری داد. (همان: ۲۹)
غربیان آغاز تاریخ خود را در دو تمدن کهن یونانی و رومی جستجو میکنند. بر این اساس برای مطالعه وضعیت زنان در جوامع اولیه، باید بررسی را از دو جامعه یونان و روم آغاز نمود. یونان دارای کهنترین تمدن بشری است. یونان سهم زیادی در پیشرفت جامعه بشری و علم و تکنولوژی داشته است و جامعه امروز غربی به تمدن یونان قدیم افتخار میکند.
یونان باستان
در یونان باستان در ابتدا زنان از موقعیت ویژهای برخوردار بودند. نیروی باروری از آ ن زن دانسته میشد و نسبیت از طرف مادر بود. (رودگر، ۱۳۸۸: ۳۰) اما با پیشرفت یونانیان، وضعیت زنان تغییر کرد و در دوران طلایی یونان) ۳۹۹ تا ۴۷۰ قبل از میلاد) رسم ارث بردن از طریق مادری فسخ شد. (همان)
از مهمترین مواردی که درباره زنان یونان باستان میتوان به آن اشاره کرد: از مواضع زنستیزی، نقشها و فعالیتهای زنان، وجود افسانهها و نمایشنامهها بوده که توسط شاعران و فیلسوفان «افلاطون، ارسطو و دیگران» نوشته شده است. اگر جایگاه زن را در یونان باستان و در جوامع مردسالار توصیف کنیم میبینیم که زنان یونانی از اندک حقوق مدنی برخوردار بودند. جایگاه زن در یونان باستان به محدودیتهایی میرسید که زنان را اغلب خانهنشین میکرد. مگر اینکه معدود زنانی در اجتماع با توجه به قانون آنجا در بیرون از خانه مشاغلی داشتند. با وجود این محدودیتها، ولی این امر هم بستگی به مکانش داشت چرا که در شهرهای یونان فرهنگ و تمدن به گونههای متفاوتی بود. (زمانی، ۱۳۸۸)
به طور کلی زن یونانی حق عقد قرارداد نداشت و اقامه دعوا و محکمه برایش ممکن نبود. زن از شوهر ارث نمیبرد. (رودگر، ۱۳۸۸: ۳۱) در ادمه به وضعیت زنان در سه جامعه آخایی، آتنی و اسپارت در یونان باستان خواهیم پرداخت.[/rtl]
[rtl]۱. جامعه آخایی
آخاییان قبیلهای از قبایل یونان بودند که در حدود ۱۲۵۰ق. م حکمروایی یونان را به دست گرفتند. در بین آخاییان زن در حماسهها نقش بارزی داشت؛ زن آزاد بود و آزادانه در جمع مردان حضور پیدا میکرد و گاهگاهی هم در گفتگوهای جدی آنان شرکت میجست. رهبران آخاییان وقتی افکار قوم خود را برای نبرد با دشمن آماده میکردند به نکات سیاسی متوسل نمیشدند، بلکه با زیبایی زنان، آنها را به هیجان میآوردند، آخاییان بدون زن انسانهای خشن و ناتراشیدهای بیش نبودند که برای زیستن یا مردن انگیزهای نداشتند. بنیاد خانواده جامعه آخاییان بر پایه پدرسالاری استوار بود و پدرسلطه غیر قابل وصف بر اعضای خانواده خود داشت و به هر تعدادی که دوست داشت، زن میگرفت و میتوانست زن خود را در اختیار مهمان خود قرار بدهد. ازدواج در جامعه آخاییان بر اساس خریداری دختر صورت میگرفت و قیمت دختر را با معادل گاو و امثال آن میسنجیدند، پدر عروس جهیزیه زیادی را همرای عروس به داماد میداد. زن بعد از ازدواج احترام و منزلتش به کثرت و فراوانی فرزندان او مربوط میشد. (همان: ۹۰)
۲. جامعه اسپارت
در جامعه اسپارت، دختران اسیر خواستههای عجیب دولت بودند. دولت از دختران میخواست که در برخی بازیهای خشن شرکت کنند. آنها را وادار به کشتیگیری و پرتاب دسیک و تیر اندازی میکردند تا صاحب بدن تندرست و نیرومند شوند. به بهانه حفظ بهداشت و سلامتی بدن، دختران را تشویق میکردند که در برابر دیدگان جوانان برهنه شوند، توجیه این عمل آن بود که بعد از برهنه شدن، نقص بدنشان آشکار میشود و اصلاح آن ضرورت پیدا میکند. یکی از نویسندگان یونان به نام پلوتارخوس میگوید: «برهنه شدن دختران چیزی شرم آور نبود، زیرا پرهیزگاری شعار آنان بود و از بدکاری سخت به دور بودند.» (همان: ۱۴۸- ۱۴۹) اسپارتیان، همواره به دختران و پسران خود توصیه میکردند که هنگام انتخاب همسر، سلامت و شخصیت او را در نظر بگیرند، اگر جوان با زن لاغر ازدواج میکرد، او به پرداخت غرامت محکوم میشد. (همان: ۱۴۶) در جامعه اسپارتیان، هدف از ازدواج ازدیاد نسل بود، چون اگر زنی، صاحب فرزندی نیرومند و شایسته نمیشد، او را میکشتند. از طرف دیگر شوهران را تشویق و ترغیب میکردند که زنانشان را به مردان فوق العاده نیرومند قرض بدهند تا از آنان هم صاحب فرزند شوند. از شوهران فرسوده و بیمار هم انتظار داشتند که خودشان جوانان را دعوت کنند و برای به وجود آوردن خانوادههایی نیرومند از آنان یاری بگیرند و زنان خویش را در اختیارشان قرار بدهند. (دورانت، ۱۳۷۹: ۱۴۶)[/rtl]
[rtl]۳. جامعه آتن
در جامعه آتن پدر خانواده اختیاردار مطلق بود. (ماله و ایزاک، ۱۳۰۹: ۲۴۵) پدر حق داشت که فرزندان ضعیف خود را بکشد، و در این بین دختران را بیش از پسران میکشتند، زیرا آنها نیاز به جهیزیه داشت و بعد از ازدواج از خدمتکاری خانه پدرآزاد میشد و در خانه شوهرش خدمت میکرد. در آن زمان این نوع از اطفال را در ظرف سفالین میگذاشت و در نزدیک معبد یا در سر راه که مردم زیاد عبور میکردند، رها میکرد، بدین منظور هر کسی که میخواست، میتوانست آن طفل را ببرد و در غیر آن، طفل از گرسنگی میمرد یا خوراک حیوانات درنده میشد. (دورانت، ۱۳۷۹: ۶۰)
در جامعه آتن دختری که جهیز نداشت، احتمال ازدواجش بسیار کم بود، بنابراین هرگاه پدر دختر قادر به فراهم کردن جهیز نبود، خویشاوندانش برای تهیه جهیزیه به او کمک میکردند. این رسم تا به آنجا رسیده بود که دختران با داشتن جهیزیه قادر بود مردی را به همسری خود بخرد، در حالی که در دورههای قبل در یونان، مردها دختران را میخریدند. مردان دوست نداشت که ازدواج کند و زن را بار سنگین خطاب میکرد، این عمل ناشی از آزادی جنسی بود که به صورت گسترده بین مردم آتن شایع بود، افسارگسیختگی اخلاقی باعث شده بود که جوانان به پایه و اساس خانواده از راه ازدواج اهمیت ندهند. (همان: ۲۰۶) یونان که از سایر ملل متمدنتر و دارای دانشمندان همچون سقراط، افلاطون، ارسطو و امثال ایشان بود، ولی زن در اینجامعه نیز بسیار مظلوم بود، زن حق قرارداد در معاملات و حق اقامه دعوا در محکمه را نداشت و بعد از اینکه شوهرش فوت میشد از او ارث نمیبرد. در یونان قدیم اعتقاد بر این بود که نیروی برتر، یعنی قدرت بارداری از آن مرد است و زن جز حمل و تولد طفل و پرستاری وظیفه ندارد. از طرف دیگر سن شوهر زن آتنی بسیار بالا بود و تقریباً دو برابری زن سن داشت و این مطلب هم باعث شده بود که زن تحت تاثیر عمیق مردان باشد.[/rtl]
[rtl]روم باستان
در روم در ازدواجهای که به رسم (sime manu) صورت میگرفت، زن اختیار داشت که بدون رضایت شوهرش، از او جدا شود. یعنی خود را مطلقه نماید. اما در ازدواج از نوع (cummanu) حق طلاق فقط و فقط منحصر با مرد بود، در مورد جهیزیه زن، تا زمانی که زن و شوهر با هم زندگی میکردند، جهیزیه در اختیار شوهر قرار داشت ولی اگر طلاق واقع میشد، در این صورت، جهیزیه به زن برگردانده میشد. (دورانت، ۱۳۷۹: ۱۰۹-۱۱۰)
اما در روم، مرد حاکم مطلق و بیچون و چرای زن و خانواده خویش بود، مرد اختیار مرگ و زندگی زن خود را در دست داشت. بدین معنا که اگر زن مرتکب جنایتی میشد، شوهرش میتوانست او ر ا اعدام کند. «کاتن» یکی از رومیان قدیم میگوید: «شوهر بر زن خود حاکم است و اختیارش را حدی نیست. هر چه بخواهد میتواند. اگر از زن خطای سر بزند او را جزا می دهد؛ اگر شراب بیاشامد محکومش میکند، و اگر بیناموسی کند او را میکشد.» (ماله و ایزاک، ۱۳۳۲: ۱۰۳)
بنابراین زن در روم همانند کنیزی بود که هیچ قدر و منزلتی در اجتماع نداشت. (همان: ۱۰۴) به اعتقاد رومیان زن موجود نابالغ و رشد نیافته بود. تشریفات ازدواج در روم، معمولا برای فرزند دار شدن بود و در کارها روی کشت زارها، کودکان و زنان به عنوان مقولهای از اموال محسوب میشدند. اولیای دختر و پسر کوشش میکردند که مراسم ازدواج فرزندانش را برگزار نمایند. البته نامزدی در هنگام کودکی نیز در روم وجود داشت. در ازدواجها رضایت پدر پسر و دختر بسیار ضروری بودند و بدون رضایت آنها ازدواج شکل نمیگرفت. در قوانین روم باستان ازدواج اجباری بود، اما در سال ۴۱۳ ق. م. هنگامی که کامیلوس محتسب روم، مالیاتی برای مردان مجرد مقرر کرد، این حکم از اعتبار ساقط گشت. زناشویی بر اثر خریداری زن، از اوایل تاریخ روم، کمکم از رونق افتاد و شکل معکوس یافت و سرانجام به آنجا رسید که جهیزیه زن در واقعیت امر، مرد را میخرید.
در روم قدیم، پدر میتوانست دخترش را وادار به جدایی از همسرش کند، حتا اگر خود دختر تمایل به طلاق نداشت. به موجب قانون «کروستین» امپراطوری مسیحی روم، اگر زن و شوهر میخواستند از هم جدا شوند، طبق قانون مجبور بودند که موافقت کنند بعد از طلاق در صومعه اقامت گزینند. (منتسکیو، ۱۳۳۹: ۷۱۸-۷۲۸) دوران عده طلاق به مدت یکسال و شش ماه بود، بعد از این مدت زن میتوانست ازدواج مجدد کند. در روم قدیم مردان بیشتر زن میگرفتند، هدف ازدواجهای متعدد رسیدن به جهیزیه زیاد زن بود. از هدف دیگر ازدواجهای متعدد، وصلت با اشراف زادگان و زنان ثروتمند بود. (دورانت، ۱۳۷۹: ۲۱۶-۲۲۲) این نوع ازدواجها، اغلب جنبه سیاسی به خود میگرفت و مردان به محض حاصل شدن مقصودشان در پی زنی دیگر بر میآمدند تا یک پله دیگر به مقام برتری یا ثروت بیشتر نزدیک شوند. مردان به راحتی زنانشان را طلاق میدادند و از آنها جدا میشدند؛ مجبور هم نبودند که برای این کارشان دلیل بیاورند، بلکه فقط نامهای برای زن میفرستادند و آزادی او و خویشتن را اعلام میکردند. بعضی از مردان هم هرگز ازدواج رسمی نمیکردند و بیزاری خود از گستاخی زنان را دلیل تصمیم خویش میشمردند.
در روم قدیم، در دوران نخستین جمهوری، پدر تنها کسی بود که در برابر قانون از بعضی حقوق برخوردار بود. پدر میتوانست مال بخرد و بفروشد. او از مال نگهداری میکرد و در معاملات و عقود شرکت میکرد. زنها در روم قدیم حق حضور در محاکم قضایی را نداشت. زن حتی نمیتوانست به عنوان شاهد در محکمه حاضر شود. وقتی زن بیوه میشد، هیچ گونه ادعا بر دارایی و اموال شوهرش را نداشت. بدتر از اینکه زن در هر سن و سالی که قرار داشت، باید تحت سرپرستی یک مرد قرار میداشت. اگر شوهر زن فوت میکرد، زن تحت سرپرستی پسر، برادر و پدر خود قرار میگرفت. (دورانت، ۱۳۷۹: ۲۱۷)
در حقوق روم قدیم، زنها با حوادث گوناگونی مواجه بودند به نحوی که اگر زن متهم به جرم میشد، شوهرش حق دادرسی و مجازات او را داشت و نیاز به مراجعه به محکمه نبود. شوهرش میتوانست زن خود را به مرگ محکوم کند؛ این امر در عرف و قانون آن زمان وجود داشت. شوهر اختیار تمام امور همسر و فرزندان خود را داشت، او میتوانست فرزندان خود را بفروشد یا به قتل برساند، هیچ مرجع قانونی اینکار پدر را ممنوع و خلاف قانون نمیدانست.[/rtl]
[rtl]منابع:[/rtl]
[rtl]ویکیپدیا[/rtl]
[rtl]سایت فمینیسم[/rtl]
[rtl]وبلاگ کشور های باستان[/rtl]
[rtl].[/rtl]
[rtl].[/rtl]
[rtl].[/rtl]
[rtl].[/rtl]
[rtl]سپاس و نظر فراموش نشود با تشکر[/rtl]
[rtl]دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
روم اشاره به سرزمینهایی در اروپا و آسیای صغیر دارد که مدتی در دست امپراتوری روم بود.
