30-06-2014، 13:01
- فوتبال چگونه از سطح نخبگان به تودههای مردم رسید؟
ترجمه: بهرنگ رجبی
تاریخ ایرانی: هوشنگ شهابی، استاد روابط بینالملل و تاریخ دانشگاه بوستون آمریکا، در این مقاله به تاریخ سیاسی فوتبال در ایران پرداخته و اثرات متقابل محبوب شدن این ورزش و تغییرات اجتماعی، جهتگیریهای دولتی و سیاست را تحلیل کرده است که در این روزها که روح فوتبال در جان همه حلول کرده، خواندنشان در «تاریخ ایرانی» لذتی مضاعف دارد.
***
فوتبال در دوران رضاشاه
اواسط دهۀ ۱۳۰۰ فوتبال دیگر نماد تجدد در ایران شده بود و خیلی نگذشت که بالاترین سطوح هم داشتند ترویج و تبلیغش میکردند. تابستان سال ۱۳۰۳ رضاخان دستور داد رقابتهای ورزشی، از جملهشان مسابقات فوتبال، منظماً میان نیروهای مسلح برگزار شود. بعضی از این رقابتها در شهرستانها انجام میشد، مثلاً مسابقهای بین اعضای تیپ مختلط کردستان که در آن بازیکنان هنوز گیوه پایشان بود.(۱) اما مانع رشد و گسترش فوتبال، کمبود زمین بازی بود؛ اغلب زمینها متعلق به نهادها و مؤسسات بریتانیایی و آمریکایی بودند.(۲) در زمستان ۱۳۰۴ در جلسهای با حضور رئیس وقت مجلس شورای ملی، سید محمد تدین، در مقام رئیس مجمع ترویج و ترقی فوتبال، یکی از بازیکنان گفت: شرمآور است که بریتانیاییها امکانات فوتبال دارند اما ایرانیها ندارند. تدین از نفوذش در مجلس استفاده کرد و در بهار ۱۳۰۵ مجلس لایحهای تصویب کرد که به موجبش دولت تکه زمینی حوالی دروازه دولت را که از چند سال پیشترش جوانها به صورت غیررسمی تویش بازی میکردند، به قیمت ۱۰ هزار تومان میخرید تا زمین فوتبالی دائمی در آنجا برپا کند.(۳)
رضاشاه بعد از تاجگذاری سال ۱۳۰۴ هم کماکان به فوتبال علاقه نشان میداد. زمستان ۱۳۰۴ سر مسابقهای میان تیمی ایرانی با تیمی از مهاجران بریتانیایی در تهران حاضر شد، مسابقهای که در آن برای اولین بار ایرانیها، بریتانیاییها را در بازی ملی خود آنها شکست دادند.(۴) دولت ایران که حالا دیگر در مورد توان بازیکنانش در فوتبال اعتماد بهنفسی به دست آورده بود، در پاییز ۱۳۰۵ همزمان با پدیدار شدن نشانههایی از بهبود روابط میان ایران و اتحاد جماهیر شوروی، تصمیم گرفت تیمی متشکل از ۱۵ فوتبالیست ایرانی را تحت نظر رئیس مدرسۀ تربیت بدنی، میرمهدی ورزنده، برای شرکت در مسابقاتی بینالملل به باکو بفرستد.(۵) تیم ایران در برابر چهار تیم مختلف از باکو بازی کرد، سه تا را باخت و یکی را مساوی کرد. به محض بازگشتشان به تهران، نشریۀ طنز «ناهید»، در کاریکاتور صفحۀ اولش شکستشان را دست انداخت. چندتایی از بازیکنها که انتظار استقبال گرمتری داشتند، سرخود تصمیم گرفتند بریزند دفتر تحریریۀ «ناهید» را زیر و زبر کنند و بابت همین کار هم دستگیر و یک شب زندانی شدند.(۶) یکی از اعضای تیم که در باکو بازی کرده بود، حسین مفتاح، درسی آموزندهتر از شکستهایشان گرفت. مفتاح بعدترها نوشت: «آن سفر برای ما این حسن را داشت که دریافتیم دریبل کردن و تکروی به درد نمیخورد... هر یک از ما در حرکات فردی تخصص داشتیم... این ورزش ما باب مملکت و مورد پسند عامه بود، ولی با دیدن مسابقات و تیم بادکوبه دریافتیم منظور و هدف فوتبال جز آن چیزی است که تا آن روز دنبال میکردیم.»(۷)
