دوست داشتی یه سربزن..عاشقونه اس

[ازیتا18]

گاهی پروانه هاهم اشتباه عاشق میشوندبه جای شمع دورچراغ های بی احساس شهر میگردند..

شیشه نازک احساس مرادست نزن چندشم میشه ازلکه احساس دروغ...

شجاعت میخواهد وفادار احساسی باشی که میدانی شکست میدهد روزی نفسهایت را..


دیر امدی باران..دیر..من اینجادرحجم نبودن کسی خشکیدم...

دربیداریم که نیستی به خوابم هم نیا لطفا..رویاهایم رارنگی میکنی وروزم راسیاه...


این روزا شیر هم راضیه بادمش بازی کنن اما نه با دلش...

حالا که رفته ای پرنده ای امده است در حوالی همین باغ روبه رو..هیچ نمیخواهد فقط میگوید:کوکو؟!!


وقتی که رفت گفت:توراهم میبرم..باخوشحالی گفتم:کجا؟؟؟ گفت:ازیادم.....


هرزگی خودرادوست اجتماعی تفسیر نکن ...

به اوگفتم غمگین ترین ترانه رابرایم بخوان..چشمهایش رابست وارام گریست...


زیرباران گریه میکردم..توچتررابالای سرم گرفتی.. اما همچنان گونه های من خیس از گریه بود.. وتو نفهمیدی که چترباید بالای دلم باشد نه بالای سرم...


حالا فهمیدم چرا ترکم کردورفت..من میخواستم مالک دلش باشم اما اون فقط یه مستاجراجاره ای میخواست...

نمیدونم والا شاید هرتنی لذت بخش باشه اما اینو مطمئنم که هر اغوشی ارامشبخش نیست...

خاطره الکل نیس که بپره..خاطره خاطرس میمونه ودهنتو سرویس میکنه..

همیشه بهم میگفت:زندگیمی!!وقتی رفت بهش گفتم:مگه من زندگیت نبودم؟
خندیدو گفت:ادم برای رسیدن به عشقش باید اززندگیش بگذره...


نه اسمش عشقه..نه علاقه..ونه حتی عادت.. خریت محض دلتنگ کسی باشی که دلش باتو نیس...

همه جاهستی..درنوشته هایم..درخیالم..ودررویایم..تنها جایی که باید باشی وندارمت.. در کنارم است...

سوت پایان رابزن من حریف هرزگی تو و احمق بودن خودم نمیشوم...

بامن ازبودن بگو..گوشم راپر کرده هیاهوی نبودنت...

در زندگیم به هیچ کس خیانت نکردم وفای به تو خیانت به خودم بود...

عطرتنت روی پیراهنم مانده..امروز بوییدمش ..عمیق وعمیق.. وباهرنفس بغضم راسنگین تر کردم وبه یاد اوردم که دیگر تنت سهم دیگری وغمت سهم من است...

گاهی شاید لازم باشد از یادببریم..یادهمه انهایی که بانبودنشان بودنمان را به بازی گرفتند..

راحت بگم خطای دید بود..هیچی نبودی..زیادی گنده میدیدمت...


شایدحالا همه چیز خوب نباشد اما من هنوز به بهانه دوست داشتنت زندم...


هرچقدر هم که عطرت راعوض کنی بازتنت بوی گثیف خیانت میدهد..عزیزلعنتی ام!

بگیردست هایم راتازمستان ازحافظه انگشتانم پاک شود...


هرروز نبودنت راروی دیوار خط کشیدم..ببین این دیوار دگر جایی برای خط زدن ندارد..خوش بحال تو که تنها خط کشیدی انهم روی من...


چه جالب!دوست داشتن مثل مسابقه صندلی شده..دیربجنبی سر جات نشسته اند..


ارامش ابدی میخاهم یک بوسه هم کفایت میکند برای تمام عمر..


لبهایش مزه زهر میداد..وقتی که مال من نبود وفکرمیکرد نمیدانم...


بعداز رفتنش موهایم راازته تراشیدم..خاطره دستانش دیوانه ام میکرد...

[ازیتا18]

منتظرسپاس یانظراتون هستم...یادتون نره