تا قبل از قرن دوم میلادی، رومیها بیشتر نواحی غرب اروپا، شرق نزدیک، و شمال آفریقا را تحت کنترل داشتند. از قرن سوم قبل از میلاد، رومیها شروع به تشکیل امپراتوری کردند. در سالِ ۳۹۵ پس از میلاد امپراتوری روم دو پاره شد. دو پاره شدن امپراتوری روم موجب دو پاره شدن فرهنگ اروپایی و مسیحیتِ اروپایی شد. چنان که دولت روم شرقی نماینده فرهگ یونانی و کلیسای اورتودوکس بود و خط رسمی در این دولت خط یونانی و سیرلیک. در قرن پنجم میلادی، مرزهای امپراتوری روم مورد تاخت و تاز بربرهایی که تشنه تصرف سرزمینهای تازه بودند قرار گرفت. بربرهای گوت، واندال، بورگاندی که از نژاد ژرمن بودند و همچنین هونهای آتیلا در این تاخت و تاز شرکت داشتند. رومیها در بعضی موارد با بربرها مصالحه میکردند. گاهی نیز با ایجاد تفرقه در بین قبایل، آنها را تضعیف میکردند. در اواخر قرن پنجم میلادی، امپراتوری روم غربی فروپاشید، و بربرها حکومتهای پادشاهی جدیدی در اروپا بنا نهادند. در سال ۴۷۶ میلادی، آخرین امپراتور روم غربی توسط فرمانده سپاهان، ادواسر که یک بربر بود، از قدرت کنار زده شد. بدینسان، امپراتوری روم غربی، تحت سلطه بربرها قرار گرفت.اما اندیشه ایجاد مجدد امپراتوری در غرب هیچگاه فراموش نشد و این امر را میتوان در امثال شارلمانی و ناپلئون مشاهده کرد. امپراتوری روم شرقی هم در سال ۱۴۵۳ بهدست ترکان عثمانی برافتاد.[/rtl]
[rtl]
[/rtl]
[rtl]اقوام نخستین
خاستگاه تمدن و امپراطوری روم، شهر باستانی رم در ایتالیا است. اما پیش از تشکیل دولت یکپارچه روم، قبایلی چون لاتینها، سابینها و سامنیتها در هزاره دوم پیش از میلاد، از شمال اروپا و با عبور از کوههای آلپ وارد سرزمین حاصلخیز و گرم ایتالیا شده، در آنجا سکنی گزیده بودند. این اقوام در خانههای گلی زندگی میکردند و بیپ تر به دامداری و کشاورزی مشغول بودند. در قرن نهم اقوام دیگری به نام اتروسکها از آسیای صغیر (ترکیه ) وارد ایتالیا شدند و در همسایگی آنها ساکن شدند. اتروسکها به سبب همسایگی با یونانیها هم تحت تاثیر فرهنگ یونانی قرار داشتند و هم در فنون مختلف از جمله معماری، فلزکاری و سفالگری مهارت کسب کرده بودند، حکومت مقتدری در شمال ایتالیا به وجود آوردند. سومین گروه پس از لاتینها و اتروسکها، یونانیها بودند که در قرن هشتم پیش از میلاد وارد سرزمین ایتالیا شدند. در آن زمان، دولت شهرهای قدرتمند یونانی چون آتن، اسپارت و کورنت به منظور توسعه قلمرو حکومتهای خود به سرزمینهای اطراف یورش بردند و جزیره سیسیل و بخش اعظمی از جنوب ایتالیا تحت سیطره یونانیها در آمد. به این ترتیب لاتینها از دو طرف در محاصره قرار گرفتند. اتروسکها که در شمال، حکومتی پادشاهی برپا کرده بودند و یونانیها که در سواحل جنوب ایتالیا را مستعمره خود ساخته بودند.[/rtl]
[rtl]
عصر پادشاهی ( ۷۵۰ تا ۵۱۰ پیش از میلاد )
مورخان، تاریخ روم باستان را به سه دوره پادشاهی، جمهوری و امپراطوری تقسیم میکنند. رومولوس نخستین پادشاه رومیان، شهر روم را بنیان نهادو پس از مرگ پدربزرگش به پادشاهی رم رسید. رومولوس پس از اتحاد با سابینها تعدادی از پاتریسینها (مردان اشراف زاده) را به عنوان سناتور برای شرکت در انجمن مشورتی سنا انتخاب کرد. رومولوس طی ۳۸سال حکومت خود، توانست بسیاری از شهرهای سرزمین لاتیوم را تحت تسلط درآورد و شهر رم را به یک شهر بزگ تبدیل کند. او پس از مرگ به مقام خدایی رسید و معبدی برای پرستش روح او در بازار شهر ساخته شد. با قدرت گرفتن رم، قبایل همسایه از جمله اتروسکها نیز با لاتینها متحد شدند و به این ترتیب روم به قدرتمندترین دولت شبه جزیره ایتالیا تبدیل شد. اتروسکها خود را کمتر از رومیها نمی دیدند، خواهان مشارکت در نظام کشور شدند، بطوری که پنجمین پادشاه روم به نام پریسکوس از میان آنها برگزیده شد. ششمین پادشاه روم نیز از اشراف اتروسکی انتخاب شد. در این دوره، مردم بر اساس قبیله و دارائی شان به طبقات مختلف تقسیم شدند و هریک از این گروهها دارای حق و حقوق اجتماعی و وظایف اجباری خاصی بودند. به این ترتیب، شکاف طبقاتی عظیمی بین قبایل ثروتمند و فقیر به وجود آمد و موجب نارضایتی توده مردم شد. هفتمین پادشاه روم نیز سوپربوس بود. در دوره پادشاهی او اتروسکها به بالاترین مقام رسیدندو ثروت کلانی به چنگ آوردند. عامه مردم اتروسکها را به چشم غاصبان بیگانه منگریستند، به دنبال فرصتی برای بیرون کردن آنها از سرزمین بودند. عقبت در سال ۵۰۹ پیش از میلاد، تعدادی از سناتورها به رهبری بروتوس پادشاه را خلع و حکومت را جمهوری اعلام کردند.[/rtl]
[rtl]عصر جمهوری ( ۵۱۰ تا ۲۷ پیش از میلاد )
پس از سقوط نظام پادشاهی و به پیشنهاد بروتوس، مجمعی همگانی متشکل از عوام و پاتریسینهای رومی تشکیل شد، تا هربار یکی از سناتورها برای مدتی به عنوان رئیس حکومت برگزیده شود. برای جلوگیری از قدرت گرفتن رئیس از موقعیت خود، دو نفر یا دو کنسول با اختیارات مساوی در رأس حکومت قرار دادند.مهم ترین وظیفه کنسول، اداره دولت و اجرای قوانین تصویب شده در مجلس سنا بود. هر یک از این دو کنسول ارتش مجزایی داشتند. در حکومت جمهوری نیز مجلس سنا همچنان حق قانون گذاری و عزل و نصب کاگزاران دولتی از جمله قضاوت و مأموران جمع آوری مالیات را بر عهده داشتند. در قرن جهارم پیش از میلاد، قوم وحشی گلها (فرانسه) که در شمال اروپا میزیستند، از شمال وارد ایتالیا شدند و پس از چپاول شهرهای شمالی به سمت جنوب حمله ور شدند اما در جنگی که رخ داد در نهایت رومیها شکست سنگینی متحمل شدند. مهاجمان وارد شهر شدند و شروع به غارت کردند، چند ماه طول کشید تا رومیها ارتش خود را سازماندهی کردند و آنها را از خاک بیرون انداختند. در قرن سوم اینبار با هجوم اقوام سامینت مواجه شدند، اما آنها نتوانستند کاری از پیش ببرند و تسلیم شدند. پس از آن تمام توجه روم معطوف به شهرهای یونانی جنوب ایتالیا شد، حاکمان این شهرها از پادشاه یونانی اپیروس درخواست کمک کردند. اپیروس با سپاه عظیمی به یاری یونانیان رفت، اما پس از چند نبرد مجبور به بازگشت شد و شهرهای یونانی ناچار به تسلیم شدند. به تدریج و با توسعه روم، جادههایی امن و مستحکم از پایتخت روم به شهرهای دوردست ساخته شد. ساخت این جادهها که با امتیاز بسیار دیگری همراه بود، باعث محکم تر شدن پیوندهای سیاسی و اجتماعی میان مردم شد، تا آنجا که در اواخر قرن دوم پیش از میلاد، تقریبا همه مردم شمال و جنوب ایتایا علاوه بر خط لاتین، آداب و رسوم رومیها را پذیرفته و جزئی از ملت واحد روم شده بودند.[/rtl]
[rtl]
نبردهای پونیک میان روم و کارتاژ ( ۲۶۴ تا ۱۴۵ پیش از میلاد )
[/rtl]
[rtl]جنگهای پونیک، به مجموعه جنگهای طولانی و سهمگین و دامنه داری گفته میشود که طی سدهٔ سوم قبل از میلاد، میان دو امپراطوری بزرگ روم و کارتاژ درگرفت و مدت بیست و چهار سال تمام به طول انجامید و تلفات بسیار به همراه داشت. آغاز این جنگها، بر سر تصاحب جزیرهٔ سیسیل بود که جزیرهای ثروتمند و حاصلخیز محسوب میشد و از جمله در اراضی آن بهترین و مرغوبترین انواع انگور و پرتقال و زیتون و… به عمل میآمد و به لحاظ استراتژیکی نیز در نواحی ساحلی آن کولونیهای ثروتمند یونانی واقع شده بودند. به همین دلیل هم کنسولهای رومی و هم برده داران کارتاژ(دولت نیرومندی که در ساحل جنوبی دریای مدیترانه پا گرفته بود)، چشم طمع به غنایم سیسیل دوخته بودند.[/rtl]
[rtl]
نبردهای روم با یونان
همانطور که خواندید، مدت کوتاهی پس از مرگ اسکندر مقدونی، امپراطوری نوپای یونانی فروپاشید و هرکدام از سرداران اسکندر کنترل بخشی از سرزمینهای تصرف شده را در دست گرفتند. نخستین نبرد روم با دولت شهرهای یونانی، اندکی پس از نبرد دوم پونیک رخ داد. در آن زمان پادشاهی نیرومند و جاه طلب به نام فیلیپ پنجم مقدونی بر کشور مقدونیه حکومت میکرد. در سال ۱۹۷ پیش از میلاد و با ورود نیروهای نظامی مقدونیه به آسیای صغیر، پادشاهان دو کشور کوچک پرگامون و رودس از روم تقاضای کمک کردند. رومیها هم به سرعت سپاهی را به سوی مقدونیه ارسال کردند و ارتش فیلیپ را به سختی مجازات کردند. شکست سربازان مقدونی باعث شد سلوکیان از سوریه وارد یونان شوند و شروع به قدرت نمایی کنند.رومیها این بار سپاهی دیگر به آسیای صغیر فرستادند تا جلوی پیشروی سلوکیان رابگیرند. دو سپاه، در نزدیکی محلی به نام مگنیسا رودرروی هم قرار گرفتند و در این نبرد، رومیان توانستند سپاه سلوکی را شکست دهند و پادشاه آنها آنتیوخوس سوم را به سوریه فراری دهند. در این زمان دولت شهرهای کوچک یونانی، دولت پرقدرت روم را به عنوان حامی خود برگزیدند و با هر تجاوزی به سرعت از روم تقاضای کمک میکردند. با گذشت زمان، رومیها به این فکر افتادند که بجای کمک به دولتهای کوچک، سرزمین آنها را برای همیشه تحت سیطره خود درآورند. به این ترتیب بود که طی کم تر از صد سال، تمامی دولت شهرهای یونانی در مقدونیه و آسیای صغیر به دست روم افتاد و در نهایت تبدیل به یک استان رومی شدند.[/rtl]
[rtl]
قیام اسپارتاکوس
قیام اسپارتاکوس در قرن اول پیش از میلاد آغاز شد. اسپارتاکوس از اهالی شمال دریای اژه و از مردم تراسی بود. وی در جنگی اسیر ارتش روم شد و سپس به جمع گلادیاتورها پیوست. در پی ظلم و ستمی که بر بردگان در روم باستان وارد میشد، اسپارتاکوس دست به قیام گستردهای زد. بردگان، در کشورهای اطراف، دست به شورش زدند و اربابان خود را کشتند و خانهها و انبارهای آنها را به آتش کشیدند. هزاران برده، از رنگ و نژادهای گوناگون، به سپاه اسپارتاکوس پیوستند و تحت رهبری او به مبارزه پرداختند. سنای روم چندین سپاه به مقابله آنها فرستاد، اما بردهها این سپاهیان را در هم شکستند. آنگاه، مارکوس لیسینیوس کراسوس فرماندهی سپاهیان روم را برای درهم شکستن انقلاب بردگان در دست گرفت. او در سال ۷۱ پیش از میلاد اسپارتاکوس را در جنگی سخت شکست داد و قیامش را پایان داد.[/rtl]
[rtl]
نبرد حران، نخستین جنگ ایران و روم
