امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آرشیوی از ديالوگ های ماندگار

#1
«بربادرفته» (ویکتور فلمینگ، 1939) / «میرم خونه و یه راهی برای برگشتنش پیدا میکنم. به هر حال فردا یه روز دیگه است!» این واکنش خوشبینانه

اسکارلت اوهارا زن مصمم جنوبی (ویویان لی) است، وقتی رت باتلر (کلارک گیبل) بسیار عصبانی با گفتن این جمله که «راستش رو بخوای، عزیزم.

اصلا برام مهم نیست.» او را ترک میکند. رمان پرفروش مارگارت میچل که سال 1936 منتشر شد، عملا با همین جمله تمام میشود، اما رمان «بربادرفته»

نه غروب باشکوه تکنیکالر را داشت، نه ویلیام کامرون را به عنوان طراح صحنه و نه تم «تارا» ماکس استاینر را.

▬▬▬▬

«بعضیها داغش را دوست دارند» (بیلی وایلدر، 1959) / «خب، هر کی یه عیبی داره!» این جمله را آسگود فیلدینگ سوم،

میلیونر پیر و خوشرو که به دفعات ازدواج کرده (جو ای. براون) در حالی به زبان میآورد که سوار بر یک قایق موتوری از اسکلهای در میامی دور میشود.

این واکنش او به عشق تازه زندگیاش، دافنه (با بازی جک لمون در نقش یک زن) است که در یک گروه موسیقی از نوازندگان زن کار میکند. دافنه قبل از این آسگود این

حرف را بزند، کلاهگیس خود را برمیدارد و میگوید: «من یه مردَم!» وایلدر استاد دیالوگهای پایانی در فیلمها بود. نمونه دیگر آن دیالوگ «خیلی خب آقای دمیل.

من برای نمای نزدیک آمادهام.» در فیلم «سانست بولوار» است.

▬▬▬▬

«کینگ گ» (ارنست شودساک، 1933) / «آه، نه، کار هواپیماها نبود. دلبر، دیو رو کشت!» این کتیبه روی گور گ، میمون غولپیکر است.

او پس از آنکه فی ری را همراه خود بالای ساختمان امپایر استیت میبرد، با گلولههای هواپیماهای جنگنده از پا درمیآید. جمله پایانی را کارل دنهام (رابرت آرمسترانگ)،

فیلمساز بیرحم میگوید که گ را در جزیره اسکال به دام انداخت. بازسازی سال 1976 «کینگ گ» که در آن گ بالای مرکز تجارت جهانی گرفتار هلیکوپترها میشود،

چنین پایانی ندارد. نسخه سال 2005 پیتر جکسون به نسخه اصلی نزدیکتر است. داستان در دوران رکود اقتصادی روی میدهد و دیالوگ پایانی دنهام هم هست.

▬▬▬▬


«صفحه اول» (بیلی وایلدر، 1974) / «بیشرف، ساعتم رو دزدید!» این آخرین دیالوگ فیلم کمدی سال 1928 بن هکت و چار مکآرتور و

حرفی است که والتر برنز سردبیر بدبین یک نشریه زرد تلفنی به پلیس میگوید. در واقع این آخرین حقه کثیف او برای جلوگیری از جدایی هیلدی جانسن

خبرنگار درجه یک از نشریهاش است. در نسخه سال 1931 به کارگردانی لوییس مایلستون، وقتی برنز (آدولف منجو) کلمه «بیشرف» را به زبان میآورد دستش «به طور تصادفی»

به ماشین تحریر میخورد. هدف، فرار از دست اداره سانسور بود. در نسخه بیلی وایلدر، والتر ماتیو به نقش برنز این دیالوگ را کامل میگوید.

▬▬▬▬

«سزار کوچک» (مروین لروی، 1931) / «خدای من! ریکو به آخر خط رسید؟» این آخرین کلمات گانگستر در حال مرگ فیلم برادران وارنر است که از ادوارد جی. رابینسن یک ستاره ساخت.

▬▬▬▬

«مظنونین همیشگی» (برایان سینگر، 1995) / «بزرگترین کلک شیطان این بود که دنیا رو قانع کرد وجود نداره.» کریستوفر مکواری

که برای این تریلر بسیار عالی برنده اسکار بهترین فیلمنامه غیراقتباسی شد، این دیالوگ را برای وربال کینت، راوی بسیار غیرقابل اعتماد فیلم

- که کوین اسپیسی به خاطر آن برنده جایزه اسکار شد - نوشت. وربال اواخر فیلم در حالی این جمله را میگوید که درمورد کایسر سوزه جنایتکار

اهریمنی برای یک بازپرس پلیس توضیح میدهد.

