30-06-2014، 12:55
تیم ملی ایران در جام جهانی ۱۹۹۸
از حضور در جام جهانی تا جامعه جهانی
۸ و پایانی- شکست تیم ملی چگونه با توقف اصلاحات درهم آمیخت؟
ترجمه: بهرنگ رجبی
تاریخ ایرانی: هوشنگ شهابی، استاد روابط بینالملل و تاریخ دانشگاه بوستون آمریکا، در این مقاله به تاریخ سیاسی فوتبال در ایران پرداخته و اثرات متقابل محبوب شدن این ورزش و تغییرات اجتماعی، جهتگیریهای دولتی و سیاست را تحلیل کرده است که در این روزها که روح فوتبال در جان همه حلول کرده، خواندنشان در «تاریخ ایرانی» لذتی مضاعف دارد.
***
دیماه ۱۳۷۶ والدیر ویرا بهرغم محبوبیتش اخراج شد و عوضش تومیسلاو ایویچ کروات را برای مربیگری تیم ملی انتخاب کردند.(۱) اما در اردیبهشت ماه ۱۳۷۷ ایویچ تحت فشار محافظهکاران برکنار شد و جایش را ایرانیای گرفت که بعد مدتها اقامت در خارج از کشور برای مربیگری بهمن، تیم در حال ترقی تهران، تازه به ایران برگشته بود.(۲) مشخصهٔ برههٔ زمانی میان راهیابی ایران به جام جهانی در آذرماه ۱۳۷۶ و بازی روز ۳۱ خرداد ماه ۱۳۷۷ با ایالات متحده، درگیریهای شدید کارگزاران ورزش ایران با همدیگر بود. سرآخر طرفداران رئیسجمهور خاتمی پیروز شدند و پیش از جام، سخنگوی تیم اعلام کرد جهانیان را شگفتزده خواهند کرد. سنت تختی هم نقش مهمی ایفا کرد: انبانی بود از ارزشها و رفتارهای جاری در فرهنگ سنتی ایران که میشد متوسلشان شد تا تصویر «ایرانی زشت» را در چشم جهانیان تصحیح کرد. در فرانسه بازیکنان ایران خیلی آراسته و شش تیغ وارد زمین میشدند،(۳) و قبل هر بازی دسته گلهایی به حریفشان میدادند. رسانهها بازی ایالات متحده و ایران را برجسته کرده بودند و ازش تصویر رقابتی میدادند مبتنی بر کینهٔ متقابل، اما مقامهای آمریکایی و ایران به بازیکنانشان امر کرده بودند آرام و مؤدب باشند، و فیفا هم روز ۳۱ خردادماه را «روز بازی جوانمردانه» اعلام کرده بود. رئیسجمهور کلینتون پیامی تصویری داد که قبل بازی پخش شد، پیامی که در آن اظهار امیدواری کرده بود این بازی «گامی به سوی پایان روابط سرد میان کشورهایمان» باشد.(۴) لحظهٔ معهود که فرا رسید، دو تیم هدایایی رد و بدل کردند و عکسهای معمول قبل بازی را نگرفتند تا به عوضش عکس مشترکی ۲۲ نفره بگیرند، عکسی که تویش بازیکنهای دو تیم لابهلای همدیگر بر خورده بودند. روز ۱۲ بهمنماه ۱۳۷۷ هر دو تیم مشترکا جایزهٔ بازی جوانمردانهٔ فیفا را گرفتند.