[/rtl]
[rtl]در زمان نبردهای ارمنستان و روم، پمپیوس از فرهاد سوم (پادشاه اشکانی) خواسته بود تا در این نبرد به زیان ارمنستان شرکت کند و در مقابل دو شهر ارمنی را در اختیار ایران قرار گیرد. اما در پایان جنگ پمپیوس با این استدلال که ایران در جنگ جدی نبود از عمل به وعده خود شانه خالی کرد. در سال ۵۵ پیش از میلاد با انتخاب کراسوس به حکمرانی سوریه، شعلههای آتش جنگ میان این دو کشور روشن شد. کراسوس با لژیونرهای خود توانسته بود شورش سوریه را سرکوب کند، میپنداشت که میتواند ایران را تصرف کندو از این راه افتخار بزرگی برای خود کسب نماید.او در نامهای به ارد دوم (پادشاه وقت ایران) اعلام کرد که سلوکیه باید به روم تعلق یابد. ارد که خواهان جنگ نبود سفیری برای صلح و آزادی اسرای رومی نزد کراسوس فرستاد، اما کراسوس مغرور، در پاسخ گفت: جواب شما را در سلوکیه خواهم داد، سفیر اشکانی در جوابش این جمله معروف را گفت: اگر در دست من مو میبینید، خاک سرزمین مرا هم خواهید دید. سر انجام در سال ۵۳ پیش از میلاد، سپاه کراسوس، سردار رومی، با سپاه سورنا، سردار اشکانی (پارتی)، آماده نبرد با یکدیگر شدند و سرانجام در یک نبرد خونین به نام نبرد حران، کراسوس سردار رومی کشته شد. به هر حال مرگ کراسوس و شکست سنگین ارتش روم، ضربه جبران ناپذیری به دولت روم وارد ساخت و باعث شهرت اشکانیان (پارتها) در جهان شد و نبرد حران به عنوان نخستین پیروزی امپراطوری شرق بر غرب لقب یافت. در این نبرد پرچم لژیونهای ارتش روم هم به دست ایرانیان افتاد و تا زمانی که صلح میان امپراطوری ایران و روم برقرار شد، در دربار پادشاه اشکانی نگهداری میشد.[/rtl]
[rtl]
ژولیوس سزار، دیکتاتور جاه طلب
[/rtl]
[rtl]او در کنار کراسوس و پومپی یکی از فرماندهان سهگانه روم بود. اکثر مورخان گشایش سرزمین گل به دست او را یکی از مهمترین وقایع دوران باستان و آغازگر شکل گیری تمدن کنونی فرانسه میدانند. او همچنین رهبری نخستین لشکرکشی روم به بریتانیا را در دست داشت اگرچه گرفتاریهایش با سنا و پومپی آن را بیسرانجام گذارد. او همچنین لژیونهایش را به آنسوی رود روبیکون رهبرینمود. ژولیوس سزار در پی جنگی داخلی که در ۴۹ (پیش از میلاد) به راهانداخت فرمانروای بیچون و چرای روم گشت. پس از آن به اصلاحاتی کلان در جمهوری روم دستزد و راه به سوی خودکامگی پیمود. این کارها دوست پیشین سزار مارکوس یونیوس بروتوس و دستهای دیگر از سناتورها را به کشتن سزار برانگیخت. کشتن سزار چندی بیشتر جمهوری روم را پایدار نگهداشت. دو سال پس از مرگ او سنای روم وی را یکی از خدایان روم شناخت.[/rtl]
[rtl]
عصر امپراتوری ( سال ۲۷ پیش از میلاد تا ۴۷۶ پس از میلاد)
[/rtl]
[rtl]با پیروزی اکتاویان در جنگ آکتیوم و متعاقب آن مرگ مارک آنتونی و کلئوپاترا، دیگر رقیب قدرتمندی برای وی وجود نداشت. اکتاویان به تنها حکمران روم تبدیل شده بودند و بلافاصله دست به اصلاحات گسترده زدند. زمانی که اوکتاوین به امپراتوری برگزیده شد و فرمانروایی جهان روم را به دست گرفت، مجلس سنا لقب دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
آگستوس(بلند مرتبه) را به وی اعطا کرد. پیش از اینکه او به مقام امپراتوری برسد، لقب سزار یا (قیصر به معنی فرمانده) را به عنوان جزئی از نام خانوادگی خود انتخاب کرده بود اما بعدها به عنوان و لقب رسمی امپراتور تعقیر پیدا کرد. آگوستوس میدانست که مقام امپراتوری برای رومیها که قرنها با نظام جمهوری خو گرفته بودند، نوعی وحشت و نگرانی به بار داشت. او به دنبال این بود که توهم وجود حکومت جمهوری مشروطه را حفظ کند، به همین دلیل بود که در سال ۲۷ قبل از میلاد، رسماً تمام اختیارات فوق العاده خود را به مجلس سنا واگذار کرد. اما تمام سناتورهایی که از طرفداران خود وی بودند، این موضوع را نپذیرفتند و از او تقاضا کردند تا قدرت را در دست خود نگه دارد. بنابز گزارشها، زمانی که مردم عادی روم متوجه شدند که امپراتورشان قصد کناره گیری دارد، دست به شورش زدند. مجلس سنا و آگوستوس توانستند به یک توافق برسند که براساس آن، مشروعیت و اعتبار لازم به عنوان حاکم مطلق به آگوستوس داده مشد و به مردم این اطمینان میداد که او یک حاکم ظالم نیست و از همان زمان، دوره طولانی مدتی تحت عنوان صلح رومی آغاز شد.[/rtl]
[rtl]
[/rtl]
[rtl]سلسله آگوستوس جولیا
نخستین امپراتوران رومی از اعضا خانواده آگوستوس بودند. با اینکه از دخترش جولیا صاحب ۳نوه بود، اما هیچ یک از آنها آنقدر زنده نماندند تا جانشین پدربزگشان شوند. به همین دلیل آگوستوس پسر خواندهاش را که پسر زن اولش بود، به عنوان جانشین خود به سنا معرفی کرد.[/rtl]
[rtl]تیبریوس (۱۴ تا ۳۷ میلادی)
سالهای نخستین حکومت تیبریوس با صلح و آرامش همراه بود. او که دارای قدرت همه جانبه بر روی روم بود و خزانه امپراتوری را غنی کرده بود، طولی نکشید که حکومتش مورد حمله قرار گرفت. در سال ۱۹ میلادی، او به خاطر مرگ برادرزاده اش که طرفدار ژرمنها بود، مورد سرزنش قرار گرفت. در سال ۲۳ میلادی نیز با کشته شدن پسرش در میدان جنگ، گوشه نشین و منزوی شد و شروع به محاکمه و اعدام کسانی کرد که متهم به وطن فروشی و خیانت بودند. او پس از مدتی قدرت را به فرمانده خود، سجانوس واگذار مرد و خود در سال ۲۶ میلادی، بازنشسته شد. اما سجانوس در غیاب امپراتور شروع به تحکیم و تثبیت قدرتش کرد و با اشتیاق به شکنجه و آزار و اذیت مردم پرداخت. در این زمان با شکایت مردم و سناتورها، تیبریوس دوباره به قدرت بازگشت و سجانوس را همراه شرکای وی اعدام کرد. شکنجه و آزار و اذیت به دلیل بدگمانی وی تا آخر حکومتش ادامه داشت.[/rtl]
[rtl]کالیگولا (۳۷ تا ۴۱ میلادی)
در زمان مرگ تیبریوس بیش تر افرادی که احتمال میرفت جانشین وی شوند، به طرز وحشیانهای به قتل رسیده بودند. جانشین قانونی او که انتخاب خود تیبریوس نیز بود، برادرزاده اش گایوس بود که بیش تر به کالیگولا یا پوتین کوچک مشهور بود. کالیگولا کار خود را خوب آغاز کرد. او به شکنجهها و آزار و اذیتها پایان داد و سوابق و پیشینه عمویش را سوزاند و از اذهان مردم پاک کرد، اما متأسفانه خیلی سریع به دام بیماری افتاد. او دچار نوعی بیماری تزلزل عقلی و روانی شد که منجر به اختلال مشاعر و دیوانگی اش شد. کالیگولا دستور داد تا مجستمهای از خودش بسازند و در معبد اورشلیم قرار بدهند که بدون شک منجر به شورش شد. او فرمان میداد تا مزدورانش به طور مخفیانه افرادی از وابستگان و طرفدارانش را به قتل برسانند، بعد آنها را به قصر خودش احضار میکرد و زمانی که این افراد حاضر نمیشدند، با شوخی و مسخرگی میگفت که آنها حتما خودکشی کردهاند. کالیگولا در اواخر عمر حملهای را به ایران آغاز نمود و تلاش کرد دولت اشکانی را ساقط کند، اما موفقیتی به دست نیاورد. کالیگولا سر انجام در سال ۴۱ میلادی، به دست رئیس گارد سلطنتی خود ترور شد. در این میان تنها عضو خاندان سلطنتی که از فتنههای او جان سالم به در برده بود، عمویش کلادیوس بود.[/rtl]
[rtl]کلادیوس (۴۱ تا ۵۴ میلادی)
از کلادیوس به عنوان یک انسان ضعیف النفس و احمق یاد میشود، با این وجود، او نه مثل عمویش تیبریوس گرفتار شک و بدگمانی بود و نه مثل کالیگولا دیوانه. بنابزاین، قادر بود تا با توانایی عاقلانه و منطقی بر روم حکومت کند. او در زمان حکومت خود، دستگاه اداری خود را بهتر کرد و مانع از دیوانسلاری در دستگاههای اداری شد و حقوق شهروندی را بالا برد. او در سال ۴۳ میلادی، طی یک حمله موفق، بریتانیا را فتح کرد و آنجارا مستعمره روم ساخت و همچنین بیش تر استانهای شرقی را به امپراتوری ملحق کرد و همچنین دستور داد تا در جنوب روم چند بندرگاه بسازند. کلادیوس در زندگی شخصی خود چندان موفق نبود. همسر اولش میسالینا به او خیانت کرد و زمانی که کلادیوس به این موضوع پی برد او را اعدام کرد و با خواهرزاده اش آگریپینای جوان ازدواج کرد. آگریپینا توانست همراه چند تن از بردهها آزاد شده، میزان زیادی از قدرت او را از چنگش دربیاورد. اگرچه گزارشهای ضد و نقیضی در مورد مرگ کلادیوس وجود دارد، اما این احتمال قوی است که آگریپینا به طرز ماهرانهای امپراتور را مسموم کرده باشد. مرگ کلادیوس راه را برای به قدرت رسیدن پسر ۱۷ ساله آگریپینا هموار کرد، پسری به نام لوسیوس دامیتیوس نرون.[/rtl]
[rtl]نرون (۵۴ تا ۶۸ میلادی)
در طول فرمانروایی نرون، بیش ترین تمرکز او روی سیاست، تجارت و گسترش فرهنگی روم بود. او سالنهایی برای تأتر ساخت و مسابقات کشتی را ترتیب داد. از جمله اقدامات کارهایی که در زمان فرمانروایی او انجام شد، جنگ با اشکانیان بود که سرانجام به امضا قرارداد صلح با امپراتور اشکانیان منتهی شد. سرکوبی شورش بریتون در خلال سالهای ۶۰ تا ۶۱ میلادی و گسترش روابط فرهنگی با یونان از دیگر کارهای مهم او بود. با این وجود، نرون یک امپراتور مستبد و ظالم بود، به طوری که در سال ۶۴ میلادی، زمانی که شهر رم به خاطر آتش سوزی در حال نابود شدن بود، به کارهای بیهوده از جمله نقاشی و سرودن شعر میپرداخت. چهار سال بعد از واقعه، نرون در یک کودتای نظامی از قدرت ساقط شد و برای اینکه توسط مجلس سنا اعدام نشود، خودکشی کرد.
سالی با چهار امپراتور (۶۸ تا ۶۹ پس از میلاد)
خودکشی اجباری امپراتور نرون در سال ۶۸ میلادی، باعث جنگ قدرت یکسالهای میان فرماندهان ارتش شد، که از آن به سال چهار امپراتور یاد میشود. طی این یکسال (که از ژوئن سال ۶۸ تا دسامبر سال ۶۹ طول کشید)، امپراتوری روم شاهد ظهور و سقوط پی در پی چهار فرمانده نظامی شد که یکی پس از دیگری به قدرت میرسیدند و پس از مدت کوتاهی توسط فرماندهان دیگر کشته میشدند. سرانجام آخرین فرماندهان، یعنی وسپاسین توانست قدرت را حفظ کند. این دوره از جنگهای داخلی در حقیقت نشان دهنده آشفتگی سیاسی بود که از آن پس، به صورت ادواری ادامه پیدا کرد و با روی کار آمدن سلسلههای مختلف در تاریخ امپراتوری روم ثبت شد.
