22-07-2014، 7:13
متن ادعانامه دادستان عليه دکتر احمدي [پزشک احمدي]، حسين نيرومند [رئيس وقت اداره زندان قصر]، رکنالدين مختار [رئيس وقت اداره کل شهرباني] راجع به قتل دکتر اراني... ايراد جرح و آزار و شکنجه نسبت به دکتر تقي اراني که بهمنظور مرگ او اعمال و منتهي به فوتش شده است به امر و دستور مختار به وسيله نيرومند...
گواهي و اظهارات ساده و بيآلايش مادر بيچاره و داغديده دکتر اراني حاکي از اينکه براي دادن دوا در تاريخي که دکتر در کريدور بيمارستان زندان مريض بوده به اداره زندان و همچنين به دکتر هاشمي در منزلش مراجعه کرده و دکتر نامبرده چنين اظهار داشت: چه مواظبتي ــ زبانش چهار قاچ شده و اميدي به حيات او نيست و در متوفيات که فرزند خود را ديده بهقدري جسدش تغيير کرده که فرزند خود را نشناخته... مادر پير بهوسيله تلفن دکتر سيداحمد امامي را خواسته و پسرش را دکتر نامبرده ملاحظه نموده و بهاو گفته همين جنازه دکتر اراني پسر شماست. دکتر سيداحمد امامي اظهارات مادر دکتر اراني را در اين قسمت در بازجويي تأييد نموده است...
گواهان ميگويند در سنوات 1317 و 1318 زندانياني که از زندان موقت به زندان مرکزي انتقال پيدا نمودهاند گفتهاند که دکتر اراني را به دستور نيرومند کتک زيادي زدهاند [در يک مرحله 300 شلاق به کف پا] و تحت فشار و شکنجه است...
طبق دفتر بيمارستان مرحوم دکتر اراني در تاريخ 4/11/1318 در کريدور شماره يک بوده و او را از کريدور يک به بيمارستان انتقال دادند و طبق دفتر بيمارستان عبدالکريم بلوچ در تاريخي که دکتر اراني در بيمارستان بستري بوده او هم بستري بوده است [مي گويد] من در همان موقعي که مريض بودم در بيمارستان در اتاقي که دکتر اراني به حال اغما خوابيده بود و وضعيتش از جهت بالاپوش و لباس خيلي نامرتب بود که کاملاً معلوم بود که اين عمليات راجع به دکتر اراني عمدي است... با دکتر اراني در يک اتاق بوديم از بنده توجه کامل ميشد که هيچ شکايتي ندارم ولي يک روز بيشتر در اتاق دکتر اراني نبودم و او را از اتاق بنده بردند به اتاق ديگر و تصور ميکنم که بعد از 24 ساعت فوت کرد و در آن روز که دکتر اراني در اتاق بنده بود ابداً به او دوا و غذا ندادند و مواظبت نميکردند و بيهوش بود و در اداره زندان شيوع داشت که اولياي شهرباني در نظر گرفتهاند که دکتر اراني را از بين ببرند...
آقاي دکتر حسين معاون گواهي داده است که اينجانب با دکتر هاشمي پزشک زندان مذاکره کردم که دکتر اراني را به بيمارستان ببرد. بعد از اينکه 7 يا 8 روز طول کشيد، چون کسي جرئت نداشت بدون اجازه نيرومند [رئيس زندان] کوچکترين تغييري در وضعيت دکتر اراني بدهد اين بود که پس از جريانات طولاني اجازه دادند که او را به بيمارستان ببرند... و هنگاميکه دکتر اراني در بيمارستان بود مقارن فوت او من يک روز به دکتر هاشمي اظهار داشتم دکتر اراني سخت مريض است براي ايشان غذا و دوا که متناسب با کسالت ايشان باشد تهيه ميکنيد يا خير؟ آقاي دکتر هاشمي در جواب اظهار داشتند که اداره زندان به من دستور داده است که براي شخص دکتر اراني دوا تهيه نکنم و دستور ندهم که دوايي که لازم است از خارج تهيه کنند و مقصود اداره زندان از اين تضييقات اين بوده که دکتر اراني از بين برود و بالاخره در اثر بيغذايي و بيدوايي و عدم مراقبت و مواظبت و اينکه جايگاه او را در کريدورهاي 3 و 4 که قابل زندگاني نيست قرار داده بودند از بين رفت...