در ایران آدمها نه شکست آمریکا بلکه پیروزی تیم خودشان را جشن گرفتند و سرور مردم عاری از هرجور رنگ و بوی ضدآمریکایی بود. باز هم حالوهوای سرخوش مردم در تضاد مستقیم با فرهنگی بود که تندروها تبلیغ و ترویج میکردند.(۵) اما در جاهای دیگر خاورمیانه، جماعت شکست ایالات متحده را جشن گرفتند، بهخصوص در منطقهٔ شیعهنشین لبنان و در کرانهٔ باختری. در ایالات متحده که اصلا به ندرت کسی توجهی به این بازی کرد.(۶)
بسیاری از ایرانیها و آمریکاییها امیدوار بودند این بازی و بازیهایی متعاقبش به گرم شدن روابط میان ایالات متحده و ایران بینجامد. در آمریکا، کلینتون پیروزی را به تیم ایران تبریک گفت اما در ایران خاتمی تأکید را روی خصلتهای پسندیدهٔ ورزشکاری گذاشت و گفت آنچه اهمیت دارد تلاش، سختکوشی، اتحاد، زبردستی و هوشی است که جوانان ایران به نمایش گذاشتند اما ضمنا تصدیق میکرد وقتی حاصل این تلاش ارزشمند پیروزی باشد، احساس بهتری هم به انسان دست میدهد. آیتالله خامنهای این پیروزی را ربط داد به انقلاب و جنگ با عراق و گفت «امشب نیز یک بار دیگر حریف قویپنجه و مستکبر طعم تلخ شکست را از دست شما چشید.»(۷)
نهایتا «دیپلماسی ورزش» هیچ اثری در سطح روابط میان دولتها نگذاشت،(۸) اما در ایران جشنها خصلتی روانپالاینده داشت. برای جوانان ایرانی، حضور ایران در جام جهانی به این معنا بود که کشور طردشدهشان دوباره به جامعهٔ جهانی پیوسته و بازیهایی کلامی با «جام جهانی» و «جامعهٔ جهانی» هم میشد که ازشان یکی بودن این دوتا برمیآمد. متعاقب جام جهانی ۱۹۹۸، پیوستن ایران به جامعهٔ جهانی جلوهٔ نمادین پررنگتری هم یافت وقتی بسیاری از بازیکنان قدر ایرانی شروع به بازی در تیمهای فوتبال خارجی (عمدتا آلمانی) کردند؛ برخی از ایرانیانی هم که از مدتها پیش ساکن کشورهای خارجی بودند، شدند واسطه و کارگزار.(۹) حالا دیگر برای هواداران فوتبال در ایران، موفقیت تیمهای فوتبال اروپایی هم مهم بود و واکنشهای احساسی برمیانگیخت. بعضی بازیکنان ایرانی راهی شده به خارج هم، مثلا خداداد عزیزی، ثروت تازه بهکفآورده را روی پروژههایی در ایران سرمایهگذاری میکردند.(۱۰)
بیهیچ شکی تب فوتبال اواخر دههٔ ۱۳۷۰ در ایران، یکپارچگی ملی را هم در کشور بالا برد. ایرانیان سکولار و مذهبی، مرد و زن، پایتختنشین و استاننشین، همه در حمایت از تیم ملی متحد شدند و با لذت و اضطراب، موفقیتهای پرنشیبوفرازش را پی گرفتند. حتی مهاجران ایرانی هم در این اشتیاق سهیم بودند، مهاجرانی که رابطهشان با موطن، کم تنش نداشته.(۱۱) این نزدیکی شاید اثراتی روی تحولات سیاسی آتی داخل ایران هم بگذارد.
در پاییز ۱۳۸۰ تیم ملی در بازیهای مقدماتی جام جهانی ۲۰۰۲ بازیهای بدی کرد. مردم باز هم به خیابانها ریختند، این بار برای ابراز ناکامیشان. سرخوردگی از شکست تیم ملی با سرخوردگی از توقف اصلاحات در ایران به هم آمیختند، و یک برنامه رادیویی فارسیزبان هم که از لسآنجلس پخش میشد خوراک مهیا کرد تا این شایعه همه جا بپیچد که دولت به تیم ملی دستور داده عمدا ببازند تا جلوی تکرار جشن و سرور سال ۱۳۷۷ را بگیرد. تظاهرات به آشوب کشیده شد، چندتایی ساختمان تخریب و صدها نفر دستگیر شدند.