سلسله فلاویان
اگرچه دوران حکومت و فرمانروایی خانواده فلاوینها کوتاه بود، اما آنها موفق شدند تا دوباره پایداری و ثبات را به امپراتوری روم بازگردانند و کمک کنند تا امپراتوری، با ثبات بیش تری روی پای خود بایستد. هرچند عملکرد هر سه امپراتور این سلسله؛ یعنی، وسپاسین، تیتوس و دومیتیان مورد نقد و سرزنش فراوان قرار گرفت (البته بیش تر آنها به دلیل تمرکز امپراتوران بر روی قدرت و فرمانروایی بود)، آنها دست به اصلاحات مهمی نیز زدند که باعث شد تا امپراتوری روم تا اواخر قرن سوم تقریباً باثبات و مستحکم بماند. با این وجود، سوابق و پیشینه نظامی آنها، باعث کاسته شدن از اختیارات مجلس سنا شد.[/rtl]
[rtl]وسپاسین (۶۹ تا ۷۹ میلادی)
وسپاسین یک ژنرال فوق العاده موفق رومی بود که فرماندهی و حکمرانی بیش تر مناطق شرقی امپراتوری به او واگذار شده بود. او ابتدا از گالبا حمایت و جانبداری کرد اما بعد مرگش، وسپاسین تبدیل به یک مدعی برای کسب قدرت شد. به دنبال خودکشی اتو، وسپاسین مسئولیت تهیه و تأمین غلات روم در مصر را به دست گرفت و این مسئولیت او را در جایگاه مناسبی قرار داد تا بتواند حریف باقی مانده خود ویتیلیوس راشکست بدهد و از میدان به در کند. در دسامبر ۶۹میلادی، گروهی از هواداران وسپاسین توانستند روم را تصرف و اشغال کنند. ویتیلیوس توسط نیروههای خودی به قتل رسید و روز بعد وسپاسین با ۶۰ سال سن توسط مجلس سنا به عنوان امپراتور مورد تایید قرار گرفت. در سال ۷۳میلادی، وسپاسین با کسب اختیارات جدید توانست ترکیب و افراد مجلس سنا را تعیین کند و بر آن نظارت داشته باشد. او از ایدیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ن قدرت خودش استفاده کرد تا سناتورهای مخالف خود را از مجلس اخراج کند. وسپاسین طی چند سال نخست حکومت خود، فشارهای مالی را به دلیل تندرویها و جنگهای داخلی به وجود آموه بود تقلیل داد. او نخستین بار آمفی تأتر فلاویوم و نیز سالن اجتماعی ساخت تا مردم با مراجعه به این مکانها مدتی را به آرامش روحی و خوشی بگذرانند. وسپاسین علاوه بر ساخت معابد، کمکهای مالی زیادی به هنر اختصاص داد.او فرمان به ساختن تماشاگاه کولوسئوم داد ولی پیش از به پایان رسیدن ساختمان این بنا مرد و در زمان فرمانروایی پسرش دومیتیان ساختن این بنا به پایان رسید. او کرسی خطابه و سخنوری را در دانشگاهها ایجاد کردو در تمام استانها برای مردم کار وشغل به وجود آورد. او توجه ویژهای به اسپانیا در غرب داشت و در آنجا حقوق لاتین را به بیش از ۳۰۰ شهر اعطا کرد. او همچنین برای اینکه بتواند جلوی کودتای نظامی توسط فرماندهان ایالتهای دور را بگیرد، لشکریان را در دستههای مختلف در سرتاسر مرز تقسیم کرد. شاید مهمترین اصلاح نظامی که به دست او انجام شد، افزایش سربازگیری از سرزمینهای تازه تصرف شده بود تا آن مناطق را رومی کند و مردم را با ویژگی رومیها آشنا کند.[/rtl]
[rtl]
[/rtl]
[rtl]تیتوس (۷۹ تا ۸۱ میلادی)
تیتوس؛ بزرگترین پسر وسپاسین بود. او به عنوان ژنرال کارآمد و با لیاقت تحت نظر و فرماندهی پدرش خدمت کرده بود. او حفاظت از شرق و در نهایت فرماندهی ارتش روم در سوریه و یهودا (فلستین امروزی) را بر عهده گرفت و توانست شورش یهودیان را در آن سرزمین سرکوب کند. او زمانی که امپراتور شد جوی از نگرانی و اضطراب بر جامعه حکفرما شد اما توانست خیلی سری شایستگی و لیاقت خود را نشان دهد و حتی برای اینکه اعتماد مردم را جلب کند، دستور داد تا بسیاری از تبعبدیانی که توسط پدرش از کشور خارج شده بودند، بازگردانده شوند. با این وجود حکومت او پر از مصیبت و بدبختی بود. در سال ۷۹میلادی، کوه آتشفشان وزوو به درون شهر پمپئی و هرکولانیوم سرازیر شد و هزاران انسان زیر خاکستر مدفون شدند. یک سال بعد با وقوع آتش سوزی، بخش اعظم شهر رم دچار حریق شد. اما تیتوس با دست و دل بازی و بخشندگی، دوباره شهر روم را ترمیم و تعمیر کرد و این کار باعث شد تا او بسیار مورد علاقه مردم قرار گیرد. او در سال ۸۰میلادی، آمفی تأتر بزرگ کولوسئوم را که پدرش کار ساخت آن را شروع کرده بود، به پایان رساند و نبرد گلادیاتورها در آنجا برگزار کرد. اما شایعهای در جامعه رواج پیدا کرد که برادرش دومیتیان برای اینکه بتواند امپراتور شود، تیتوس را به قتل رسانده است.[/rtl]
[rtl]دومیتین (۸۱ تا ۹۶ میلادی)
تمام فلاوینها به خاطر خودرأی بودن ومستبد بودن رابطه ضعیفی با مجلس سنا داشتند با این وجود، دومیتیان تنها فردی بود که با مشکلات و مسائل مهمی مواجه شد. نظارت و کنترلهای پیاپی او به عنوان یک کنسول، در تمام مدت فرمانروایی اش همان روشی بود که پیشینیان و پیشگامان او به کار میبستند. به علاوه او در جنگها غالباً به عنوان یک فرمانده با لباس رسمی کاملاً نظامی شرکت میکرد که در حقیقت این کار توهین بی احترامی به این نظربود که امپراتور در اصل پادشاه مملکت است نه دیکتاتور نظامی. اگرچه او در مجلس سنا از اعتبار برخوردار نبود، اما با اقدامات و برنامههای مختلف مانند بذل و بخششهای مادی به همه ساکنین شهر، اجرای نمایشهای مهیج در آمفی تأتر و ادامه دادن طرح و برنامههای پدر و برادرش مردم را شاد و راضی نگه میداشت. همچنین از قرار معلوم، او ذوق و عقل مالی را از پدرش به ارث برده بود زیزا اگدچه او خیلی دست و دل باز بود، اما خزانهای پر ول برای جانشینان خود به ارث گذاشت و به خوبی از این امانت نگهداری کرد و در اختیار نسل بعد قرار داد. با این وجود، وقتی دومیتین به پایان حکومتش نزدیک شد، به شدت دچار بدگمانی شد. این بیماری او منجر به تعداد بسیار زیادی توقیف و بازداشت شد، اعدام و ضبط و مصادره دارائیها شد و کار به جایی رسید که نزدیک ترین مشاوران و اعضای خانواده او با ترس و وحشت زندگی میکردند. سرانجام ترس از اعمال غیرمنطقی او سبب شد تا دشمنانش در مجلس سنا با همراهی اعضای گارد ویژه در سال ۹۶میلادی ترتیب قتل او را بدهند و او را بکشند.
سلسله آنتونین
قرن دوم میلادی در تاریخ روم به دوره پنجم امپراتور خوب و توانا یعنی؛ نروا، تراژان، هادریان، آنتونیوس پیوس و مارکوس اورلیوس شناخته شده است. در این دوره، سلسله مقتدر بر روی کارآمد و امپراتوری روم را به اوج و پیشرفت و ترقی رساند. هرکدام از امپراتورهای این سلسله، در زمان حیات خود، جانشین خود را انتخاب میکردند و این کار را براساس شایستگی و لیاقت مردان مورد نظر خود انجام میدادند.[/rtl]
[rtl]نروا (۹۶ تا ۹۸ میلادی)
نروا بعد از به قدرت رسیدن، فضا و جو جدیدی را به وجود آورد. او تمام زندانیانی را که به خاطر خیانت و وطن فروشی در دوره فلاویانها زندانی شده بودند، آزاد کرد و تعقیب وطن فروشی را غیز قانونی اعلام کرد. او سپس بیش تر اموال و داراییهای ضبط و توقیف شده را به صاحبان خود بازگرداند و رابطه خود و امپراتوری را با مجلس سنا زیاد کرد. او از این کارها و اقدامات به عنوان وسیلهای برای جلب محبوبیت در میان مردم استفاده میکرد، اما این کارها نتوانست کاملاً به او کمک کند. ارتش همچنان از دومیتین حمایت میکرد به همین دلیل بود که در سال ۹۷میلادی، گارد امپراتوری به کاخ امپراتوری حمله کرد و نروا را گروگان گرفتند. در آن زمان، نروا مجبور شد به خواستههای آنها تن دهد و کسانی را که مسئول مرگ دومیتین بودند، تحویل دهد. مدت کوتاهی بعد از این واقعه، نروا به منظور حفظ حکومت و فرمانروایی خود، تراژان را که فرماندهی ارتشهای روم در سرزمین ژرمن را در اختیار داشت، به عنوان فرزندخوانده و جانشین خود انتخاب کرد.[/rtl]
[rtl]
تراژان (۹۷ تا ۱۱۷ میلادی)
با مرگ نابهنگام نروا، جانشینش تراژان به حکومت رسید. مهمترین رویداد حکومت تراجان، حمله به شرق بود. در سال ۱۱۲میلادی، رومیها از اینکه اشکانیان یک حاکم دست نشانده را بدون هماهنگی رومیها بر ارمنستان منصوب کرده بودند، عصبانی شد. ارمنستان، سرزمین پادشاهی بود که دو امپراتوری بزرگ روم و اشکانی از سالها پیش به طور مشترک بر آن سلطه و نفوذ داشتند. تراجان ابتدا به سوی ارمنستان لشکرکشی کرد. او شاه ارمنستان را که از طرف اشکانیان منصوب شده بود، از مقام سلطنت خلع کرد و ارمنستان را به امپراتوری ملحق کرد. سپس به سمت جنوب حرکت کرد وبه میانرودان، یعنی سرزمین غربی اشکانیان وارد شد و شهر بابل، سلوکیه و تیسفون را تصرف کرد. او سپس به مسیر خود به طرف خلیج فارس ادامه داد و شهر بزرگ شوش را نیز تصرف کرد، اما با خروج ارتش روم ایرانیها شورش کردند و به این ترتیب این شهرها دوباره به دست اشکانیان افتاد و خسرو اشکانی دوباره به حکوت رسید.[/rtl]
[rtl]هادریان (۱۱۷ تا ۱۳۸ میلادی)
پس از مرگ تراژان، پسر زاده اش هادریان به قدرت رسید. علی رغم اینکه هادریان به عنوان یک فرمانده نظامی دارای قابلیت و شایستگی بود، اما دوران حکومتش فاقد برخوردها و حملات نظامی مهم بود. او در آغاز حکومتش چون ادامه نبرد با اشکانیان را بی حاصل دید، از فتوحات تراژان در بین النهرین چشم پوشید و آنها را به ایرانیان واگذار کرد و با آنها قرارداد صلح امضا نمود. چند سال بعد نیز ارتش هادریان، شورش گسترده و عظیم یهودیان در یهودیه را سرکوب کرد. هادریان امپراتوری بود که بازدیدها و سفرهای زیادی از استانهای رومی داشت و پولهای زیادی از خزانه دولتی برای احداث بناهه و ساختمانهای محلی اهدا میکرد. او برای جلوگیری از حملات مداوم بربرهای اسکاتلندی در بریتانیا، دستور داد، از شرق تا غرب کشور دیواری بسازند که آثار آن هنوز هم باقی مانده است که به دیوار هادریان معروف است. او به همان نسبت کارهایی دیگری مثل تقویت استحکامات دفاعی در سرزمین ژرمن و آفریقای شمالی انجام داد. در کل، سیاست داخلی او، ایجاد صلح نسبی و رفاه و ثروت در سرزمینهای رومی بود.[/rtl]
[rtl]آنتونیوس پیوس (۱۳۸ تا ۱۶۱ میلادی)
آنتونیوس را به دلیل حمایتش از یاد و خاطرهٔ هادریانوس، پیوس لقب دادند و او را آنتونیوس پیوس نامیدند. حکومت آنتونیوس پیوس نسبتاً آرام و توأم با صلح و رفاه بود. چندین بی نظمی و اغتشاش در سرتاسر امپراتوری از جمله یهودیه و بریتانیا به وجود آمد که البته هیچ کدام جدی و در خور توجه نبود.[/rtl]
[rtl]مارکوس اورلیوس (۱۶۱ تا ۱۸۰ میلادی)
در زمان مارکوس اورلیوس، قبایل ژرمن که هدف جنگجویان شرقی هون قرار گرفته بودند، خود دست به حملات گستردهای در امتداد طول مرزهای شمالی روم و نیز اطراف رود دانوب زدند. مارکوس اورلیوس علیه این قبایل جنگجو وارد عمل شد و توانست با موفقیت آنها را عقب براند. در آسیا نیز او چند نبرد با اشکانیان انجام داد، بلاش سوم شاه ایران از دودمان اشکانیان درصدد اخراج رومیان از شرق مدیترانه برآمد، نیروهای رومی را در غرب فرات شکست داده و از سوریه بیرون رانده و حکمران ارمنستان را که به طور پنهانی با رومیان دوستی میکرد برکنار کرد.برای جلوگیری از پیشروی ایرانیان در غرب، مارکوس لوسیوس وروس نایب امپراتوری (شریک خود در سلطنت) را ماموریت شرق داد ولی توصیه کرد که بکوشد مسئله را با ایران از طریق مذاکره حل کند تا جنگ. وروس با سپاهی کامل و چند ژنرال عازم شرق شد، ولی بلاش حاضر به مذاکره او نشد. وروس که چنین دید تصمیم به جنگ گرفت. بلاش تاکتیک نظامی اشکانیان را بکار برد و نیروهایش را به آن سوی فرات بازگردانید تا در محل مناسبی وارد جنگ شود. وروس به مارکوس اطلاع داد که ارتش ایران سوریه را ترک کرده و به آن سوی فرات بازگشته و به بازگشت به پایتخت شهر تیسفون، در کنار دجله ادامه میدهد. در این هنگام میان نیروهای رومی بیماری مرموزی بروز کرد که دیوکاسیوس مورخ رومی آن را طاعون گزارش کرده و برخی دیگر نوعی آبله و یا سرخک نوشتهاند. وروس یکی از ژنرالهای خود را در سوریه گذارد و با بخشی از یگانها به رم بازگشت و آن بیماری را هم با خود به آنجا برد. بیماری منتقل شده از شرق سالها بلای جان اروپاییان بود. این بیماری تا سال ۱۸۰میلادی در اروپا باقی بود و در این سال مارکوس اورلیوس هم به آن مبتلا شد و درگذشت.[/rtl]
[rtl]کومودوس (۱۸۰ تا ۱۹۲ میلادی )
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
کومودوس پسر مارکوس اورلیوس بود و خود را جانشین بی واسطه و بلافصل پدرش میدانست. به این شکل، ترتیب و طرح جانشینان انتخابی که در دوره آنتونینها به خوبی طراحی شده بود، زیر پا گذاشته شد. دوره پنج امپراتور شایسته با روی کار آمدن کمودوس پایان یافت. در ابتدا مردم نسبت به حکومت کومودوس امیدوار بودند. او با وجود اینکه مانند پدرش بخشنده و بلند نظر بود، اما وقتی از طرف یکی از اعضای خانواده اش مورد سوءقصد قرار گرفت، دچار بیماری بدگمانی شد و سرانجام به دیوانگی و جنون رسید. کومودوس نمونه کامل نرون بود. او صدها نفر را کشت و ثروت امپراتوری را بر باد داد. کومودوس به جای مقابله با قبایل بربر، با آنها صلح کرد و حتی به بعضی از آنان اجازه داد در مناطق مرزی مستقر شوند. همچنین ۱۳هزار بربر را وارد ارتش روم کرد.این اقدامات باعث شد که سرداران ارتش با او مخالفت کنند. دوران صلح رومی در زمان حکومت کومودوس به پایان رسید. عاقبت دوره ی فاسد حکومت وی در سال ۱۹۲میلادی و پس از توطئهای درباری که به مرگش انجامید، به پایان رسید. کومودوس آخرین فرد از سلسله آنتونینها بود که پس از او ، جنگ داخلی بزرگی امپراتوری روم را فراگرفت که سرآغازی بر سقوط امپراتوری روم شد.
سلسله سوران
[/rtl]
[rtl]قتل کومودوس به دست تعدادی از فرماندهان نظامی، باعث روی کار آمدن سلسله جدید سورنها شد. در این دوره امپراتوران سپتیموس سوروس، کاراکالا، ماکرینوس، هلیوگابال و الکساندر سوروس روی کار آمدند. بنیانگذار این سلسله؛ یعنی، لوسیوس سپتیموس سوروس بود که به خاندان اشرافی سوران کارتاژ تعلق داشت که با دختر یکی از خانوادههای برجسته سوریهای وصلت کرده بود. این اتحاد و وصلت خانوادگی، بعدها باعث روی کار آمدن امپراتوران ایلاگابالوس و الکساندر سوروس از سلسله کارتاژی – سوریهای شد.
سپتیموس سوروس نخستین امپراتور روم بود که در قاره آفریقا به دنیا آمدهبود. خانواده او از سواران توانگر و سطح بالا بودند. سپتیموس سوروس به عنوان یک امپراتور موفق، اقداماتی را انجام داد که به وفاداری بیش تر سربازان به امپراتور و بالا بردن موقعیت افسران عالیرتبه نسبت به سناتور انجامید. او در این راه، مفام و اعتبار همیشگی هیئت منصفه را ملغی کردو سناتورهای جمهوری خواه را از مجلس اخراج کرد و اختیارات امپراتوری را در سرتاسر روم گسترش داد.
پسر او، مارکوس آریلیوس آنتونینوس که به کاراکالا شهرت داشت، تمام فاصلههای طبقاتی و سیاسی بین شهروندان رم و دیگر استانها و ایالات روم را از میان برداشت و در سال ۲۱۲میلادی، قانونی وضع کرد که بر اساس آن حقوق شهروندی به همه ساکنان آزاد امپراتوری (غیراز بردهها و زنان) اعطا میشد. کاراکالا همچنین بانی ساخت و احداث استخر یا گرمابه معروف گرمابه کاراکالا در رم نیز بود. طرحها و نقشهای این حمام بعدها برای ساخت ساختمانهای عمومی بزرگ، مورد استفاده قرار گرفتند. در سال ۲۱۷میلادی، اردوان چهارم پس از دورهای طولانی از آشوب و نا آرامی و پس از شورش بر علیه برادرش بلاش پنجم بر تخت نشست. این شورشهای داخلی کاراکالا را به طمع تصرف ایران انداخت و او با سپاهی از دجله گذشت و به سوی اربیل آمد. اردوان که از حمله رومیان آگاه گشت به سرعت به سوی آنان روان شد و رومیان که انتظاز مقاومت از ایرانیان را نداشتند به حران جایی که حدود ۳۰۰ سال پیش از آن از سپاه اشکانی به فرماندهی سورنا شکست سهمگینی خورده بودند عقب نشینی کردند. در همینجا کاراکالا به دنبال توطئهای کشته شد و جانشینش ماکرینوس در نصیبین چنان شکست سختی از سپاه اشکانی خورد که مجبور شد تمام فتوحات روم در منطقه را به اشکانیان واگذار کند و افزون بر آن غرامتی بسیار سنگین به آنان بپردازد. علت قتل، ظاهراً این بود که کاراکالا دو روز پیش از آن دستور اعدام یک افسر را داده بود که به دست برادر او به قتل رسید. کاراکالا پیش از مرگ به فرزندان خود چنین وصیت کرده بود که با یکدیگر هماهنگ باشند، سربازان را ثروتمند سازند و به دیگران اهمیت ندهند. کاراکالا نیز به وضوح به ارتش خود توجه میکرد و به آنان اعتماد داشت. این رفتار کاراکالا باعث شهرت نامطلوب او شد و سبب گردید تا طبقهٔ سناتوری روم از او فاصله بگیرند. تنها فرمان او (که به تمام افراد آزاد امپراتوری، شهروندی روم را اعطا مینمود) بود که سبب شد تا چهرهٔ خوبی از او به نمایش گذارده شود.
مکرینوس علی رغم حکومت پرابهتی که داشت، بسیار تحت نفوذ زنان دربار بود و همین نفوذ و سلطه باعث شد که در سال ۲۱۸میلادی حق جانشینی به هلیوگابال داده شود. حتی الکساندر سوروس که آخرین امپراتور این سلسله بود در سال ۲۲۲میلادی توسط زنان دربر انتخاب شد. در اواخر حکومت سلسله سوران، مجلس سنا تا اندازهای دوباره قدرت خود را به دست آورد و تعدادی از اصلاحات مالی تصویب شد. علی رغم پیروزیها و موفقیتهایی که الکساندر سوروس در مقابل قبایل ژرمن شمالی به دست آورده بود، به دلیل ضعف رهبری او، سربازان از فرامین او سرپیچی کردند و همین عامل باعث شکست او در برابر امپراتوری تازه تأسیس ساسانی ایران به رهبری اردشیر بابکان شد. با مرگ الکساندر، امپراتوری روم به مدت نیم قرن، درگیر جنگهای داخلی میان فرماندهان نظامی برای رسیدن به مقام امپراتوری شد و به این ترتیب دوران صلح رومی که با روی کار آمدن امپراتور آگوستوس آغاز شده بود، بعد از حدود ۲۰۰ سال پایان یافت.
بحران قرن سوم و آغاز درگیریهای داخلی
قرن سوم میلادی، آغازگر دوران اغتشاش و آشوب نظامی بود که سرانجام به سقوط و فروپاشی امپراتوری روم انجامید. در اواخر قرن اول پیش از میلاد، زمانی که آگوستوس اعلام کرد که جنگهای داخلی پایان یافته است، امپراتوری روم با حملات خارجی کم تر، صلح، پیشرفت و ترقی اقتصادی همراه بود، اما در قرن سوم پس از میلاد، درگیریهای داخلی و بحرانهای اقتصادی، سیاسی و نظامی باعث فروپاشی قدرتمندترین امپراتوری جهان آن زمان شد. در این دوران، رومیها دائماً در معرض حملات و تجاوز اقوام بیگانه، جنگهای داخلی و تورم شدید اقتصادی بودند. البته شاید ریشه بخشی از این مشکلات به نوع واگذاری قدرت آگوستوس بازمی گشت.نخستین امپراتور روم که قصد داشت دلبستگی خود به حکومت را کم ارزش و کم اهمیت جلوه بدهد، هیچ قانونی برای محدود کردن حقوق جانشینان بعد از خود بر جای نگذاشت. پیش از این و در قرن اول و دوم میلادی، اختلاف نظرها و مشاجرههای بسیاری در مجلس سنا بر سر اینکه چه کسی میتواند جانشین امپراتور باشد، صورت گرفته بود در مورد حق جانشینی، جنگهای داخلی کوتاه مدتی هم روی داده بود، اما در قرن سوم این جنگهای داخلی بر سر کسب قدرت، تبدیل به یک عامل داعمی و همیشگی شد، به طوری که هیچ نامزد به تنهایی نمیتوانست بر رقبای خود پیروز شود و وارث تخت و تاج شود و یا اینکه موقعیت خود را به عنوان امپراتور برای مدت طولانی حفظ کند. بین سالهای ۲۳۵ تا ۲۸۴میلادی، بش از ۲۵ امپراتور مختلف، بر روم حکومت کردند که همگی آنها جز ۲تن، یا به قتل رسیدند یا در میدان جنگ کشته شدند. در این دوران، ترکیب سازماندهی ارتش روم که بیش تر در مرزهای شمالی و شرقی متمرکز شده بود، دیگر نمیتوانست برای سرکوب حملات خارجی چارهای بیندیشد. کاهش مشارکت شهروندان در اداره حکومت محلی نیز امپراتوران را مجبور به مداخله کرد و به این ترتیب مسئولیت دولت مرکزی آرام آرام افزایش یافت. این دوره با ترور دیوکلتین پایان یافت. دیکلوتین یا با مهاجرت و چیره دستی و یا صرفاً با خوش شانسی، بسیاری از مشکلات حاد و شدیدی را که خود آنها را تجربه کرده بود، حل کرد. با این وجود مشکلات اصلی حل نشدند و سرانجام باعث خرابی و ویرانی در امپراتوری غربی شدند. تحولات این دوره، شروع عصر طلایی زودگذر و پایان دوره باستانی روم بود.[/rtl]
[rtl]نقش برجسته پیروزی شاپور اول بر امپراتوران روم، بیشاپور در نزدیکی شهر کازرون ، شاپور اول (سوار بر اسب) در تسخیر امپراتور روم والرین (ایستاده)، فیلیپ عرب (زانو زده) تحت پیگرد برای صلح و گوردیان سوم (در زیر اسب) (در قرن سوم میلادی، زمانی که امپراتوری ساسانی ایران در اوج قدرت خود بود، شاپور اول در چندیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
د نبرد پیاپی موفق شد سه تن از فرماندهان ارتش روم به نامهای گوردیان سوم، فیلیپ عرب و والرین که یکی پس از دیگری به مقام امپراتوری رسیده بودند، شکست دهد و آنها را از تجاوز به مرزهای غربی ایران بازدارد).
اصلاحات دیوکلتین
[/rtl]
[rtl]تندیس نخستین تتراچیهای روم (دو آگوستوس و سزارهایشان): دیوکلتین، ماکسیمیان، گالریوس و کنستانتیوس
در اواخر قرن سوم میلادی، تبدیل امپراتوری واحد به دو امپراتوری تجزیه شده شرقی و غربی اجتناب ناپذیر بود. در سال ۲۸۵میلادی، هنگامی که دیوکلتین رقیبش کارینوس را شکست داد، طولی نکشید که به مقام امپراتوری رسید. دیوکلتین، طی سالها تجربه به این نتیجه رسیده بود که با وجود فشارهای داخلی و تهدیدهای نظامی در جبهههای مختلف و به خصوص امپراتوری ساسانی در شرق، اداره کل امپراتوری بزگ روم توسط یک نفر غیر ممکن است. به همین دلیل او در یک اقدام انقلابی، امپراتوری را در امتداد محور غربی و شرقی به دو ناحیه مساوی تقسیم کرد و اداره دو امپراتوری را به دو نفر، با انوان آگوستوس سپرد. دیوکلتین خود، آگوستوس شرقی شد و دوست قدیمی خود، ماکسیمیان را به مقام آگوستوس غربی منصوب کرد. در سال ۲۹۳میلادی، قدرت بار دیگر تجزیه شد، به طوری که هر آگوستوس، معاون زیردستی به نام سزار انتخاب کرد تا در اداره حکومت به وی کمک کند و به این ترتیب، صفی از جانشینهای با تجربه برای مقام آگوستوس تربیت شدند. گالریوس، سزاری بود که تحت رهبری دیوکلتین قرار داشت و کنستانتیوس، سزار تحت فرماندهی مکسیمیان بود.[/rtl]
[rtl]
[/rtl]
[rtl]کنستانتین و تغییر پایتخت امپراتوری
[/rtl]
[rtl]گروه فرمانروایان چهارگانه یا تتراچی با مرگ کنستانتیوس در سال ۳۰۶میلادی منحل شد. سربازان و سپاهیان او، فوراً پسرش کنستانتین را به عنوان آگوستوس جدید تعیین کردند. همان سال شورش بزرگی در روم درگرفت که کنستانتین یکم موفق به سرکوب شورشیان شد و یک معاهده با رقیبش گالریوس در شهر میلان منعقد ساخت. طبق این معاهده معروف، دین مسیحیت در سراسر امپراتوری روم به رسمیت شناخته شد.
در سال ۳۳۰میلادی، کنستانتین به بیزانتیوم رفت و دستور داد شهر بزگ و مجهزی در آنجا احداث کنند. این شهر بعدها به افتخار وی کنستانتینوپول (قسطنطنیه) نام گرفت و به پایتخت امپراتوری بیزانس تبدیل شد. ساخت این شهر ۵ سال به طول انجامید و پس از تکمیل بود که کنستانتین دستور داد پایتخت از شهر رم به قسطنطنیه تغییر یابد.
با مرگ کنستانتین، بار دیگر روم دچار اغتشاش و تزلزل شد و جنگ میان سرداران آغاز گردید. سرانجام یکی از سرداران به نام ژولیان، موفق شد بر رقبای خود چیره شود و به مقام امپراتوری دست یابد. ژولیان به عنوان امپراتور تنها و انحصاری به مدت ۲ سال فرمانروا و امپراتور روم بود. ژولیان یک کافر سنتی و قدیمی نبود و عقاید شخصی او به میزان بسیار زیادی تحت تاثیر مکتب افلاطونی قرار داشت، اما عقاید متجددانه او در مورد بی دینی با مرگش در سال ۳۶۳میلادی در حین جنگ با ساسانیان پایان یافت. پس از مرگ ژولین، افسران ارتش یکی از فرماندهان به نام ژوویان را به عنوان امپراتور انتخاب کردند. ژوویان که میدانست پس از مرگ امپراتور، سربازان انگیزه کافی برای ادامه نبرد ندارند، بنای صلح گذاشت و با شاپور دوم معاهده ترک مخاصمه را امضا کرد. بر اساس این معاهده، سرزمینهایی را که رومیها در زمان تراژان فتح کرده بودند، دوباره به ساسانیان واگذار شد.
سلسله والنتین
[/rtl]
[rtl]از زمان مرگ کنستانتین، وظیفه انتخاب و انتصاب آگوستوس جدید، دوباره به عهده افسران ارتش گذاشته شده بود. در سال ۳۶۴میلادی، افسران ارتش روم سرداری به نام والنتیانوس را به عنوان آگوستوس انتخاب کردند. در اواخر همان سال و به دنبال مرگ مشکوک امپراتور ژوویان، والنتینیان یکم طرح تقسیم امپراتوری را مطرح کرد و برادرش والنس را به عنوان شریک امپراتوری منصب نمود. طبق طرح والنتیانوس، امپراتوری روم به دو نیمه غربی و شرقی تقسیم شد. والنتیانوس به امپراتوری روم غربی رسید و برادرش والنس به امپراتوری روم شرقی منصوب گردید. از این زمان، امپراتوری روم هنوز یک دولت با دین و زبان واحد بود، اما در واقعیت به دو شکل دو نیمه کاملاً مستقل درآمد. این شکاف برای نیمه غربی چندان خوب نبود، چون هم از لحاظ جمعیت، ثروت و موقعیت استراتژیک نظامی در سطح پایین تری از روم شرقی قرار داشت.امپراتوری روم که جدا شده بود، در زمان تئودئوس اول دوباره به یک امپراتوری واحد درآمد، او توانست روم شرقی و روم غربی را متحد کند. اما او آخرین کسی بود که امپراتور هر دو قسمت بود. بعد از مرگ وی این دو قسمت برای همیشه از هم جدا شدند.
