جوک با موضوع [یکی از فانتزیام اینه که....] - سری 10

pesare bad · 24-07-2014، 19:57

عاقا من با شما کار ندارم هرکی میخواد بره توو افق محو بشه بره اما من میخوام توو سوراخ لایه اوزون گیر کنم این نور بدا هستنا ازون بیاد منو نابود کنه یکی از فانتزیامم اینه اونجا گیر کردم این فضاییا میان رد بشن واسش دست تکون بدم .....
خب عاقا اینم یجورشه دیگه....
مگه من دل ندارم ؟ مگه من فانتزی ندارم؟
بکوبید لایکو که من برم گیر کنم اونجا راحت بشم:-)

[color][size][font]
یکی از فانتزیام اینه مامور شهرداری بشم و یه کیف پر از پول پیدا کنم برم تو افق همشو خرج کنم ؛ همش که نباید فانتزی آموزنده باشه !!!
[/font][/size][/color]

[color][size][font]
یکی از فانتزیای معکوثم اینه که یه پست مهم سیاسی داشته باشم بعد برای مذاکره و برداشت تحریم ها برم آمریکا.
بعد از فاصله 2.74کیلو متری یه تک تیر انداز مغزمو نشانه بگیره و گلوله رو بزنه به سرم
با وجود سوراخ شدن جمجمه، هیچ اتفاقی نیفته برام و زود منو برسونن بیمارستان تا سرمو بخیه بزنن.
بعد از نیم ساعت به طرز عجیبی بمیرم و همه، پزشکارو مقصر بدونن ولی با تحقیقات مشخص بشه گلوله تو این نیم ساعت دنبال مغزم میگشته!!
خخخخخ(مخفف کلمات "خیلی خوب بود خندیدیم خدا خیرت بده)
[/font][/size][/color]

[color][size][font]
یکی از فانتزیام اینه که کارمند بانک بشم بعد عشق دوران نوجوونیم با همسرش بیاد تقاضا وام بده بعد بابامم که رییس بانکه منم پارتی بازی کنم بهش یه وام کته کلفت بدم حالشو ببره.
اخه فامیلام فک و فامیله که دارن.

[/font][/size][/color]

[color][size][font]
یکی از فانتزیام اینه که سر میز شام وختی که همه دارن غذا میخورن من هی با غذام بازی کنم بعد بابام خَعلی باکلاس بهم بگه آ قربونش برم چرا غذاتو نمیخوری ؟ بعد من با یه لبخند ملیح بگم مرسی پدر میل ندارم … ولی لامصب یا همیشه مِث گاو میخورم یا بابام یه خورده سنگین برخورد میکنه و کلمات رکیک استفاده میکنه که چون اینجا خونواده نشسته از گفتنش معذورم …
[/font][/size][/color]

[color][size][font]
یکی از فانتزیام اینه که پرایدمو بفروشم با پولش یکی از برجای دوقلوی قشمو پیش خرید کنم
[/font][/size][/color]

[color][size][font]
یکی از فانتزیای من اینه که سیگارمو با فندک زیپو روشن کنم بعد فندک رو پرت کنم پشت سرم پمپ بنزین منفجر بشه منم خونسرد بیام طرف دوربین از کادر خارج بشم
[/font][/size][/color]

[color][size][font]
یکی از فانتزیام اینه که این سازنده ی سیستم گلستان رو پیدا کنم
بشونمش پای یه کامپیوتر محبورش کنم 20 بار با اینترنت دایال آپ انتخاب واحد کنه
بیچاره شدیم سر این انتخاب واحد
[/font][/size][/color]

[color][size][font]
یکی از فانتزیام اینه که یه پولی جمع کنم برا بابام یه تلوزیون سه بعدی بگرم که هر وقت میرم خونشون پای تلویزیون با لگد لت و پارم نکنه که مثلا حس سه بعدی بهم دست بده :مرداد

[/font][/size][/color]