سال ۱۳۰۸ وقت پس دادن دیدار بود، و همین شد که اوایل آذرماه تیمی از باکو برای انجام یک بازی به تهران دعوت شد.(۸) برای تحت تأثیر قرار دادن مهمانها زمین فوتبال دولتی را چمن کاشته بودند. در آخرین بازی از سه بازی، که همهشان را هم مهمانان بردند، عبدالحسین تیمورتاش، وزیر دربار پرنفوذ وقت، برای تماشا آمد. باختهای تحقیرآمیز (با نتایج ۱۱-۰، ۳-۱، ۴-۰!) که تازه در زمین خودمان هم بود، بهت و حیرت بسیار برانگیخت، آنقدر که جوانهایی کلاً فوتبال را گذاشتند کنار. در سالهای متعاقبش از علاقه به فوتبال کم شد و روزنامهها دیگر به ندرت گزارشی از مسابقاتی میدادند که برگزار میشد.(۹) فعالیتهای مجمع ترویج و ترقی فوتبال رفته رفته کم شد، و از اوایل دهۀ ۱۳۱۰ بود که شماری نهاد جدید تأسیس و جایگزین آن شدند.(۱۰) نهایتاً معلوم شد اینها هم نهادهایی فانی و زودگذر بودند، اما سالهای ۱۳۱۰ و ۱۳۱۱ نیروی محرکی تازه برای رشد ورزش و تربیت بدنی پدیدار شد.(۱۱) در دی ماه ۱۳۱۰ وزارت معارف برای جبران و درمان بیکفایتی انجمنها و نهادهای موقتی و خلقالساعۀ پیشین، ادارۀ مخصوص تربیت بدنی را تأسیس کرد. وظیفۀ اصلی این اداره تشویق و ترغیب مدارس به تشکیل تیمهای فوتبال و متعاقبش برگزاری رقابتهای بین مدارس بود.(۱۲) رقابتها چند هفته بعدتر شروع شد، اما مشکل تیمها کماکان کمبود شدید زمین مسابقه بود.(۱۳)
اما ادارۀ تربیت بدنی فقط مسئول ورزش مدارس بود و به همین خاطر، شماری از سیاستمدارها و مربیان ایران در بهار ۱۳۱۳ «انجمن ملی تربیت بدنی» را تأسیس کردند.(۱۴) انجمن از همان آغاز تحتالحمایۀ ولیعهد بود که سال ۱۳۰۸ شده بود رئیس مجمع ترویج و ترقی فوتبال،(۱۵) اما حالا داشت در سوئیس درس میخواند. برای رسمیت دادن به ورزش ایران و نظارت بر آن، یک آمریکایی به نام توماس آر. گیبسن را که تازه از دانشگاه کلمبیا فارغالتحصیل شده بود، دعوت کردند بیاید به ایران. برای گیبسن، که تا سال ۱۳۲۷ در ایران ماند، معنی ورزش، ورزشهای تیمی بود: زمانی یک استاد جودو پیشنهاد داد بیاید ایرانیها را با این رشته آشنا کند؛ گیبسن پیشنهاد را نپذیرفت، با این استدلال که ایران به ورزشهای تیمی نیاز دارد.(۱۶) گیبسن رقابتهایی راه انداخت میان تیمهای مدارس، عمدتاً هم تیمهای فوتبال. بعد از اینکه او زمام مسئولیت را به دست گرفت، ظرف چند ماه ۲۴ تیم تشکیل شد، همهشان هم مرتبط با نهادهای آموزشی و تحصیلی. بلندمرتبهترین مقامهای حکومت سر مسابقات حاضر میشدند،(۱۷) اما عیسی صدیق روایت میکند که عامۀ مردم در آغاز چنان به این ورزشهای تماشاگرپسند بیاعتنا بودند که ادارۀ تربیت بدنی ناگزیر بود به دادن چای و شیرینی تا مردم را به دیدن بازیهای فوتبال اغوا کند.(۱۸) گیبسن همچنین به گونهای نظاممند مربیانی را به شهرستانها فرستاد تا ورزشهای مدرن و بیشتر از همه فوتبال را ترویج کنند.(۱۹) در تمام مملکت باشگاههای ورزشی تشکیل دادند و زمین مسابقه ساختند،(۲۰) در بعضی موارد حتی در قبرستانهای متروکه.
در اردیبهشتماه ۱۳۱۵، ولیعهد به ایران برگشت. محمدرضا پهلوی که در ایران بزرگ شده بود، از فوتبال بازی کردن لذت میبرد. در مدرسۀ رزی سوئیس، که او پنج سال را به تحصیل در آنجا گذراند، قابلیتهای ورزشیاش دستاوردهای تحصیلیاش را به سایه برده بودند و کاپیتان هم تیم فوتبال و هم تیم تنیس مدرسه شده بود.(۲۱) به محض بازگشت به وطن، دلبستگی شخصیاش به ورزش را نشان داد. مقالهای منتشر شده به سال ۱۳۱۵ در نشریۀ رسمی وزارت معارف، گزارش میدهد که بعد پیوستن او به تیم فوتبال دانشکدهاش، دانشکدۀ افسری، این تیم دیگر هیچ مسابقهای را نباخته و قهرمان لیگ دانشکدهها و دبیرستانهای کشور شده. در مقاله آمده بود مسابقاتی که او تویشان بازی کرده توجه مشتاقانۀ عامۀ مردم را جلب کرده و در نتیجه همین نشاندهندۀ دلبستگی عمیق آنها به سلطنت است. مقاله اضافه میکرد که «والاحضرت همایون ولایتعهد در دستۀ فوتبال دانشکدۀ افسری همیشه در مرکز بازی و خط حمله (سنترفوروارد) که از مشکلترین و فنیترین قسمتهای بازی است جای دارند. کسانی که از این بازی قهرمانی آگاهی دارند و درجۀ دشواری وظیفهای را که به عهدۀ رئیس خط حمله یا سنترفوروارد محول است میدانند و افتخار تماشای بازی شاهنشاهزادۀ جوانبخت ایران را داشتهاند، با نهایت شعف تصدیق میکنند که والاحضرت همایون ولایتعهد در مهارت و چابکی و طرز مغلوب کردن حریف به وسیلۀ تغییر دادن خط حرکت و توزیع توپ به اطراف و یاران خود به طوری که همه را به کار انداخته و خطر حمله را که از پنج نفر تشکیل میشود، مجتمعاً عامل و مؤثر قرار بدهد، استاد و به واقع قهرمان این بازی هستند. نکتۀ دیگر که تمام اشخاص را که در دستههای مختلف بر خلاف دانشکدۀ افسری مسابقه داده و کسانی که با شوق و علاقه در اطراف میدان، تماشاگر هنرمندی شاهنشاهزادۀ جوانبخت هستند و تصدیق کرده و زبان به آفرین و ستایش ایشان میگشایند، مسالۀ عدالت محض و نجابت و بردباری بزرگی است که در موقع بازی ابراز میفرمایند.»(۲۲)
سال ۱۳۱۸ برای اولین بار در تاریخ ایران در تعدادی از رشتهها، از جمله فوتبال، مسابقات ملی قهرمانی برگزار شد. از پیاش سال ۱۳۱۹، سال نخستین تلاشها برای ایجاد فدراسیونی مجزا برای هر کدام از رشتهها، از جمله فوتبال بود، تلاشهایی که فقط بعد پایان جنگ جهانی بود که به بار نشستند.(۲۳)