(۱۲) اینکه جوانان ایرانی هم در برد و هم در باخت تیمشان به خیابانها ریختند، عجیب نیست چون «فوتبال سرشار است از همدلی در دستاوردها و همدلی در «سرخوردگی»، وقتی دستاورد شکست باشد، توجیهش با «باخت ناعادلانه» آنقدر دوپهلو و مبهم است که کار میکشد به بحثهایی دیگر و بازتعریف مفاهیم... درست به همان سازوکاری که فرقهها «مذهب مظلومان» شدند، فوتبال هم میانپردهای جذاب و پرهیجان پیش چشم مردمانی میگذارد که حیات اقتصادی یا «دنیوی»شان را ناامیدی در بر گرفته، مردمانی که هیچ جاهطلبی واقعبینانهای ندارند که هیچ راه و وسیلهای برای رسیدن به حس کامیابی یا رضایت ندارند.»(۱۳)
فرجام
این مقاله کوشیده نشان بدهد تاریخ فوتبال در ایران بسیار با سیاست در هم تنیده، هم با سیاست داخلی و هم با سیاست خارجی. حکومتهایی متوالی در ایران از ورزش برای مشروعیتبخشی به خودشان در داخل و خارج استفاده کردند. اما اوضاع مخوف دیوانسالاری ورزش، این تلاش را در دوران هر دو شاه پهلوی و همچنین پس از انقلاب مختل کرده و مانعی در برابرش بوده، دیوانسالاریای که رقابتها و حسادتهای فردی، بیکفایت، فاسد، رفیقسالار و چندپارهاش کرده. تغییرات سریع کارگزاران ورزش، برنامهریزی را کمابیش ناممکن کرده. شاید این مدعا اغراق باشد که «ورزش یکی از عرصههای مصیبتبار سبک زندگی ایرانی است»(۱۴) اما اگر شرایط تمرین ورزشکاران ایرانی را با تأسیسات و تجهیزات در اختیار مردم کشورهای صنعتی مقایسه کنیم، به این حقیقت میرسیم که مدال گرفتنشان در همهٔ رقابتهای ورزشی بینالمللی کمی هم معجزه است. سال ۱۳۷۷ رئیس فدراسیون فوتبال ایران، مشکلات فوتبال کشور را مختصرا اینگونه عنوان کرد: دولت حمایت کافی نمیکند، باشگاه ورزشی به معنای واقعیاش نداریم، فعالیتهای نهادهای دولتی مسئول باشگاهها به شدت غیرقانونی است و انتقادهای بسیاری به عملکرد مدیرانشان وارد است، تعداد زمینهای چمن خیلی کم است، قیمت بلیت پایینتر از آن است که عایدی چشمگیری به دست بیاید، مراکز علمیای وجود ندارند که به بازیکنان برای بهبود عملکردشان کمک کنند، سهم و مشارکت نظام تحصیلی صفر است و ایران نفوذی در سطح بینالمللی ندارد.(۱۵)
جای چندان شکی نیست که در ایران معاصر اگر از دایرهٔ عبارات بوردیو کمک بگیریم حکومت پهلوی «عرصهٔ عمل ورزش» را ایجاد کرد.(۱۶) اما همین که ایجاد کرد، تقاضایی برای تولیدات این عرصه پدید آمد، تقاضایی که پس از زوال سلطنت هم باقی بود و در امان ماند. شور و اشتیاق فوتبال نشانهای شد از مخالفت و جلوههایش بازتابی بودند از ضد فرهنگی که منزهطلبی رسمی برمیسازد.(۱۷)
اولویت دادن به ورزشهای گروهی، به خصوص فوتبال، در ابتدا اقدامی عامدانه بود در جهت پرورش روحیهٔ همکاری میان ایرانیان. دورکیم تأیید میکند که گذر از انسجام خودبهخودی الزاما به ظهور انسجام نظامیافته نخواهد انجامید، و ممکن است بهعوضش منجر شود به آنچه خودش «بیهنجاری» میخواند.(۱۸) به نظر میآید تغییرات اجتماعی در ایران دستکم همانقدر که انسجام نظامیافته به بار داده، موجد بیهنجاری هم شده. تیم ورزشی در بهترین حالتش چیزی فراتر از حاصلجمع افرادش است، اما در ایران این احساس غریب به آدم دست میدهد که یک تیم بعضی وقتها حتی کمتر از حاصلجمع افرادش است.