اظهارات و گواهي دکتر سيداحمد امامي مبني بر اينکه جنازه مرحوم دکتر اراني را ملاحظه کردم و با وجود تغييرات زيادي که در بدن و جسد دکتر اراني بوده او را شناختم ...به طور کلي جنازه تغيير قيافه داده بود... با معاينه سطحي که کردم تغييراتي که مشاهده نمودم از اين قرار است: زردي فوقالعادهاي در تمام پوست بدن، لکههاي سياه به بزرگي مختلف در بعضي از قسمتهاي بدن، رعاف که در نتيجه آن يک قسمت از صورت خوني شده بود. اين علائم و نشانيها را مخصوصاً از نزديک با چشم مشاهده کردم که بههيچوجه ترديد و شبهه ندارم. روز بعد در غسالخانه در موقع شستن اين علائم و نشانيهاي مشخص را بهچشم خود ديدم و از نقطهنظر طبي علت علائم مزبوره اين بوده: اول مسموميت يعني دليل بر اين است که شخص را مسموم کرده باشند به وسيله ادويه سمي. ديگر از جهت بعضي از امراض از قبيل بيماري کبد و صفرادان و غيرو، لکههاي سياه به بزرگي مختلف در بعضي از قسمتهاي بدن آن مرحوم از قبيل شکم و سينه. اين علامات نيز در نتيجه سيستمهاي مختلف در بدن و همچنين در نتيجه بعضي از امراض از قبيل کمخوني و خونريزي که خون دفع شده باشد در ايشان پيدا ميشود. رعاف علامت توجه خون به مغز و اغلب در موقع مرگ مشاهده ميشود... مرگ او در اثر مسموميت بوده و يا در نتيجه عدم مقاومت بدن در مقابل يک مرض سختي، و اين لکههاي سياه مخصوصاً در موقعي که تغذيه بيمار کافي نباشد توليد ميشود...
اظهارات و گواهي غلامعلي سرپاسبان... محمد صالحي سرپاسبان... محمد يزدي پاسبان يک... محمدرشيد عطايي... نورالدين فقيهي سرپاسبان... همگي به عناوين مختلف اظهارات گواهان فوقالاشعار را تأييد نموده و خلاصه اين است: مرحوم دکتر اراني را در سال 1317 با عده ديگري در زندان قصر شلاق زدند و دکتر را در حالت بيهوشي آوردند به کريدور شماره 3 بازداشت کردند و در اتاق مزبور بيلباس و لخت زندگاني ميکرد و در سال 1318 در کريدور شماره 3 که مرطوب است بازداشت بود وگاهي او را از اين کريدور به آن کريدور انتقال ميدادند و نيرومند دستور داده بود که غذاها و دوا که از خارج براي دکتر اراني ميآوردند به او ندهيم و ما مجبور بوديم که دستور نيرومند رئيس زندان را اطاعت نمائيم. در اتاقش بسته بود و کليدش نزد پايور بود و اين دستورات را گاهي نيرومند ميداد و گاهي بهوسيله پايورها به ما ابلاغ ميشد و اين فشار و سختي و آزار و اذيتها به دستور نيرومند بوده است و مرحوم اراني با يک پيراهن و زيرشلوار بدون لباس و رختخواب روي سمنت و محروم از غذاي خارج و با يک وضع خيلي سختي در کريدور شماره 3 بود... محمدرشيد عطايي ميگويد روزهايي که خودم مأمور تقسيم غذا بودم برحسب دستور نيرومند غذايي را که براي او آورده بودم به او نميدادم که دستور نيرومند رئيس زندان را اطاعت کنم. حسين زنديه پاسبان شماره 28 ميگويد که سرهنگ نيرومند به اطباء زندان دستور داده بود که از دکتر اراني عيادت نکنيد ...