اگر تاریخ فوتبال ایران پیش از جنگ اول جهانی را خلاصه کنیم، تا اواسط دهۀ ۱۳۱۰ ورزشهای غربی برای اقلیتی مختصر از ایرانیها جالب بودند و فوتبال که رسماً رویش سرمایهگذاری میشد، عمدتاً فعالیتی خاص نخبگان و بالادستیها باقی ماند. این قضیه مثلاً از روی اسامی داوران مسابقات این دورۀ ابتدایی هم مشخص میشود، مروری که در آن به نامهای فرزندان خانوادههای بزرگ زمیندار ایران بر میخوریم، مثل سردار اکرم قرهگوزلو، ارسلان و عبدالله خلعتبری و عظامالسلطنه ذوالفقاری.(۲۴) عصر رضاشاه عصر طلایی ورزش دانشگاهها در ایران بود. سرمایهگذاری حکومت روی فوتبال، هم در نیروهای مسلح و هم در نظام آموزش عمومی به سرعت در حال توسعۀ ایران، فوتبال را بدل به ورزش و سرگرمی محبوب جوانها کرد. نتیجۀ تلاشها این بود که به رغم مقاومت سنتیها، فوتبال رواج یافت. ناظری انگلیسی سال ۱۳۱۴ نوشت: «فوتبال ایران را هم فتح کرده و در سرتاسر مملکت بازی میشود... در شهرستانها و روستاهای کوچک اغلب بچه مدرسهایهای پسر و بعضی مردان بزرگسال فوتبال بازی میکنند. بازی زیرکانهای هم هست، سریع، بهداشتی، هوشمندانه...» و ترجیعبند معمول دربارۀ کار گروهی را هم اضافه میکرد که «در بسیاری مدارس ایران هفتهای چند بار فوتبال بازی میشود، نه فقط به خاطر اهمیت جسمانیاش بلکه به این دلیل که اعتقاد دارند ابزار آموزشی خوبی است برای آموختن اینکه چطور «شرافتمندانه» بازی کنند، خصلتی که ایرانیها میخواهند در فرزندانشان به وجود بیاورند، چون هم در ایران و هم در اروپا در برخورد با اروپاییها دیدهاند که این عامل چقدر در ایجاد روابط بهتر انسانی اهمیت دارد.»(۲۵)
پینوشتها:
۱ـ اخبار (۸ تیرماه ۱۳۷۷): ۵.
۲ـ عباسی، فوتبال ایران، ۷۶.
۳ـ یکتا و نورینژاد، تاریخ، ۳۵ـ۳۴، ۴۱.
۴ـ یکتا و نورینژاد، تاریخ، ۱۸. ظاهراً رضاشاه آنقدر از گل اول بریتانیاییها ناراحت بود که میخواست بگذارد برود، اما استدلال یکی از افسران ارتش را پذیرفت که رفتن شاه بازیکنها را دلسرد میکند. ماند و ایرانیها دو تا گل زدند. صدر، روزی روزگاری فوتبال، ۲۲ـ۲۱ و ۸۴، پانویس شمارۀ ۱۳.
۵ـ کل مکاتبات میان وزرای مختلف در این منبع بازچاپ شده: عباسی، فوتبال ایران، ۲۶ـ۲۵.
۶ـ کیهان ورزشی، ۶۳۱ (۱۳۴۶): ۱۰، به نقل از این منبع: سروستانی، «داستان ورزش مدرن»، ۳۳؛ یکتا و نورینژاد، تاریخ، ۵۶.
۷ـ کیهان ورزشی، ۶۳۷ (۱۳۴۶): ۱۰، به نقل از این منبع: صدر، روزی روزگاری فوتبال، ۲۵-۲۴.