01-07-2014، 19:25
~~این متن را یک آدم مینویسد!
آری ..یک دختر که همانند تو آدم است ...
نفس میکشد ...دست دارد ..پا دارد ...میبیند ..میشنود ...
او آدم است ..همانند تو ...همانند شما ....
این متن را یک آدم مینویسد ...
یک آدم که از قضا دختر است ...دختری منبع احساسات ...
دختری که چندیست معنیه احساس را از یاد برده است ...خود را فراموش کرده!
چه فرقی میان ماست؟
تو فکر میکنی ،من هم ...تو حرف میزنی ، من هم ...تو نفس میکشی ،من نیز ...
پس این تفاوت ها از کجاست ؟
من که احساساتم از تو قویتر است ...حتی از آن زوری که میگویی و میدانی فقط نامیست ...
زیرا به موقع به قوله شما زورمان هم از شما افزون تر میشود ....
این متن را یک آدم مینویسد ..نه من ...نه دختری که همیشه در حقش ظلم میشود ..هه!
حتی در درس خواندن ها!
من مینویسم ..به عنوان یک انسان نه دختری که حقوقش برای بودنه تو ، کاهش میابد ...
جنسی که از بودنت در خطر است ..
همواره ترس در تاریکی ها ... همواره دشنام در جمعیت ها ...همواره گریه در تنهایی ها ....
پس این متن را من مینویسم ..یک ادم ...
ولی ادمی که از آدم هایی گله دارد که بهشان میگویند مرد ....
دسته ای که میگویند بازو ..قدرت ..جهان ...زندگی ...
ولی من ....ولی ما ....
حتی رویش گلی را نیز زندگی میدانیم .... پر زدن پروانه ای را ...
پیله ... رهایی ... پرواز....زندگی ..
این هم از اندیشه ی ما ...
زندگی آسان است بی شما ... برنخورد ....
ما در آرزوی اینیم که زمانی تفکراتمان هم به نظر آید ....نه فقط جنسمان و خاصیته فیزیکیه بدنمان ..
...ارضاء....فرزند ..نسل!
که زمانی که کنارت می ایستم ....بجای نگاه به صورت و ظاهرم به عمقه بینشو دانشم بنگری ...
که نترسم ...از تو ..از جنست ..
که بخوانم سرود زندگی را بی هیچ تفاوتی ...
این متن را یک ادم که دختر است و غم دارد مینویسد ...
من ...یک دختر ...یک ادم ...یک زندگی ..
پس بیا بجای گفتنه این که تویک دختری و در حقم کم کاری کنی ...بگو تو یک ادمی و بالا ترین چیز ها برای توست ..
چون چه زن ، چه مرد ...هر دو اشرف مخلوقاتیم ...
این متن را یک آدمی مینویسد که در ارزوی رهایی دخترانست .....
آری ..یک دختر که همانند تو آدم است ...
نفس میکشد ...دست دارد ..پا دارد ...میبیند ..میشنود ...
او آدم است ..همانند تو ...همانند شما ....
این متن را یک آدم مینویسد ...
یک آدم که از قضا دختر است ...دختری منبع احساسات ...
دختری که چندیست معنیه احساس را از یاد برده است ...خود را فراموش کرده!
چه فرقی میان ماست؟
تو فکر میکنی ،من هم ...تو حرف میزنی ، من هم ...تو نفس میکشی ،من نیز ...
پس این تفاوت ها از کجاست ؟
من که احساساتم از تو قویتر است ...حتی از آن زوری که میگویی و میدانی فقط نامیست ...
زیرا به موقع به قوله شما زورمان هم از شما افزون تر میشود ....
این متن را یک آدم مینویسد ..نه من ...نه دختری که همیشه در حقش ظلم میشود ..هه!
حتی در درس خواندن ها!
من مینویسم ..به عنوان یک انسان نه دختری که حقوقش برای بودنه تو ، کاهش میابد ...
جنسی که از بودنت در خطر است ..
همواره ترس در تاریکی ها ... همواره دشنام در جمعیت ها ...همواره گریه در تنهایی ها ....
پس این متن را من مینویسم ..یک ادم ...
ولی ادمی که از آدم هایی گله دارد که بهشان میگویند مرد ....
دسته ای که میگویند بازو ..قدرت ..جهان ...زندگی ...
ولی من ....ولی ما ....
حتی رویش گلی را نیز زندگی میدانیم .... پر زدن پروانه ای را ...
پیله ... رهایی ... پرواز....زندگی ..
این هم از اندیشه ی ما ...
زندگی آسان است بی شما ... برنخورد ....
ما در آرزوی اینیم که زمانی تفکراتمان هم به نظر آید ....نه فقط جنسمان و خاصیته فیزیکیه بدنمان ..
...ارضاء....فرزند ..نسل!
که زمانی که کنارت می ایستم ....بجای نگاه به صورت و ظاهرم به عمقه بینشو دانشم بنگری ...
که نترسم ...از تو ..از جنست ..
که بخوانم سرود زندگی را بی هیچ تفاوتی ...
این متن را یک ادم که دختر است و غم دارد مینویسد ...
من ...یک دختر ...یک ادم ...یک زندگی ..
پس بیا بجای گفتنه این که تویک دختری و در حقم کم کاری کنی ...بگو تو یک ادمی و بالا ترین چیز ها برای توست ..
چون چه زن ، چه مرد ...هر دو اشرف مخلوقاتیم ...
این متن را یک آدمی مینویسد که در ارزوی رهایی دخترانست .....