اظهارات آقاي دکتر چهرازي که در تاريخ بهمن ماه 1318 که برحسب معمول براي صدور پروانه دفن زندان رفته افسر نگهبان صورت مجلسي را که قبلاً راجع به فوت دکتر اراني تنظيم نموده بودند براي امضاء به او داده است که طبق صورت مجلس مزبور دکتر اراني متهم سياسي معرفي و علت فوت او را مرض تيفوس نوشته بودند. از افسر نگهبان خواسته شده که متوفي را ارائه دهيد که جسد او را معاينه کند، او را به اتاقي هدايت کردهاند که در آن جسدي از لحاظ ساختماني استخوان قوي بوده معرفي کردهاند. آثاري از لحاظ تيفوس نتوانستم پيدا کنم. پس از آن به اتاق افسر نگهبان مراجعه نموده و به ايشان اظهار داشته که چنين صورتمجلسي را من نميتوانم امضاء نمايم و منظور شما از اين صورتجلسه چيست؟ اظهار داشت که متوفي متهم سياسي بوده لهذا صورتجلسه تنظيم ميشود و به امضاء پزشک قانوني ميرسد. بهايشان جواب دادم که پزشک قانوني مؤظف است آنچه را که ببيند تصديق کند ولي گواهي آنچه که نديده است برخلاف اصول وجدان پزشکي بهشمار ميرود. افسر نگهبان از اظهار او عصباني شده و اظهار داشته مگر شما تازه پزشک قانوني شدهايد و يا مقررات را نميدانيد. اظهار داشتم تا آنجا که مقررات را مخالف وظايف خود ندانم رعايت ميکنم. شخصي را که به من معرفي کردهايد فوت کرده، جواز دفن براي او ممکن است صادر کنم ولي گواهي مرض که بدان فوت کرده بهعلت بياطلاعي قبلي اينجانب براي من غيرمقدور است... پس از مدتي گفت وگو با آقاي دادستان افسر نگهبان زندان به من مراجعه کرده و جواز دفن صادر گرديد و صورتمجلسي که به من ارائه دادند حاکي از اين بود که دکتر اراني به مرض تيفوس مرده، امضاء نکردم و فقط فوت نامبرده را امضاء کردم...
مهندس تقي مکينژاد ميگويد: در فرودين و ارديبهشت 1317 شبي که دکتر اراني را به حبس انفرادي روانه کردند شاهزاده طهماسبي معاون زندان موقت به اتاق ما آمده و چنين اظهار کرد که آقايان ابداً در فکر دکتر اراني نباشيد اين شخص سبب گرفتاري شماها شده است و شماها را بدبخت کرده است. اين است که از او چشم بپوشيد هرگز او را نخواهيد ديد و از شر او آسوده شديد.
رضوي در صفحه 82 بازجويي ميگويد: نيرومند تصميم گرفته بود اينقدر دکتر اراني را بايد شکنجه و آزار کرد که خود به خود قوايش تحليل رفته و از بين برود... طبق گواهي گواهان تمام اين وسائل را نيرومند برانگيخته بود که دکتر اراني را نابود نمايد...
... يک روز اينجانب با آقاي دکتر معاون در اتاق خودمان بوديم دکترمعاون به نيرومند گفت که دکتر تقي اراني وضعيت زندگاني و مزاجش بد است، نيرومند در جواب گفت: آقاي مختار فرموده که هر عملي و فشاري که به آنها ميدهيد بدهيد و چنانچه از پادرنيامدند يک آمپول هوا بزنيد راحت شوند...
گواهي و اظهارات ساده و بيآلايش مادر بيچاره و داغديده دکتر اراني حاکي از اينکه براي دادن دوا در تاريخي که دکتر در کريدور بيمارستان زندان مريض بوده به اداره زندان و همچنين به دکتر هاشمي در منزلش مراجعه کرده و دکتر نامبرده چنين اظهار داشت: چه مواظبتي ــ زبانش چهار قاچ شده و اميدي به حيات او نيست و در متوفيات که فرزند خود را ديده بهقدري جسدش تغيير کرده که فرزند خود را نشناخته... مادر پير بهوسيله تلفن دکتر سيداحمد امامي را خواسته و پسرش را دکتر نامبرده ملاحظه نموده و بهاو گفته همين جنازه دکتر اراني پسر شماست. دکتر سيداحمد امامي اظهارات مادر دکتر اراني را در اين قسمت در بازجويي تأييد نموده است...
گواهان ميگويند در سنوات 1317 و 1318 زندانياني که از زندان موقت به زندان مرکزي انتقال پيدا نمودهاند گفتهاند که دکتر اراني را به دستور نيرومند کتک زيادي زدهاند [در يک مرحله 300 شلاق به کف پا] و تحت فشار و شکنجه است...
طبق دفتر بيمارستان مرحوم دکتر اراني در تاريخ 4/11/1318 در کريدور شماره يک بوده و او را از کريدور يک به بيمارستان انتقال دادند و طبق دفتر بيمارستان عبدالکريم بلوچ در تاريخي که دکتر اراني در بيمارستان بستري بوده او هم بستري بوده است [مي گويد] من در همان موقعي که مريض بودم در بيمارستان در اتاقي که دکتر اراني به حال اغما خوابيده بود و وضعيتش از جهت بالاپوش و لباس خيلي نامرتب بود که کاملاً معلوم بود که اين عمليات راجع به دکتر اراني عمدي است... با دکتر اراني در يک اتاق بوديم از بنده توجه کامل ميشد که هيچ شکايتي ندارم ولي يک روز بيشتر در اتاق دکتر اراني نبودم و او را از اتاق بنده بردند به اتاق ديگر و تصور ميکنم که بعد از 24 ساعت فوت کرد و در آن روز که دکتر اراني در اتاق بنده بود ابداً به او دوا و غذا ندادند و مواظبت نميکردند و بيهوش بود و در اداره زندان شيوع داشت که اولياي شهرباني در نظر گرفتهاند که دکتر اراني را از بين ببرند...
