29-07-2014، 14:51
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
اقتباس عالی جان هیلکت از رمان تحسین شده کارمک مککارتی مخاطبانش را در جادهای به سوی ناکجا آباد قرار می دهد. جاده ای که ما را از درون جنگل های مرده و خانه های متروکه به اقیانوس خاکستری و بی حاصلی میبرد که بر ساحل میخروشد.بیرون از سینما در شصت و ششمین جشنوارهی فیلم ونیز، دریا روشن، آبی و مجذوب کننده است. اما دقیقا برای چه مدت دیگر؟ پیام غیر صریح داستان پسا آخرالزمانی مک کارتی این است که ما هم اکنون نصف راه را تا آخر «جاده» پیمودهایم. این امر احتمالا بیانگر این است که سازندگان این فیلم با هدف استفاده از لوکیشنهای طبیعی در آمریکا عمدا از استفاده از جلوه های ویژهی کامپیوتری خودداری کردهاند؛ مثلا: بزرگراه متروکهی پنسیلوانیا در نزدیکی پیتسبورگ گورستان مانند، یا حومهی طوفان زدهی نیو اورلئان.درام هیلکوت ماجرای سفر سخت دو بازماندهی بدون نام یک فاجعهی بدون نام را دنبال می کند؛ یک مرد (با بازی ویگو مورتنسن) و پسر ده سالهاش (با بازی کودی اسمیت مکفی)- که با مشقت و به سوی جنوب در حرکت اند و برای یافتن غذا تقلا می کنند. اما راه پیش روی آنها پر از خطر است و آذوفه نیز کم و دور از دسترس آن هاست. و در پایان، تمام چیزی که آن ها دارند (و به معنی دقیقتر تمام آنچه ما داریم)، همدیگر است.چه فیلم درگیرکننده، قدرتمند و در عین حال نگران کنندهای است این فیلم. پیش از نمایش دیشب شایعاتی وجود داشت که طولانی بودن دوره پس از تولید فیلم (ساخت فیلم از فوریه ی ۲۰۰۸ آغاز شده بود) از یک محصول بیمار و مشکلدار حکایت دارد. اما روی هم رفته، آن نگرانی ها اکنون جایی در این فیلم ندارند.مسلما، در دراماتیک کردن عناصر نثر مککارتی، هیلکوت برخی اوقات ریسک کرده و بیش از حد به این کار پرداخته است (من بدون موسیقی اندوهناک و صدای غیر ضروری که برای تفسیر روی فیلم قرار گرفته هم میتوانستم فیلم را به پایان برم). اما هیچ کدام از این جزئیات و فرعیات نمیتواند این فیلم را از هولناکی خالص و درگیرکنندهاش منحرف کند. در یک سکانس بخصوص دلسرد کننده پدر و پسر به یک خانهی دلپذیر برمیخورند، خانهای تمیز دور از شهر. این طور که برمیآید، آن خانه تحت فرمان یک گروه از آدمخواران است که انسانهای اسیرشان را در زیر آشپزخانه پنهان میکنند.در چنین لحظاتی «جاده» تصویری ددمنشانه از سیارهای رو به موت را تصویر میکند که آدمهایی گرسنه و درمانده بر رویش جولان میدهند. و البته هنوز آن نازکی در روایت اینجا نیز به چشم می خورد و باز هم تاثیرش را بر تاثیر متقابل دو شخصیت اصلی می گذارد. مورتنسن در نقش یک قهرمان مست و تکیده فوق العاده است، و اسمیت مکفی نیز به خوبی از عهده ی نقشش که یک کودک رئوف است بر آمده است، کودکی که همواره می خواهد غذایش را با دیگران تقسیم کند. گرچه آنها با هم حرکت می کنند، اما ما این حس را داریم که این دو نفر در نهایت راهشان از هم جدا میشود. نقش پدر مورتنسن به عنوان کسی که در دنیای قدیم متولد شده، با قدرت کار را شروع میکند اما رفته رفته سست می شود. پسر او که در دنیای جدید متولد شده، قد الم میکند و باتون را به دست میگیرد. او بر رسیدن به انتهای جاده پافشاری میکند، در حالی که ژولیده، گرسنه و به طور عجیبی عاقل است؛ کورسویی امید برای نژاد بشر.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
