27-07-2014، 8:26
ی، از حکومتهای رایج در جهان امروز، اما نگاهی دوباره و چند باره به سرنوشت دو پادشاه اسپانیا و ایران، درسهای عبرتآموز فراوانی دارد؛ دو شاه با دو شکل در آغاز راه و دو شیوه و مشی در سلطنت و حکمرانی و دو سرنوشت، دو فرجام و دو آینده؛ شاهی که سلطنت کرد و در حریم و نظارت قوانین محصور ماند و شاهی که یکهتاز میدانی بود که هیچ قاعده و قانونی را برای خود بر نتافت.
به نامه خوان کارلوس که به منظور دریافت کمک ۱۰ میلیون دلاری (به قیمت آن روز) نگاشته شده، بنگرید که چگونه با چینش کلمات و مقدمات لازم و با استفاده از فضای حاکم روانی بر شاه ایران تدوین شده است. میتوان به دفعات بر متن این نامه نظر افکند و نکات برجسته آن را بیش از پیش مدنظر قرار داد. او برای کشورش و پیشبرد اهداف خود و توسعه اسپانیا و تحکیم جایگاه خود با چه پیشدرآمدی خواسته خویش را مطرح میکند و چگونه بر لزوم تقویت دموکراسی بعد از دوران فرانکو که تخت و تاج خود را از او به یادگار دارد، تکیه کرده و برای دموکراسی و جلو بودن حداقل یک گام از حوادث سوگند یاد میکند.
حالا چند دهه از آن نامه و از آن روزگار گذشته است. به فاصله اندکی، کشتی شاه ایران در توفان انقلاب به گل مینشیند و او ناباورانه مجبور به فرار و آواره جهان میشود تا غریبانه و در غربت غریب خود مرگ را در اندک زمانی پس از گریز در آغوش گیرد و جالب آنکه در زمانهای خوان کارلوس جوان در مورد لزوم برقراری ساختارهای سیاسی لازم به عنوان پشتوانهای برای سلطنت و کشورش سخن میگوید که شاه ایران با آن همه قدمت در کسوت شاهی حتی تحمل دو حزب خودساخته را در کشورش (حزب ایران نوین و حزب مردم) ندارد و ضمن انحلال آنها به یک کشور تک حزبی و تک حزب رستاخیز میاندیشد که همه آحاد و اقشار یا در آنند یا خارج از آن و خارج از ایران.
در دهه ۹۰ میلادی که به عنوان سفیر کشورم در پادشاهی اسپانیا به خدمت مشغول بودم و با توجه به جرقههایی که گاهی چه در ضدیت با شاه و چه در پی ماجراجوییهای خبری برای خبرسازی و جنجالآفرینی سیاسی زده میشد، اشخاصی صاحب نام خاصی با من تماس برقرار میکردند. برای دریافت کپی نامه خوان کارلوس به شاه ایران و دریافت صحت و سقم اینکه آیا این مبلغ توسط شاه ایران به خوان کارلوس پرداخت شده است یا خیر؟ که مصلحت سیاسی روابط و منافع ایران اقتضا میکرد با توجه به ماهیت و اهداف جویندگان این داستان، سفیر و سفارت از ورود به این ماجرا، ریشه و ماهیت آن هم گاهی چندان روشن نبود اجتناب کند یا با احتیاط کامل عمل کند و همواره وقتی به برخی سرشناسان کنجکاو این کنکاش گفته میشد چرا کپی چنین نامهای را از سازمانهای ذیربط اسپانیایی درخواست نمیکنید همواره تاکید میکردند که این نامه در کشور آنها سندی محرمانه و به احتمال زیاد در بایگانی مجموعه اسناد کاخ زارزوئلاخوان کارلوس نگهداری میشود که دسترسی به آن امکانپذیر نیست. اما هر آنچه بود و نبود، پس از انقلاب اسلامی و فرار شاه و خاندان سلطنتی از ایران و با وجود ارتباط تنگاتنگ دو خاندان سلطنتی در دو کشور و سفرهای غیررسمی و دیدارهای دوستانه همیشگی آنها، پادشاه اسپانیا چه به لحاظ منش خود و چه به دلایل قانونی و محدودیتهای نوشته و نانوشته در اعلام مواضع سیاسی همواره به انقلاب اسلامی مردم ایران با دیده احترام نگریست و روابط ایران و اسپانیا با تمامی فراز و نشیبهایی که بین ایران با مجموعه غرب و اروپا به وجود میآمد، همواره روابطی بر اساس احترام متقابل و دوستی باقی ماند و خوان کارلوس به نظر میرسد هیچگاه از جاده انصاف در روابط با ایران پس از انقلاب عبور نکرد. در شامگاهی که در پایان ماموریتم در اسپانیا هنگامی که در کاخ شخصی او «زارزوئلا» در ساعت هفت غروب با او دیدار کردم، به او اندکی در خصوص داستان این نامه و پیگیریهای جریانات خاصی در اسپانیا از سفارت با او به اختصار در آن حد که بداند و بفهمد، سخن گفتم. یادآوری روزهای سخت ۱۹۷۷ برای اعلیحضرت نگارنده آن نامه کمی سخت بود اما او باید میدانست.
* سفیر پیشین ایران در اسپانیا