در دههٔ ۱۳۱۰ ناظری انگلیسی دربارهٔ بازیکنان فوتبال در کرمان نوشت اگرچه روحیهٔ کار گروهی دارد فراگیر میشود اما «در موقعیتهای کمتر مهم... بعضیها پاس نمیدهند.»(۱۹) سه دهه بعدتر، سال ۱۳۴۶، مربی آمریکایی تیم بسکتبال ایران گفت مجبور است با کسانی کار کند که هرکدام بیتوجه به بقیه کار خودشان را میکنند. به روایت او، نوع ارتباطات میان بازیکنان نه مبتنی بر الگوهای همکاری در کار گروهی بلکه برآمده و متأثر از رقابتهای بینفردیشان در بیرون زمین بسکتبال بود.(۲۰) یک جلوهٔ دیگر بیهنجاری خشونتی است که تماشاچیها در بسیاری موارد نشان میدهند. حرف محافظهکاران بیراه نیست وقتی میگویند از حملهٔ به دفتر نشریهٔ «ناهید» تا نزاعهایی که مرتبا مسابقات فوتبال در ایران را به آشوب میکشند، رشتهای دراز از خشونت در تار و پود تاریخ فوتبال ایران تنیده شده.(۲۱) اما حتی منتقدان تشکیلات محافظهکاران هم این اواخر در مورد خشونت جاری در بسیاری از بازیها صریحتر سخن میگویند، بهخصوص در بازیهایی که «قرمزها» و «آبیها» در برابر همدیگر صفآرایی میکنند.(۲۲) دشمنی میان هواداران استقلال/ تاج و پرسپولیس یادآور رقابتها و چشم و همچشمیهای سنتی دارودستههای حیدری و نعمتی در شهرهای ایران است؛(۲۳) چنین دشمنیای نه محدود به دنیای فوتبال میشود و نه مطلقا منحصر به ایران است.
کامیابی فوتبال در دنیا جلوهای است از جهانی شدن فرهنگ؛(۲۴) الان دیگر فوتبال عمدهٔ دنیا را فتح کرده، عمدهٔ دنیا به استثنای ایالات متحده آمریکا، اما حتی آنجا هم دارد پیوسته رشد میکند و محبوبتر میشود.(۲۵) محبوبیت این بازی در ایران نشان میدهد روند جذب تدریجی ایرانیان در فرهنگ جهانی همچنان و بیوقفه ادامه دارد.
از حضور در جام جهانی تا جامعه جهانی
۸ و پایانی- شکست تیم ملی چگونه با توقف اصلاحات درهم آمیخت؟
ترجمه: بهرنگ رجبی
تاریخ ایرانی: هوشنگ شهابی، استاد روابط بینالملل و تاریخ دانشگاه بوستون آمریکا، در این مقاله به تاریخ سیاسی فوتبال در ایران پرداخته و اثرات متقابل محبوب شدن این ورزش و تغییرات اجتماعی، جهتگیریهای دولتی و سیاست را تحلیل کرده است که در این روزها که روح فوتبال در جان همه حلول کرده، خواندنشان در «تاریخ ایرانی» لذتی مضاعف دارد.
***
دیماه ۱۳۷۶ والدیر ویرا بهرغم محبوبیتش اخراج شد و عوضش تومیسلاو ایویچ کروات را برای مربیگری تیم ملی انتخاب کردند.(۱) اما در اردیبهشت ماه ۱۳۷۷ ایویچ تحت فشار محافظهکاران برکنار شد و جایش را ایرانیای گرفت که بعد مدتها اقامت در خارج از کشور برای مربیگری بهمن، تیم در حال ترقی تهران، تازه به ایران برگشته بود.(۲) مشخصهٔ برههٔ زمانی میان راهیابی ایران به جام جهانی در آذرماه ۱۳۷۶ و بازی روز ۳۱ خرداد ماه ۱۳۷۷ با ایالات متحده، درگیریهای شدید کارگزاران ورزش ایران با همدیگر بود. سرآخر طرفداران رئیسجمهور خاتمی پیروز شدند و پیش از جام، سخنگوی تیم اعلام کرد جهانیان را شگفتزده خواهند کرد. سنت تختی هم نقش مهمی ایفا کرد: انبانی بود از ارزشها و رفتارهای جاری در فرهنگ سنتی ایران که میشد متوسلشان شد تا تصویر «ایرانی زشت» را در چشم جهانیان تصحیح کرد. در فرانسه بازیکنان ایران خیلی آراسته و شش تیغ وارد زمین میشدند،(۳) و قبل هر بازی دسته گلهایی به حریفشان میدادند. رسانهها بازی ایالات متحده و ایران را برجسته کرده بودند و ازش تصویر رقابتی میدادند مبتنی بر کینهٔ متقابل، اما مقامهای آمریکایی و ایران به بازیکنانشان امر کرده بودند آرام و مؤدب باشند، و فیفا هم روز ۳۱ خردادماه را «روز بازی جوانمردانه» اعلام کرده بود. رئیسجمهور کلینتون پیامی تصویری داد که قبل بازی پخش شد، پیامی که در آن اظهار امیدواری کرده بود این بازی «گامی به سوی پایان روابط سرد میان کشورهایمان» باشد.