طبقات اجتماعی در روم
پاتریسین
مردم، در روم باستان به دو گروه بزرگ تقسیم میشدند: پاتریسین و پلبین.پاتریسینها ظاهراً نخستین سکنهٔ رم به شمار میآمدند، که اصالتی لاتینی داشتند. امّا پلبینها از اقوام مهاجر ومهاجمی بودند که بعدها در این ناحیه و یا در سرزمینهای اطراف آن، استقرار یافتند. این دو گروه برای قرنها در کنار یکدیگر به سر میبردند و ساکنان اصلی رم را تشکیل میدادند.پاتریسینها به ۳ قبیله و هر قبیله به ۱۰ کوری تقسیم میشد. این کوریها معرف یک سازمان انتخاباتی ونظامی بودند. برخی از طایفههای پاتریسینها عبارت بودند از: (مانلیها، والریها، آیمیلیها، کورنلیها، فابیها، هوراتیها، کلاودیها، یولیها و…). گذشته از پاتریسین ها(که از ابتدا، قدرت مطلق بودند) و پلبها(که بعدها تا حدی قدرت گرفتند) و گذشته از سازمانها وتشکیلات ملی وپادشاهی که در رم پدید آوردند، قدرت سومی هم در کشور وجود داشت وآن سنا بود که ظاهراً ابتدا از ۱۰۰ عضو ودر پایان عهد سلطنتی از ۳۰۰ عضو تشکیل میشد. فقط پاتریسینها میتوانستند عضو سنا را داشته باشند و در مراسم عمومی مذهبی شرکت کنند. پلبینها از جمیع حقوق مدنی، سیاسی ومذهبی محروم بودند وبدین ترتیب اهالی به دو دستهٔ جدا ومتمایز از یکدیگر تقسیم میشدند.
پلبها
مدتی پس از استقرار طوایف و قبایل پاتریسین در روم، سکنهٔ شهر رم پیوسته و رفته رفته رو به افزایش گذاشت. اهالی سایر شهرها و ایالات ایتالیا نیز، برای زندگی به رم روی آوردند.از سوی دیگر، رومیها شهرهای همجوار را تسخیر میکردند و بخشی از اهالی این شهرها را در روم اسکان میدادند. در ضمن آنها بهترین اراضی همسایگان خویش را نیز تصرف میکردند و به «مزرعهٔ اشتراکی» (که مجموعهای از قطعات زمین متعلق به پاتریسینها بود)، پیوند میزدند.اهالی غیزبومی روم و فرزندانشان را پله بین مینامیدند. اکثر آنها زارع و پیشه ور بودند. قطعات زمینی که به پله بینها میرسید، بسیار کوچک و نامرغوب بود. با این وجود در میان آنها افراد ثروتمند نیز حضور داشتند. پله بینهای ثروتمند عبارت بودند از: تُجّار و مالکان کشتیها.پله بینها از برخورداری از هرگونه حقوقی به طورکامل محروم بودند. آنها نصیبی از مزرعهٔ اشتراکی نمیبردند و در مجلس ملی و سنای روم نیز حق شرکت نداشتند. با این وجود این تصور که همهٔ آنان جزو بردگان محسوب میشدند، با توجه به آنچه که گفتیم، صحیح نیست. (برخی پلبها را به خطا در فارسی، بردگان ترجمه کردهاند و آن را مقابل کلمهٔ شهسواران که ترجمهای برای پاتریسین هاست، قرار دادهاند)تنها آن عده از پله بینهایی که مدیون بودند و به موقع قرضها و دیون خود را نمیپرداختند، توسط پاتریسینها به بردگی گرفته میشدند.
هنر رومی
[/rtl]
[rtl]با آغاز امپراتوری روم به مرور هنر این کشور بر هنر یونان تفوق یافت و جا یگزین آن گردید. هنر روم بر اساس امپراتوری متحد الشکل این کشور ایجاد گردید و به امکانات نسبتاً واحدی دست یافت و در عرصه وسیعی گسترش پیدا کرد. در سدههای اول و دوم میلادی، هنر هلنی (یونانی) که از خصایص و ویزگیهای سوداگرایانهای برخوردار بود بر هنر امپراتوری روم برتری داشت. بر اساس هنر یونان، پیکر تراشی که یکی از هنرهای برجسته و اصلی به شمار میرفت ججایگزین نقاشی (هنر رومی) گردید. به مرور زمان ویزگیهای هنر رومی رو به افزونی نهاد و نسبت به هنر یونانی پیشی گرفت به طوری که در قرن سوم پیش از میلاد، نمونه برداری و تقلید از آثار هنری یونان به پایان میرسید و هنر رومی بر هنر هلنی که به بن بست رسیده بود و هنری اشرافی محسوب میشد، تفوق حاصل کرد . این هنر ( رومی ) با رشد و نمو و توسعه چشمگیر به احراز مقام پیکر تراشی عصر کلاسیک یونان دست یافت. روم که از ابرقدرتهای شگفت انگیز دنیای باستان بود بعد از مرگ امپراتور تئودئوس کبیر به دو کشور پهناور تقسیم شد.اواخر دوران امپراتوری روم غربی به علت پایگاه طبقاتی سرداران از پایین ترین صفوف و جایگزینی آنها بر اشرافیت هنر ویزگیهای کلاسیک خود را از دست داد و خصلتهای مردمی و شهری به خود گرفت و هنر یونان را از میان به در برد. آثار هنری روم به علت اوضاع اقتصادی، اجتماعی و حاکمیت سیاسی، بر خلاف آثار هنری یونان که بنابر شرائط اقتصادی، اجتماعی، یادبودی و فاقد حماسه و دراماتیک با خصلتها و ویزگیهای تشریفاتی و انفرادی بود، شکلی حماسی، تاریخ نگاری و دراماتیک به خود گرفت.
موسیقی رومی
[/rtl]
[rtl]بعد از یوناندیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
امپراتوری بزرگ روم آغاز گردید که پنج قرن به طول انجامید. حیات فرهنگی رومیها در ابتدا تحت تاثیر و نفوذ یونانیان بود و در همه زمینهها از آنان بهره میگرفت به خصوص موسیقی که از اهمیت فراوانی برخوردار بود. آنها تعلیمات موسیقی را از یونانیان فرا گرفتند. (حتی تعلیم موسیقی به عهده یونانیان بود) به این طریق موسیقی و سازهای موسیقی یونان در روم رواج پیدا کرد و به دنبال آن موسیقیدانان رومی به وجود آمدند. از کارهای مهمی که توسط آنها صورت میگرفت اجرای مراسم مذهبی و جشنهای درباری بود. البته موسیقی بیشتر در میهمانیها و جشنها به کار میرفت تا در مراسم مذهبی . قدمت موسیقی در روم به ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد میرسد. در این کشور افراد فقیر به نوازندگی و خوانندگی به طور سیار پرداختند و اولین خنیاگران دوره گرد به وجود آمدند. به طوریکه با سفرکردن از شهری به شهر دیگر و با اجرای نمایشهای خیابانی، نوازندگی، خوانندگی و شعبده بازی موجب سرگرمی مردم میشدند که بعدها با اقتباس از آنها اپرا شکل گرفت. وقتی که مسیحیت در روم استوار گردید در آنجا عناصری از ملوپه (آوازی موزون که دکلااسیون را همراهی میکند) یونانی و لاتین با تلاوت آیات عبری (Pslamedic نوعی شعر خوانی آوازگونه) در هم آمیخت. آواز کلیسایی مسیحی در نتیجه اختلاط موسیقی کنیسهها (از راه کلیسای سوریه) که سرشار از ظرافتهای تزیینی بود با موسیقی همو فونیک یونانی که گرایشی به خواندن اشعار داستانی داشت پدیدار گشت. هم اکنون میتوان تاثیر نغمات و کلام یونانی را در اروپای غربی مشاهده نمود. به طوریکه در امپروپریا که متشکل از آیین نماز و نیایش بود و در روزهای بخصوصی اجرا میشد وقتی یک گروه به لاتین آواز میخواند دسته مقابل جواب آنها را به یونانی میداد و نواهای آنها از رنگ و بوی یونانی برخوردار بود. حتی رسالات و اناجیل اربعه که در مسهای آیینی پاپ در کلیسای سن پیتر توسط راهبان اجرا میگردید اول به زبان لاتین سپس به زبان یونانی خوانده میشد. اکنون نیز قطعه شعر آللویا که در دیر بارکینگ باقی مانده است متناوب به زبان یونانی و لاتین در مراسم مخصوصی خوانده میشود. در روم مانند عصر طلائی یونان زمان، زمان پیشرفت و تمدن بود. بیشتر امپراتوران آنها به موسیقی علاقه داشتند و به رشد و گسترش آن کمک بسیار میکردند. اهمیت آن به حدی رسید که بعضی از نمایشها را بدون کلام و فقط با موسیقی اجرا میکردند که به آن پانتومیم گفته میشود.
خدایان روم و باستان
[/rtl]
[rtl]المپ
خدایان المپ یا المپ نشیناناین، خدایان ۱۲ تن بودند که پس از سرنگونی تایتانها (Titans خدایان اولیه) به حکومت پرداختند. کوه المپ محل نبرد تایتانها با خدایان دوازده گانه بود و بعدها هم به عنوان محل زندگی خدایان از آن نام برده شد. تمام المپ نشینان به نوعی با یکدیگر نسبت داشتند و بنا به شرایط زمانه هر از گاهی یک یا چند تن از آنها بیشتر مورد توجه قرار میگرفت. برای مثال اگر در زندگی واقعی، همسر حاکم یا شخص قدرتمند منطقه از شخصیت قوی یا خانواده مهمتری بود، خدایان زن و به خصوص هرا (Hera) که خدای مادر بود مورد توجه میگرفت. اگر جنگی در میان بود، معبد خدای جنگ بیشتر مورد توجه قرار میگرفت.
زئوس
زئوس فرزند کرونوس (Cronus)، تایتان بزرگ، بود. او پدرش را سرنگون کرد و بر سر حکومت با برادرانش پوزئیدون (Poseidon) و هادس (Hades) قرعه کشی کردند، زئوس در نتیجه این قرعه کشی به نام بزرگ خدایان شناخته شد، او فرمانروای آسمان و باران و اسلحه اش آذرخش است که آنرا به سمت کسی که او را ناخشنود کرده ، پرتاب میکرده است. یکی از مواردی که او را بسیار خشمگین میکرد دروغگویی و پیمان شکنی بوده است. زئوس هرا (Hera) را به همسری گرفت اما به خاطر داشتن ماجراهای عشقی فراوان شهرت داشته است.
پوزئیدون
پوزئیدون برادر زئوس است و در قرعه کشی که پس از سرنگونی پدرشان انجام شد، دریا را به دست آورد و به نام خدای دریا شناخته میشود. دریانوردان و ماهیگیران از پرستندگان او به شمار میروند. پوزئیدون با آمفی تریت (Amphitrite) که نوه اوسیانوس (Oceanus) تایتان آبهای به هم پیوسته جهان، ازدواج کرد. اسلحه او یک نیزه سه شاخه است، که میتواند جهان را بلرزاند و هر چیزی را درهم بشکند. او پس از زئوس قدرتمندترین خدا است و طبیعتی ستیزه جو و حریص دارد، به همین برای به دست آوردن شهرهای خدایان دیگر، با آنها درگیر میشده است.
هادس
هادس، در قرعه کشی با برادرانش، بدترین سهم را برنده شد و آن جهان زیرزمین یا دنیای مردگان است. از آنجایی که رعایای هادس را مردگان تشکیل میدادند، او به کسانی که موجب افزایش جمعیت سرزمینش میشدند بسیار علاقه داشت. مانند ارینیها (Erinnyes) یا خشم و ناامیدی، که کارشان تعقیب گناهکاران و سوق دادن آنها به سمت خودکشی بود. هادس به دلیل حکومت بر زیرزمین، صاحب معادن زیرزمینی هم بود و خدای پروت هم به شمار میرفت. همسر او پرسفونه بود که توسط هادس ربوده شده بود. هادس خدای جهان مردگان بود اما خدای مرگ نبود، تاناتوس (Thanatos) خدای مرگ بود.[/rtl]
[rtl]
[/rtl]
[rtl]دیگر خدایان روم و باستان
ژوپیتر: پادشاه خدایان
آپولو: خدای موسیقی و پیشگویی و نباتات
مینرو: رب النوع عقل و هنر
دیانا: الهه زمین و شکار
ونوس: الهه عشق و زیبایی
آنو: خدای آسمان
انیل: خدای زمین
اوشنوس: خدای اقیانوس ها
ایشتار: خدای عشق و باروری
سیس: الهه دریا
دثا: الهه سیل
دمتر: الهه زراعت
زئوس: خدای خدایان
شاماس: خدای خورشید
ماکوس: الهه شراب
میترا: الهه مهر، خورشید و راستی
ناناز: خدا ماه
نپتون: خدای دریاها
ولکان: خدای آتش
ومته: الهه خیر و نیکی
هرکول: الهه شجاعت
مرکوری: خدای تجارت
وستا: الهه آتش
وولکان: خدای صنعت
یرس: الهه گناه
هادس: خدا مردگان
دیمتر: الهه ی میوهها و گیاهان
هفائستوس: رب النوع زرگران
کرونوس: فرمانروا تایتان ها
آمفریته: الهه دریاها(همسر پوزیدون)
نمیسیس: الهه انتقام
کلوتو, لاچه سیس, آترپوس: سه الهه تقدیر
پن: یاور شکارچیان
پوزئیدون: خدای اقیانوس ها
اریس: الهه نفاق
آرس: خدای جنگ
پرسفون: الهه شکار
تتیس: الهه دریا ها(مادر آشیل)
پالاس: یکی دیگه از خدایان جنگ
فوبوس: خدای آفتاب
باکوس: الهه خوشگذرانی
یونو: الهه آسمان
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
پاندورا: الهه تمام نعمت ها
آریون: الهه موسیقی[/rtl]
[rtl]شیوه زندگی رومیان
حکومت اولین امپراتور روم، آگوستوس در سال ۲۷ قبل از میلاد آغاز شد. این حکومت شاهد آغاز پکس رومانا، با دوران ثبات سیاسی و شکوه و جلال فراوان که حدود ۲۰۰ سال ادامه داشت، بود. در طول این دوره، امپراتور روم به مدیترانه و بخش اعظم اروپای غربی حکومت میکرد. امپراتوری به شکل کاملی سازماندهی شده بود و به خوبی اداره و کنترل میشد. یک شبکه از راهها سرزمینهای امپراتوری را به پایتخت، رم، متصل میکرد. لژیون آموزش دیده روم از تمام نقاط بحرانی در طول مرزهایش دفاع میکرد. شهروندان رومی از یک قانون مشترک، فرهنگ مشترک و زبان مشترک، لاتین، بهره مند بودند.