آقاي دکتر حسين معاون گواهي داده است که اينجانب با دکتر هاشمي پزشک زندان مذاکره کردم که دکتر اراني را به بيمارستان ببرد. بعد از اينکه 7 يا 8 روز طول کشيد، چون کسي جرئت نداشت بدون اجازه نيرومند [رئيس زندان] کوچکترين تغييري در وضعيت دکتر اراني بدهد اين بود که پس از جريانات طولاني اجازه دادند که او را به بيمارستان ببرند... و هنگاميکه دکتر اراني در بيمارستان بود مقارن فوت او من يک روز به دکتر هاشمي اظهار داشتم دکتر اراني سخت مريض است براي ايشان غذا و دوا که متناسب با کسالت ايشان باشد تهيه ميکنيد يا خير؟ آقاي دکتر هاشمي در جواب اظهار داشتند که اداره زندان به من دستور داده است که براي شخص دکتر اراني دوا تهيه نکنم و دستور ندهم که دوايي که لازم است از خارج تهيه کنند و مقصود اداره زندان از اين تضييقات اين بوده که دکتر اراني از بين برود و بالاخره در اثر بيغذايي و بيدوايي و عدم مراقبت و مواظبت و اينکه جايگاه او را در کريدورهاي 3 و 4 که قابل زندگاني نيست قرار داده بودند از بين رفت...
اظهارات و گواهي دکتر سيداحمد امامي مبني بر اينکه جنازه مرحوم دکتر اراني را ملاحظه کردم و با وجود تغييرات زيادي که در بدن و جسد دکتر اراني بوده او را شناختم ...به طور کلي جنازه تغيير قيافه داده بود... با معاينه سطحي که کردم تغييراتي که مشاهده نمودم از اين قرار است: زردي فوقالعادهاي در تمام پوست بدن، لکههاي سياه به بزرگي مختلف در بعضي از قسمتهاي بدن، رعاف که در نتيجه آن يک قسمت از صورت خوني شده بود. اين علائم و نشانيها را مخصوصاً از نزديک با چشم مشاهده کردم که بههيچوجه ترديد و شبهه ندارم. روز بعد در غسالخانه در موقع شستن اين علائم و نشانيهاي مشخص را بهچشم خود ديدم و از نقطهنظر طبي علت علائم مزبوره اين بوده: اول مسموميت يعني دليل بر اين است که شخص را مسموم کرده باشند به وسيله ادويه سمي. ديگر از جهت بعضي از امراض از قبيل بيماري کبد و صفرادان و غيرو، لکههاي سياه به بزرگي مختلف در بعضي از قسمتهاي بدن آن مرحوم از قبيل شکم و سينه. اين علامات نيز در نتيجه سيستمهاي مختلف در بدن و همچنين در نتيجه بعضي از امراض از قبيل کمخوني و خونريزي که خون دفع شده باشد در ايشان پيدا ميشود. رعاف علامت توجه خون به مغز و اغلب در موقع مرگ مشاهده ميشود... مرگ او در اثر مسموميت بوده و يا در نتيجه عدم مقاومت بدن در مقابل يک مرض سختي، و اين لکههاي سياه مخصوصاً در موقعي که تغذيه بيمار کافي نباشد توليد ميشود...
