20-08-2014، 17:17
آغاز حکومت امویان (دوران حکومت معاویه)
بعد از کشته شدن عثمان (خلیفه سوم) و خلافت امیرالمومنین امام علی علیهالسلام معاویه به بهانه خونخواهی عثمان با آن حضرت بیعت نکرد و مخالفت نمود. علی علیهالسلام بعد از جنگ جمل، رهسپار شام شد تا معاویه را دفع کند. دو سپاه در «صفین» روبرو گشتند و بین آن دو جنگی فرسایشی رخ داد و در زمانی که پیروزی علی و یارانش در جنگ مسجل شده بود با حیلههای عمروعاص مشاور معاویه یاران علی بر او شوریدند و کار به «حکمیت» انجامید که در نهایت به نفع علی علیهالسلام تمام نشد و چندی بعد در حالی که علی علیهالسلام در حال تدارک جنگی دوباره با معاویه بود در مسجد کوفه ترور و به شهادت رسید. پس از شهادت امیرالمومنین على عليهالسلام به موجب وصيت آن حضرت و بيعت مردم، حضرت حسن بن على عليهماالسلام امام دوم شیعیان متصدى خلافت شد ولى معاويه آرام ننشسته به سوى عراق - كه مقر خلافت بود - لشكر كشيده با حسن بن على به جنگ پرداخت.
وى با دسيسههاى مختلف و دادن پولهاى گزاف، تدريجا ياران و سرداران امام حسن علیه السلام را فاسد كرده، بالاخره حسن بن على را مجبور نمود كه به عنوان صلح، خلافت را به وى واگذار كند و امام نيز خلافت را به اين شرط كه پس از درگذشت معاويه به وى برگردد و به شيعيان تعرض نشود به معاويه واگذار نمود.
در سال چهل هجرى، معاويه بر خلافت اسلامى استيلا يافت و بلافاصله به عراق آمده در سخنرانى كه كرد به مردم اخطار نموده و گفت: «من با شما سر نماز و روزه نمىجنگيدم بلكه مىخواستم بر شما حكومت كنم و به مقصود خود رسيدم!!!».
و نيز گفت: «پيمانى كه با حسن بستم لغو و زير پاى من است!!!» معاويه با اين سخن اشاره مىكرد كه سياست را از ديانت جدا خواهد كرد و نسبت به مقررات دينى، ضمانتى نخواهد داشت و همه نيروى خود را در زنده نگهداشتن حكومت خود بكار خواهد بست و البته روشن است كه چنين حكومتى سلطنت و پادشاهى است نه خلافت و جانشينى پيغمبر خدا و از اينجا بود كه بعضى از كسانى كه به حضور وى بار يافتند به عنوان پادشاهى سلامش دادند و خودش نيز در برخى از مجالس خصوصى، از حكومت خود با ملك و پادشاهى تعبير مىكرد اگرچه در ملا عام خود را خليفه معرفى مىنمود.
معاویه با اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مخالفت سرسختی داشت و اعلام نمود كه هر كس در مناقب اهل بيت حديثى نقل كند هيچ گونه مصونيتى در جان و مال و عرض خود نخواهد داشت و دستور داد در همه بلاد اسلامى در منابر به على عليهالسلام ناسزا گفته شود، که اين دستور تا زمان عمر بن عبدالعزيز خليفه اموى (101-99) اجرا مىشد.
وى به دستيارى عمال و كارگردانان خود كه جمعى از ايشان صحابى بودند، خواص شيعه على عليهالسلام را كشت و سر برخى از آنان را به نيزه زده در شهرها گردانيدند و عموم شيعيان را در هر جا بودند به ناسزا و بيزارى از على تكليف مىكرد و هر كه خوددارى مىكرد به قتل مىرسيد.
بعد از کشته شدن عثمان (خلیفه سوم) و خلافت امیرالمومنین امام علی علیهالسلام معاویه به بهانه خونخواهی عثمان با آن حضرت بیعت نکرد و مخالفت نمود. علی علیهالسلام بعد از جنگ جمل، رهسپار شام شد تا معاویه را دفع کند. دو سپاه در «صفین» روبرو گشتند و بین آن دو جنگی فرسایشی رخ داد و در زمانی که پیروزی علی و یارانش در جنگ مسجل شده بود با حیلههای عمروعاص مشاور معاویه یاران علی بر او شوریدند و کار به «حکمیت» انجامید که در نهایت به نفع علی علیهالسلام تمام نشد و چندی بعد در حالی که علی علیهالسلام در حال تدارک جنگی دوباره با معاویه بود در مسجد کوفه ترور و به شهادت رسید. پس از شهادت امیرالمومنین على عليهالسلام به موجب وصيت آن حضرت و بيعت مردم، حضرت حسن بن على عليهماالسلام امام دوم شیعیان متصدى خلافت شد ولى معاويه آرام ننشسته به سوى عراق - كه مقر خلافت بود - لشكر كشيده با حسن بن على به جنگ پرداخت.
وى با دسيسههاى مختلف و دادن پولهاى گزاف، تدريجا ياران و سرداران امام حسن علیه السلام را فاسد كرده، بالاخره حسن بن على را مجبور نمود كه به عنوان صلح، خلافت را به وى واگذار كند و امام نيز خلافت را به اين شرط كه پس از درگذشت معاويه به وى برگردد و به شيعيان تعرض نشود به معاويه واگذار نمود.
در سال چهل هجرى، معاويه بر خلافت اسلامى استيلا يافت و بلافاصله به عراق آمده در سخنرانى كه كرد به مردم اخطار نموده و گفت: «من با شما سر نماز و روزه نمىجنگيدم بلكه مىخواستم بر شما حكومت كنم و به مقصود خود رسيدم!!!».
و نيز گفت: «پيمانى كه با حسن بستم لغو و زير پاى من است!!!» معاويه با اين سخن اشاره مىكرد كه سياست را از ديانت جدا خواهد كرد و نسبت به مقررات دينى، ضمانتى نخواهد داشت و همه نيروى خود را در زنده نگهداشتن حكومت خود بكار خواهد بست و البته روشن است كه چنين حكومتى سلطنت و پادشاهى است نه خلافت و جانشينى پيغمبر خدا و از اينجا بود كه بعضى از كسانى كه به حضور وى بار يافتند به عنوان پادشاهى سلامش دادند و خودش نيز در برخى از مجالس خصوصى، از حكومت خود با ملك و پادشاهى تعبير مىكرد اگرچه در ملا عام خود را خليفه معرفى مىنمود.
معاویه با اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مخالفت سرسختی داشت و اعلام نمود كه هر كس در مناقب اهل بيت حديثى نقل كند هيچ گونه مصونيتى در جان و مال و عرض خود نخواهد داشت و دستور داد در همه بلاد اسلامى در منابر به على عليهالسلام ناسزا گفته شود، که اين دستور تا زمان عمر بن عبدالعزيز خليفه اموى (101-99) اجرا مىشد.
وى به دستيارى عمال و كارگردانان خود كه جمعى از ايشان صحابى بودند، خواص شيعه على عليهالسلام را كشت و سر برخى از آنان را به نيزه زده در شهرها گردانيدند و عموم شيعيان را در هر جا بودند به ناسزا و بيزارى از على تكليف مىكرد و هر كه خوددارى مىكرد به قتل مىرسيد.