(۴) لحظهٔ معهود که فرا رسید، دو تیم هدایایی رد و بدل کردند و عکسهای معمول قبل بازی را نگرفتند تا به عوضش عکس مشترکی ۲۲ نفره بگیرند، عکسی که تویش بازیکنهای دو تیم لابهلای همدیگر بر خورده بودند. روز ۱۲ بهمنماه ۱۳۷۷ هر دو تیم مشترکا جایزهٔ بازی جوانمردانهٔ فیفا را گرفتند.
در ایران آدمها نه شکست آمریکا بلکه پیروزی تیم خودشان را جشن گرفتند و سرور مردم عاری از هرجور رنگ و بوی ضدآمریکایی بود. باز هم حالوهوای سرخوش مردم در تضاد مستقیم با فرهنگی بود که تندروها تبلیغ و ترویج میکردند.(۵) اما در جاهای دیگر خاورمیانه، جماعت شکست ایالات متحده را جشن گرفتند، بهخصوص در منطقهٔ شیعهنشین لبنان و در کرانهٔ باختری. در ایالات متحده که اصلا به ندرت کسی توجهی به این بازی کرد.(۶)
بسیاری از ایرانیها و آمریکاییها امیدوار بودند این بازی و بازیهایی متعاقبش به گرم شدن روابط میان ایالات متحده و ایران بینجامد. در آمریکا، کلینتون پیروزی را به تیم ایران تبریک گفت اما در ایران خاتمی تأکید را روی خصلتهای پسندیدهٔ ورزشکاری گذاشت و گفت آنچه اهمیت دارد تلاش، سختکوشی، اتحاد، زبردستی و هوشی است که جوانان ایران به نمایش گذاشتند اما ضمنا تصدیق میکرد وقتی حاصل این تلاش ارزشمند پیروزی باشد، احساس بهتری هم به انسان دست میدهد. آیتالله خامنهای این پیروزی را ربط داد به انقلاب و جنگ با عراق و گفت «امشب نیز یک بار دیگر حریف قویپنجه و مستکبر طعم تلخ شکست را از دست شما چشید.»(۷)
نهایتا «دیپلماسی ورزش» هیچ اثری در سطح روابط میان دولتها نگذاشت،(۸) اما در ایران جشنها خصلتی روانپالاینده داشت. برای جوانان ایرانی، حضور ایران در جام جهانی به این معنا بود که کشور طردشدهشان دوباره به جامعهٔ جهانی پیوسته و بازیهایی کلامی با «جام جهانی» و «جامعهٔ جهانی» هم میشد که ازشان یکی بودن این دوتا برمیآمد. متعاقب جام جهانی ۱۹۹۸، پیوستن ایران به جامعهٔ جهانی جلوهٔ نمادین پررنگتری هم یافت وقتی بسیاری از بازیکنان قدر ایرانی شروع به بازی در تیمهای فوتبال خارجی (عمدتا آلمانی) کردند؛ برخی از ایرانیانی هم که از مدتها پیش ساکن کشورهای خارجی بودند، شدند واسطه و کارگزار.(۹) حالا دیگر برای هواداران فوتبال در ایران، موفقیت تیمهای فوتبال اروپایی هم مهم بود و واکنشهای احساسی برمیانگیخت. بعضی بازیکنان ایرانی راهی شده به خارج هم، مثلا خداداد عزیزی، ثروت تازه بهکفآورده را روی پروژههایی در ایران سرمایهگذاری میکردند.(۱۰)
بیهیچ شکی تب فوتبال اواخر دههٔ ۱۳۷۰ در ایران، یکپارچگی ملی را هم در کشور بالا برد. ایرانیان سکولار و مذهبی، مرد و زن، پایتختنشین و استاننشین، همه در حمایت از تیم ملی متحد شدند و با لذت و اضطراب، موفقیتهای پرنشیبوفرازش را پی گرفتند. حتی مهاجران ایرانی هم در این اشتیاق سهیم بودند، مهاجرانی که رابطهشان با موطن، کم تنش نداشته.(۱۱) این نزدیکی شاید اثراتی روی تحولات سیاسی آتی داخل ایران هم بگذارد.
در پاییز ۱۳۸۰ تیم ملی در بازیهای مقدماتی جام جهانی ۲۰۰۲ بازیهای بدی کرد. مردم باز هم به خیابانها ریختند، این بار برای ابراز ناکامیشان. سرخوردگی از شکست تیم ملی با سرخوردگی از توقف اصلاحات در ایران به هم آمیختند، و یک برنامه رادیویی فارسیزبان هم که از لسآنجلس پخش میشد خوراک مهیا کرد تا این شایعه همه جا بپیچد که دولت به تیم ملی دستور داده عمدا ببازند تا جلوی تکرار جشن و سرور سال ۱۳۷۷ را بگیرد. تظاهرات به آشوب کشیده شد، چندتایی ساختمان تخریب و صدها نفر دستگیر شدند.(۱۲) اینکه جوانان ایرانی هم در برد و هم در باخت تیمشان به خیابانها ریختند، عجیب نیست چون «فوتبال سرشار است از همدلی در دستاوردها و همدلی در «سرخوردگی»، وقتی دستاورد شکست باشد، توجیهش با «باخت ناعادلانه» آنقدر دوپهلو و مبهم است که کار میکشد به بحثهایی دیگر و بازتعریف مفاهیم... درست به همان سازوکاری که فرقهها «مذهب مظلومان» شدند، فوتبال هم میانپردهای جذاب و پرهیجان پیش چشم مردمانی میگذارد که حیات اقتصادی یا «دنیوی»شان را ناامیدی در بر گرفته، مردمانی که هیچ جاهطلبی واقعبینانهای ندارند که هیچ راه و وسیلهای برای رسیدن به حس کامیابی یا رضایت ندارند.»(۱۳)
فرجام
این مقاله کوشیده نشان بدهد تاریخ فوتبال در ایران بسیار با سیاست در هم تنیده، هم با سیاست داخلی و هم با سیاست خارجی. حکومتهایی متوالی در ایران از ورزش برای مشروعیتبخشی به خودشان در داخل و خارج استفاده کردند. اما اوضاع مخوف دیوانسالاری ورزش، این تلاش را در دوران هر دو شاه پهلوی و همچنین پس از انقلاب مختل کرده و مانعی در برابرش بوده، دیوانسالاریای که رقابتها و حسادتهای فردی، بیکفایت، فاسد، رفیقسالار و چندپارهاش کرده. تغییرات سریع کارگزاران ورزش، برنامهریزی را کمابیش ناممکن کرده. شاید این مدعا اغراق باشد که «ورزش یکی از عرصههای مصیبتبار سبک زندگی ایرانی است»(۱۴) اما اگر شرایط تمرین ورزشکاران ایرانی را با تأسیسات و تجهیزات در اختیار مردم کشورهای صنعتی مقایسه کنیم، به این حقیقت میرسیم که مدال گرفتنشان در همهٔ رقابتهای ورزشی بینالمللی کمی هم معجزه است. سال ۱۳۷۷ رئیس فدراسیون فوتبال ایران، مشکلات فوتبال کشور را مختصرا اینگونه عنوان کرد: دولت حمایت کافی نمیکند، باشگاه ورزشی به معنای واقعیاش نداریم، فعالیتهای نهادهای دولتی مسئول باشگاهها به شدت غیرقانونی است و انتقادهای بسیاری به عملکرد مدیرانشان وارد است، تعداد زمینهای چمن خیلی کم است، قیمت بلیت پایینتر از آن است که عایدی چشمگیری به دست بیاید، مراکز علمیای وجود ندارند که به بازیکنان برای بهبود عملکردشان کمک کنند، سهم و مشارکت نظام تحصیلی صفر است و ایران نفوذی در سطح بینالمللی ندارد.(۱۵)
