28-06-2014، 14:47
در حدود دو هزار سال قبل، در منطقه فلسطين دينى ظهور كرد كه بعدها به بزرگترين دين جهان تبديل شد. درباره پيدايش مسيحيت چند بحث اهميت دارد:
بستر پيدايش مسيحيت
بىترديد در مطالعه بستر پيدايش يك دين بايد به مسائلى از قبيل جغرافياى طبيعى، سياسى و اجتماعى منطقه، اوضاع فرهنگى منطقه به طور عام و نيز اوضاع دينى آن به طور خاص، توجه كرد تا عوامل شكلگيرى و گسترش آن را شناخت.
1. وضعيت جغرافيايى
مسيحيت در منطقه فلسطين در حوزه درياى مديترانه كه منطقهاى سرسبز و بارانى است و هميشه از رونق و تراكم جمعيت برخوردار بوده، به ظهور رسيد. سرزمين فلسطين كه در واقع همان سرزمين موعود بنىاسرائيل بود.
و خداوند وعدهاش را به ابراهيم و انبياى پس از او داده بود و حضرت موسى بنىاسرائيل را به اميد رسيدن به آن از مصر حركت داد، پس از حضرت موسى به دست بنىاسرائيل افتاد و آنان به رهبرى مردان مقتدرى چون داود و سليمان آن را به مملكتآباد و قدرتمندى تبديل كردند. مدت زمانى بيش از يك هزاره اين قوم، ساكنِ آن سرزمين بودند و هر چند در مقطعى از آن سرزمين تبعيد شدند، اما در تمام اين دوران ساكنان اصلى آن بودند. در اين دوره هزار ساله بنىاسرائيل گاه داراى حكومتى مستقل بودند و گاه تحت سلطه حاكمان بيگانه، يعنى ايرانيان، يونانيان و روميان قرار داشتند. به هر حال توجه قدرتهاى سياسى و امپراتورىها به اين منطقه اهميت بيش از حد آن را نشان مىدهد. منطقه فلسطين در سال 63 قبل از ميلاد تحت سلطه امپراتورى قدرتمند روم درآمد. بنابراين در زمان ظهور مسيحيت به يكى از استانهاى يك امپراتورى آباد و پهناور تبديل شده بود. امپراتورى روم هم از نظر آبادانى و هم ساختار مدنى و حقوقى از وضعيت بسيار مطلوبى برخوردار بود. دورترين نقطه كشور پهناور از امكانات بسيارى برخوردار بود و راهها و پلها و كشتىها مسافرت را در اين امپراتورى آسان مىكرد.
اين امر باعث شد كه رسولان مسيحى به راحتى به دورترين نقطه امپراتورى سفر كرده، آيين خود را تبليغ كنند. از سوى ديگر اين امپراتورى از قوانين حقوقى و مدنى خاصى برخوردار بود و هر چند در اين نظام بين روميان و ديگران تبعيض بود، اما ديگران نيز از حقوقى برخوردار بودند و به هر حال نظم و قانون در سراسر كشور حكم مىراند. اين امر باعث شد كه سفيران مسيحى بتوانند در همه جا به ترويج دين خود بپردازند و مخالفان، بهويژه يهوديان، نتوانند از كار آنان جلوگيرى كنند. بدينرو اقتدار امپراتورى، از جهاتى به سود مسيحيت بود؛ اما نكتهاى كه از اين جهت قابل توجه است، اين است كه مؤسسان دو دين همخانواده مسيحيت، يعنى يهوديت و اسلام، بهراحتى حكومتى تشكيل داده، اداره امت خود را برعهده گرفتند. اما براى مؤسس مسيحيت هرگز چنين كارى ممكن نبود، چرا كه در زير سايه يك امپراتورى بسيار قدرتمند قرار داشت. بنابراين از اينكه حضرت عيسى عليهالسلام حكومتى تشكيل نداد، نمىتوان نتيجه گرفت كه جزو برنامه او نبوده است.
2. وضعيت فرهنگى
هر چند به لحاظ سياسى، امپراتورى روم حاكم بر سراسر حوزه درياى مديترانه بود، اما به لحاظ فرهنگى، از چند قرن قبل از ميلاد و در زمان امپراتورى بزرگ يونان، فرهنگ يونانى در سراسر منطقه نفوذ كرده بود.
موشكافىهاى فلسفى و عقلانى چنان در آن منطقه نفوذ داشت كه هيچ فرهيختهاى از آن بيگانه نبود. ردپاى ادبيات و طرز انديشه يونانى در بسيارى از نوشتههاى اوليه مسيحى به خوبى مشهود است. همچنين زبان يونانى به صورت زبان علمى و رسمى سراسر منطقه درآمده بود. همين زبان مشترك، نقش مهمى در گسترش مسيحيت ايفا كرد؛ چرا كه سبب شد رسولان مسيحى بهراحتى بتوانند با اقوام مختلف ارتباط برقرار كرده، پيام دين جديد خود را به آنان منتقل كنند. پس از اين، خواهيم ديد كه متن مقدس اصلى مسيحيت، يعنى عهد جديد، در اصل به زبان يونانى، و نه زبان مادرى حضرت عيسى و حواريان او ـ كه زبان عبرى با لهجه آرامى بودـ نوشته شده است.