▬▬▬▬

«دکتر استرنجلاو» (استنلی کوبریک، 1964) / «پیشوای من، نمیتونم راه برم!» کوبریک و فیلمنامهنویسش، تری ساترن شخصیت

دکتر استرنجلاو، مشاور رئیس جمهور آمریکا را که روی صندلی چرخدار است و در آلمان به دنیا آمده به گونهای خلق کردند که تلفیقی

از روتوانگ، دانشمند مجنون فیلم «متروپلیس» فریتس لانگ، هرمان کان نویسنده کتاب «در جنگ گرماهستهای»، هنری کسینجر و «دکتر نو» ایان فلمینگ است،

اما این پیتر سلرز بود که بجز بازی در دو نقش دیگر شخصیت دکتر استرنجلاو را خلق کرد. بسیاری از دیالوگهای او از جمله همین دیالوگ پایانی، فیالبداهه بود.

▬▬▬▬

«محله چینیها» (رومن پولانسکی، 1974) / «فراموشش کن، جیک. اینجا محله چینیهاست.» این جمله که یکی از همکاران جیجی گیتز،

کارآگاه خصوصی لس آنجلس (جک نیکلسن) برای دلداری به او میگوید، جملهای کلیدی در این فیلم نوآر است که ژانر نوآر را احیا کرد. این دیالوگ

حاصل تحقیقات تاریخی رابرت تاونی فیلمنامهنویس «محله چینیها» در زمینه کالیفرنیای جنوبی پیش از جنگ همین طور تجربیات جیک گیتز به

عنوان یک مامور پلیس در گتو چینیهاست، پیش از آنکه کارآگاه خصوصی شود. محله چینیها استعارهای برای غیر قابل درک بودن لس آنجلس دهه 1930 و هزارتوی فساد در آن است.

▬▬▬▬


« مالت» (جان هیوستن، 1941) / «مزخرفاتی که باهاش رویا میسازند.» این پاسخ سام اسپید کارآگاه خصوصی (همفری بوگارت) به یک پلیس

سان فرانسیسکو (وارد باند) است. کمی قبل از آن پلیس در حالی که نسخهای بدلی از یک مجسمه مالت در دست دارد، از سام میپرسد: «سنگینه. چی هست؟»

پایان رمان داشیل همت به این اندازه دراماتیک نیست.

▬▬▬▬




«کازابلانکا» (مایکل کورتیز، 1942) / «لوییس، فکر کنم این شروع یه دوستی قشنگه».

این جملهای است که ریک بلین صاحب یک باشگاه شبانه (با بازی همفری بوگارت) به سروان لویی رنو رئیس پلیس و همدست نازیها میگوید.

او زمانی این حرف را میزند که قصد دارد مراکش را برای پیوستن به ارتش فرانسه آزاد در غرب آفریقا ترک کند. این دیالوگ پایانیِ بامزه و پیچیده به

خوبی با فضای کلی فیلم که یک واکنش قهرمانانه به تقابل عشق و وظیفه در دوران جنگ است، همخوانی دارد.
  Do ɴoт dαre тo ѕтop мe jυѕт ιɴ cαѕe ѕoмeoɴe ѕтopped мe آرشیوی از ديالوگ های ماندگار 1
پاسخ
 سپاس شده توسط τοxικ
آگهی
#2
شبــکه نمــایش همــه فیلم های قــرن 19 رو جارو کشــیده همه اینارو حـفظ شدم!!!
سپاس :|
پاسخ
 سپاس شده توسط Ƒαкє ѕмιƖє


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  دیالوگ های ماندگار فیلم های معروف !
  دیالوگ های ماندگار و خنده دار باب اسفنجی
  دیالوگ‌های ماندگار Rick and Morty
  دیالوگ های ماندگار و عاشقانه فیلم کازابلانکا
  دیالوگ های ماندگار و زیبا از فیلم ها
  دیالوگ های ماندگار سریال Breaking Bad
  دیالوگ های ماندگار، جودی ابوت به بابا لنگ دراز
  دیالوگ های ماندگار بهترین جوکر تاریخ(هیث لجر) در فیلم شواله ی تاریکی
  احمد شاملو و راز عشق ماندگار آیدا
  15 لحظه ماندگار در تاریخ مراسم اسکار

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان