26-05-2014، 11:49
مدیر بخش خلاقه ی دو استودیوی دیزنی و پیکسار، “جان لستر” ، تا کنون کارگردان یا ناظر بر تولید تعدادی از پرفروشترین و موفق ترین فیلمهای انیمیشن چه به لحاظ تجاری و چه به لحاظ هنری بوده است . در رابطه با جدید ترین فیلم استودیوی دیزنی یعنی ” هواپیماها Planes “ نیز، جان لستر در ارتباط تنگاتنگِ کاری و همچنین احساسی با این فیلم بوده است. فیلمهای پیشین لستر، نه تنها برنده ی اسکار بوده اند، بلکه سود سرشاری را نیز نصیب پیکسار و دیزنی کرده اند.اما خود جان لستر میگوید که آنچه که واقعا به او انگیزه میدهد این است که ” بتواند فیلمهایی بسازد که با مخاطب ارتباط برقرار کنند”. او میگوید : ” این موضوع صد در صدهدف اصلی من است. این فیلمها از داستانهای زندگی ما ریشه میگیرند، از قلب ما سرچشمه میگیرند”.
جان لستر نقشی اساسی در شکل گرفتن و بر پرده آمدن آخرین فیلم دیزنی یعنی ” هواپیماها” داشته است. داستان این فیلم که با الهام از دو فیلم قبلی پیکسار یعنی “ماشینها ا و ۲″ ساخته شده است، در دنیای هواپیماهای مسلبقه رخ میدهد. شخصیت اصلی این فیلم ، یک هواپیمای سم پاش به نام ” داستی Dusty ” است که آرزو دارد تبدیل به یک هواپیمای بلند پرواز مسابقه ای بشود و در مسابقات جهانی هواپیماها شرکت کند. در یکی از صحنههای تاثیرگذار فیلم، زمانی که ” داستی ” بر روی یک ناو هواپیما بر کار میکند، از مربیش به نام ”اسکیپر Skipper ” که یک هواپیمای کارکشته است، در مورد تجربیاتش از شرکت در جنگ جهانی دوم میپرسد. اسکیپر ابتدا از حرف زدن طفره میرود، اما در نهایت میپذیرد که حرف بزند و فیلم با یک ” فلش بک” به جنگ جهانی دوم بر میگردد. جان لستر در این رابطه میگوید : ” برای من خیلی مهم بود که این صحنهها را درست و اصولی بسازیم ، چرا که پدر من ، در تمام طول جنگ جهانی دوم، روی یک ناو هواپیما بر کار میکرد!”
عکس به اندازه 20% (800x518) کوچک شده است، براي نمايش عکس در اندازه واقعي (1000x647) بر روی نوار کليک کنيد و یا برای باز شدن عکس در صفحه جدید بر روی عکس کلیک کنید.
[color][font]پدر جان لستر ، “ پال یول لستر Paul Eual Lasseter ” در زمان جنگ جهانی دوم، بعنوان توپچی روی ناو هواپیما بر “یو اس اس ساراتوگا USS Saratoga ” کار میکرد. قرار بود این ناو ، در تاریخ هفتم دسامبر ۱۹۴۱ در بندر “پرلهاربور Pearl Harbor ” باشد. اما این ناو دیرتر از موعد مقرر از “برمنتون Bremerton ” به راه افتاد و تازه زمانی که به نیمه ی راه رسیده بود، خبر رسید که بندر “پرلهاربور” مورد حمله ی هواپیماهای ژاپنی واقع شده است. جان لستر ادامه میدهد : ” پدرم ۴ روز پس از بمباران به پرلهاربور رسید و پس از ۴ روز همه چیز همچنان در حال سوختن بود. پدرم میگفت که هرگز میزان تلفات و خسارات حقیقی به اطلاع مردم نرسید، همه چیز خیلی بد بود، خیلی بدتر از آن چیزی که گفته میشد.”
جان لستر میگوید که پدرش، از آن دسته سربازانی بود که هرگز نمیخواست در مورد تجربیاتش در جنگ جهانی دوم حرف بزند. اما این موضوع ، در سال۲۰۰۱ ، در زمانی که جان پدرش را به تماشای افتتاحیه فیلم ” پرلهاربور” برد، پایان یافت . فیلم بر عرشه ی ناو ” جان . سی . استنیس John C. Stennis ” در بندر پرلهاربور نمایش داده شد. خانواده ی لستر ، در پرلهاربور، در هتل “رویالهاوائین ریسورت Royal Hawaiian Resort ” که به نام “قصر صورتی” نیز شهرت دارد اقامت داشتند و این درست همان مکانی بود که پدر جان و سایر سربازان پیش از ورود امریکا به جنگ، در آن اقامت داشتند.