3. وضعيت مذهبى
به لحاظ مذهبى، امپراتورى روم در عصر ظهور مسيحيت را بايد به دو بخش تقسيم كرد: يكى منطقه فلسطين كه يهوديان ساكنان اصلى آن را تشكيل مىدادند، و ديگرى ساير مناطق امپراتورى كه ساكنان آن عمدتا پيرو اديان متنوع و شركآلود يونانى ـ رومى بودند.
از اناجيل، كه تنها منبع سخنان و اعمال حضرت عيسى هستند، برمىآيد كه مخاطبان اوليه مسيح عليهالسلام، يهوديان بوده و آن حضرت با عالمان يهود بحثهاى فراوانى داشته كه گاه به تندى مىگراييده است. اگر يهوديت زمان ظهور مسيحيت از جهتى به انحراف كشيده شده باشد، قاعدتا حضرت عيسى بر همان جنبه تأكيد بيشترى كرده است. از اناجيل (براى نمونه، انجيل متى، باب 23) برمىآيد كه عالمان يهودى بر ظاهر شريعت تأكيد مىكرده و محبت و عدالت را كه روح و اصل شريعت است، فراموش كرده بودند. بنابراين حضرت عيسى بر محبت و عدالت و رحمت تأكيد بسيار مىورزد و البته خود آن حضرت تذكر مىدهد كه مقصود او نفى شريعت و ظواهر دينى نيست، بلكه مقصود آن است كه اصل دين، امورى از قبيل محبت، عدالت و ايمان است.
البته تأكيد بسيار بر امورى مانند محبت، اين خطر را پديد آورد كه كسانى گمان كنند كه در تعاليم او تنها محبت اهميت دارد و امور ديگر از جايگاه و اهميت چندانى برخوردار نيستند. يهوديت از جهاتى به مسيحيت كمك و بستر رشد آن را فراهم كرد. كنيسههاى يهودى كه در روزهاى خاصى مردم در آنها جمع مىشدند، محل مناسبى براى ترويج و تبليغ آيين جديد بود و عيسى و شاگردان او در موارد متعددى از اين ابزار بهخوبى استفاده كردند. يهوديت از جهت ديگرى نيز زمينه ظهور مسيحيت را فراهم كرد: اعتقاد يهوديان به مسيح كه انتظار آمدنش را مىكشيدند، بستر عقيدتى ظهور مسيحيت را فراهم كرد؛ چرا كه يهوديانى كه به عيسى ايمان مىآوردند، اعتقادشان اين بود كه او همان مسيح موعود عهد قديم است.
بستر پيدايش مسيحيت
بىترديد در مطالعه بستر پيدايش يك دين بايد به مسائلى از قبيل جغرافياى طبيعى، سياسى و اجتماعى منطقه، اوضاع فرهنگى منطقه به طور عام و نيز اوضاع دينى آن به طور خاص، توجه كرد تا عوامل شكلگيرى و گسترش آن را شناخت.
1. وضعيت جغرافيايى
مسيحيت در منطقه فلسطين در حوزه درياى مديترانه كه منطقهاى سرسبز و بارانى است و هميشه از رونق و تراكم جمعيت برخوردار بوده، به ظهور رسيد. سرزمين فلسطين كه در واقع همان سرزمين موعود بنىاسرائيل بود.
و خداوند وعدهاش را به ابراهيم و انبياى پس از او داده بود و حضرت موسى بنىاسرائيل را به اميد رسيدن به آن از مصر حركت داد، پس از حضرت موسى به دست بنىاسرائيل افتاد و آنان به رهبرى مردان مقتدرى چون داود و سليمان آن را به مملكتآباد و قدرتمندى تبديل كردند. مدت زمانى بيش از يك هزاره اين قوم، ساكنِ آن سرزمين بودند و هر چند در مقطعى از آن سرزمين تبعيد شدند، اما در تمام اين دوران ساكنان اصلى آن بودند. در اين دوره هزار ساله بنىاسرائيل گاه داراى حكومتى مستقل بودند و گاه تحت سلطه حاكمان بيگانه، يعنى ايرانيان، يونانيان و روميان قرار داشتند. به هر حال توجه قدرتهاى سياسى و امپراتورىها به اين منطقه اهميت بيش از حد آن را نشان مىدهد. منطقه فلسطين در سال 63 قبل از ميلاد تحت سلطه امپراتورى قدرتمند روم درآمد. بنابراين در زمان ظهور مسيحيت به يكى از استانهاى يك امپراتورى آباد و پهناور تبديل شده بود. امپراتورى روم هم از نظر آبادانى و هم ساختار مدنى و حقوقى از وضعيت بسيار مطلوبى برخوردار بود. دورترين نقطه كشور پهناور از امكانات بسيارى برخوردار بود و راهها و پلها و كشتىها مسافرت را در اين امپراتورى آسان مىكرد.