در دنیای رومی ها خیلی مهم بود که افراد سایو (شهروند رومی) باشند. ابتدا، مقام شهروند فقط به افرادی که در درون شهرها زندگی میکردند، داده شد. در سال ۸۹ قبل از میلاد، مقام شهروند به تمام ایتالیاییها اعطا شد. تا پیش از ۲۱۲ قبل از میلاد، مقام شهروند رومی به همه مردان آزاد که در محدوده امپراتوری روم زندگی میکردند، اعطا شد. مقام شهروندی به بردگان و زنها داده نمیشد.[/rtl]
[rtl]نظم اجتماعی روم
جامعه رومی بر اساس طبقات کاملاً مجزا سازماندهی شده بود. این تقسیمبندی جامعه در ابتدایی تاریخ روم، در حدود قرن ششم قبل از میلاد آغاز گردید. صاحب امتیازترین و قدرتمندترین شهروندان رومی، اشراف بودند. بسیاری از اشراف از نوادگان مالکین ثروتمند زمین و خانوادههای سیاستمداران انتخاب میشدند. سناتورهایی که بر روم حکومت کردند، از خانوادههای اشراف ثروتمند بودند. در طبقه اجتماعی بعدی، اسب سوارها (اعضاء گارد سلطنتی) قرار داشتند. این گروه غالبا تجار ثروتمند یا صرافان (بانکداران) بودند. بسیاری از افراد در ارتش روم با دوایر دولتی اجرایی آن خدمت میکردند.
توده مردم
بخش اعظم شهروندان رومی، توده مردم بودند، که جزء فقیرترین شهروندان نیز محسوب میشدند مردم معمولی سرانجام توانستند تساوی سیاسی در مقابل اعضاء گارد و اشراف، را بدست آورده و حق رشد و ارتقاء تا مقام افسر ارشد نظامی و مشاغل دولتی، را بدست بیاورند.[/rtl]
[rtl]بردگان
در پائین هرم نظام اجتماعی جامعه رومی، بردگان قرار داشتند، که سختترین و کم اهمیتترین کارها را انجام میدادند. رومیها از اسیران جنگی به عنوان برده استفاده میکردند. بردگان هیچ گونه آزادی و حق انتخابی نداشتند. حتی در میان بردگان نیز طبقههای مختلفی وجود داشت. زندگی سخت روزانه یک برده که در معدنها کار میکرد، از زندگی روزانه یک برده تحصیلکرده یونانی که به عنوان یک معلم خصوصی محترم به کودکان رومی تدریس میکرد، بسیار فاصله داشت. به هر حال، از اولین قرن میلادی، شرایط زندگی بردگان بهبود پیدا کرد و بسیاری از آن مردان آزادی خود را بدست آوردند.[/rtl]
[rtl]زبان
زبان مشترک در سراسر امپراتوری روم، زبان لاتین بود. از آنجایی که دیگر کسی به زبان لاتین صحبت نمیکند، آنرا «زبان مرده» مینامند. به هر حال، بیشتر زبانهای امروزی اروپا، از جمله ایتالیایی، اسپانیایی – فرانسه و رومانیایی، از لاتین گرفته شدهاند. بسیاری از لغات موجود در زبان انگلیسی نیز از لاتین گرفته شدهاند.[/rtl]
[rtl]خانههای رومی
رومیان ثروتمند در خانههای بزرگ و وسیع شهری زندگی میکردند. درشهر پمپی به این خانه ها (ویلا)می گفتد.از بیرون جلوه این خانهها زیاد چشمگیر نبود. زیرا تنها تعداد محدودی درب و پنجره کوچک نردهای داشتند که مانع ورود دزدان میشد.
امپراتوری روم
از قرن سوم قبل از میلاد، رومیها شروع به تشکیل امپراتوری خود کردند. تا قبل از قرن دوم میلادی، رومیها بیشتر نواحی غرب اروپا، شرق نزدیک، و شمال آفریقا را تحت کنترل داشتند. موفقیت امپراتوری روم نتیجه استفاده از اژبونهای بسیار ورزیده و تعلیم دیده و مدیریت بسیار موثر آنها بود که از مرکز پایتخت رم، به خوبی کنترل میشد.
در سال ۲۷ قبل از میلاد اکتاویان (۶۳ قبل از میلاد – ۲۴ میلادی)، اکتاویان یا همان اگوستوس سزار، اولین امپراتور روم میشود. اگوستوس، که به مدت ۴۰ سال بر امپراتوری روم حکومت کرد، مسئولیت اداره آن را با مجلس سنا (گروهی از مسئولین اداره کننده روم)، تقسیم کرد. او از ارتش روم یک نیروی قوی و آموزش دیده ساخت. روم در طول حکومت او دورانی پر از صلح و شکوه را پشت سر نهاد. اگوستوس همچنین در مورد حفظ موقعیت خود بهعنوان امپراتور خیلی دقت کرد. او یک گارد محافظ ایجاد کرد که به آنها دستمزد خوبی میداد و آنها را گارد پراتور مینامید.[/rtl]
[rtl]
سنای روم
کالیگولا[/rtl]
[rtl]اولین امپراتورهای رومی اعضاء خانواده اگوستوس بودند. گایوس سزار (۱۲ – ۴۱ میلادی)، که به کالیگولا (به معنی پوتینهای کوچک) معروف بود، در سال ۳۷ میلادی به امپراتوری رسید. سربازان ارتش، که پدرش فرماندهی آنان را به عهده داشت، نام مستعار کالیگولا را به او دادند، چرا که او پوتینهای سربازی کوچکی به پا میکرد.[/rtl]
[rtl]امپراتور دیوانه
بعد از آنکه کالیگولا امپراتور شد، سلامتی عقل خود را از دست داد. یکی از وقایعی که توسط تاریخ نگار رومی سیوتاتیوس (۶۹ – ۱۰۴ میلادی) ثبت شدهاست، توضیح میدهد که کالیگولا به ارتش بسیار آموزش دیده و قدرتمند خود دستور داد در ساحل دریا صدف حلزون جمع کنند. او به اسب مورد علاقه خود لقب کنسول (عنوان یکی از مسئولین رده بالای روم)، داده بود. وی همچنین با خواهر خود، «دروسیلا» ازوداج کرد، اما بعداً او را کشت. اعضاء گارد محافظ او (پراتورها) در سال ۴۱ میلادی، او را به قتل رسانند.[/rtl]
[rtl]نرون
آخرین امپراتوری که به خانواده اگوستوس تعلق داشت، نرون (۳۷ – ۶۸ میلادی) بود. در سال ۵۴ میلادی، مادر جاه طلب او، آگویپینا (۱۵ – ۵۹ میلادی)، شوهر دوم خود را مسموم کرد. شوهر امپراتور کلودیوس (۱۰ قبل از میلاد تا ۵۴ میلادی) بود. در نتیجه پسر ۱۷ ساله او جانشین پدر شد. بعد از آغاز امیدوار کننده حکومت او، نرون بی نهایت بی رحم و فاسد شد. وقتی آگویپینا در زندگی خود سرانه فرزندش دخالت کرد، نرون او را کشت. او به خاطر ضیافتهای وحشی خود و توهم او در مورد استعدادش در شعر و موسیقی، شهرت داشت![/rtl]
[rtl]
[/rtl]
[rtl]رم در آتش
در سال ۶۴ میلادی، آتش سوزی بزرگی شهر رم را نابود کرد. نرون تظاهر کرد که قصد داشته تا شهر رم را با طرح جدیدی بازسازی کند. بسیاری از مردم رم عقیده دارند که خود نرون عمدا آتش سوزی را آغاز کردهاست. اما به هر حال، نرون گروه مذهبی جدید، یا مسیحیان را مقصر دانست و آنها را کشت. مخالفان حکومت نرون آنقدر قدرت گرفتند که او را مجبور کردند در سال ۶۸ میلادی، خود کشی کند.[/rtl]
[rtl]سال چهار امپراتور
در سال بعد از مرگ نرون، ۴ امپراتور بر سر کار آمدند. یک فرمانده نظامی به نام گالبا (۳ قبل از میلاد تا ۶۹ میلادی)، ابتدا قدرت را در دست گرفت. گالبا بهوسیله گارد پراتور، کشته شد. این گارد اتو (۳۲ – ۶۹ میلادی)، (حاکم استان رومی اسپانیا) را به عنوان امپراتور اعلام کرد. لژیون روم که در آلمان مستقر بود، با شنیدن این خبر، فرمانده خود وتیلیوس (۱۵ – ۶۹ میلادی)، را به عنوان امپراتور معرفی کردند. وسپاسیان (۹ – ۷۹ میلادی)، یک فرمانده رقیب، وارد رم شد. او وتیلیوس را کشت و خود امپراتور شد.[/rtl]
[rtl]انتخابات جانشین
وسپاسیان سنتی را ایجاد کرد که بر اساس آن، یک امپراتور حاکم در طول حکومت خود جانشین خود را انتخاب میکرد. و سپاسیان نظم را به روم بازگرداند. او همچنین یک برنامه ساختمان سازی که شامل استادیوم ورزشی رم بود، آغاز کرد. ساخت این آمفی تئاتر بزرگ که سرگرمیهای عمومی در آن اجرا میشد، در طول حکومت فرزند وسپاسیان، تیتوس (۳۹ – ۸۱ میلادی)، که بعد از پدرش به امپراتوری رسید، پایان یافت.[/rtl]
[rtl]امپراتوری استانی
در قرن دوم میلادی، خانوادههای حاکم روم، صاحب نفوذ کمتری در امر انتخاب امپراتور بودند. شهروندان استانهای رومی شروع به اشغال پستهای عالی رتبه در دولت و ارتش، کردند. امپراتورهای بعدی روم از استانهای درون امپراتوری روم، انتخاب میشدند.[/rtl]
[rtl]تراژان
امپراتور تراژان (۵۳ – ۱۱۷ میلادی) در یکی از استانهای روم به نام آیبیریا «اسپانیای امروز) به دنیا آمد. او یک فرمانده نظامی بزرگ بود و در طول حکومتش، امپراتوری روم از نظر وسعت به اوج خود رسید. وی پیروزیهای نظامی خود را با ساخت بناهای یادبود (ستونهای تراژان)، جشن میگرفت. این ستونها بهوسیله مجسمههایی که پیروزیهای معروف او را نشان میدادند، تزئین شده بودند.
هادریان
پسر خوانده تراجان، هادریان (۷۶ – ۱۳۸ میلادی) بعد از او به امپراتوری روم رسید. هادریان بیشتر دوران حکومتش را به مسافرت در استانهای مختلف امپراتوری روم گذراند. او موانع ثابتی در مقابل حمله بربرها که به این سرزمینها روم حمله میکردند، بنا کرد. نمونه چنین بناهای دفاعی، دیوار هادریان، هنوز در شمال غربی انگلیس باقی ماندهاند. هادریان همچنین تغییرات زیادی ایجاد کرد که اداره امپراتوری روم را آسان تر میکرد.
لژیونر رومی
ارتش روم از سربازانی به نام لژیونر تشکیل میشد. یک لژیونر خیلی ورزیده بود. او میتوانست در یک روز ۳۲ کیلومتر (۲۰ مایل) در حالیکه یک بسته به وزن ۴۰ کیلو گرم حمل میکرد، راه برود. یونیفورم یک لژیوتر او را در نبردها محافظت میکرد، و در عین حال به او امکان میداد که به آسانی حرکت کند. لژیونر های رومی به دو دسته تقسیم میشد: ۱_ لژیونر های ساده. ۲_لژیونر های عقاب. وجود لژیونر های عقاب باعث آرامش واحد های اطراف میشد,ژنرالی که یک لژیون عقاب را در جنگ از دست میداد محبوبیت خود و خاندانش را در مجلس سنا از دست میداد.
واحد ارتش
«قرن»، واحد ارتش روم بود. هنگامی که در سال ۳۴۰ قبل از میلاد ارتش روم تشکیل شد. یک قرن شامل ۱۰۰ سرباز میشد. وقتی فرمانده نظامی رومی، کابوس ماریوس (۱۵۷ – ۸۶ قبل از میلاد) ارتش روم را در سال ۱۰۰ قبل از میلاد، دوباره سازماندهی کرد، تعداد افراد را در یک قرن به۸۰ نفر کاهش داد. دلیل این کاهش چنین بیان میشد که یک گروه کوچکتر، آسان تر کنترل میشد. واحد لژیونر عقاب ۱۲۰ نفر بود.[/rtl]
[rtl]وضعیت زنان در روم باستان چگونه بود؟
[/rtl]
[rtl]به اعتقاد مردمشناسان در جوامع اولیه که اقتصاد بر پایه شکار و گردآوری خوراک بود، زنان از موقعیت مطلوبی برخوردار بودند (رودگر، ۱۳۸۸: ۲۷) در این جوامع ازدواج گروهی رایج بود و در نتیجه کودکان فقط مادر خود راشناخته و تبار از طریق مادر ادامه مییافت. این منزلت تا اختراع خیش ادامه یافت زیرا بعد از آن برای کشاورزی و یکجانشینی به قدرت مردانه احتیاج یافتند. یکجانشینی مناسبات ازدواج را تغییر داده و برون همسری جای خود را به درون همسری داد. (همان: ۲۹)
غربیان آغاز تاریخ خود را در دو تمدن کهن یونانی و رومی جستجو میکنند. بر این اساس برای مطالعه وضعیت زنان در جوامع اولیه، باید بررسی را از دو جامعه یونان و روم آغاز نمود. یونان دارای کهنترین تمدن بشری است. یونان سهم زیادی در پیشرفت جامعه بشری و علم و تکنولوژی داشته است و جامعه امروز غربی به تمدن یونان قدیم افتخار میکند.