جای چندان شکی نیست که در ایران معاصر اگر از دایرهٔ عبارات بوردیو کمک بگیریم حکومت پهلوی «عرصهٔ عمل ورزش» را ایجاد کرد.(۱۶) اما همین که ایجاد کرد، تقاضایی برای تولیدات این عرصه پدید آمد، تقاضایی که پس از زوال سلطنت هم باقی بود و در امان ماند. شور و اشتیاق فوتبال نشانهای شد از مخالفت و جلوههایش بازتابی بودند از ضد فرهنگی که منزهطلبی رسمی برمیسازد.(۱۷)
اولویت دادن به ورزشهای گروهی، به خصوص فوتبال، در ابتدا اقدامی عامدانه بود در جهت پرورش روحیهٔ همکاری میان ایرانیان. دورکیم تأیید میکند که گذر از انسجام خودبهخودی الزاما به ظهور انسجام نظامیافته نخواهد انجامید، و ممکن است بهعوضش منجر شود به آنچه خودش «بیهنجاری» میخواند.(۱۸) به نظر میآید تغییرات اجتماعی در ایران دستکم همانقدر که انسجام نظامیافته به بار داده، موجد بیهنجاری هم شده. تیم ورزشی در بهترین حالتش چیزی فراتر از حاصلجمع افرادش است، اما در ایران این احساس غریب به آدم دست میدهد که یک تیم بعضی وقتها حتی کمتر از حاصلجمع افرادش است.
در دههٔ ۱۳۱۰ ناظری انگلیسی دربارهٔ بازیکنان فوتبال در کرمان نوشت اگرچه روحیهٔ کار گروهی دارد فراگیر میشود اما «در موقعیتهای کمتر مهم... بعضیها پاس نمیدهند.»(۱۹) سه دهه بعدتر، سال ۱۳۴۶، مربی آمریکایی تیم بسکتبال ایران گفت مجبور است با کسانی کار کند که هرکدام بیتوجه به بقیه کار خودشان را میکنند. به روایت او، نوع ارتباطات میان بازیکنان نه مبتنی بر الگوهای همکاری در کار گروهی بلکه برآمده و متأثر از رقابتهای بینفردیشان در بیرون زمین بسکتبال بود.(۲۰) یک جلوهٔ دیگر بیهنجاری خشونتی است که تماشاچیها در بسیاری موارد نشان میدهند. حرف محافظهکاران بیراه نیست وقتی میگویند از حملهٔ به دفتر نشریهٔ «ناهید» تا نزاعهایی که مرتبا مسابقات فوتبال در ایران را به آشوب میکشند، رشتهای دراز از خشونت در تار و پود تاریخ فوتبال ایران تنیده شده.(۲۱) اما حتی منتقدان تشکیلات محافظهکاران هم این اواخر در مورد خشونت جاری در بسیاری از بازیها صریحتر سخن میگویند، بهخصوص در بازیهایی که «قرمزها» و «آبیها» در برابر همدیگر صفآرایی میکنند.(۲۲) دشمنی میان هواداران استقلال/ تاج و پرسپولیس یادآور رقابتها و چشم و همچشمیهای سنتی دارودستههای حیدری و نعمتی در شهرهای ایران است؛(۲۳) چنین دشمنیای نه محدود به دنیای فوتبال میشود و نه مطلقا منحصر به ایران است.
کامیابی فوتبال در دنیا جلوهای است از جهانی شدن فرهنگ؛(۲۴) الان دیگر فوتبال عمدهٔ دنیا را فتح کرده، عمدهٔ دنیا به استثنای ایالات متحده آمریکا، اما حتی آنجا هم دارد پیوسته رشد میکند و محبوبتر میشود.(۲۵) محبوبیت این بازی در ایران نشان میدهد روند جذب تدریجی ایرانیان در فرهنگ جهانی همچنان و بیوقفه ادامه دارد.