[color][size][font]
یکی از فانتزیای جدیدم اینه ک جلوی در دانشگاه در حالی ک دارم گوشیمو ب راحتی از جیبم در میارم سوار پرایدم بشم و باهاش جلو چشم دخدرای دانشگاه ی تکاف مشتی بکشم و تو گرد و خاکش محو شم . . . . .
[/font][/size][/color]

[color][size][font]
یکی از فانتزیای دیگمم اینه که تند تند تایپ کردنمو نگاه کنم !
ولی نمیشه لا مصصصب نگاتو که بچرخونی سمت مانیتور کند میشه Sad

((
این عسب دوندمون(دهه هشتادی ارشد)وایساده بالا سرم میگه اینو نفرس بی مزس لایک نمیخوره!!
برو بچ هوا رفیقتونو داشته باشین رو کم کنیه Smile

))
[/font][/size][/color]

[color][size][font]
یکی از فانتزیام اینه که سر جلسه امتحان بشیینم بعد با نگاه کردن به سوالات, پاینش بنویسم :
.
.
.
"مَردی نَبُوَد فتاده را پای زدن .. گر دست فتاده ای بگیری مَردی
بعد برگه رو تحویل بدم برم!!!
ما همچین آدمی هستیم....
[/font][/size][/color]

[color][size][font]
یکی از فانتزیام اینه که
نصف شب برم مغازه ی کفش فروشی همه ی کفش هایی که مارک مخفی دارنو بدزدم و بشینم روکش مارک هارو بردارم !!
بعد صاحب مغازه منو ببینه و با سرعت 220 پرایــــــدش دنبالم کنه و من توی دودی که بر اثر سرعت ماشین گرون قیمتش ایجاد شده محو شم!! :|||

[/font][/size][/color]

[color][size][font]
یکی از فانتزیام اینه ک خخخخخخخ...!!
یکی از فانتزیام این ک خخخخخخ...!!
عاغا یکی از فانتزیام اینه ک خخخخخخخخخخخ...!!
بچه ها شرمنده نمیتونم فانتزیمو بگم خیلی مبتذلٍ :|
کصـــــــــــافت :| Smile

)))))
[/font][/size][/color]

[color][size][font]
یکی از فانتزیای واقعیم اینه که وقتی نصف شب تشنم میشه باهزار بدبختی میرم آب میخورم 2دقه بعدش نبینم تو توحمومرفتم آب خوردم!
اصلا یه بارشم قبول دیگه لطفا 3-4 بار نشه
[/font][/size][/color]

[color][size][font]
یکی از فانتزیام اینه که برم چین افق چینی وارد کنم بعد هرکی خواست تو این افقا محو شه نتونه خیط شه بعد من در حالی که از خنده پشتک میزنم تو افق واقعی محو شم
[/font][/size][/color]

[color][size][font]
یکی از فانتزیام اینه که برم رو خورشید ته پتو نازک بندازم که همیشه افق باشه دوستان به زحمت نیافتن اینقدر تا افق راه برن...
[/font][/size][/color]

[color][size][font]
یکی از فانتزیام اینه پشت پرایدم بنویسم عاقبت فرار از مدرسه Smile

بعد گازشو بگیرم تو افق محو شم
[/font][/size][/color]

[color][size][font]
دیروز تو گوگل زدم "یکی از فانتزیای معکوسم اینه" دیدم 8 صفحه فقط از فیسبوک نتیجه داد و این بچه زرنگا اونجاهایی که نوشته بودم عباس رو جاش اسم خودشونو نوشتن!!!من موندم جنیفر لوپز به من زنگ زده اینا خودشونو چرا می ندازن وسط!!!هیچی دیگ کلی حالم گرفته شد و بیخیال فانتزی معکوس نوشتن شدم و از همینجا از دنیای فانتزی معکوس نویسی خدافظی میکنم!!!ما که رفتیم دنبال سوژه جدید,محو همتون هستم,افق همتون دودی باد...

[/font][/size][/color]