اقتباس عالی جان هیلکت از رمان تحسین شده کارمک مککارتی مخاطبانش را در جادهای به سوی ناکجا آباد قرار می دهد. جاده ای که ما را از درون جنگل های مرده و خانه های متروکه به اقیانوس خاکستری و بی حاصلی میبرد که بر ساحل میخروشد.بیرون از سینما در شصت و ششمین جشنوارهی فیلم ونیز، دریا روشن، آبی و مجذوب کننده است. اما دقیقا برای چه مدت دیگر؟ پیام غیر صریح داستان پسا آخرالزمانی مک کارتی این است که ما هم اکنون نصف راه را تا آخر «جاده» پیمودهایم. این امر احتمالا بیانگر این است که سازندگان این فیلم با هدف استفاده از لوکیشنهای طبیعی در آمریکا عمدا از استفاده از جلوه های ویژهی کامپیوتری خودداری کردهاند؛ مثلا: بزرگراه متروکهی پنسیلوانیا در نزدیکی پیتسبورگ گورستان مانند، یا حومهی طوفان زدهی نیو اورلئان.درام هیلکوت ماجرای سفر سخت دو بازماندهی بدون نام یک فاجعهی بدون نام را دنبال می کند؛ یک مرد (با بازی ویگو مورتنسن) و پسر ده سالهاش (با بازی کودی اسمیت مکفی)- که با مشقت و به سوی جنوب در حرکت اند و برای یافتن غذا تقلا می کنند. اما راه پیش روی آنها پر از خطر است و آذوفه نیز کم و دور از دسترس آن هاست. و در پایان، تمام چیزی که آن ها دارند (و به معنی دقیقتر تمام آنچه ما داریم)، همدیگر است.چه فیلم درگیرکننده، قدرتمند و در عین حال نگران کنندهای است این فیلم. پیش از نمایش دیشب شایعاتی وجود داشت که طولانی بودن دوره پس از تولید فیلم (ساخت فیلم از فوریه ی ۲۰۰۸ آغاز شده بود) از یک محصول بیمار و مشکلدار حکایت دارد. اما روی هم رفته، آن نگرانی ها اکنون جایی در این فیلم ندارند.مسلما، در دراماتیک کردن عناصر نثر مککارتی، هیلکوت برخی اوقات ریسک کرده و بیش از حد به این کار پرداخته است (من بدون موسیقی اندوهناک و صدای غیر ضروری که برای تفسیر روی فیلم قرار گرفته هم میتوانستم فیلم را به پایان برم). اما هیچ کدام از این جزئیات و فرعیات نمیتواند این فیلم را از هولناکی خالص و درگیرکنندهاش منحرف کند. در یک سکانس بخصوص دلسرد کننده پدر و پسر به یک خانهی دلپذیر برمیخورند، خانهای تمیز دور از شهر. این طور که برمیآید، آن خانه تحت فرمان یک گروه از آدمخواران است که انسانهای اسیرشان را در زیر آشپزخانه پنهان میکنند.در چنین لحظاتی «جاده» تصویری ددمنشانه از سیارهای رو به موت را تصویر میکند که آدمهایی گرسنه و درمانده بر رویش جولان میدهند. و البته هنوز آن نازکی در روایت اینجا نیز به چشم می خورد و باز هم تاثیرش را بر تاثیر متقابل دو شخصیت اصلی می گذارد. مورتنسن در نقش یک قهرمان مست و تکیده فوق العاده است، و اسمیت مکفی نیز به خوبی از عهده ی نقشش که یک کودک رئوف است بر آمده است، کودکی که همواره می خواهد غذایش را با دیگران تقسیم کند. گرچه آنها با هم حرکت می کنند، اما ما این حس را داریم که این دو نفر در نهایت راهشان از هم جدا میشود. نقش پدر مورتنسن به عنوان کسی که در دنیای قدیم متولد شده، با قدرت کار را شروع میکند اما رفته رفته سست می شود. پسر او که در دنیای جدید متولد شده، قد الم میکند و باتون را به دست میگیرد. او بر رسیدن به انتهای جاده پافشاری میکند، در حالی که ژولیده، گرسنه و به طور عجیبی عاقل است؛ کورسویی امید برای نژاد بشر.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.