” پدرم، آنجا روی شنهای ساحل نشست و برای من توضیح داد که این هتل، در آن زمان تنها هتل در این محدوده بود. هتلی تنها در یک چمنزار بزرگ و واقعا مثل بهشت بود. اما سه ماه پس از آن، زمانی که او به آنجا بازگشت، همه چیز ویران شده بود.” جان لستر، در حالیکه صدایش میلرزد میگوید : ” پدرم پس از سالها سکوت، تنها پس از اینکه دوباره به پرلهاربور بازگشت، خاطراتش را برای من بازگفت “. بعد جان لستر بغض میکند و اشکهایش سرازیر میشود و ادامه میدهد :” ما به عرشه ی ناو آریزونا قدم گذاشتیم…ببخشید که من انقدر احساساتی شده ام… داشتیم از سپر موشکی ناو بازدید میکردیم، پدرم جلو رفت و کاپیتان به او ادای احترام کرد…” ، لستر مکث میکند تا بغضش را فرو دهد…” من سراپا غرور و افتخار بودم، او هرگز، هرگز در این باره با ما حرف نزده بود. کاپیتان به او ادای احترام کرد، و بعد او را به تمام سربازان و خدمه ی کشتی معرفی کرد و داستان او را برای آنها شرح داد. آنها با تحسین به پدرم نگاه میکردند، آنها همه سرباز بودند و با تمام وجود پدرم را درک میکردند. آنها درک میکردند که نسل پدرم برای آنها چه کرده است، آنها میدانستند که نسل پدر من چه امکاناتی داشته، و نگاه آنها به پدر من میگفت که او یک قهرمان است ” .
سرانجام وقتی که آنها به خانه بازگشتند، پدر جان لستر سکوت چندین ساله را شکست و خاطرات جنگ را برای “جان” و پنج پسرش بازگفت . ” پدرم حالا دیگر در بین ما نیست، اما خاطرات او تا ابد وجود دارند”.
و حالا، در فیلم ” هواپیماها ” ، هواپیمای کهنه کار ” اسکیپر” پس از مدتها قفل سکوتش را میشکند و خاطراتش را برای “داستی” تعریف میکند و در یک فلش بک ، تماشاچیان ، همراه با خاطرات اسکیپر، وارد نبردی نفسگیر در جنگ جهانی دوم میشوند. کارگردان فیلم، “کلیهال Klay Hall ” ، که او هم فرزند یک ملوان زمان جنگ است، میگوید که چهره ی ” اسکیپر” خیلی شبیه به پدر خود اوست که او هم مانند پدر جان لستر، کم حرف و گوشه گیر بوده و هرگز در مورد جنگ حرف نمیزده .
جان لستر میگوید : ” خیلیها با دیدن این صحنه غافلگیر میشوند، به ما میگویند که این سکانس چقدر خوب از آب در آمده و در مورد آن از ما میپرسند. و خب…من باید بگویم که جنگ حقیقتا همینطور بوده است…پدرم ، وقتی که تصمیم گرفت در مورد تجربیاتش حرف بزند، به من گفت که چقدر ترسیده بوده ، جنگ حقیقتا ترسناک است، پدرم به من گفت که چگونه حتی پس از پایان جنگ، آنها مورد حمله ی “کامیکازه ”ها ( خلبانان انتحاری ژاپنی) قرار میگرفته اند. او میگفت که آنها مستقیما، از آسمان، انگار که از درون خورشید، به سمت هدف سقوط میکردند”.
جان لستر بسیار به این سکانس افتخار میکند و معتقد است که این صحنه میتواند ادای دین و تقدیم احترامیباشد به نسل پیشگام پیشین :
” این فیلم تنها یک فیلم در مورد هواپیماهای بامزه ی سخنگو نیست. لحظات بسیار قدرتمند و تاثیرگذاری در این فیلم وجود دارند. به احترام پدرم، به احترام پدر “کلی” و به احترام تمام پیشگامان و قهرمانان قدیم، ما تمام تلاشمان را کردیم که این یک فیلم خوب بشود.[/font][/color]