اين امر باعث شد كه رسولان مسيحى به راحتى به دورترين نقطه امپراتورى سفر كرده، آيين خود را تبليغ كنند. از سوى ديگر اين امپراتورى از قوانين حقوقى و مدنى خاصى برخوردار بود و هر چند در اين نظام بين روميان و ديگران تبعيض بود، اما ديگران نيز از حقوقى برخوردار بودند و به هر حال نظم و قانون در سراسر كشور حكم مىراند. اين امر باعث شد كه سفيران مسيحى بتوانند در همه جا به ترويج دين خود بپردازند و مخالفان، بهويژه يهوديان، نتوانند از كار آنان جلوگيرى كنند. بدينرو اقتدار امپراتورى، از جهاتى به سود مسيحيت بود؛ اما نكتهاى كه از اين جهت قابل توجه است، اين است كه مؤسسان دو دين همخانواده مسيحيت، يعنى يهوديت و اسلام، بهراحتى حكومتى تشكيل داده، اداره امت خود را برعهده گرفتند. اما براى مؤسس مسيحيت هرگز چنين كارى ممكن نبود، چرا كه در زير سايه يك امپراتورى بسيار قدرتمند قرار داشت. بنابراين از اينكه حضرت عيسى عليهالسلام حكومتى تشكيل نداد، نمىتوان نتيجه گرفت كه جزو برنامه او نبوده است.
2. وضعيت فرهنگى
هر چند به لحاظ سياسى، امپراتورى روم حاكم بر سراسر حوزه درياى مديترانه بود، اما به لحاظ فرهنگى، از چند قرن قبل از ميلاد و در زمان امپراتورى بزرگ يونان، فرهنگ يونانى در سراسر منطقه نفوذ كرده بود.
موشكافىهاى فلسفى و عقلانى چنان در آن منطقه نفوذ داشت كه هيچ فرهيختهاى از آن بيگانه نبود. ردپاى ادبيات و طرز انديشه يونانى در بسيارى از نوشتههاى اوليه مسيحى به خوبى مشهود است. همچنين زبان يونانى به صورت زبان علمى و رسمى سراسر منطقه درآمده بود. همين زبان مشترك، نقش مهمى در گسترش مسيحيت ايفا كرد؛ چرا كه سبب شد رسولان مسيحى بهراحتى بتوانند با اقوام مختلف ارتباط برقرار كرده، پيام دين جديد خود را به آنان منتقل كنند. پس از اين، خواهيم ديد كه متن مقدس اصلى مسيحيت، يعنى عهد جديد، در اصل به زبان يونانى، و نه زبان مادرى حضرت عيسى و حواريان او ـ كه زبان عبرى با لهجه آرامى بودـ نوشته شده است.
3. وضعيت مذهبى
به لحاظ مذهبى، امپراتورى روم در عصر ظهور مسيحيت را بايد به دو بخش تقسيم كرد: يكى منطقه فلسطين كه يهوديان ساكنان اصلى آن را تشكيل مىدادند، و ديگرى ساير مناطق امپراتورى كه ساكنان آن عمدتا پيرو اديان متنوع و شركآلود يونانى ـ رومى بودند.
از اناجيل، كه تنها منبع سخنان و اعمال حضرت عيسى هستند، برمىآيد كه مخاطبان اوليه مسيح عليهالسلام، يهوديان بوده و آن حضرت با عالمان يهود بحثهاى فراوانى داشته كه گاه به تندى مىگراييده است. اگر يهوديت زمان ظهور مسيحيت از جهتى به انحراف كشيده شده باشد، قاعدتا حضرت عيسى بر همان جنبه تأكيد بيشترى كرده است. از اناجيل (براى نمونه، انجيل متى، باب 23) برمىآيد كه عالمان يهودى بر ظاهر شريعت تأكيد مىكرده و محبت و عدالت را كه روح و اصل شريعت است، فراموش كرده بودند. بنابراين حضرت عيسى بر محبت و عدالت و رحمت تأكيد بسيار مىورزد و البته خود آن حضرت تذكر مىدهد كه مقصود او نفى شريعت و ظواهر دينى نيست، بلكه مقصود آن است كه اصل دين، امورى از قبيل محبت، عدالت و ايمان است.
البته تأكيد بسيار بر امورى مانند محبت، اين خطر را پديد آورد كه كسانى گمان كنند كه در تعاليم او تنها محبت اهميت دارد و امور ديگر از جايگاه و اهميت چندانى برخوردار نيستند. يهوديت از جهاتى به مسيحيت كمك و بستر رشد آن را فراهم كرد. كنيسههاى يهودى كه در روزهاى خاصى مردم در آنها جمع مىشدند، محل مناسبى براى ترويج و تبليغ آيين جديد بود و عيسى و شاگردان او در موارد متعددى از اين ابزار بهخوبى استفاده كردند. يهوديت از جهت ديگرى نيز زمينه ظهور مسيحيت را فراهم كرد: اعتقاد يهوديان به مسيح كه انتظار آمدنش را مىكشيدند، بستر عقيدتى ظهور مسيحيت را فراهم كرد؛ چرا كه يهوديانى كه به عيسى ايمان مىآوردند، اعتقادشان اين بود كه او همان مسيح موعود عهد قديم است.