01-05-2014، 17:42
***
هیچوقت دلمو نشکست
هیچوقت بهم نه نگفت
همــــــیشه در جواب بچه بازیام خندید و گفت:
عـــــاشق همین کاراتم...
***
آهای کافه چی
در این روزهای پر رفت و بی آمـــد
ندیدی عزیزی را که تمام تلاشش رفتـــــــــن بود و نماندن...!!؟
این آخری ها خبر دیدنش را در کافه ای دیگر به من داده اند
اگر رفته که هیچ
اگر باز هم آمد
تو قهوه ای تلخ تر از تمامی تلخ ها به حسبا من برایش بریز...
اگر از تلخی اش گله و شکایتی کرد بگو:
فلانــــــــــی گفت...این تلخی در برابر رفتنت هیــــچ است.
بـــــــــــــــــگو:
که فلانی در به در این کافـــــــه و آن کافه در پـــــــــــــی تو بود بی انصاف
آهـــــــــــــــــــای کافه چی...حواست با مـــــــــــــــــــــن است....؟؟؟
***
به خودم می گویم قوی باش...
به خودم می گویم مهم نیست...
به خودم شک کردن را می آموزم...
به خودم می گویم:همیشه وقت هست برای فراموش کردن...
حداقل به اندازه ی باقیمانده ی عمرم...
ولی ته همه ی این حرفها فقط یه چیز هست...
من " غمگیــــــــــــنم " و " دلتـــــنگ"...
فقط و فقط...واسه اونی که نیست.
***
تو رفته ای اما ...فقط...از تو خواهشی دارم
هر کجای این دنیا که بودی...
هر کجا...
حتی در آغوش عشـــــــــــــقت...
حتی در کنار کســی دیگر...
هر وقت خوشحال بودی و از ته دل می خندیدی...
یادت باشد
کاری کرده ای که یک نفر
مدت هاست نمی تواند از ته دل بخندد...
***
بی هوا...هواتو ازم گرفــــتی
هوایی که باهاش نفسی تازه می کردم
حالا دیگر نفسم هم تازه نیست...همه کهنه اند
حرف هایم ... نفس هایم ... حتی رفتنت هم دارد کهنه می شود
اما...
اما این درد لعنتی کهنه نمی شود
هر روز تازه تر می شود
***
با تو نیستم
تو نخوان
با خودم زمزمه می کنم...
***
فاسد بودن فقط به تن فروشی نیست
گاهی وقت ها
به بهای فروختن خاطرات قدیــــــــــمی
به بهای ورود یک تازه وارد است....
***
به هر کسی که می رسی می گوید:
آدم فقط یک بار عاشـــــــــــــق می شود
دروغ است
تو باور نکن
مثلا خود من
هر روز دوباره عاشقــــــــــــــــت می شوم...
***
درد یعنی
امشبم مثل شبای دیگه
رو تخت دراز بکشی
آهنگ بزاری و بازم فکر کنی
به حرفایی که با هم می زدیـــــم
به ایــنکه خیلی همراهم بودی
با ایــنکه یه نگاهش برات یه دنیا ارزش داره
به ایــنکه چقدر با هم دعوا کردیم و آشتی کردیم
به ایــنکه کلـــی حرف تو دلت میمونه و نمیتونی بهش بگی...
به اینکــه
لعنت به ایــــــــنکه ها...
و مثل همیشه چشمات باید تقاص پس بدن....
***
خدایا مرا ببخش
مجبورم بد باشـــــــــــم
تا از پس بنده هایت بر آیم...
***
دلم را تهدید کردم
که اگر
یک بار دیــــــــــــــگر بهانه ات را بگیرد
میدهم دوباره
بســـــــــــــــــــوزانیش
***
غم انگیزترین جدایی اونی بود که
نه کسی گفت چرا ...؟
نه کسی فهمید چرا...
***
روزی با خودم فکر کردم اگر روزی
او را با غریه ای ببینم
شهر را به آتش می کشم
ولی امروز حاضر نیستم کبریتی روشن کنم
تا ببینم او کجاست
***
میدونی چرا پاییز دلگیره؟
چون "دلت" گیره!
چون دقیقا اون لحظه ای که کسی باید کنارت باشه
نـــــــــیست
چون باید سوز این سرما رو تنهایی تحمل کنی
***
اینجا آسمان ابریست
آنجا را نمی دانم
اینجا شده پاییز
آنجا را نمی دانم
اینجا دلی تنگ است
آنجا را نمی دانم
***
باید بازیگر شوم
آرامش را بازی کنم
باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم
باز باید مواظب اشکهایم باشم
باز همان تظاهر همیشگی
"خوبم"
***
دنیای اطرافمان را با "پرده ی سینما"اشتباه گرفته ایم
یکی فراموش می شود
یکی خاموش می شود
یکی می میرد
و ما فقط تماشا می کنیم