یونان باستان
در یونان باستان در ابتدا زنان از موقعیت ویژهای برخوردار بودند. نیروی باروری از آ ن زن دانسته میشد و نسبیت از طرف مادر بود. (رودگر، ۱۳۸۸: ۳۰) اما با پیشرفت یونانیان، وضعیت زنان تغییر کرد و در دوران طلایی یونان) ۳۹۹ تا ۴۷۰ قبل از میلاد) رسم ارث بردن از طریق مادری فسخ شد. (همان)
از مهمترین مواردی که درباره زنان یونان باستان میتوان به آن اشاره کرد: از مواضع زنستیزی، نقشها و فعالیتهای زنان، وجود افسانهها و نمایشنامهها بوده که توسط شاعران و فیلسوفان «افلاطون، ارسطو و دیگران» نوشته شده است. اگر جایگاه زن را در یونان باستان و در جوامع مردسالار توصیف کنیم میبینیم که زنان یونانی از اندک حقوق مدنی برخوردار بودند. جایگاه زن در یونان باستان به محدودیتهایی میرسید که زنان را اغلب خانهنشین میکرد. مگر اینکه معدود زنانی در اجتماع با توجه به قانون آنجا در بیرون از خانه مشاغلی داشتند. با وجود این محدودیتها، ولی این امر هم بستگی به مکانش داشت چرا که در شهرهای یونان فرهنگ و تمدن به گونههای متفاوتی بود. (زمانی، ۱۳۸۸)
به طور کلی زن یونانی حق عقد قرارداد نداشت و اقامه دعوا و محکمه برایش ممکن نبود. زن از شوهر ارث نمیبرد. (رودگر، ۱۳۸۸: ۳۱) در ادمه به وضعیت زنان در سه جامعه آخایی، آتنی و اسپارت در یونان باستان خواهیم پرداخت.[/rtl]
[rtl]۱. جامعه آخایی
آخاییان قبیلهای از قبایل یونان بودند که در حدود ۱۲۵۰ق. م حکمروایی یونان را به دست گرفتند. در بین آخاییان زن در حماسهها نقش بارزی داشت؛ زن آزاد بود و آزادانه در جمع مردان حضور پیدا میکرد و گاهگاهی هم در گفتگوهای جدی آنان شرکت میجست. رهبران آخاییان وقتی افکار قوم خود را برای نبرد با دشمن آماده میکردند به نکات سیاسی متوسل نمیشدند، بلکه با زیبایی زنان، آنها را به هیجان میآوردند، آخاییان بدون زن انسانهای خشن و ناتراشیدهای بیش نبودند که برای زیستن یا مردن انگیزهای نداشتند. بنیاد خانواده جامعه آخاییان بر پایه پدرسالاری استوار بود و پدرسلطه غیر قابل وصف بر اعضای خانواده خود داشت و به هر تعدادی که دوست داشت، زن میگرفت و میتوانست زن خود را در اختیار مهمان خود قرار بدهد. ازدواج در جامعه آخاییان بر اساس خریداری دختر صورت میگرفت و قیمت دختر را با معادل گاو و امثال آن میسنجیدند، پدر عروس جهیزیه زیادی را همرای عروس به داماد میداد. زن بعد از ازدواج احترام و منزلتش به کثرت و فراوانی فرزندان او مربوط میشد. (همان: ۹۰)
۲. جامعه اسپارت
در جامعه اسپارت، دختران اسیر خواستههای عجیب دولت بودند. دولت از دختران میخواست که در برخی بازیهای خشن شرکت کنند. آنها را وادار به کشتیگیری و پرتاب دسیک و تیر اندازی میکردند تا صاحب بدن تندرست و نیرومند شوند. به بهانه حفظ بهداشت و سلامتی بدن، دختران را تشویق میکردند که در برابر دیدگان جوانان برهنه شوند، توجیه این عمل آن بود که بعد از برهنه شدن، نقص بدنشان آشکار میشود و اصلاح آن ضرورت پیدا میکند. یکی از نویسندگان یونان به نام پلوتارخوس میگوید: «برهنه شدن دختران چیزی شرم آور نبود، زیرا پرهیزگاری شعار آنان بود و از بدکاری سخت به دور بودند.» (همان: ۱۴۸- ۱۴۹) اسپارتیان، همواره به دختران و پسران خود توصیه میکردند که هنگام انتخاب همسر، سلامت و شخصیت او را در نظر بگیرند، اگر جوان با زن لاغر ازدواج میکرد، او به پرداخت غرامت محکوم میشد. (همان: ۱۴۶) در جامعه اسپارتیان، هدف از ازدواج ازدیاد نسل بود، چون اگر زنی، صاحب فرزندی نیرومند و شایسته نمیشد، او را میکشتند. از طرف دیگر شوهران را تشویق و ترغیب میکردند که زنانشان را به مردان فوق العاده نیرومند قرض بدهند تا از آنان هم صاحب فرزند شوند. از شوهران فرسوده و بیمار هم انتظار داشتند که خودشان جوانان را دعوت کنند و برای به وجود آوردن خانوادههایی نیرومند از آنان یاری بگیرند و زنان خویش را در اختیارشان قرار بدهند. (دورانت، ۱۳۷۹: ۱۴۶)[/rtl]
[rtl]۳. جامعه آتن
در جامعه آتن پدر خانواده اختیاردار مطلق بود. (ماله و ایزاک، ۱۳۰۹: ۲۴۵) پدر حق داشت که فرزندان ضعیف خود را بکشد، و در این بین دختران را بیش از پسران میکشتند، زیرا آنها نیاز به جهیزیه داشت و بعد از ازدواج از خدمتکاری خانه پدرآزاد میشد و در خانه شوهرش خدمت میکرد. در آن زمان این نوع از اطفال را در ظرف سفالین میگذاشت و در نزدیک معبد یا در سر راه که مردم زیاد عبور میکردند، رها میکرد، بدین منظور هر کسی که میخواست، میتوانست آن طفل را ببرد و در غیر آن، طفل از گرسنگی میمرد یا خوراک حیوانات درنده میشد. (دورانت، ۱۳۷۹: ۶۰)
در جامعه آتن دختری که جهیز نداشت، احتمال ازدواجش بسیار کم بود، بنابراین هرگاه پدر دختر قادر به فراهم کردن جهیز نبود، خویشاوندانش برای تهیه جهیزیه به او کمک میکردند. این رسم تا به آنجا رسیده بود که دختران با داشتن جهیزیه قادر بود مردی را به همسری خود بخرد، در حالی که در دورههای قبل در یونان، مردها دختران را میخریدند. مردان دوست نداشت که ازدواج کند و زن را بار سنگین خطاب میکرد، این عمل ناشی از آزادی جنسی بود که به صورت گسترده بین مردم آتن شایع بود، افسارگسیختگی اخلاقی باعث شده بود که جوانان به پایه و اساس خانواده از راه ازدواج اهمیت ندهند. (همان: ۲۰۶) یونان که از سایر ملل متمدنتر و دارای دانشمندان همچون سقراط، افلاطون، ارسطو و امثال ایشان بود، ولی زن در اینجامعه نیز بسیار مظلوم بود، زن حق قرارداد در معاملات و حق اقامه دعوا در محکمه را نداشت و بعد از اینکه شوهرش فوت میشد از او ارث نمیبرد. در یونان قدیم اعتقاد بر این بود که نیروی برتر، یعنی قدرت بارداری از آن مرد است و زن جز حمل و تولد طفل و پرستاری وظیفه ندارد. از طرف دیگر سن شوهر زن آتنی بسیار بالا بود و تقریباً دو برابری زن سن داشت و این مطلب هم باعث شده بود که زن تحت تاثیر عمیق مردان باشد.[/rtl]
[rtl]روم باستان
در روم در ازدواجهای که به رسم (sime manu) صورت میگرفت، زن اختیار داشت که بدون رضایت شوهرش، از او جدا شود. یعنی خود را مطلقه نماید. اما در ازدواج از نوع (cummanu) حق طلاق فقط و فقط منحصر با مرد بود، در مورد جهیزیه زن، تا زمانی که زن و شوهر با هم زندگی میکردند، جهیزیه در اختیار شوهر قرار داشت ولی اگر طلاق واقع میشد، در این صورت، جهیزیه به زن برگردانده میشد. (دورانت، ۱۳۷۹: ۱۰۹-۱۱۰)
اما در روم، مرد حاکم مطلق و بیچون و چرای زن و خانواده خویش بود، مرد اختیار مرگ و زندگی زن خود را در دست داشت. بدین معنا که اگر زن مرتکب جنایتی میشد، شوهرش میتوانست او ر ا اعدام کند. «کاتن» یکی از رومیان قدیم میگوید: «شوهر بر زن خود حاکم است و اختیارش را حدی نیست. هر چه بخواهد میتواند. اگر از زن خطای سر بزند او را جزا می دهد؛ اگر شراب بیاشامد محکومش میکند، و اگر بیناموسی کند او را میکشد.» (ماله و ایزاک، ۱۳۳۲: ۱۰۳)
بنابراین زن در روم همانند کنیزی بود که هیچ قدر و منزلتی در اجتماع نداشت. (همان: ۱۰۴) به اعتقاد رومیان زن موجود نابالغ و رشد نیافته بود. تشریفات ازدواج در روم، معمولا برای فرزند دار شدن بود و در کارها روی کشت زارها، کودکان و زنان به عنوان مقولهای از اموال محسوب میشدند. اولیای دختر و پسر کوشش میکردند که مراسم ازدواج فرزندانش را برگزار نمایند. البته نامزدی در هنگام کودکی نیز در روم وجود داشت. در ازدواجها رضایت پدر پسر و دختر بسیار ضروری بودند و بدون رضایت آنها ازدواج شکل نمیگرفت. در قوانین روم باستان ازدواج اجباری بود، اما در سال ۴۱۳ ق. م. هنگامی که کامیلوس محتسب روم، مالیاتی برای مردان مجرد مقرر کرد، این حکم از اعتبار ساقط گشت. زناشویی بر اثر خریداری زن، از اوایل تاریخ روم، کمکم از رونق افتاد و شکل معکوس یافت و سرانجام به آنجا رسید که جهیزیه زن در واقعیت امر، مرد را میخرید.
در روم قدیم، پدر میتوانست دخترش را وادار به جدایی از همسرش کند، حتا اگر خود دختر تمایل به طلاق نداشت. به موجب قانون «کروستین» امپراطوری مسیحی روم، اگر زن و شوهر میخواستند از هم جدا شوند، طبق قانون مجبور بودند که موافقت کنند بعد از طلاق در صومعه اقامت گزینند. (منتسکیو، ۱۳۳۹: ۷۱۸-۷۲۸) دوران عده طلاق به مدت یکسال و شش ماه بود، بعد از این مدت زن میتوانست ازدواج مجدد کند. در روم قدیم مردان بیشتر زن میگرفتند، هدف ازدواجهای متعدد رسیدن به جهیزیه زیاد زن بود. از هدف دیگر ازدواجهای متعدد، وصلت با اشراف زادگان و زنان ثروتمند بود. (دورانت، ۱۳۷۹: ۲۱۶-۲۲۲) این نوع ازدواجها، اغلب جنبه سیاسی به خود میگرفت و مردان به محض حاصل شدن مقصودشان در پی زنی دیگر بر میآمدند تا یک پله دیگر به مقام برتری یا ثروت بیشتر نزدیک شوند. مردان به راحتی زنانشان را طلاق میدادند و از آنها جدا میشدند؛ مجبور هم نبودند که برای این کارشان دلیل بیاورند، بلکه فقط نامهای برای زن میفرستادند و آزادی او و خویشتن را اعلام میکردند. بعضی از مردان هم هرگز ازدواج رسمی نمیکردند و بیزاری خود از گستاخی زنان را دلیل تصمیم خویش میشمردند.
در روم قدیم، در دوران نخستین جمهوری، پدر تنها کسی بود که در برابر قانون از بعضی حقوق برخوردار بود. پدر میتوانست مال بخرد و بفروشد. او از مال نگهداری میکرد و در معاملات و عقود شرکت میکرد. زنها در روم قدیم حق حضور در محاکم قضایی را نداشت. زن حتی نمیتوانست به عنوان شاهد در محکمه حاضر شود. وقتی زن بیوه میشد، هیچ گونه ادعا بر دارایی و اموال شوهرش را نداشت. بدتر از اینکه زن در هر سن و سالی که قرار داشت، باید تحت سرپرستی یک مرد قرار میداشت. اگر شوهر زن فوت میکرد، زن تحت سرپرستی پسر، برادر و پدر خود قرار میگرفت. (دورانت، ۱۳۷۹: ۲۱۷)
در حقوق روم قدیم، زنها با حوادث گوناگونی مواجه بودند به نحوی که اگر زن متهم به جرم میشد، شوهرش حق دادرسی و مجازات او را داشت و نیاز به مراجعه به محکمه نبود. شوهرش میتوانست زن خود را به مرگ محکوم کند؛ این امر در عرف و قانون آن زمان وجود داشت. شوهر اختیار تمام امور همسر و فرزندان خود را داشت، او میتوانست فرزندان خود را بفروشد یا به قتل برساند، هیچ مرجع قانونی اینکار پدر را ممنوع و خلاف قانون نمیدانست.[/rtl]
[rtl]منابع:[/rtl]
[rtl]ویکیپدیا[/rtl]
[rtl]سایت فمینیسم[/rtl]
[rtl]وبلاگ کشور های باستان[/rtl]
[rtl].[/rtl]
[rtl].[/rtl]
[rtl].[/rtl]
[rtl].[/rtl]
[rtl]سپاس و نظر فراموش نشود با تشکر[/rtl]