اظهارات و گواهي غلامعلي سرپاسبان... محمد صالحي سرپاسبان... محمد يزدي پاسبان يک... محمدرشيد عطايي... نورالدين فقيهي سرپاسبان... همگي به عناوين مختلف اظهارات گواهان فوقالاشعار را تأييد نموده و خلاصه اين است: مرحوم دکتر اراني را در سال 1317 با عده ديگري در زندان قصر شلاق زدند و دکتر را در حالت بيهوشي آوردند به کريدور شماره 3 بازداشت کردند و در اتاق مزبور بيلباس و لخت زندگاني ميکرد و در سال 1318 در کريدور شماره 3 که مرطوب است بازداشت بود وگاهي او را از اين کريدور به آن کريدور انتقال ميدادند و نيرومند دستور داده بود که غذاها و دوا که از خارج براي دکتر اراني ميآوردند به او ندهيم و ما مجبور بوديم که دستور نيرومند رئيس زندان را اطاعت نمائيم. در اتاقش بسته بود و کليدش نزد پايور بود و اين دستورات را گاهي نيرومند ميداد و گاهي بهوسيله پايورها به ما ابلاغ ميشد و اين فشار و سختي و آزار و اذيتها به دستور نيرومند بوده است و مرحوم اراني با يک پيراهن و زيرشلوار بدون لباس و رختخواب روي سمنت و محروم از غذاي خارج و با يک وضع خيلي سختي در کريدور شماره 3 بود... محمدرشيد عطايي ميگويد روزهايي که خودم مأمور تقسيم غذا بودم برحسب دستور نيرومند غذايي را که براي او آورده بودم به او نميدادم که دستور نيرومند رئيس زندان را اطاعت کنم. حسين زنديه پاسبان شماره 28 ميگويد که سرهنگ نيرومند به اطباء زندان دستور داده بود که از دکتر اراني عيادت نکنيد ...
اظهارات آقاي دکتر چهرازي که در تاريخ بهمن ماه 1318 که برحسب معمول براي صدور پروانه دفن زندان رفته افسر نگهبان صورت مجلسي را که قبلاً راجع به فوت دکتر اراني تنظيم نموده بودند براي امضاء به او داده است که طبق صورت مجلس مزبور دکتر اراني متهم سياسي معرفي و علت فوت او را مرض تيفوس نوشته بودند. از افسر نگهبان خواسته شده که متوفي را ارائه دهيد که جسد او را معاينه کند، او را به اتاقي هدايت کردهاند که در آن جسدي از لحاظ ساختماني استخوان قوي بوده معرفي کردهاند. آثاري از لحاظ تيفوس نتوانستم پيدا کنم. پس از آن به اتاق افسر نگهبان مراجعه نموده و به ايشان اظهار داشته که چنين صورتمجلسي را من نميتوانم امضاء نمايم و منظور شما از اين صورتجلسه چيست؟ اظهار داشت که متوفي متهم سياسي بوده لهذا صورتجلسه تنظيم ميشود و به امضاء پزشک قانوني ميرسد. بهايشان جواب دادم که پزشک قانوني مؤظف است آنچه را که ببيند تصديق کند ولي گواهي آنچه که نديده است برخلاف اصول وجدان پزشکي بهشمار ميرود. افسر نگهبان از اظهار او عصباني شده و اظهار داشته مگر شما تازه پزشک قانوني شدهايد و يا مقررات را نميدانيد. اظهار داشتم تا آنجا که مقررات را مخالف وظايف خود ندانم رعايت ميکنم. شخصي را که به من معرفي کردهايد فوت کرده، جواز دفن براي او ممکن است صادر کنم ولي گواهي مرض که بدان فوت کرده بهعلت بياطلاعي قبلي اينجانب براي من غيرمقدور است... پس از مدتي گفت وگو با آقاي دادستان افسر نگهبان زندان به من مراجعه کرده و جواز دفن صادر گرديد و صورتمجلسي که به من ارائه دادند حاکي از اين بود که دکتر اراني به مرض تيفوس مرده، امضاء نکردم و فقط فوت نامبرده را امضاء کردم...
مهندس تقي مکينژاد ميگويد: در فرودين و ارديبهشت 1317 شبي که دکتر اراني را به حبس انفرادي روانه کردند شاهزاده طهماسبي معاون زندان موقت به اتاق ما آمده و چنين اظهار کرد که آقايان ابداً در فکر دکتر اراني نباشيد اين شخص سبب گرفتاري شماها شده است و شماها را بدبخت کرده است. اين است که از او چشم بپوشيد هرگز او را نخواهيد ديد و از شر او آسوده شديد.
رضوي در صفحه 82 بازجويي ميگويد: نيرومند تصميم گرفته بود اينقدر دکتر اراني را بايد شکنجه و آزار کرد که خود به خود قوايش تحليل رفته و از بين برود... طبق گواهي گواهان تمام اين وسائل را نيرومند برانگيخته بود که دکتر اراني را نابود نمايد...
... يک روز اينجانب با آقاي دکتر معاون در اتاق خودمان بوديم دکترمعاون به نيرومند گفت که دکتر تقي اراني وضعيت زندگاني و مزاجش بد است، نيرومند در جواب گفت: آقاي مختار فرموده که هر عملي و فشاري که به آنها ميدهيد بدهيد و چنانچه از پادرنيامدند يک آمپول هوا بزنيد راحت شوند...